– هدف نظام جمهوری اسلامی از «پروژه اصلاحات» با ایجاد یک دوقطبی وابسته و کنترل شده، ادامه و بقای خود بود. تصور جامعه اما از اصلاحات چیزی جز تغییر نبود! تصوری که به تدریج شفافتر شد.
– پس از تجربهی ۸۸ و ۹۶، همه، علاوه بر التهاب و انتظار، در جستجو نیز هستند: حکومت اسلامی برای بقایی که زمانش به پایان رسیده؛ مخالفان برای گذاری که به مشروعیت مردمی نیاز دارد؛ و مردم برای یک آلترناتیو سیاسی که یک استراتژی عملی برای ارائه به جامعه و جهان داشته باشد. و این بدون تکیه بر حضور و مطالبات زنان و جوانان عملی نیست.
از همان سالهای پس از جنگ ایران و عراق که همه انتظار داشتند پس از فراغت از انقلاب ۵۷ و جنگ هشت ساله، دوران سازندگی آغاز شود، خیلی زود امیدهای سازندگی به ناامیدی تبدیل شد. انقلاب نه تنها به پایان نرسید بلکه تا به امروز ادامه یافته و نظام انقلابی- ایدئولوژیک، صدور عقاید و اهداف خود به کشورهای دیگر را همچنان در صدر فعالیتهای خود دارد. جنگ نیز نه تنها سایهاش تا به امروز از سر ایران کم نشده، بلکه به صورت نیابتی در عراق و سوریه و یمن ادامه دارد و چه بسا جمهوری اسلامی جنگی دیگر را به مردم ایران تحمیل کند.
در آرزوی تغییر
هدف نظام جمهوری اسلامی از «پروژه اصلاحات» با ایجاد یک دوقطبی وابسته و کنترل شده، ادامه و بقای خود بود. این پروژه تا انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ به خوبی به سود نظام جواب داد. حتا آنچه امروز به عنوان نیروهای شبهنظامی در کشورهای منطقه و تروریسم اسلامی در جهان میبینیم، مدیون فرصتهایی است که «پروژه اصلاحات» با حمایت اروپا و آمریکا برای نظام به وجود آورد.
اصلاحات اما با اعتراض طبقات متوسط که از اصلاحات ادعایی حکومت انتظاری بیش از امثال احمدینژاد داشتند، با شعارهایی مانند «رأی من کو» و نخستین زمزمههای «مرگ بر دیکتاتوری»، شکست خورد. چند سال بعد در تظاهرات سراسری ۹۶، که مردم عادی و طبقات پایین جامعه را در بر میگرفت، پیکر نحیف اصلاحات، پیچیده در کفن خونین ۸۸ به گور سپرده شد.
تصور جامعه از اصلاحات اما همواره چیزی جز تغییر نبود! تصوری که به تدریج شفاف و شفافتر شد. تا جایی که نامزدهای انتخابات استصوابی مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری در تبلیغات خود از چنان واژهها و وعدههایی استفاده میکنند که اگر کسی نداند فکر میکند آنها از مخالفان نظامی هستند که نامزد خدمت به آن شدهاند!
فرار؟ فشار؟ یا فنا؟!
حالا، در شرایطی که تحریمهای شدید آمریکا منابع مالی نظام را به شدت محدود کرده و روزنههای مذاکره همچنان بسته است، جامعه بیش از پیش ملتهب میشود. این شرایط، درون نظام نیز به شدت بازتاب مییابد و هر یک از باندهای حکومت تلاش میکنند یا چمدانهای غارت خود را ببندند؛ یا خود را آماده میکنند تا هدایت رویدادهای احتمالی (اعم از مذاکره یا جنگ) را بر عهده بگیرند؛ و یا بر اساس آرمانهای ایدئولوژیک و آخرالزمانی خود، در فکر نبرد نهایی و یک عملیات انتحاری هستند تا «عاشورای حسینی» در قرن بیست و یکم را به نام خود ثبت کنند. داستانهای حاج قاسم سلیمانی در گفتگوی ویدئویی که اخیرا پخش شد بیش از آنکه از زبان یک «ژنرال» و یا حتی یک «سردار» قابل درک باشد، بیشتر یادآور وصیتنامه محمدعطا عامل و چهرهی شاخص حملات فجیع ۱۱ سپتامبر به برجهای دوقلوی نیویورک است.
در چنین شرایطی، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی نیز تلاش میکنند تا انتظارات جامعه را در مسیری که خود گمان میکنند درست است هدایت کنند.
بحران و فرصت
در ماههای گذشته تلاشهای مختلفی در داخل و خارج ایران صورت گرفته از جمله در ایران بیانیه ۱۴نفر منتشر شد که خیلی زود تحت فشار مخاطبان، مطالبات خود را چنان تکمیل کردند که معنایی جز گذار از جمهوری اسلامی ندارد و به تاوان اعلام این مطالبهی عمومی، شماری از آنان دستگیر و راهی زندان شدهاند. همچنین در روزهای گذشته سه نشست در شهر لندن در رابطه با مسائل ایران برگزار شد. کنفرانس سالانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، نشست اعلام موجودیت «شورای مدیریت گذار» و یک نشست درباره نقش زنان در رهبری و هدایت جامعه که با همکاری کیهان لندن و «انستیتو زنان، صلح و امنیت» دانشگاه جرجتاون واشنگتن در آن از پنج زن ایرانی تقدیر به عمل آمد.
با اینکه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در سال ۱۳۷۳ توسط داریوش همایون در خارج کشور بنیان گذاشته شد، اما از نظر فکری توانست به پایگاهی برای این جریان سیاسی- اجتماعی که ریشههای تاریخی و فرهنگی در ایران دارد تبدیل شود. در شهریور ۱۳۹۷ انتخاب هایده توکلی به دبیرکلی این حزب، این اقدام تاریخی را به عنوان نخستین تشکل سیاسی ایران که یک زن را به رهبری خود برگزیده، ثبت کرد. این حزب بر اساس اسناد منتشره، وظیفهی خود را در حفظ بنیانهای فکری مشروطه برای ایفای نقش در آیندهی ایران ارزیابی میکند.
«شورای مدیریت گذار» به صورت ائتلافی از افرادی که معرّف جریانهای سیاسی- عقیدتی مختلف (جمهوری، مشروطه، چپ، مذهبی، قومی) هستند شکل گرفته و پیشینهی آن چنانکه از اعضایش پیداست به تشکلها و احزاب سنتی ایران در دوران انقلاب و همچنین تلاشهای همانها در سه دهه اخیر باز میگردد از جمله «اتحاد جمهوریخواهان» و «اتحاد برای دمکراسی در ایران» و تشکلهای قومی و… این شورا که حسن شریعتمداری را به دبیرکلی خود برگزیده، نقش خود را در «مدیریت» روند «گذار» تعریف میکند و در ده بند که به عنوان «استراتژی» اعلام کرده، آخرین بند را به انحلال خود اختصاص داده و مینویسد: «با کنار نهادن جمهوری اسلامی از قدرت و تشکیل دولت انتقالی و تامین شرایط برگزاری انتخابات مجلس موسسان، وظایف شورای مدیریت گذار و دیگر نهادهای مرتبط با آن پایان می یابد.» این «کنار نهادن» قرار است بر اساس آن ۹ بند دیگر انجام شود و باید منتظر ماند و دید که در عمل چه میکنند.
جنبشهای اجتماعی و رشتهی پیوند
نشست سوم در لندن اما به نقش زنان اختصاص داشت که امروز مهمترین و وسیعترین جنبش اجتماعی در ایران به شمار میرود. زنان همزمان حامل منافع گروههای مختلف اعم از کارگر و کارمند و کشاورز و متخصص و کارآفرین و بیکار و بازنشسته و مالباخته و سالمند هستند و نیمی از جمعیت جوان کشور را نمایندگی میکنند. جوانانی که برای حقوق انسانی و شهروندی خود، از جمله پوشش اختیاری و حضور در ورزشگاهها مبارزه میکنند. حقوق زنان یکی از نقاط ضعف کلیدی نظام انقلابی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است به ویژه آنکه جنبش زنان و جوانان بیشترین ظرفیتهای جامعه مدنی را در خود جای دادهاند. ظرفیتی که هیچ تشکلی در داخل و خارج کشور بدون پیوند با آن نمیتواند ادعای نمایندگی، هدایت و یا هماهنگی آنها را داشته باشد.
در این میان، چهرهی شاخصی مانند شاهزاده رضا پهلوی به دلایل تاریخی و فرهنگی و مواضع شفاف خود، از دیرباز تلاش کرده چون حلقهی اتصال و رشتهی پیوند، ایرانیان را حول اشتراکات ملی و دمکراتیک و حقوق بشری گرد آورد. او همواره به آنها توصیه کرده است که اختلافات را برای شرایطی بگذارند که اصلا حق داشته باشند در ساختار کشور ابراز وجود کنند!
امروز جامعهی در حال گذار ایران فقط در برابر یک رژیم سرکوبگر قرار ندارد بلکه بار سنگین گذار از مناسبات تحمیلی قرون وسطایی به قرن ۲۱ و از مشروعه به مشروطه را بر دوش میکشد. گذار به دورانی که در آن همه چیز از بنیاد میبایست ترمیم و بازسازی شود. این گذار متکی بر منافع یک گروه یا طبقهی خاص یا بر یک عقیده و ایدئولوژی نیست بلکه کاملا اجتماعی و فراگیر است. نیروهای خردمند سیاسی در جنبشهای اجتماعی همواره نقش هماهنگکننده را بازی میکنند و نه «مدیر» یا هدایتکننده را! این نکتهی مهم را شاهزادهی ایرانی به خوبی درک کرده و از همین رو با اینکه خانوادهی وی و خودش را در ایران صدا میزنند، اما او بدون توهمات رایج و با فروتنی، جنبشهای اجتماعی را فراتر از خود قرار داده و از هر جریانی که بر اساس منافع مشترک مانند تمامیت ارضی کشور، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر، مدعی «گذار» از این شرایط باشد «استقبال» میکند. حمایت و مشروعیت را اما جریانات میبایست از مردم به دست آورند.
این مردم، خسته و زخمخورده از انقلاب اسلامی و نظاماش هستند. زنان و جوانان عاصی شدهاند و میخواهند اختیار خود و سرنوشت کشورشان را به دست بگیرند. کارگران و کشاورزان و کارمندان میبینند که هر آنچه داشتهاند همچنان بر باد میرود و هر روز سطح زندگیشان بیشتر سقوط میکند و چه بسا باید بار جنگی ناخواسته را نیز به خاطر ماجراجوییهای آخرالزمانی این حکومت تحمل کنند.
در شرایطی که در این روزها عراقیها نیز علیه جمهوری اسلامی شعار میدهند: «برو گمشو!»، برای ایرانیان مسئله بر سر ماراتن سرنوشت است؛ کدامیک زودتر به خط پایان خواهند رسید: جمهوری اسلامی با تحمیل جنگ؟ یا مردم با گذار از جمهوری اسلامی؟!
آینده نشان خواهد داد جریانات سیاسی و جنبشهای اجتماعی (زنان و جوانان) چه نقشی در مقابله با تحمیل جنگ و هماهنگ کردن گذار جامعه از جمهوری اسلامی به شرایط عادی بازی خواهند کرد.
کیهان لندن: