استوانه کورش بزرگ واسناد “دیگر” در بابل، مصر و ستون سنگی یادبود زانث ,پرفسور کاوه فرخ

By | ۱۳۹۸-۰۸-۰۷

دکتر کاوه فرخ یکی از مهمترین تاریخدان ها و باستانشنان برجسته معاصر جهان، در ارتباط با تاریخ ایران  و یونان باستان هستند.  

ایشان مدرس بخش مطالعات استمراری از دانشگاه بریتیش کلمبیا، عضو انجمن جهانی مطالعات بین اللملی وابسته به دانشگاه استانفورد، مشاورانجمن مطالعات یونانی ـ ایرانی و مدیر بخش باستانشناسی بنیاد میراث پاسارگاد هستند

از پرفسور فرخ مقالات زیاد، و دو کتاب ارزشمند متشر شده است به نام های «سواره نظام ساسانیان و  «سایه هایی در کویر: ایران باستان در جنگ».

پرفسور فرخ همچنین پژوهش های زیادی در ارتباط با کوروش بزرگ دارند که به روشن شدن چهره واقعی این شخصیت بزرگ تاریخی کمک زیادی کرده است. مقاله ی زیر یکی از تازه ترین کارهای ایشان است که به مناسب روز کوروش در اختیار ما نیز قرار گرفته است.

سیاست های بشردوستانه کورش بزرگ (پادشاهی 559-530 پیش از میلاد) در رویارویی با شهروندان سرزمینهای زیر فرمان پادشاهی هخامنشی، در استوانه حقوق بشر وی آشکار میباشند (آرایه 1). قندهاری منشور کورش را نخستین بیانیه رسمی حقوق بشر در جهان دانسته است (2013، برگه های 11-4) و ابطحی اشاره کرده است که این استوانه: “… نشان دهنده به رسمیت شناخته شدن هنجارهای حقوق بشر از سوی دولت [ هخامنشیان ] است… ” (2007، برگه 58) . بوربور (Borbor) نیز استوانهی کورش را: “… نخستین منشور پذیرفته شده حقوق ملل بفرمان کوروش بزرگ” ارزیابی کرده است (2008، برگه 101). ولی از سویی شماری از پژوهندگان غربی از سال 1979 گزارش های تاریخی پسندیده پیشین را در باره استوانه کورش بزرگ و سیاست های هخامنشیان به چالش کشیده اند. روت (Root) پیشنهاد کرده است که گزارشهای ستایشگرانه از سیاست های کوروش تنها کاربرد تبلیغاتی و نمایشی داشته  (1979، برگه 311)، و همچنین ون در اسپک (Van der Spek)  کوروش را در جایگاه یک کشورگشای ویرانگر ارزیابی میکند که “… سیاست جدیدی را در برابر ملل زیر دست پیش نگرفته است… ” (1982، برگه 281-282) . آملی کورت (Amelie Kuhrt)  نیز استوانه کورش را در چهارچوب “… یک دستاویز پر سر و صدای تبلیغاتی… ” ارزیابی میکند (1983، برگه 94-95)، و بریان (Briant) بیان میکند که شناساندن کوروش به عنوان یک “… “رهاننده”… تا جایی شک برانگیز است که گواهی دهنده این  باور است که خود ایرانی ها بدین تبلیغات دامن زده اند.” (بریان/Briant، 2002، برگه 41) ادعای بریان در راستای پیوند دادن منشور کورش به “تبلیغات ایرانی” نیز از سوی پژوهشگران دیگری مانند اسمیت – کریستوفر (Smith-Christopher) (2002، برگه 36-37) و شروین (Sherwin) (2007، برگه 122) نیز پشتیبانی گردیده است. کورت (Kuhrt) بگونه گسترده ای تاریخ نگاری ایرانشناسانی چون کارگیل (Cargill) (1977، برگه 110) و دیاکونوف (Diakonoff) (1985، برگه 147) را در پیوند با تاریخچه نیکوکاری کوروش بزیر پرسش میبرد (در ناهمخوانی  آشکار با روایت های دست اول که از تاریخنگاران یونان باستان مانند کتزیاس یا هرودوت بدست آمده) با این فراخواست که کرزوس (Croesus)، پادشاه لیدیه (2007، برگه 48) بدست کوروش به کیفر مرگ رسید و در پی آن کورش  “… به چپاول و کشتار گروهی شهروندان اوپیس (Opis) پرداخت… شهرت او در بابل نیز ممکن است یکسر پسندیده نبوده باشد…” (2007 برگه 41)، و این دیدگاه کورت از سوی بریان نیز پذیرفته شده است (2002، برگه 41). در این نوشتار در بخش رویدادنامه نبونید (Nabonidus) به جریان نبرد اوپیس (Opis)  خواهیم پرداخت.

دیدگاههای ستیزجویانه درباره کورش بزرگ و فرمانروایی هخامنشیان (از این پس آنرا الگوی بریان-کورت خواهیم نامید) تنها از همراهی شماری اندکی از پژوهشگران برخوردار شده است که در ایرانشناسی سررشته ویژه ای ندارند. برای نمونه تام مکاسکی (Tom Mckaskie) که کارشناس پژوهشهای آفریقایی است، الگوی بریان-کورت را بازتابی از نگرش چیره بر پژوهشهای ایرانی میشمارد (Mckaskie، 2012، برگه 151-164)  است. ولی یک بررسی ساده از درونمایه دانشنامه های پژوهشهای ایرانی، دیدگاههای مکنزی را پشتیبانی نمیکند. نمونه هایی از نادیده گرفته شدن درونمایه پژوهشهای ایرانشناسی در الگوی بریان-کورت، در بر گیرنده نوشتار داریوش بوربور در سهم ایران در حقوق بشر (2008 نسخه از ایران و مجله قفقاز)  و گفتگوی هیراد ابطحی در باره کورش بزرگ و حقوق بشر (سال 2007 میلادی دنور مجله حقوق بین الملل و سیاست) میباشد. بویژه نسخه بهار سال 2013 از فصل نامه ایران نامه، که انبوه فراگیری از مقاله های گوناگون در باره  کورش بزرگ را در برمیگیرفت. در این فصل نامه، فیروزه قندهاری به نقش استوانه کوروش در پایه گزاری حقوق بشر اشاره میکند (2013، برگه 4-11)، باستانی-پاریزی کورش را در منابع ایرانی بررسی میکند (2013، برگه 178-195)، مهدی زنگنه پور کوروش را از چشم انداز کتاب مقدس ارزیابی میکند (2013، برگه 208-213)، هادی هدایتی (2013، برگه 196-207)  کند و کاو موشکافانه ای از سیاست های مذهبی کوروش بدست میدهد. ایران نامه همچنین مقاله هایی در بررسی کورش در منابع قرآنی نوشته حبیب الله آموزگار (2013، برگه 214-220)  و بهاء الدین خرمشاهی (2013، برگه 222-225)  دربر میگیرد. با این همه، مکاسکی از پژوهشگران ایرانی که الگوی بریان-کورت را به چالش میکشند به عنوان “… مبلغانی با انگیزه ویژه… ” یاد میکند (مکاسکی، 2012، برگه 161).

چنین بر می آید که پژوهشهای ناسازگار با الگوی بریان-کورت (در زمینه استوانه کوروش) از سوی پیروان این الگو نادیده گرفته  شده اند. همانگونه که شاهرخ رزمجو، باستان شناس و موزه دار ایران باستان با نگارنده در تاریخ 22 اوت 2008 (در پیوند با الگوی بریان-کورت) در میان گذاشته است: “… استوانه کوروش تنها متننی نیست که در آن کورش از گشایش آشتیجویانه سرزمینهای دیگر گفتگو میکند…. پس چرا به آن متون دیگر اشاره ای نمیگردد؟”[1] برای نمونه کتاب آینده “بهره برداری و کنترل: پژوهشهایی در گرامیداشت متیو استاپلر (Matthew W. Stolper)” (در رسانه ها، به ویرایش هنکلمن (Henkelman)، جونز (Jones)، کزو (Kozuh) و وودز (Woods))، هیچ اشاره ای به نکته های رزمجو و پژوهشهای ایرانی گذشته در باره کورش ندارد. نوشتار کنونی سیاست های هخامنشیان را در زمینه ارجگزاری به حقوق دینی، تجاری و فرهنگی ملتهای زیردست با استناد به منابع دیگری افزون بر استوانه کوروش بزرگ، ارزیابی میکند.

برخورد الگوی بریان-کورت در زمینه کوروش و استوانه وی بر دو پیش فرض استوار است:

(الف) فرمانهای درج شده در گل نوشته های استوانه ای شکل تنها ویژه میانرودان بوده که در زمانهای بسی دورتر بدست هخامنشیان وام گرفته شده و (ب) (به جز متون دینی یهودی) هیچ سند و گواهی استوار دیگری که اشاره به سیاست های نیکوکارانه هخامنشیان داشته باشد در دست نیست. نوشتار کنونی در گام نخست  هر دو پیش فرض (الف) و (ب) را بزیر پرسش میبرد. نخست، پیشینه گلنوشته های استوانه ای  در ایران در برابر نمونه های بابلی آن بررسی خواهد شد. سپس به منابع بابلی، مصری، یونانی و یهودی در زمینه سیاست های نیکوکارانه مندرج در استوانه کوروش اشاره خواهد شد. در پایان، ستون سنگی یادبود زانث (xanthus) را که کمتر شناخته شده و تنها چند دهه پیش از تازش اسکندر ساخته شده بررسی خواهد شد.

 

پیش از هخامنشیان: استوانه کلار (3500 پیش از میلاد)

برپایه الگوی بریان-کورت سرآغاز فرمان های استوانه ای بیشتر به بابلی نسبت داده شده، واستوانه کوروش در چهارچوب ادامه سنت های بابلی قلمداد شده. ولی یافته های باستان شناسی این پندار را زیر پرسش میبرند. شادروان  ادیت پرادا این جریان را بدینگونه بیان میکند:

“گل نبشته استوانه ای نزدیک به 3500 سال پیش از میلاد در شهر باستانی اوروک در جنوب میانرودان پیدا شد و در محل کنونی شهر شوش در جنوب غربی ایران… سرزمین آبرفتی میانرودان بی بهره از سنگ خوب برای کنده کاری بود و از این رو سنگ های بزرگ استوانه های اولیه در آغاز از سرزمین های دیگر وارد شد… بگمان از ایران. “(پورادا 1993، برگه 563)

گزارش پرادا از این یافته ها آشکار می کند که نه تنها دانش سیلندر در ایران شناخته شده بود، بلکه امکان نوآوری آنها را نیز در ایران پیش میکشد. از سویی  استوانه های دیگری نیز در ایران یافت شده اند که به دوران پیش از بابل بر میگردند. شبکه پرس تی وی ( (Press TVدر ایران در تاریخ دوم مارس سال 2009 میلادی کشف مهرهای استوانه ای در کلارتپه استان مازندران و همچنین استان آذربایجان شرقی را گزارش داده است. بر پایه این گزارش:

“دانشمندان آکسفورد تاریخ درست کلار تپه ایران را با بررسی نمونه های زغال سنگ و استخوان های باستانی برآورد کرده اند. گرچه بسیاری از باستان شناسان بر این باور بودند که این منطقه کهن تر از دوره آهن نیست، کربن 14 در این بررسی ها پیشینه این تپه را بیش از 6000 سال پیش نشان میدهد.”

این گزارش پیشینه  تاریخی یادواره کلارتپه را نزدیک به 1000 سال پیش از فرارسیدن اکد (2334-2193 پیش از میلاد)، بابل (پادشاهی کهن، 1894-1595 پیش از میلاد؛ امپراتوری بابلی نو، 626-539 پیش از میلاد) و آشور (پادشاهی کهن، 2025-1809 پیش از میلاد؛ پادشاهی میانه، 1392-1056 پیش از میلاد؛ امپراتوری آشوری نو، 911-605 پیش از میلاد) رقم میزند. این یافته ها فرضیه های (الف) “سرآغاز میانرودانی” گلنبشته های استوانه ای در فلات ایران (ب) بابلی دانستن سرآغاز استوانه های هخامنشی، را بزیر پرسش میبرند. یافته های کلارتپه وآذربایجان شرقی در پیوند با استوانه کورش بزرگ در زمان نگارش پژوهش گرامیداشت متیو استاپلر در نشریات دانشگاهی غرب نقد و بررسی نشده بود.

———————–

(1) پست الکترونیکی شخصی در تاریخ 22 اوت سال 2008.

 

فرمان آجری کوروش و اسناد تجاری در اور و اوروک

همانگونه که پیشتر رزمجو بدان اشاره کرده است، افزون بر استوانه، فرمانها و اسناد بیشمار دیگری نیز از کوروش در بابل بدست آمده که اشاره به سیاست نیکوکارانه وی دارند. در اور و اوروک برای نمونه، کسب و کار و تجارت پس از گشایش شهر بدست کوروش بدون هیچگونه کاهش و ایستایی همچنان پابرجا ماند، به ویژه در زمینه مالکیت زمین، اجاره کشتی، بازرگانی سیم و زر، فروش باغ های خرما، و از این دست . (مالوان، 1985، برگه 413). ماجرای دیگری که کمتر گزارش شده این است که هشت نمونه از دوازده سند یافته شده تجاری در شهر اور که در راستای بهبود و گسترش تجارت میانرودان کاربری داشته اند در زمان فرمانروایی کوروش نوشته شده اند. (داقری/Dougherry 1933، برگه 34،  شماره 102. شماره 92، 101، 109).

در اوروک، یک کانون شهری کلان در جنوب میانرودان، کوروش به چهار تن از افسران خود فرمان داد تا کماندارنی را برای پدافند از چوپانان بومی در برابر تازش راهزنان به دیدبانی  بگمارند: “بر پایه برنامه های سالانه پادگان ها بروی رودخانه بزرگ [فرات[” (همانگونه که مالوان اشاره کرده است، 1985، برگه 412-413). فرمان کوروش درست یک سال پس از فرارسیدن کورش رونمایی شد. همانگونه که از فرمان بدرستی چنین  برمی آید ” سال نخست آمدن کورش، پادشاه کشورها” (داقری 1933، برگه 34،  شماره 102). این نشان می دهد که کوروش خواهان پابرجا نگهداشتن روند کارهای دفتری و تجاری در بابل بوده است.

سیاست های کوروش تنها ویژه کارهای تجاری نبود. همانگونه که در استوانه نگاشته شده است، سند های دیگری (به جز استوانه) در دست هستند که نشان دهنده گرامیداشت و پشتیبانی کوروش از خدایان بومی و پرستشگاههای بابل میباشند. پرستشگاه اور (کلدانیان) کانون پرستش خدای ماه (Nanna) [1] بود. کوروش یک دروازه نو در دیوار تمنوس بزرگ ساخت، و بروی آجرهای پیرامون درگاه آن چنین نگاشت: “کوروش پادشاه جهان، شاه انشان، پسر کمبوجیه، شاه انشان. خدایان بزرگ همه سرزمین ها را به دست من سپرده اند. سرزمینی که من در آن زندگی آشتی جویانه و امنی را فراهم ساخته ام” (گد، لگرین & اسمیت / Gadd, Legrain & Smith، 1928، شماره 194، 11. 1-3). کوروش همچنین در شهر اوروک در پرداخت هزینه نگهداری و نوسازی پرستشگاه انا (Eanna) همیاری داشته است. چنانچه بروی کنده کاری آجر سوخته در اوروک چنین نگاشته شده است: “من کوروش پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، سازنده ازگیلا (Esagila) و ازیدا (Ezida)، هستم” (وایسباخ / Weissbach، 1911، برگه 8-9). بدینگونه، کوروش هم مردوک و هم نبو را با نامهایی که بخت النصر پیشتر بر آنها نهاده بود، ارجگزاری کرد. (ملوان، 1985، برگه 412، پانویس 4)

فرمان آجری کوروش (در اور و اوروک) و سند کسب و کار (در اور) روی همرفته هماهنگ با سیاست های بیان شده در فرمان استوانه ای کوروش در بابل هستند، به ویژه در بازسازی پرستشگاهها و پشتیبانی از داد و ستد، و از اینرو نشان دهده سیاست آشتی جویانه و ​​سازگارانه وی میباشند.

 

پرسش رویدادنامه نبونید

کورت (2007، برگه 49) و بریان (2002، برگه 41) تفسیر خود را از سرگذشت کوروش بر پایه رویدادنامه نبونید استوار کرده اند، که روایت پیروزی کورش را در اوپیس بیان میکند. متن اصلی رویدادنامه نبونید ترجمه ا. ک. گریسون (A. K. Grayson) در سال 1975 بدینگونه میباشد: “در ماه تیشری هنگامی که کورش (2)  در اوپیس در [کرانه های] اروندرود در برابر ارتش اکد جنگید، مردم اکد عقب نشینی کردند. وی به چپاول (و) کشتار گروهی مردم پرداخت.” (گریسون، 1975، برگه 106) توجه داشته باشید به دو واژه : “کشتار گروهی” و “مردم.”

ولی همانگونه که در کوته سخن در زیر نشان داده شده، ترجمه گریسون نادرست است. ولی با اینکه بسیاری از پژوهشگران از نادرستی کار گریسون آگاهند، چنین بر میآید که کاربرد “ترجمه نادرست” گریسون بویژه در میان انجمن پژوهندگان هوادار الگوی بریان-کورت همچنان سرسختانه پابرجاست.  شاهرخ رزمجو سرانجام در سال 2007 پیگیر این جریان گردید و در باره آن با پروفسور ویلفرد ج. لامبرت از بنیاد باستان شناسی و پژوهشهای باستان از دانشگاه بیرمنگام انگلستان، که نخستین کارشناس جهان در زمینه خط میخی است، به رایزنی پرداخت. لامبرت بیدرنگ به نادرستی ترجمه گریسون اشاره و آنرا ویرایش کرد. ترجمه درست بدینگونه میباشد: ” در تیشری، هنگامی که کوروش به جنگ با ارتش اکد در اوپیس، در [کرانه های] اروندرود پرداخت، سربازان اکد بازپس نشستند. او (کوروش) به تاراج پرداخته و سربازان (اکد) را شکست داد.” توجه داشته باشید به ویرایشهایی که بدست پروفسور لامبرت به انجام رسید:  (الف) “کشتار” در ترجمه گریسون نادرست است – ترجمه درست آن ” شکست ” است و (ب) “مردم” در ترجمه گریسون نادرست است – ترجمه درست آن “سربازان” است. بدینگونه، نکته کنایه آمیز این است که گریسون خود در گذشته یکی از دانشجویان پروفسور لامبرت بوده است.

ترجمه لامبرت در سال 2007 در یک مجله فرانسه زبان بنام “چکیده گزارشهای سودمند آشور شناسی” (Nouvelles Assyriologique Breve et Utilitaires) (برگه 13-14) چاپ شد. بدین گونه روشن است که کوروش ارتش دشمن را در اوپیس شکست داد- هیچ مدرکی از “کشتار مردم بومی” غیر نظامی در رویدادنامه نبونید در دست نیست. در برابر همانگونه که رویدادنامه  نبونید بدان اشاره کرده است “کشتار” بدست خود نبونید پادشاه بابل انجام شده است: “در ماه تیشریتو در زمانی که کورش با نیروهای اکد در اوپیس بر کرانه های رودخانه اروندرود جنگید، شهروندان اکد در برابر او دست به شورش زدند، ولی نبونید مخالفان خود را با کشتاری بزرگ پراکنده ساخت.” شاید از آنجایی که شهروندان اکد پیروزی زودهنگام کوروش را پیش بینی کرده بودند، در ستیز با نبونید دست به شورش زده اند. چنانچه رسانه های ایرانی پیشتر گزارش کرده اند، پژوهندگانی مانند مانند بریان، کورت، هنکلمن و غیره بر آن هستند که ویرایش لامبرت از ترجمه نادرست گریسون را از رویدادنامه نبونید نادیده انگارند.

————————-

(1)نخستین بار بدست بخت‌النصر به عنوان یک بخش مقدس از پرستشگاه  اور ساخته شد.

یهودیان و کوروش

منابع کتاب مقدس از کورش به نام یک رهاننده (مسیحا) یاد میکنند که بر دین و آیین یهود را گرامی داشت. کتاب عزرا، فصل 1 کوروش را “فرستاده خداوند یا مسیح نویده داده شده” میخواند و اشعیا نیز چنین در باره کورش چنین میگوید: “او [کوروش] چوپان من است، و هم اوست قبله همه آرزوهای من.” (اشعیا، 44.28، 45.1، همچنین 35، 40-55؛ لیزبت فراید/ Fried، 2002،برگه 373-393). همانگونه که میدانیم بر پایه فرمان کورش بزرگ به تبعیدیان یهود در بابل اجازه بازگشت به اسرائیل داده شد، و شمار بازگشت کنندگان نزدیک به 40000 تن برآورد شده است (همچنین نگاه کنید به آلبرتز، 2003). کوروش با پرداخت هزینه بازسازی پرستشگاه یهودیان در اورشلیم از خزانه دولت هخامنشی آنان را یاری کرد (عزرا 7-3). کورش همچنین دستور داد اقزار های مقدس عبری که بدست بخت النصر افتاده بودند به یهویان بازگردند (عزرا 7-8: 1). زنگنه پور (2013، برگه 208-213) یک بررسی بنیادین بروی نمونه هایی که در آن در کتاب مقدس به کورش اشاره شده، انجام داده است.

 

پس از کوروش: پرستشگاه یهودی الفانتین

پس از کوروش پرستشگاههای یهودی در بیرون از مرزهای اسرائیل نیز از سوی دولت هخامنشی پشتیبانی می شدند. دلایلا (فرماندار سامرا) و باگواس (فرماندار ایرانی یهودیه) در یادداشت نامه ای نیاز به بازسازی پرستشگاه یهودی الفانتین را در میان میگذارند. این سند نیاز به “… ساخت آن [معبد یهودی در الفانتین] را در جای پیشین آن همچنانکه که در گذشته بوده، همراه با مهراب پیشکش خوراک و بخورهای خشبو بسان آنچه پیشتر جریان داشته…” (پریچارد/Pritchard، 1955، برگه 492). کرالینگ اشاره میکند که از این گزاره چنین برمی آید که این یادداشت نامه “… بخشنامه ای است که نشان میدهد این بازسازی بگمان به هزینه دولت انجام شده است.” (کرالینگ/Kraeling، 1953، برگه 107)

نکته چشمگیر این است که بخشنامه الفانتین پس از درگذشت کوروش نگارش شده است. مصر هرگز بدست کوروش گشوده نشد بلکه بدست فرزند وی کمبوجیه گشوده شد (نوشته زیر را ببینید). درست این است که پرستشگاه یهودیان پس از فرمان کوروش در بابل بازسازی شد و این نشان دهنده پشتیبانی از یهودیان در سیاست رسمی هخامنشی بود. جامعه یهودی در زمان فرمانروایی هخامنشی توانست خود را تا اندازه بسزایی بازسازی کند (یاماوچی/Yamauchi، 2004، 1-25). یافته های الفانتین همچنین سازگار با گزارش های پسندیده یهودیان از فرمانروایی هخامنشی پس از زمان زندگی کوروش می باشد. داریوش بزرگ (549-486 پیش از میلاد) نیز با پیگیری سیاست بازگرداندن همه افزارهای مقدس تاراج شده در بابل به مالکیت یهودیان (عزرا 5-3 :6)، پشتیبانی فرمانروایی هخامنش از یهودیان را دنبال کرد. داریوش همچنین با دادن فرمانی در 519-518 پیش از میلاد، به یهودیان پروانه داد تا بازسازی پرستشگاه خود را در اورشلیم بپایان برسانند (عزرا 5:13-17). اردشیر یکم (464 پیش از میلاد) نیز سیاست کوروش را در پشتیبانی از یهودیان با یاری رساندن به آنها در بازسازی پرستشگاه اورشلیم پیگیری کرد.

پرستشگاهای مصر

 

پسر کوروش، کمبوجیه (فرمانروایی 530-523 پیش از میلاد) در سال 525 پیش از میلاد بر مصر چیره گشت.[1] هرودوت ویژگی های دیوانگی، نابردباری و ناتوانی جنگی را به فرمانروایی کمبوجیه نسبت داده است (هرودوت، 3، 27-28). ولی تاریخنگاری امروزین این برداشت ها را با نگرش بر اینکه هرودوت دانش خود را از منابع ستیزجویانه و پیش داورانه به دست آورده است، بزیر پرسش برده اند (بوربور/ Borbor، 2008، برگه 112). ولی کمبوجیه نیز مانند پدرش، آداب و رسوم مردم سرزمین هایی را که بر آنها چیره میشد ارج میگذاشت (یانگ/ Young، 1993، برگه 151). منابع ستیزجویانه برخی ازگزارشها (برای نمونه کشتن گاو آپیس بدست کمبوجیه و ریشخند مصری ها) چه بسا از کاهنان مصری برگرفته شده باشند که با دگرگونی های کمبوجیه در ستیز با الیگارشی و فرمانروایی گروه اندک کاهنان بر خیل مردم ناسازگار بوده اند (فرخ، 2007، برگه 48).

ولی درست آن است که کمبوجیه خود را فرعون مصر از دودمان 27 ام قلمداد کرد و در گرامیداشت و برگزاری آداب و رسوم مردم مصر (دینی و سکولار) کوشش نمود (فرای/Frye، 1984، برگه 97. یانگ/Young، 1993، برگه های 151-152) و دولت بومی پیشین را تا اندازه بسزایی دست نخورده بجا گذاشت (اتکینسون، 1956، برگه های 167-170). در زمان فرمانروایی کمبوجیه، سرمایه هایی از خزانه پادشاهی هخامنش برای بازسازی پرستشگاه ساییس هزینه گردید (گاردنر/Gardner، 1961، برگه 366-367). پشتیبانی از بازسازی پرستشگاهای مصر در زمان فرمانروایی داریوش بزرگ (549-486 پیش از میلاد) همچنان در جریان بود، و یکی از نمونه های مستند آن پستیبانی های مالی برای بازسازی سراسر پرستشگاه آمون در هیبیس (در نزدیکی آبادی خارجه در مصر) میباشد  (گایلز/Gyles، 1959، برگه 70).

 

کورش در منابع یونانی

ایونیان یونان در آسیای کوچک بدست کورش در 540 سال پیش از میلاد به امپراتوری هخامنشی پیوسته بودند. همانگونه که لارسن (Laursen) اشاره میکند، فراهم سازی آرامش و دوستی در آناتولی غربی بدست کوروش از راه رویکرد نیکخواهانه وی در برابر دین و کشیشان یونانی انجام گردید (لارسن، 1999، برگه 18). پس از درگذشت کوروش در 530 پیش از میلاد، یونانیان قاره اروپایی و هخامنشیان در جنگهای بسیاری با هم درگیر نبرد شدند، به ویژه در ماراتن (490 پیش از میلاد)، ترموپیل (480 پیش از میلاد)، سالامیس (480 پیش از میلاد) و پلاته (479 پیش از میلاد). ولی با همه این جنگ ها، یونانیان دیدگاه نیک و مثبتی از کوروش در نوشتارهای خود بازتاب داده اند. هرودوت (484-425 پیش از میلاد)  چنین آشکار می کند: “در سراسر زمان پادشاهی کوروش، هیچ خراج یکسانی در کار نبود، ولی ملتها همواره هدایایی به پادشاه پیشکش میکردند… ایرانیان می گویند که داریوش بازاریاب، کمبوجیه استاد و کوروش پدر بود… کوروش مهربان بود و آنها را از همه گونه نیکی ها برخوردار میکرد” (هرودوت 3و 89). گزنفون (431-355 پیش از میلاد) کورش نامه (دانشنامه کوروش) را درهشت کتاب نوشت، که پس از آن دولتمردان روم مانند اسکیپیوی آفریقایی (236-183 پیش از میلاد)  و ژولیوس سزار (100-44 پیش از میلاد) از آن برای رایزنی بهره میبردند. شایان یادآوری است که دورترها اندیشمندان روشن بین در اروپا مانند جان لاک (1632-1704) و همچنین پدران بنیانگذار آمریکا مانند پرزیدنت توماس جفرسون (1743-1826) از کورش نامه بدرستی آگاه بودند. اسکندر (356-323 پیش از میلاد)، شکست دهنده امپراتوری هخامنشی، کوروش را گرامی میداشت. او در آرامگاه کورش در پاسارگاد ارج وی را بجا آورد و دستور داد آرامگاه وی را بگونه آغارین آن بازسازی کنند (آریان، 49، 1-11 و کوینت کورس، 7، 6.20). این بسیار چشمگیر است که منابع یونانی، که به بروشنی با دشمنان هخامنشی خود ناسازگار بودند، در باره کورش دید شایسته ای را بدست میدهند (مانند منابع یاد شده در بابل و مصر)  و روی هم سیاست های شناخته شده در استوانه کورش را گواهی میدهند. دیگر بنمایه های یونانی-رومی و بویژه پلوتارک (سده 46-120 م) نیز از اردشیر یکم  (فرمانروایی 464 پیش از میلاد) به بزرگی یاد کرده وی را “… روحی ​​مهربان و بزرگوار… ” قلمداد میکند.

————————-

[1]  نبرد پایانی در پلوزیوم در 525 سال پیش از میلاد انجام شد. هرودوت در باره این نبرد میگوید “پس از انجام یک نبرد با سرسختی بسیار… مصری ها دست به فرار زدند” (هرودوت، 3، 11). در پی آن مصری ها به ممفیس پسروی کردند که آن نیز بدست کمبوجیه افتاد. نخستین تازش به آمون (آبادی سیوا) شاید در پس  تندباد شن شکست خورده باشد، ولی پیشروی کمبوجیه به آبادی خارجه،  قیروانی و بارسا در همان بار نخست با پیروزی همراه گردید.

ستون سنگی یادبود زانث: واپسین سالهای امپراتوری هخامنش در آناتولی

سیاست های سازنده هخامنشیان در برابر ادیان تنها در بابل، مصر و یا اسرائیل پایان نمیافت. آناتولی غربی بویژه برای هخامنشیان از ارزش بالایی برخوردار بود. بویژه لیکیه در 480 پیش از میلاد چهل تا پنجاه کشتی (دیودورس11.3.7) برای تازش به یونان به خشایارشاه واگزار کرد (هرودوت، 7.92). در واپسین سالهای فرمانروایی هخامنشی، لیکیه  از خود سالاری و استقلال بسزایی بهره می برد.

یک یافته تاریخی در دست است که گواه بر بردباری هخامنشیان در برابر آداب و رسوم بومیان آناتولی غربی تا چند دهه واپسین امپراتوری پارس میباشد، به ویژه در سرزمین مرزی یونان در اروپا. این یافته در سال 1973 بدست یک گروه باستان شناس فرانسوی که در راستای کرانه های لیکیه باستان درغرب آناتولی کاوش میکردند در نزدیکی زانث (پایتخت لیکیه باستان) در ویرانه های پرستشگاه لتون در ترکیه کنونی پیدا شد. این یافته در میان دانشگاهیان به نام ستون سنگی یادبود سه زبانه از زانث (تکسیدور/Teixidor، 1978) و همچنین بنام لتون سه زبانه شناخته شده است. این ستون سنگی یک سازه چهار رویه است که بر هر روی آن نوشتاری به سه زبان مجزا (به زبان آرامی، لیکیایی و یونانی) کنده کاری شده است. ستون سنگی یادبود زانث هم اکنون در موزه باستان شناسی فتحیه در ترکیه (آرایه 3) جای دارد.

نسخه زبان آرامی (که کوتاهترین میباشد) دارای 27 رده، نسخه یونان دارای 35 رده و بیشترین شمار رده ها در نسخه لیکیایی (41 رده) میباشد (تکسیدور/Teixidor، 1978، برگه های 181-185). چشمگیر این است که این نوشتارهای سه زبانه ترجمه واژه به واژه و یکسانی از یکدیگر نیستند، و سنگنبشته در هر یک از زبان ها دارای نکته های ویژه ای است که در دیگری گنجانده نشده است. به بیان ساده، پیام بنیادین هر متن از آغاز یک دسته نوین در منطقه آگاهی میدهد. بویژه، ستون سنگی یادبود یک فرمان هخامنشی بشمار میرود که آغاز یک دسته نوین و مهراب در لیکیه به افتخار پادشاهان افسانه های بومی کائونوس و آرکسیماس را نشان میدهد. نوشته های این ستون درهر یک از این زبان ها روشن میکند که دولت هخامنشی گرایش به پشتیبانی از مردم بومی  (نا ایرانی ها) را داشته، به ویژه در پیوند با اشاراتی که به خدایان آیین نوین و همچنین نیازهای گردانندگان آن گردیده. برای نمونه به پیروان الهه لتو، نقش سرپرستی در زمینه آیین نامه های پیش نویس شده برای آیین نوین داده شده. ارجگزاری به شور مذهبی شهروندان بومی آشکار است، همانگونه که  در نسخه لیکیایی ستون سنگی دیده می شود: “… شهروندان و مردم وابسته…. مهرابی برای خداوند کانتوس…پیشکش کرده اند… (رده های 5-9) … هر آنچه ساخته شده… از ان (؟)  خداوند کانتوس خواهد بود… (رده های 16-18) … هر کس چیزی را جابجا کند (نابود ؟ دگرگون ؟)  به این خدایان پاسخگو خواهد بود… (رده های 36-40)” [1] ستون سنگی یادبود زانث نمایانگر ارجگزاری واپسین فرمانروایان هخامنشی بر کانتوس خدای شهروندان بومی (غرب آناتولی) است، و این یک یادآوری است از بیانیه استوانه کوروش بزرگ در ارجگزاری بر خدای مردوک در بابل (قندهاری، 2013، برگه 7).

شایان یاد آوری است که به الهه یونانی آفرودیت نیز در ستون سنگی یادبود اشاره شده (پادریتا در فرم لیکیایی) (برایس، 1983، برگه 9). در واپسین روزهای هخامنشیان، رخنه یونانیان یا هلنیزه شدن لیکیه شتاب گرفت، ولی این فرایند با همه جنگ های هخامنشیان با یونان در گذشته، با ستیز و ایستادگی آنها روبرو نشد. نیکخواهی هخامنشیان در برابر خدایان یونانی درغرب آناتولی در آزمون زمان استوار ماند و جنگ های یونان و ایران در پیگیری سیاست های بنیادین کوروش گسستگی برنیانگیخت. در این راستا، ستون سنگی یادبود زانث همانندی بسیاری با استوانه کوروش دارد که در آن ارجگزاری و پشتیبانی هخامنشیان از آیین های مردم بومی (لیکیایی و یونانی) و نیازهای زندگی آنها (برایس/Bryce، 1978؛ متزگر/Metzger، 1979، تیکسیدور/ Teixidor، 1978) به نگارش در آمده است. نامگزاری “ساتراپ لیکیه” که در ستون سنگی یادبود زانث بدان اشاره شده همچنین نکته چشمگیری است، بویژه با نگرش بر تواناییهای این مقام در واپسین روزهای دولت هخامنشی.

 

تنها پرسش بجا مانده، زمان این ستون سنگی یادبود است. بسیار مهم است که بدانیم تاریخ این بیانیه به سال  358 پیش از میلاد، تنها دو دهه پیش ازتازش اسکندر بر میگردد. بادیان ( (Badianپیشنهاد میکند که “اردشیر” در این جستار همان اخوس (اردشیر سوم) نمیباشد، بلکه ارشک (اردشیر چهارم 338-336 پیش از میلاد) میباشد (بادیان 1977، برگه 40-50). این روند زمانی، ستون سنگی یادبود را وابسته به چند سال پیش از تازش اسکندر نشان می دهد.

[1] متن کامل ترجمه لیکیایی را در برایس نگاه کنید. (1978و برگه های 119-120)

چکیده

 

سیاست های شناخته شده در استوانه کورش با بهره گیری از دو دسته بنیادین از یافته ها گواهی شده است:

(الف) بنمایه هایی که به زمان زندگی کوروش برمیگردند و (ب) بنمایه هایی که به زمان فرمانروایی هخامنشی پس از مرگ کوروش بر میگردند. دسته نخست (الف) که دراین نوشتار بررسی شده اند فرمان آجری کورش و اسناد کسب و کار در شهرهای اور و اوروک، و همچنین کتاب مقدس و منابع یونانی است. دسته دوم (ب) پس از مرگ کوروش منابع وابسته به کتاب مقدس در باره سیاست سازگارانه هخامنشیان، پرستشگاه یهودی الفانتین، بازسازی معابد مصر در ساییس و  پرستشگاه آمون در هیبیس و ستون سنگی سه زبانه یادبود زانث در راستای کرانه های غربی آناتولی می باشد. این بنمایه ها دارای چندگانگی جغرافیایی و نژادی می باشد. نکته ارزنده این است که منابع یونان باستان با منشور کورش همخوانی دارند با اینکه هخامنشیان هیچ کنترل و دست اندازی بر چند و چون تاریخنگاری یونانیان نداشته اند. ستون سنگی یادبود زانث بگونه ویژه ای نشان می دهد که سیاست های بنیادین کوروش هنوز تا واپسین روزهای امپراتوری هخامنشی برپا و استوار بوده اند. منابع بنیادین که در این نوشتار بررسی گردیده اند نشان می دهند که سیاست های شناخته شده در استوانه کورش (الف) تنها ویژه بابل نبودند و (ب) وتنها ویژه زمان زندگی کوروش نبودند. این جستار الگوی کورت- بریان را که سیاست نیکوکارانه شناخته شده در استوانه کورش را تنها بازتابی از “تبلیغات ایرانیان” در سنجش با سیاست های راستین هخامنشیان وانمود میکند (بریان/Briant، 2002، برگه 41؛ اسمیت، کریستوفر/Smith-Christopher، 2002، برگه.36 – 37؛ شروین/Sherwin، 2007، برگه 122) را بزیر پرسش میبرد.

Arrian, Anabasis of Alexander, translation by E.J. Chinnock, Hodder & Stoughton, 1884.

Diodorus, with an English Translation by C. H. Oldfather. Vol. 4-8. Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press; London: William Heinemann, Ltd. 1989.

Herodotus, The Histories, translated by A. Selincourt, London: Penguin Books, 1972.

Plutarch, Fall of the Roman Republic, trans. R. Warner, Penguin Books, London, 1972.

Quintus Curtius Rufius, History of Alexander, translated to English J.C. Rolfe, Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press, 1985.

Secondary References

Abtahi, H. (2007). Reflections on the Ambiguous Universality of Human Rights: Cyrus the Great’s Proclamation as a Challenge to the Athenian Democracy’s Perceived Monopoly on Human Rights. Denver Journal of International Law & Policy, 36 (1), 55–91.

Albertz , R. (2003). Israel in Exile: The History and Literature of the Sixth Century B.C.E. Atlanta: Society of Biblical Literature.

Amouzegar, H. (2013). Zul-Qarnayn Is Cyrus, Not Alexander. Iran Nameh, 28 (1) Spring, pp. 214-220.

Atkinson, K.M.T. (1956). The legitimacy of Cambyses and Darius as kings of Egypt.  Journal of the American Oriental Society, 76(3), 167 -177.

Badian, E. (1977). A document of Artaxerxes IV? In K.H. Kinzl (ed.), Greece and the Eastern Mediterranean in Ancient History and Pre-History, Studies presented to Fritz Schachermayer, Berlin: W. de Gruyter, pp. 40-50.

Bastani-Parizi, M.E. (2013). Cyrus in Persian Narratives. Iran Nameh, 28(1), 2013, pp. 178-195.

Briant, P. (2002). From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire.  Winona Lake, Indiana: Eisenbraun’s.

Borbor, D. (2008). Iran’s contribution to Human Rights, the rights of women and democracy. Iran and the Caucasus, 12 (1), pp. 101-121.

Bryce, T.R. (1978). A recently discovered cult in Lycia. Journal of Religious History, 10, 115-127.

Bryce, T.R. (1983). The Arrival of the Goddess Leto in Lycia. Historia: Zeitschrift für Alte Geschichte, 32 (1), pp. 1-13.

Bryce, T.R. (1990-1991). Lycian Apollo and the Authorship of the “Rhesus”. The Classical Journal, 86 (2), pp. 144-149.

Cargill, J. (1977). The Nabonidus Chronicle and the Fall of Lydia. American Journal of Ancient History, 2, pp. 97-116.

Diakonoff, I.M. (1985). Media. In I. Gershevitch (ed.), The Cambridge History of Iran Volume 2: The Median and Achaemenian Periods, Cambridge: Cambridge University Press, pp. 36-148.

Dougherry, R.P.  (1933). Archives from Erech Neo-Babylonian to Persian Periods. Published for Goucher College by Yale university Press.

Farrokh, K. (2007). Shadows in the Desert: Ancient Persia at War. Oxford: Osprey Publishing Limited.

Fried, L.S. (2002). Cyrus the Messiah? The Historical Background to Isaiah 45:1. The Harvard Theological Review, 95 (4), pp.373-393.

Frye, R.N. (1984). The History of Ancient Iran. Munich, Germany: C.H. Becksche Verlagsbuchhanndlung.

Gadd, C. J., Legrain, L., & Smith, S. (1928). Royal Inscriptions (Ur Excavations, Texts 1). London: Publications of the Joint Expedition of the British Museum and of the Museum
of the University of Pennsylvania to Mesopotamia.

Gardner, A. (1961). Egypt of the Pharaohs. London: Oxford University Press.

Grayson, A.K. (1975). Assyrian and Babylonian Chronicles. Locust Valley, NY: JJ Augustin.

Gyles, M.F. (1959). Pharaonic Policies and Administration 663-323 BC. Chapel Hill, North Carolina: North Carolina Press.

Hedayati, H. (2013). Cyrus’s Religious Policies. Iran Nameh, 28 (1), Spring, pp.  196-207.

Khoramshahi, B. (2013). Is Cyrus the Qur’anic Zul-Qarnayn? Iran Nameh, 28 (1), Spring, pp. 222-225.

Kraeling, E. (1953). The Brooklyn Aramaic Papyri. New Haven: Yale University Press.

Kuhrt, A. (1983). The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy. Journal for the Study of the Old Testament, 25, 83-97.

Kuhrt, A. (2007). The Persian Empire: A Corpus of Sources of the Achaemenid Period. London: Routledge.

Laursen, J.C. (1999). Religious Toleration: “the Variety of Rites” from Cyrus to Defoe. Hampshire, England: Palgrave Macmillan.

Lambert, (2007). Notes Brèves 14: Cyrus’ defeat of Nabonidus. Nouvelles Assyriologique Breve et Utilitaires (N.A.B.U.), 1, March, pp. 13-14.

Mallowan. M. Von (1985). Cyrus the Great. In I. Gershevitch (ed.), The Cambridge History of Iran Volume 2: The Median and Achaemenian Periods, Cambridge: Cambridge University Press, pp.392-419.

McKuskie, T. (2012). “As on a Darkling Plain”: Practitioners, Publics, Propagandists, and Ancient Historiography. Comparative Studies in Society and History, 54(1), pp. 145–173.

Metzger, H. (1979). Fouilles de Xanthos VI: Le Stelle Bilingue de Letoon. Paris: Klincksieck.

Porada, E. (1993). Why Cylinder Seals? Engraved Cylindrical Seal Stones of the Ancient Near East, Fourth to First Millennium B.C. The Art Bulletin, 75 (4), December, pp. 563-582.

Pritchard, J.B. (1955). Ancient Near Eastern Texts relating to the Old Testament. Princeton, New Jersey: Princeton University Press.

Qandehari, F. (2013). The Cyrus Charter: The First Declaration of Human Rights. Iran Nameh, 28 (1), Spring, pp. 4-11.

Root, M.C. (1979). The king and kingship in Achaemenid Art: Essays on the Creation of an Iconography of Empire.  EJ Brill.

Sherwin, S.J. (2007). Old Testament monotheism and Zoroastrian influence. In Robert P. Gordon (ed.), The God of Israel: Studies of an Inimitable Deity, Cambridge University Press, pp. 113-126.

Teixidor, J. (1978). The Aramaic text in the trilingual stele from Xanthus. Journal of Near Eastern Studies, 37, pp. 181-186.

Smith-Christopher, D. (2002). Biblical Theology of Exile. Augsbruck Fortress Publishers.

Van der Spek, R.J. (1982). Did Cyrus the Great introduce a new policy towards subdued nations?  Persica, 10, 278-283.

Henkelman, W., Jones, C., Kozuh, M., & Woods, C. (eds.) (in Press). Extraction and Control: Studies in Honor of Matthew W. Stolper. Chicago: Oriental Institute of the University of Chicago.

Weissbach, F.H. (1911). Die Keilinschriften der Achämeniden [The cuneiform inscriptions of the Achaemenids]. Leipzig: J. C. Hinrichs.

Yamauchi, E.M. (1997). Persia and the Bible. Grand Rapids: Baker Book House.

Yamauchi, E. M. (2004). The Reconstruction of Jewish Communities during the Persian Empire. The Journal of the Historical Society, 4(1), 1-25.

Young, C. (1993).  The Achaemenids. In A. Cotterell (ed.), The Penguin Encyclopedia of Classical Civilizations, England: Penguin Books, pp.149 -162.

Zangenahpour, M. (2013). Cyrus the Great in the Bible. Iran Nameh, 28 (1), Spring, pp. 208-213.

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد:

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *