ائتلاف حسن روحانی و علی لاریجانی برای رهبری و ریاست جمهوری ,اکبر گنجی

By | ۱۳۹۷-۰۸-۱۴

جمهوری اسلامی نظامی یکپارچه نبوده و نیست. جنگ قدرت از ابتدا به صورت علنی دنبال می‌شد. اما به مرور زمان این شکاف عمیق و عمیق‌تر شد. خامنه‌ای و نظامیان با رئیس‌جمهور کردن محمود احمدی‌نژاد گمان می‌کردند که «حاکمیت دوگانه» را به «حاکمیت یگانه و یکپارچه» تبدیل کرده‌اند. اما حذف و سرکوب اصلاح‌طلبان هم نتوانست مسئله جنگ قدرت را حل کند و خود احمدی‌نژاد و نزدیکترین حلقه یارانش به شکل جدیدی شکاف درونی نظام را علنی ساختند. به نحوی که نظام اعضای این حلقه را پس از پایان ریاست جمهوری او، روانه زندان کرد.
رادیو فردا:

داستان جنبش سبز و مسئله «تقلب مؤثر» انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ چنان عظیم بود که پس از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و تأیید صلاحیت هشت تن از خودی‌ها برای انتخابات سال ۱۳۹۲، خامنه‌ای به طور علنی دو دستور صادر کرد. اولاً: نظامیان به هیچ شکلی در انتخابات دخالت نکنند. ثانیاً: رأی مردم را «حق الناس» خواند و تغییر آن را خلاف شرع به شمار آورد.

خامنه‌ای و مریدانش از یک سو به دنبال ریاست جمهوری فردی چون سعید جلیلی بودند، و از سوی دیگر خیالشان راحت بود که هر یک از آن هشت تن که انتخاب شود، حاکمیت به حاکمیت دوگانه تبدیل نمی‌شد.

اما با انتخاب حسن روحانی، ساختار «حاکمیت دوگانه» ساز و جنگ قدرت‌آفرین جمهوری اسلامی، به سرعت توفان خود را آشکار کرد. نهادهای انتخابی و انتصابی در برابر یکدیگر قرار گرفتند و جنگ قدرت علنی در همه جا و در مورد همه موضوع‌ها و مسائل خود را به رخ کشید.

انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶ و انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری به میدان بزرگترین افشاگری‌ها و حملات و جنگ تبدیل شد. گذشته -از جمله سرکوب‌ها و قتل‌عام زندانیان سیاسی و عقیدتی در تابستان ۱۳۶۷- هم به نزاع های انتخاباتی راه یافت و خامنه‌ای در دفاع از ابراهیم رئیسی -که «قتل‌عام» نامیده می‌شد- به میدان آمد و خطاب به حسن روحانی گفت: «کسانی که اهل فکرند، اهل تأملند و راجع به دهه‌ ۶۰ قضاوت می‌کنند، جای شهید و جلّاد عوض نشود!».

در جنگ قدرت، خنثی کردن طرح‌های رقیب حداقل کاری است که صورت می‌گیرد. اما تخریب و به زیرکشیدن هم بخش مهم‌تری از جنگ قدرت است. توافق هسته‌ای یک نمونه از جنگ قدرت است که در آن جنگ، «منافع ملی» هیچ اهمیتی نداشت. فقط و فقط مسئله این بود که رقیب ما موفق نشود. مذاکره با آمریکا یک نمونه دیگر است. شلیک موشک‌های سپاه که بر روی آنها شعار «مرگ بر اسرائیل» نوشته شده بود، بهترین بهانه را به دولت اسرائیل و متحدان قدرتمندش در آمریکا می‌داد تا به سوی لغو توافق هسته‌ای و آغاز تحریم‌های کمرشکن حرکت کنند.

دستاوردهای حسن روحانی

حسن روحانی چند دستاورد داشت؛ در سطح بین‌المللی، مهم‌ترین دستاورد او توافق هسته‌ای یا برجام بود. روابط با کشورهای اروپایی و دولت اوباما هم بهبود پیدا کرد. وزرای خارجه ایران و آمریکا مرتب با یکدیگر دیدار و گفت‌وگو می‌کردند. حسن روحانی به کشورهای اروپایی سفر کرد و با رهبران اروپایی هم دیدار کرد. او با اوباما هم نه تنها تلفنی گفت‌وگو کرد، بلکه نامه‌هایی نیز میان آن دو رد و بدل شد. قرار بود اگر به تمامی وعده‌های برجامی در حوزه اقتصادی عمل شود، گفت‌وگو در دیگر حوزه‌ها نیز آغاز شود.

به دنبال مذاکرات هسته‌ای و برجام، به گزارش بانک جهانی، میانگین رشد سالیانه اقتصادی ایران در سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ به پنج درصد افزایش یافت. همچنین تورم از ۳۵ درصد به تورمی تک رقمی کاهش یافت. بر همین اساس، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول پیش‌بینی کرده بودند که رشد اقتصادی ایران در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ بالای چهار درصد خواهد بود و تورم نیز به ۱۱ تا ۱۳ درصد افزایش خواهد یافت.

اما با خروج دولت ترامپ از توافق هسته‌ای و بازگشت تحریم‌های یکجانبه آمریکا، تورم افزایش چشمگیری پیدا کرد و قیمت دلار چند برابر شد و تا ۱۹ هزار تومان هم بالا رفت و سپس به زیر ۱۴ هزار تومان رسید.

صندوق بین‌المللی پول هم در برآوردی تازه پیش‌بینی کرد که رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۸ به منفی ۱.۵ درصد تنزل یابد. احتمالاً تورم سال ۲۰۱۸ به ۴۰ تا ۵۰ درصد افزایش خواهد یافت. شاخص‌های اقتصادی در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ بدتر هم خواهد شد.

تخلف حسن روحانی از وعده‌های انتخاباتی

عموم رأی‌دهندگان بر این باورند که حسن روحانی به وعده‌ها و شعارهای انتخاباتی‌اش عمل نکرد و این مسئله نه تنها موجب یأس و سرخوردگی شده، بلکه همه به این می‌اندیشند که چه رخ داده است؟ او چه در سر می‌پروراند؟

حتی در مورد مسئله حیاتی مردم، یعنی بحران اقتصادی، فقدان برنامه و ناکارآمدی دولت مشهود است. کشور نیازمند تحولات ساختاری و بنیادین برای عبور از بحران است، اما حسن روحانی نه تنها هیچ اقدامی نکرده، بلکه حتی شعار و وعده تحول ساختاری هم نمی‌دهد. دولت پیرسالار او به صدای متخصصان گوش نمی‌سپارد.

بدون تردید خامنه‌ای و نظامیان اجازه نمی‌دهند تا او به وعده‌هایش عمل کند. آنها به او اعتماد ندارند و بر این باورند که اگر به او اجازه دهند تا با غربیان به رهبری آمریکا مذاکره کند، برای منافع خود (استفاده داخلی از نتایج مذاکرات برای تحکیم موقعیت خود)، همه چیز را برباد خواهد داد. اگر روزی هم قرار بر مذاکره با دولت آمریکا شد، باید شخصی مورد تأیید رهبری -از اصول‌گرایان- با رئیس‌جمهور آمریکا مذاکره کند. خامنه‌ای، اصولگرایان و نظامیان با «اصلاحات بنیادین» یا «تحولات ساختاری» -به خصوص در قلمرو سیاسی و اقتصادی- هم مخالفند.

برنامه کلان حسن روحانی برای آینده

هدف کلی حسن روحانی از سوی دو جبهه داخلی و خارجی (دولت ترامپ ) مورد حمله قرار گرفته است. خروج آمریکا از توافق هسته‌ای و پیامدهای آن، موقعیت داخلی روحانی را بیش از پیش تضعیف کرد.

احتمالاً ساده‌ترین تبیین این است که ادعا کنیم: «حسن روحانی گرفتار استیصال شده است». او نمی‌داند در این شرایط بحرانی چه باید کرد و چگونه می‌توان از این وضعیت خارج شد. با اینکه این احتمال را نمی‌توان رد کرد، و او فاقد شجاعت لازم برای تصمیم‌گیری‌های بزرگ در حوزه اقتصاد و دست شستن از «پوپولیسیم استخاره‌ای» است (رجوع شود به مقاله «اقتصاد استخاره‌ای جمهوری اسلامی و بحران‌های لاینحل»)، اما او طرح‌های کلان‌تری را هم دنبال می‌کند. حسن روحانی:

الف- به دنبال رهبری و جانشینی خامنه‌ای است.

ب- حل بحران‌های سیاسی و اقتصادی را هم منوط به روابط دوستانه با جهان غرب و دولت آمریکا می‌داند. تعبیر او در مورد «ساختن با کدخدای جهان» را به یاد بیاورید.

او هیچ‌گاه یکی از اصلاح‌طلبان نبوده و با اینکه به اردوگاه اصول‌گرایان تعلق داشته، خود را «اعتدال‌گرا» به شمار می‌آورد و می‌آورد. این تعبیر برگرفته از اخلاق ارسطویی است. ارسطو میان دو حد افراط و تفریط، میانه اعتدال را قرار می‌داد. دو دهه پیش در مقاله «فقر و مسکنت نظریه اعتدال» نادرستی این نظریه را حداقل در قلمروی سیاسی نشان دادم. اما همانگونه که پیشگام او -هاشمی رفسنجانی- می‌گفت: حذف و طرد یا به حاشیه راندن نیروهای سیاسی افراطی و تفریطی شرط لازم این مشی سیاسی است.

برای رسیدن به این هدف، او نیازمند ائتلاف است. از اصلاح‌طلبان فقط و فقط به عنوان نردبان بالا رفتن استفاده کرد. به قول مولوی:

چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح
شد طلب‌کاری علم اکنون قبیح
چون شدی بر بام‌های آسمان
سرد باشد جست‌وجوی نردبان

اصلاح‌طلبان در مجلس خبرگان رهبری حضور ندارند که نیازمند رأی آنان باشد. او مدت‌هاست که کارهایش را در ائتلاف با علی لاریجانی پیش می‌برد. علی لاریجانی هم یکی از اصول‌گرایان میانه‌رو -اعتدال‌گرا به گفته هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی- است.

لاریجانی به دنبال ریاست جمهوری است. او که قبلاً یک بار شانسش را به عنوان نامزد اصول‌گرایان امتحان کرده و در میانه راه، اصول‌گرایان افراطی -بیت رهبری و فرماندهان سپاه- احمدی‌نژاد را به جای او در سال ۱۳۸۴ انتخاب کردند و به ریاست نشاندند، هنوز در این سوداست. او هم نیازمند آرای دیگران است. گمان می‌کند که اگر با حسن روحانی ائتلافی تشکیل دهند، اصلاح‌طلبان نیز چاره‌ای جز حمایت از او به عنوان نامزد ریاست جمهوری ۱۴۰۰ نخواهند داشت. برای اینکه شورای نگهبان هیچ نامزدی از آنها را برای ریاست جمهوری تأیید نخواهد کرد. حسن روحانی با این مورد کاملاً موافق است.

کار مهم ائتلاف حسن روحانی با علی لاریجانی، به حاشیه راندن نیروهای افراطی اصول‌گرایان، اصلاح‌طلبان و نظامیان است. یعنی آنان گمان می‌کنند که اگر افراطیون را به حاشیه برانند و خنثی سازند، راه گفت‌وگوی با غرب و آمریکا گشوده خواهد شد و از طریق مذاکره و مصالحه می‌توان بحران‌های اقتصادی و غیراقتصادی را حل و فصل کرد.

حسن روحانی می‌داند که هاشمی شاهرودی در حال مرگ است و بدین ترتیب یکی از رقبای جدی در میدان رقابت بر سر رهبری حاضر نخواهد بود. قرار است صادق لاریجانی جانشین هاشمی شاهرودی در مجمع تشخیص مصلحت نظام شود. دوره ریاست قوه قضائیه صادق لاریجانی در مرداد ۱۳۹۸ -حدود ۹ ماه دیگر- پایان می‌یابد. با اینکه صادق لاریجانی یکی از اصول‌گرایان افراطی بوده و برای رضایت خاطر خامنه‌ای از هیچ گونه سرکوبی خودداری نکرده است، اما ظاهراً بیت رهبری از عملکرد او رضایت چندانی ندارد.

دیگر رقیب مهم حسن روحانی برای رهبری، ابراهیم رئیسی است. او که توسط منتظری به دلیل قتل عام تابستان ۱۳۶۷ یکی از :جنایتکاران تاریخ» نام گرفت و در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ «قتل‌عام» نامیده شد و شکست سختی خورد، حتی قادر به سخنرانی مخاطب‌آور نیست. از سوی دیگر، فردی که تنها افتخارش «جنایت علیه بشریت» و سرکوب است، واکنش‌های جهانی را علیه جمهوری اسلامی بر خواهد انگیخت.

در عین حال باید به این واقعیت عنایت کرد که مجلس خبرگان رهبری اولاً: کاملاً در دست اصول‌گرایان افراطی و سنتی است. ثانیاً: آنان به نظر خامنه‌ای توجه خواهند کرد و به نامزد مطلوب او رأی خواهند داد.

اما به نظر حسن روحانی، در شرایط ویژه و اضطراری پس از مرگ خامنه‌ای، اگر از قبل بسترها ساخته شده باشند، روحانی می‌تواند به عنوان نجات‌دهنده نظام و فردی که دولت‌های غربی او را «میانه‌رو» به شمار می‌آورند، انتخاب شود.

به همین دلایل حسن روحانی هیچ گامی در راستای تحولات بنیادین بر نمی‌دارد. وزرایش را هم با هماهنگی علی لاریجانی بر می‌گزیند و سهم او را هم می‌دهد.

برنامه‌ریزی این دو با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا همزمان می‌شود. آنان امیدوارند که در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۱ یک رئیس‌جمهور دموکرات وارد کاخ سفید شود.

اما تاریخ و واقعیت چون مومی در دست طراحان نیستد تا آن را به هر شکلی که خواستند درآورند. نه آینده آمریکا، اروپا و خاورمیانه روشن است، نه نیروهای افراطی داخلی در برابر این دو ساکت خواهند نشست. رد لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مبارزه با تأمین مالی تروریسم -یعنی «مهم‌ترین» لایحه مرتبط با اجرای مقررات گروه ویژه اقدام مالی- از سوی شورای نگهبان، که حسن روحانی و علی لاریجانی به دنبال تصویب آن بودند و هستند، یک نمونه از واکنش تندروهاست. سخنان ضدآمریکایی نظامیان- از جمله سخنان نابخردانه سردار نقدی- در ۱۳ آبان ۱۳۹۷ نمونه دیگری از واکنش تندروهاست. حتی اصلاح‌طلبان هم دیگر حاضر نیستند تا از آنها به عنوان «نردبان» استفاده شود.

مهم‌تر از همه، دموکراسی‌خواهان که به دنبال عدالت به مثابه رفع تمامی اشکال تبعیض‌های قومی و جنسی و دینی و طبقاتی اند ، در سطح جامعه مدنی به دنبال قدرتمندسازی مردم در نهادهای مدنی و صنفی‌اند. مبارزه غیرخشونت‌آمیز آنان معطوف به گذار از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه است، نه اختراع یک ولی‌فقیه دیگر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *