قاسم سلیمانی و نامه‌ مهمی که نخواند

By | ۱۳۹۸-۱۰-۱۴

«قاسم سلیمانی فردی بسیار توانمند و مدبر و دشمنی شایسته است. او بازی خود را به‌خوبی انجام می‌دهد، اما این بازی طولانی است. پس اجازه دهید ببینیم حوادث (بازی) چگونه پیش می‌رود.»

حالا حادثه (بازی) به حذف سلیمانی انجامیده است و این سخن را درباره او کسی گفته بود که مدت‌ها در مسائل مربوط به منطقه دور و نزدیک مشغول مچ‌اندازی با سلیمانی بود؛ پترائوس، اولین فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق پس از صدام.

خودش تعریف می‌کند که سال ۲۰۰۷، جلال طالبانی، رئیس‌جمهور وقت عراق، به او خبر داد که از جلسه‌ای با قاسم سلیمانی می‌آید با این پیام از او:

«ژنرال پترائوس، شما باید بدانید که من قاسم سلیمانی سیاست ایران را در ارتباط با عراق کنترل می‌کنم و به‌جز عراق، کنترل سیاست ایران در سوریه، افغانستان و غزه را بر عهده دارم. نکته‌ای که او می‌گفت این بود که تو باید با من توافق کنی، دیپلمات‌های ایرانی و دیگران را فراموش کن، [برای حل بحران بصره] ما باید با هم توافق کنیم».

سلیمانی گفته بود: «تو باید با من توافق کنی، بقیه را فراموش کن.»

«مدیریت مقاومت» از بالای سر همه

کل سیاست منطقه‌ای ایران را آیت‌الله خامنه‌ای و مشاوران او زیر عنوان مقوله «مقاومت» دسته‌بندی کرده‌اند. آن‌ها در این چارچوب وارد بازی‌ای‌ شدند که قواعد آن را کسی نمی‌داند و مجلس و نهادهای نظارتی و تصمیم‌گیرِ «منتخب» مردم اجازه چون‌وچرای چندانی در مورد آن‌ها ندارند.

مثلاً مقایسه کنید این سیاست و رویه را با همین تصمیم دیروز مجلس ترکیه که گرچه دموکراسی‌اش جای انتقاد دارد، ولی دولت در مورد دخالتِ ولو بحث‌انگیز در مناقشه لیبی، از مجلس مجوزی محدود می‌گیرد و مردم و نمایندگان‌شان کم‌وبیش در جریان مباحث و مسئولیت‌ها هستند.

در ایران اما، هم ابعاد و چگونگی و هم قواعد بازی «مقاومت» (حضور در منطقه) جای دیگری تعیین می‌شود. به‌گفته علی شادمانی، از فرماندهان ارشد سپاه، «حضرت آقا با اعتمادی که به سپاه دارند، مدیریت جبهه مقاومت را به مجموعه‌ای از سپاه سپردند و امروز این سپاه است که جبهه مقاومت را مدیریت می‌کند»؛ مدیریتی که عملاً دستگاه دیپلماسی کشور در آن کنار گذاشته شده بود و کسی هم اجازه پرسش و چون و چرا درباره مبانی قانونی آن و نیز سود و زیانش برای زندگی و امنیت مردم را نداشت.

و چهره شاخص این «مدیریت» کسی نبود جز قاسم سلیمانی. او سال ۲۰۰۶، در گرماگرم جنگ ۳۳ روزه میان حزب‌الله و اسرائیل، در ستاد فرماندهی حزب‌الله در جنوب لبنان نشسته بود و به‌نوعی هدایت‌گر جنگ بود.

اخیراً سایت آیت‌الله خامنه‌ای، در اقدامی کم‌سابقه، در همین زمینه با خود سلیمانی به مصاحبه‌ای مبسوط نشست تا نقش ایران و فرمانده ارشدش در منطقه را در آن جنگ به رخ «دشمن صهیونیستی» بکشد.

سلیمانی بود که برای اقناع روسیه و از بین‌ بردن تردیدهای این کشور برای ورود مستقیم به جنگ سوریه مرداد ۱۳۸۴ ملاقاتی ۱۴۰ دقیقه‌ای با پوتین داشت، تا روسیه را برای ورود به جنگ سوریه تشویق کند، با این قول و قرار که نیروی زمینی را ایران و حزب‌الله تقویت خواهند کرد و روسیه پشتیبانی هوایی را به عهده بگیرد. یک ماه بعد روسیه وارد جنگ سوریه شد و حکومت اسد را که حالتی از تلوتلو خوردن پیدا کرده بود، به سوی تثبیت راند.

سلیمانی بود که در جنگ علیه داعش در ستاد فرماندهی موصل و ابوکمال می‌نشست و عکسش را هم در ایران با آب‌وتاب منتشر می‌کردند و نهایتاً هم او بود که به خامنه‌ای نامه نوشت که «کار داعش تمام شده است».

سلیمانی بود که تلاش کرد مانع رفراندوم جدایی در کردستان عراق شود و وقتی که رفراندوم با رأی بالایی رقم خورد، او بود که هماهنگی میان ترکیه و ایران و عراق را برای اعمال فشار سیاسی و نظامی بر دولت اقلیم کردستان رقم زد تا مقام‌های این اقلیم نتیجه رفراندوم را کَاَن‌لَم‌یَکُن اعلام کنند.

سلیمانی بود که سلب تابعیت یکی از رهبران شیعه بحرین را به محملی برای تهدید مسلحانه حکومت این کشور بدل کرد و در بیانیه‌ای نوشت: «تجاوز به حریم آیت‌الله شیخ عیسی قاسم خط قرمزی است که عبور از آن شعله‌ای از آتش را در بحرین و سراسر منطقه پدید خواهد آورد و برای مردم راهی جز مقاومت مسلحانه باقی نخواهد گذاشت.»

سلیمانی بود که حتی در تعیین سفرای رسمی جمهوری اسلامی در کشورهای «حوزه مقاومت» (سوریه، لبنان، عراق و…) نقشی محوری داشت.

سلیمانی بود که بشار اسد را در سفری محرمانه به ایران آورد بدون آن که رئیس دستگاه دیپلماسی کشور از این سفر باخبر باشد. و در نتیجه همین اقدام بود که ظریف استعفا کرد و آخر سر نیز، با قول و قرار برای توجه بیشتر به دستگاه او، به کار بازگشت، بی‌آن‌که این قول و قرارها جنبه عملی پیدا کند.

سلیمانی بود که در تشکیل و ترکیب دولت‌های عراق حرف و موضعی نافذ داشت و در روی کارآمدن و رفتن مالکی و العبادی و عادل عبدالمهدی سهمی عمده داشت.

سلیمانی بود که…

نامه‌ای که خوانده نشد

اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها نسبت کمترین تردید و ابهامی در نقش قاسم سلیمانی در سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی نداشتند.

در دوره بوش، حرف و حدیث‌هایی برای از میان بردن او مطرح شد که جنبه عملیاتی پیدا نکرد. در دوره اوباما، اسرائیلی‌ها به شدت دنبال حذف سلیمانی بودند، ولی دولت اوباما، هم به ملاحظه به خطر نینداختن مذاکرات هسته‌ای و هم در چارچوب مقابله مشترک با داعش، به طرح و تلاش اسرائیل روی خوش نشان نداد و حتی صحبتِ این بود که یک بار طرح اسرائیل برای حذف سلیمانی را به ایران لو داده‌اند.

مشکل جمهوری اسلامی این بود که نه شانس استفاده از رویکرد دولت اوباما را جدی گرفت تا به توافقاتی ورای برجام و اصلاح سیاست‌های منطقه‌‌ای‌اش متمایل شود و نه بعد از این دولت، روح و فضای زمانه را دریافت.

سال ۲۰۱۷ پومپئو به عنوان رئیس سیا نامه‌ای به سلیمانی نوشت که ترکشش امروز کار خود را کرد. در آن نامه نوشت: «آن‌چه در این نامه به او (قاسم سلیمانی) گفتیم این است که ما او و ایران را مسئول هر حمله‌ای به منافع آمریکا در عراق به دست نیروهای تحت کنترل او می‌دانیم.»

سلیمانی به آورنده نامه گفته بود که به پمپئو بگوید «نامه تو را نمی‌گیرم و نمی‌خوانم و اصلاً با این افراد صحبتی ندارم».

در همین چارچوب بود که جمهوری اسلامی از شناخت درست رویکرد و تهدیدات دولت ترامپ، که شمشیر را برخلاف دولت اوباما از رو بسته بود، غافل ماند. بازی بی‌قاعده، پرهزینه و فاقد چشم‌انداز جمهوری اسلامی در محیط منطقه و امنیتی ‌دیدن صرفِ «عمق استراتژیک» ایران در مرزهای غربی‌اش تا دریای مدیترانه که کمتر همه‌جانبه‌نگر بود و از ضعف جنبه‌ها و پیوست‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی همه‌جانبه رنج می‌برد، روز به روز با این توهم بیشتر درآمیخت که حضور و نفوذ ایران در منطقه به حد اعلا و مرحله‌ای بی‌بازگشت رسیده و آمریکا و «رژیم صهیونیستی» باید جل و پلاس خود را جمع کنند و ناظرِ برآمدنِ «تمدن اسلامی» با محوریت ایران در منطقه و جهان باشند.

همین توهم و سرمستی سبب شد متوجه نشوند که در واشینگتن دولتی به قدرت رسیده که مثل خودشان و نیز کمتر از دولت‌های دیگرِ آمریکا به قواعد بازی پایبند است. آن‌ها سرمست از شعارها و توهمات خود دقت نکردند که دولت ترامپ کمتر به قاعده و معیارهای بین‌المللی پایبند است و در خروج از پیمان‌های بین‌المللی و امتیاز دادن بی‌سابقه به متحدانی مانند اسرائیل و این یا آن اقدام غیرمتعارف مرز و محدوده‌ای نمی‌شناسد.

در همین راستا، معنای قرار دادنِ نام سپاه پاسداران در فهرست سازمان‌های تروریستی را هم زیاد جدی نگرفتند و، برعکس، عدم واکنش آمریکا در حوادث چندماه اخیر در خلیج فارس و دریای عمان و نیز تأکید ترامپ بر تمایل به احتراز از جنگ را ورقِ زر گرفتند و به‌رغم این‌که حرف ترامپ در روزهای اخیر از هشدار به تهدید بدل شد و دامنه تنش در عراق به‌میزانی بی‌سابقه بالا گرفت و باز به‌رغم این‌که در چارچوب همین تنش، رهبر ایران و فرمانده سپاه دخالت ایران در کشورهای منطقه را حرفی بی‌اساس خواندند، یک روز بعد سردار سلیمانی به روال سابق و در چارچوب همان توهم نسبت به منطقه و «جرئت‌ نکردن آمریکا» در «عبور از خط قرمزی مثل حذف فرمانده سپاه قدس»، با هواپیما به بغداد رفت.

و ترور او هم در همین بغداد انجام شد با جنبه‌هایی نمادین، از جمله این‌که به‌رغم حرف و حدیث‌های تکذیبی از سوی تهران، همچنان سلیمانی بوده که بخشی از تحولات عراق را تمشیت می‌کرده، به‌گونه‌ای که خود لازم دیده دوباره به این کشور بیاید و…

تصمیم سخت تهران

حالا برای واکنش به حرکت غافلگیرکننده (ولی نه غیرقابل تصور برای ناظران بیرونی) دولت ترامپ در بازی منطقه‌ای با ایران و ضربه سختی که وارد آورده، در تهران صحبت از انتقام است و شاید تا اطلاع ثانوی سخن درباره لزوم تغییر در سیاست‌های منطقه‌ای حتی کمتر از گذشته محلی از اعراب و تأکید پیدا کند.

این دلخوشی هم شاید به کمک هسته سخت قدرت بیاید که گروه‌های مختلف عراقی احتمالاً در بیرون ‌کردن نیروهای آمریکایی از این کشور هم‌داستان شوند. اما اگر این خروج هم تحقق یابد، مشکل سیاست منطقه‌ای ایران حل نخواهد شد، چنان‌که در سه سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ نیز که آمریکایی‌ها از عراق رفتند، این مشکل حل نشد.

اکنون سؤال بزرگ این است که آیا جمهوری اسلامی مرگ سخت «سردار بزرگ» خود را به محملی برای تدابیر اندیشمندانه و خروج از دور باطلِ چهل ساله تبدیل خواهد کرد یا در فضای انتقام‌جویی و پافشردن بر سیاست‌های جاری خود، بازی بی‌قاعده با رقیبی کم‌وبیش پیش‌بینی‌ناپذیر را ادامه خواهد داد و وضع را احتمالاً بدتر از گذشته خواهد کرد؟

 رادیو فردا :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *