فرق بین دولت سکولار و دولت مدنی چیست؟

By | ۱۳۹۸-۰۸-۱۳

حبیب عبدالرب سروری*

(نویسندۀ یمنی، استاد علوم کامپیوتر در فرانسه)

ترجمه: علی حسین نژاد

استفاده از دو مفهوم «دولت مدنی» و «دولت سکولار» در گفتمان امروز ما عرب ها دارای ابهامات و درهم آمیختگی ها و لاپوشانی هایی چند است؛ بویژه از آغاز خیزش ها و انقلاب های شکوهمند عربی که باب بحث و مناظره و گفتگو را پیرامون دو مفهومی که در صدر اهداف این انقلاب ها قرار گرفته اند به طور کامل گشوده است. و لذا، برای پاسخ به عنوان این مقاله، و برای پرداختن به دشواری هایی که «سکولاریزه کردن» کشورهای مدنی با آنها روبرو خواهند شد (یعنی آنچه هدف انقلابات عربی است)، لازم است ابتدا تعریف این دو نوع دولت را یادآور شویم.

«دولت سکولار»، که در زندگی اکثر کشورهای پیشرفته مانند آمریکا و اروپا در غرب و ژاپن در شرق و نیز ترکیه (مرکز امپراطوری سابق اسلام) ریشه دارد، «دولتی است که نهادهای حکومتی، سیاسی، مالی، علمی و دینی را از هم جدا نموده و همۀ آنها را تابع قانونی مدنی می کند که نقش هر یک از آنها و ضوابط حاکم بر روابط بین آنها را مشخص می سازد».

واژۀ «جداسازی» در اینجا نه تنها دارای اهمیت زیادی است بلکه محور و هدف اصلی است.  از این «جداسازی» دو اصل ریشه ای مربوط به سکولاریسم ناشی می شوند:

اصل اول: دولت سکولار دو عرصۀ مختلف در زندگی مردم را از هم جدا می کند: عرصۀ عمومی و عرصۀ خصوصی. عرصۀ عمومی (که شامل مدرسه و تحصیل و کل فضای مدنی می شود) بر پایۀ منافع و اموری در خدمت همۀ مردم، قطع نظر از قومیت و رنگ و باورهای مذهبی یا گرایش های غیر مذهبی و ضد مذهبی آنها، مبتنی است. در این عرصه هیچگونه مرجعیتی برای هیچ مذهب یا فلسفه و اندیشۀ غیر مذهبی و ضد مذهبی وجود ندارد. اما عرصۀ خصوصی همۀ باورها و دیدگاه های شخصی مذهبی یا غیر مذهبی یا ضد مذهبی را دربر می گیرد.

اصل دوم: دولت سکولار مساوات کامل بین همۀ دین باوران با مذاهب و ادیان مختلف، و بی دینان، و حتی مخالفان یا ضد دینان را تضمین می کند و از آزادی مطلق آنان در ایمان و باورشان یا عدم ایمان و باورشان (آزادی وجدان) دفاع می کند و به حقوق آنان احترام می گذارد.

اما در مورد مفهوم «دولت مدنی» شاید بتوان گفت که این مفهوم از فردای آغاز انقلابات عربی پدیدار شده و بعد از اولین پیروزی های این انقلابات اهمیت روزافزونی پیدا کرده است. بسیاری در جهان عرب اینگونه دولت را اینگونه تعریف می کنند: «دولت مدنی دولتی است که تمام خواسته های مربوط به حق شهروندی مساوی و مربوط به دموکراسی و آزادی ها و حقوق بشر و سایر خواسته های مربوط به نیاز ملت های عرب به پیشرفت و رشد و توسعه را برآورده می کند و در عین حال قوانین خودش را از آیین اسلام می گیرد».

از آنجا که امروز همۀ دولت های عربی ما اشکال مختلفی از دولت دینی سنتی را دارا هستند، «دولت مدنی» مورد نظر چندان فرقی با «دولت دینی» ندارد به جز در گرایش اعلام شده اش به تحکیم دموکراسی و مساوات و همگامی با عصر نوین.

بدینسان، «دولت مدنی» در کشورهای عربی تفاوت چشمگیری با «دولت سکولار» دارد. برای روشن کردن این موضوع لازم است برخی فرق های ریشه ای بین مفاهیم این دو دولت، یعنی دولت سکولار و خدماتش به تمدن بشری از یکسو، و دولت مدنی و اموری که این دولت از تحقق آنها ناتوان است، از سوی دیگر، را توضیح دهیم.

شاید بتوان گفت که یکی از برجسته ترین اموری که آنها را مفهوم سکولاریسم در زمینۀ تمدن محقق ساخته پایان دادن به درگیری ها و ستم قومی و طایفه ای و جنگ های مذهبی در کشورهایی است که این مفهوم به یمن «اصل دوم» اش در آنها پایدار و مستحکم شده است. یادآوری اختلافات و درگیری های بین پروتستان ها و کاتولیک ها در فرانسه و آلمان وانگلستان، و جنگ های مذهبی فرساینده پیش از عصر سکولاریسم، برای ارائهء مثالی مربوط به این موضوع کافی است. امروزه، در جامعه های سکولار و به یمن برابری مطلق بین همگان، دیگر وقوع این جنگ ها غیر ممکن است.

شاید این واقعیت که «دولت مدنی» به «اصل دوم سکولاریسم» گردن نمی گذارد، امید جدی به امکان تساوی عمومی واقعی بین دسته بندی های مذهبی یا نژادی در دولت های مدنی مورد نظر، یا بخصوص که ادبیات دولت های مدنی ما تضمین نمی کنند که حق فرد بی دین و بی ایمان هم به رسمیت شناخته شود.

یکی دیگر از برجسته ترین دست آوردهای دولت سکولار در عصر تمدن نوین همانا لغو مطلق مشروعیت هر گونه «فتوا» ی مذهبی یا سیاسی علیه جان یک دانشمند یا اندیشمند، یا برای جلوگیری از انتشار هر کتابی است. همانگونه که تاریخ کلیسا در اروپا به صورتی تراژیک مملو از اینگونه فتواهای مذهبی است.  اما دولت های مدنی ما در طرح های خود هیچگونه قصدی مبنی بر جداسازی قانونی دین از سیاست و دانش ندارند بطوریکه انگار نمی خواهند با تاریخ عربی مان – که پر از فتواهای مذهبی و سیاسی و سرکوب خونین و گرفتن جان اندیشمندان و نویسندگان مان به شیوه هایی بی سابقه و وحشتناک می باشد – به طور ریشه ای قطع رابطه کنیم.

مکتب سکولاریسم همچنان بزرگترین دست آورد بلامنازع کشورهای سکولار ماست؛ و برتری این کشورها بر سایر کشورهای جهان در دانش و تمدن نوین نیز مبتنی بر پایۀ همین دست آوردهای است. در واقع، این مکتب، که در آن فرزندان باورمندان ادیان و مذاهب مختلف در کنار ناباوران به هیچ دین و مذهبی، با هم و در کنار هم، متمدنانه و همخو و هم نوا تحصیل می کنند، بکلی از تأثیر هر دین و مذهب یا هر فلسفۀ بی دینی جدا و منفصل است.

دانش آموز مکتب سکولاریسم می آموزد که چگونه با روح انتقادی بیاندیشد و چگونه به تنهایی، بدون هیچ یقین قبلی، در مورد هر عقیده یا ایدئولوژی قضاوت کند، و چگونه آزادی خویش را در تجزیه و تحلیل و بررسی و قبول یا رد هر نظر و عقیده ای به کار گیرد، و چگونه روز به روز شخصیت مستقل خود را بسازد. این مکتب در دانش آموز خود پایه های خردورزی ناب علمی را استوار ساخته و اندیشۀ او را در جهت استفاده از این خردورزی برای شناخت هستی و زندگی بر پایۀ اصول علمیِ علت و معلول و تجربه و آزمایش و استدلال، و از طریق مطالعۀ نظریات دانش جدید، بویژه نظریه های پیدایش و تکامل هستی و انفجار بزرگ اولیه (بیگ بانگ)، رشد می دهد.

مکتب سکولاریسم همچنین دانش آموز خود را قادر می سازد با روی گشاده همۀ میراث های فکری و فرهنگی بشری برخاسته از جریانات و گرایش های مختلف فلسفی، مذهبی یا غیر مذهبی را مورد مطالعه قرار داده و، با گزینش آزاد، در ذهن و اندیشۀ خود جای دهد. خلاصه اینکه مکتب سکولاریسم فراترین مکتب فرهنگی، اندیشگی، آزادی و مدرنیسم است.

در طرح «دولت مدنی»، که شعار انقلاب های عربی تا کنون بوده و می باشد، هیچگونه تمایل روشن و شفافی به قطع رابطۀ ریشه ای با فلسفه و ساختار مکتب عربی رایج کنونی(1) دیده نمی شود؛ مکتبی که تماما نسل هایی را بوجود آورده که سر خم کردن جلوی جلاد را آموخته اند و در فرهنگ تفسیرها و برداشت های تیره و تاریک از هستی و زندگی رشد کرده اند و عموماً سیمای عقب ماندۀ جامعه های ما در دانش و تمدن و تکنولوژی را پاس داشته اند.

به علاوه، مکتب سکولاریسم یک دستاورد تاریخی – تمدنی مهم هم دارد: تبدیل دین در کشورهای سکولار به یک نیروی روحی ناب که سیاست نمی تواند بر آن حاکم باشد؛ یعنی – مثلاً – دولت نمی تواند سخنرانی های مذهبی را که در عبادت گاه ها ایراد می شود از قبل آماده کند، حال آنکه سخنران مساجد کشورهای اسلامی ما گاهی بی شرمانه می گوید که حاکم یا پادشاه یا امیر کشورش «ششمین خلیفه از خلفای راشدین و امیر مؤمنان و سلالۀ رسول خدا است!» [بسیاری از اهل تسنن حسن،فرزند بزرگ علی، را خلیفۀ راشد پنجم می دانند – م]  »

بطور خیلی خلاصه بگویم که مفهوم دولت سکولار متعلق به گزیده ای از مفاهیم بشری و مترقی نوین می باشد که ریشه های آن در اعماق اندیشۀ انسانی – جهانی، بویژه در اندیشهء روشنفکر عرب جای گرفته است(2). این مفهوم طبعاً در ارتباط با سیستم یا رژیم مشخصی – اعم از سرمایه داری یا سوسیالیستی، راست یا چپ – نیست. اما همین مفهوم، علیرغم گسترش آن در سطح بین المللی، با موانع و ترمزهایی در جامعه های عرب ما روبرو می شود که پیشرفت آن را به شدت کند می کنند؛ بطوریکه «سکولار کردن دولت های مدنیِ» مورد نظر (کشورهای عربی دارای آزادی های مدنی) دشواری ها و مشکلات عظیمی در پیش روی خواهد داشت.

شاید برجسته ترین مخالفان این مفهوم، تاریک اندیشانی باشند که در برابری با آن دست به فریبکاری هایی زیرکانه می زنند، موضوعی که در مقالۀ دیگری به آن پرداختیم (2). طبعاً دیکتاتورهای عرب هم با آنان همراهی می کنند؛ رژیم هائی دیکتاتوری که به شدت در امور دین دخالت می کنند و سوار بر آخوند به مغزهای مردم خودشان مسلط می شوند و استبداد خود را اعمال می کنند. این ها نیستند؛ بسیاری از «انقلابیون» عرب هم در برابر مفهوم سکولاریسم موضع می گیرند یا آن را، به سادگی تمام، یک مفهوم استعماری می شمارند که از غرب برخاسته است. و این علیرغم این واقعیت است که خودشان اصطلاحاتی مانند دموکراسی و حقوق بشر را تکرار می کنند که آنها نیز در همین غرب ظهور کرده اند.

تعدادی هم از روشنفکران عرب هستند که می بینند ورود به اندیشۀ سکولاریسم دشواری هایی دارد و علل مختلفی برای این دشورای هست که شرح مبسوط آن را در این مقاله نمی توان برشمرد. شاید مهمترین این علت ها ناامیدی و سرخوردگی روشنفکران عرب به علت رفتار غیر انسانی آزمندانه یا سکولار نمایی و دورویی رهبران تعدادی از کشورهای سکولار غربی و برخی اندیشمندان آنان در خارج یا داخل کشورهایشان باشد. کافی است در سطح خارجی ائتلاف رهبران این کشورها در عمق جنگ سرد با بنیادگرایان مسلمان و آموزش نظامی آنان علیه «کمونیسم کافر» در افغانستان را یادآور شویم؛ سیاستی که دیدیم به چه نتایج فاجعه باری منجر شد؛ بطوریکه خود غربی ها را در کنج خانه هایشان به لرزه در آورد. یا کافی است امروز ائتلاف مقدس آمریکای سکولار با سیاست های آبادی سازی اسرائیل ناشی از پایه های ضد سکولاری ارتجاعی و نژادپرستانه را نگاه کنیم: «سرزمین موعود»، «برترین ملت مردمان جهان»، و….

اینگونه روشنفکران عرب، با وجودی که در این زمینه کاملاً حق دارند، منطقی را پیدا نمی کنند که بتواند به آنها کمک کند تا دوگانگی بین اصول والای سکولاریسم واجد بعد انسانی مترقیرا، از یک سو، و دست خشکیِ سیاست های استعماری و اقتصادی و مالی آزمندانۀ کشورهای سکولار و بحران هایی بین المللی را که به وجود می آورند و با آنها کشورهای در حال رشد را ویران می کنند، از سوی دیگر، بفهمند.

در سطح داخلیِ برخی کشورهای سکولار نیز کافی است ببینیم که چگونه برخی رهبران سیاسی این کشورها، مانند برخی رهبران راست فرانسه، به اظهارات انتخاباتی عوامفریبانهء زشت (که اساسا به سکولاریسم ضربه می زنند) متوسل می شوند تا بعضی رأی دهندگان نژادپرست را راضی کنند؛ همانها که به هر علتی به ادیان و مذاهبی که – مانند دین اسلام – در دهه های اخیر وارد بافت اجتماعی فرانسه شده اند بی احترامی می کنند.

مواضع برخی رهبران چپ و اندیشمندان آنان نیز خالی از اشتباهات موازی نیست؛ اشتباهاتی که همان ها نیز به سکولاریسم ضربه می زنند؛ آنجا که در بحبوحۀ مخالفت ایدئولوژیک شان با جریان راست به رفتاری ضد سکولار متوسل می شوند و، تحت عنوان آزادی فردی، از نمودهای مذهبی تاریک اندیشانۀ ارتجاعی آشکاری مانند «نقاب» دفاع می کنند؛ نقابی که ارمغان وهابی ها و طالبان است. اینگونه مواضع به فضا و عرصۀ عمومی سکولار رخنه می کنند؛ فضا و عرصه ای که طبعاً باید خالی از هر گونه نمودهای مغایر با «اصل اول سکولاریسم» باشد.

چه بسا رفتار برخی سکولارهای افراطی نیز، که خود همین سکولاریسم را همانند یک دین اعمال می کنند – به مفهوم و محتوای سکولاریسم ضربه می زند. اینگونه افراد، مثلاً، نمی توانند نقش افسانه و ادیان در زندگی بسیاری از مردم را درک کنند و لذا گاهی ریسک کرده و پای دانش و اندیشۀ آزاد را به بحث و جدل به منظور کوبیدن فرضیات مذهبی صرف (با آنکه آنها اساساً فرضیات علمی نیستند) می کشانند یا به شدت مقدسات دارای اهمیت احساسی و عاطفی بسیار در زندگی افراد دین باور را به تمسخر می گیرند. آیا متمدنانه نیست که احساسات این افراد را جریحه دار نکنیم یا به عواطف و احساسات آنان با ترسیم کاریکاتور دست نیازیم و به آنها سیخونک نزنیم؟

___________________________________

* دکتر حبیب عبد الرب سروری پروفسور در علوم کامپیوتر و نویسنده و رمان نویس یمنی است که هم اکنون در فرانسه زندگی و تدریس می کند.

دکتر سروری متولد 1959 در شهر عدن در جنوب یمن می باشد. از نوجوانی به شعر و ادب علاقه مند بود و بعدها در مجلات و مطبوعات فرهنگی و ادبی یمن جنوبی اشعار و داستانهای او منتشر می شد. وی در سال 1976 از یمن عازم فرانسه شد تا تحصیلات دانشگاهی خودش را تکمیل کند. وی سالهای اول تحصیل خود را در دانشگان «رووان» پاریس در ریاضیات تطبیقی گذراند سپس از دانشکدۀ علوم تطبیقی این دانشگاه در سال 1982 موفق به اخذ لیسانس در تخصص کامپیوتر و در سال 1983 موفق به اخذ فوق لیسانس از دانشگاه پاریس و در سال 1987 موفق به اخذ درجۀ دکترا در علوم کامپیوتر از دانشگاه رووان فرانسه با رتبۀ ممتاز گردید. وی هم اکنون استاد علوم و برنامه ریزی کامپیوتر در چندین دانشگاه فرانسه و پژوهشگر مهندسی کامپیوتر و ریاضیات در انستیتوها و مؤسسات مختلف پژوهشی فرانسه و دارای کنفرانسها و مقالات مختلف در مجلات علمی بین المللی است. وی علاوه بر زمینۀ علمی در زمینه های ادبی داستان و رمان و شعر و در زمینه های سیاسی و تحلیلی و اجتماعی به زبانهای عربی و فرانسه و انگلیسی نیز فعال است و در این زمینه ها دارای دهها کتاب و مقاله می باشد. مقالات او در زمینه های علمی و ادبی و سیاسی و اجتماعی در مطبوعات مختلف عربی و فرانسوی منتشر شده اند.
(1) مقالۀ «ایدئولوژی و دولت مدنی بعد از انقلاب». حبیب سروری. القدس العربی، 17 مه 2011

(2) مقالۀ «سخنی پیرامون مفاهیم گمراه کننده (ادعائی) با نام دولت سکولار». حبیب سروری. القدس العربی، 7 سپتامبر 2011. و نیز وبلاگ نویسنده.

یادآوری: این مقاله برای نخستین بار در روزنامۀ فلسطینی «القدس العربی»

چاپ لندن در اکتبر 2011 و در وبلاگ نویسنده  منتشر گردید.

برگرفته از سایت «الحوار المتمدن»

سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *