تأملات بهنگام؛ پدید آمدن از «هیچ» و بینش آخرالزمانی

By | ۱۳۹۸-۰۴-۲۱

– بیشتر آنچه نظم و ساختارهای کنونی حاکم بر جوامع پیشرو امروز را شکل داده، بعلاوه‌ی تقریبا هر چه در عرصه‌ی علم و فناوری نصیب نوع بشر شده است، ریشه در نگرش یونانی نسبت به طبیعت دارد. این نگرش هر چند نواقص فراوانی دارد، اما تا به امروز، دستاوردهایش بارها بیش از کاستی‌هایش بوده است.
– وجه تمایز نگاه یونانی به طبیعت، در این بود که یونانیان عهد باستان، برخلاف باقی اهالی تمدن‌های معاصرشان، به «خَلق از عدم»، باور نداشتند؛ یعنی عقلشان قبول نمی‌کرد که از «هیچ»، چیزی به وجود بیاید. این ناباوری به آفرینش از هیچ، آغازگر نگاه فلسفی آنان به جهان شد.

یوسف مصدقی, کیهان چاپ لندن:

کتاب مقدس (THE HOLY BIBLE)، در میان متون دینی رایج، از حیث رابطه با مفهوم «زمان»، جایگاهی یگانه دارد. این کتاب، با شروع زمان و خلقت جهان، در «سفْر پیدایش(تکوین)» (Genesis) آغاز می‌شود و با پیش‌بینی حوادث آخرالزمان (Apocalypse) و پایان جهان در «کتاب مکاشفه» (Book of Revelation) پایان می‌یابد. از نگاه مؤمنان به این کتاب، هر چه میان این دو ماجرا رخ داده و می‌دهد، برای آزمایش و آمادگی آدمیان برای اتفاقات آخرالزمان است.

دانشمندان انگلیسی برگ‌هایی از قدیمی‌ترین نسخه قرآن را که در اختیار کتابخانه بیرمنگام است به کمتر از بیست سال پس از درگذشت پیامبر اسلام نسبت می‌دهند

الف) گفت: بشو؛ پس شد!

سه آیه‌ی نخستین «سِفر پیدایش»، نخستین کتاب از «عهد عتیق» (OLD TESTAMENT) کتاب مقدس، چنین است:«۱. در ابتدا، خدا آسمان‌ها و زمین‌ را آفرید. ۲. و زمین‌ تهی‌ و بایر بود و تاریکی‌ بر روی‌ لُجّه‌ و روح‌ خدا سطح‌ آب‌ها را فرو گرفت. ۳. و خدا گفت‌: «روشنایی‌ بشود.» و روشنایی‌ شد.»

پندار خداوند آفریننده‌ی بی‌نیاز از وسیله، از دین یهود به اسلام سرایت کرده و در عبارت «کُنْ فَیَکونُ» به معنای «باش. پس موجود می‌شود»، در هشت آیه از آیات سوره‌های مختلف قرآن، متجلی شده است. مشهورترین این آیات، آیه‌ی ۸۲ از سوره‌ی ۳۶(یاسین) است: « إنَّمَا أَمْرُهُ إذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ »« چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مى‌گوید: «باش»؛ پس [بى‌درنگ‌] موجود مى‌شود.»(ترجمه: محمدمهدی فولاوند)

در انتهای «کتاب مکاشفه»، آخرین کتاب از «عهد جدید»(NEW TESTAMENT) کتاب مقدس، نیز چنین آمده است:« ۱۲. و اینک، به زودی می‌آیم و اجرت من با من است تا هر کسی را بحسب اعمالش جزا دهم. ۱۳. من الف و یاء و ابتدا و انتها و اوّل و آخر هستم.» این پندار نیز در قرآن به اشکال گوناگون بازتاب یافته که شبیه‌ترین آن در آیه‌ی سوم سوره ۵۷(الحدید) است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخرُ وَالظَّاهرُ وَالْبَاطنُ وَهُوَ بکُل شَیْءٍ عَلیمٌ»«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزى داناست» (ترجمه: فولاوند).

اینکه صاحب این صفحه‌کلید در شروع این جُستار از کتب مقدس ادیان سامی شاهد مثال آورده، نه از باب تَیَمُّن و تبرک است و نه بابت اظهار فضل یا خودآزاری. اشاره به آیات یادشده، تنها برای روشن کردن این موضوع است که دین اسلام با الهام از آیین یهود و مسیح،  بر این باور بنا شده‌ که تنها عامل بودن این جهان و خلقت عالَم، اراده‌ی بی‌واسطه و بی‌نیاز از وسیله‌ی الله مدینه (رونوشت صحرانشین و ساده‌سازی شده‌ی «یهوه») است.

این پندار، ریشه در باوری قدیم‌تر دارد که پدید آمدن موجودات از «هیچ» را ممکن می‌داند. این باور که زیربنای هرگونه اعتقاد به معجزه و خَرق عادت است، همچنان جایگاهی محکم در ناخودآگاه جمعی و زیست اجتماعی مسلمین از جمله بیشینه‌ی ایرانیان دارد.

ب) اندیشه‌ی یونانی، ناباور به پدید آمدن از هیچ

در چند قرنی که میان تدوین «عهد عتیق» و «عهد جدید» فاصله افتاد. در اطراف مدیترانه و آسیای صغیر، مردمانی به عرصه رسیدند که فرهنگی یکسر متفاوت با باقی همسایگانشان داشتند. تمدنی که این مردم بنیان نهادند، هر چند در جغرافیایی وسیع‌تر از یونان امروز منتشر شد ولی در تاریخ‌نگاری‌ها به تمدن یونان باستان مشهور است. شاید مهمترین تفاوت این مردمان با باقی باشندگان سرزمین‌های اطرافشان، در رهیافتی بود که به طبیعت داشتند.

وجه تمایز نگاه یونانی به طبیعت، در این بود که یونانیان عهد باستان، برخلاف باقی اهالی تمدن‌های معاصرشان، به «خَلق از عدم»، باور نداشتند؛ یعنی عقلشان قبول نمی‌کرد که از «هیچ»، چیزی به وجود بیاید. این ناباوری به آفرینش از هیچ، آغازگر نگاه فلسفی آنان به جهان شد.

نخستین فیلسوفان یونان، در قرن ششم پیش از میلاد مسیح در شهر «ملطیه» (Miletus) واقع در آسیای صغیر ظهور کردند. اولین آنها، تالس (Thales Θαλῆς) نامی بود هوشمند و تاجرمسلک که هم راه ثروتمند شدن را نیک می‌دانست و هم در علوم محدود زمانه‌اش سرآمد بود. حداقل، دو قضیه‌ی مهم هندسه‌ی اقلیدوسی کشف تالس هستند یا به بیان بهتر، به نام او در تاریخ علم ثبت شده‌اند. همچنین او بود که برای نخستین بار زمان وقوع یک کسوف را به دقت پیش‌بینی کرد و موجب شگفتی همشهریانش شد. مشهور است که به مدد دانشی که اندوخته بود، با مطالعه‌ی اوضاع و احوال جَوّی، میزان محصول زیتون کشاورزان ولایتش را برای سال آینده محاسبه کرد و به مدد همین اطلاع، انحصار تمام کارگاه‌های روغن‌کشی در منطقه‌ی محل زندگی‌اش را، پیش از فصل محصول، به ارزان‌ترین قیمت ممکن، به دست آورد و از این راه ثروت سرشاری کسب کرد.

بنا به روایت غالب در تاریخ فلسفه، تالس نخستین انسانی است که به دنبال عنصر اصلی حیات (به یونانی آرخه ἀρχή) بود و در نهایت به این نتیجه رسید که همه چیز از آب به وجود آمده است. بر اساس همین سوابق، مورخین تاریخ علم و همچنین تاریخ‌نویسان فلسفه، تالس را پدر علم و همچنین نخستین فیلسوف لقب داده‌اند.

اما تفاوت تالس با عموم اهل زمانه‌اش چه بود که او را چنین مرتبه‌ای بخشید؟ پاسخ این است که تالس مشاهده‌گری توانا بود که به پیدا آمدن موجودات از هیچ، باور نداشت بنابراین از آنچه در اطرافش می‌دید، سَرسَری نمی‌گذشت. به علاوه، او برخلاف بسیاری از همعصرانش به شناختن آنچه به چشم می‌دید علاقمندتر بود تا نسبت دادن پدیده‌های قابل مشاهده به امور موهوم و شناسایی‌ناپذیر. تالس به همین سبب مشاهداتش را ثبت می‌کرد و با بررسی دیده‌های ضبط‌شده‌اش، قوانین طبیعت را کشف می‌کرد. کشف این قوانین موجب افزایش دانایی او می‌شد و به مدد دانش حاصل از تجربه و مشاهده، بیشترین سود و کمترین ضرر را کسب می‌کرد. از زمان تالس تا ظهور مسیحیت، نگرش یونانی، به مرور بر جغرافیای اطرافش غالب شد و برای چند قرن بر احوال و اندیشه‌ی اهل مغرب عالَم حکومت کرد و به برکت آن، آثار سترگی در هنر و فرهنگ غرب پدید آمد.

ج) خوابِ گران و هذیان‌های آخرالزمانی

از زمان پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی در امپراتوری روم شرقی تا پایان قرون وسطا، نگرش یونانی به جهان، حتی در زادگاه خود نیز به فراموشی سپرده شد. جهان‌بینی جاری در کتاب مقدس، در تمام عالَم مسیحی، جایگزینی اندیشه‌ی رومی- یونانی شد. سلطه‌ی همه جانبه دستگاه کلیسا بر همه‌ی امور، نه تنها اجازه‌ی چون و چرا در مضامین کتاب مقدس را نمی‌داد بلکه حتی ترجمه این کتاب را به زبان‌های دیگر ممنوع کرده بود. صاحبان دکان الاهیات، محتوای کتاب مقدس را حقیقت مطلق و پرسش ناپذیر فرض کرده و با چماق تکفیر و تفتیش عقاید، هرگونه دگراندیشی را در میادین شهرها و دهات، بسته به تیرک مجازات و زبان بریده، میان هیمه‌های هیزم، به آتش خشم الهی، می‌سوختند. نزد ارباب دین در این دوران، اراده‌ی قادر متعال نه تنها آفرینش از هیچ را ممکن می‌نمود بلکه این دنیای برآمده از هیچ را به سوی آخرالزمان راهبر بود.

مفاسد حاصل از چنین باوری، به مرور آنچنان جوامع اروپایی و کلیسای حاکم بر آنها را در بر گرفت که مغرب‌زمین را تا لبه‌ی پرتگاه فنا پیش برد. در همین ایام، نخست ضرباهنگ سُم ستوران مغول و سپس صدای چکمه‌های ینی‌چری‌های عثمانی، بیرون دروازه‌های اروپا شنیده شد و نخبگان این بخش عالَم را از خواب گران آخرالزمانی‌شان پراند. بازگشت به اندیشه‌های ماقبل مسیحی و ستایش از نگرش یونانی- رومی به طبیعت، به مرور الاهیات دستوری را از عرصه‌ی عمومی زیست انسان غربی بیرون و در ساختمان‌های کلیسا محبوس کرد.

جهان اسلام هم در همین ایام گرفتاری مشابهی داشت و پس از دوره‌ی کوتاهی از شکوفایی، گرفتار جزمیت پسین‌زمانی شد. قدری که گذشت، مهاجمین آسیای مرکزی و مغولان هم از رخوت مسلمانان استفاده کردند و تسمه از گُرده‌ی مسلمین بخت‌برگشته کشیدند. فلاکت حاصل از این اوضاع، بجای آنکه مسلمانان را از خواب جزمیت بپراند، این خواب را سنگین‌تر کرد. در انتهای این دوران، با گسترش شیعه‌گری در دنیای اسلام به ویژه در سرزمین ایران، این خوابِ گران، بیش از پیش به هذیان‌های آخرالزمانی آلوده شد.

تکمله

بیشتر آنچه نظم و ساختارهای کنونی حاکم بر جوامع پیشرو امروز را شکل داده، بعلاوه‌ی تقریبا هر چه در عرصه‌ی علم و فناوری نصیب نوع بشر شده است، ریشه در نگرش یونانی نسبت به طبیعت دارد. این نگرش هر چند نواقص فراوانی دارد، اما تا به امروز، دستاوردهایش بارها بیش از کاستی‌هایش بوده است.

در مقابل، رقیب اصلی جهانبینی یونانی (غربی)، باورمندان به «خلقت از عَدَم» و هواداران گفتمان‌های آخرالزمانی هستند. طی یکصد سال گذشته، بسیاری از منتقدین مدرنیته، از هذیان‌های آخرالزمانی برای ترویج غرب‌ستیزی کمک گرفته‌اند. نمونه‌ای ملموس و متأخر از این غرب‌ستیزی پسین‌زمانی، به عرصه رسیدن خمینی و تبهکاران موعودگرای اطرافش در ایران بود. به همین سیاق، غرب‌ستیزی بیمارگونه‌ی موجوداتی چون احمد فردید و فرزند خَلَف‌اش جلال آل‌احمد، ریشه در همدلی آنها با پندارهای آخرالزمانی حاکم بر شیعه‌گری و نفرت آنها از نگرش یونانی به طبیعت، داشت. چون نیک بنگریم، بخش عظیمی از شرایط مصیبت‌بار و و هولناک کنونی در ایران، ریشه در همین هذیان‌های پسین‌زمانی دارد.

بیست و شش قرن پس از نخستین فیلسوفان یونان، هنوز هم یکی از کارآمدترین ملاک‌ها برای تشخیص میزان عقلانیت آدمیان، ارزیابی باور آنها به امکان آفرینش از هیچ است. بدون تعارف، باورمندان به چنین امکانی، همواره مستعد دیدن چهره‌ی هر شیادی بر سطح کره‌ی ماه، هستند.