۱۷ شهریور ۵۷ میدان ژالۀ تهران: آمار رسمی و آنچه در اطلاعیۀ فرمانداری نظامی تهران دربارۀ تعداد کشته ها ذکر شد «درست» بود

By | ۱۳۹۹-۰۶-۱۷

همان شب، فرمانداری نظامی آمار کشته‌ها و مجروحان را بادقت و منطبق با گزارش پزشکی قانونی اعلام کرد ولی مردم نپذیرفتند و این ثمرۀ سال‌ها استفاده تبلیغاتی از رسانه‌ها و بی اعتمادی مردم به آنها بود.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در چهل و دومین سالروز واقعۀ 17 شهریور 1357 که نقطۀ عطف تاریخ انقلاب به حساب می‌آید، جدای یاد شهیدان میدان ژالۀ تهران، می‌توان 5 نکتۀ به نسبت متفاوت و چه بسا کمتر گفته‌شده را یادآور شد:

1. اعلام حکومت نظامی در تهران و یک ماه پس از اصفهان در حالی صورت پذیرفت که تنها 12 روز پیش از آن جعفر شریف‌امامی با شعار تشکیل دولت “آشتی ملی” نخست‌وزیر شده بود که با اعلام حکومت نظامی و سرکوب خونین 17 شهریور کمتر از دو هفتۀ بعد هیچ تناسب و تجانسی نداشت و از دو حال خارج نبود: یا با فرمان و موافقت او بود که نقض آشتی ملی به حساب می‌آمد یا خارج از اراده و دستور نخست وزیر که نشان می‌داد اختیاری ندارد و آنچه وعده می‌دهد فاقد ضمانت اجرایی است.

از این رو برخی این گونه تحلیل می کنند که در غیاب اسدالله عَلَم که عقل منفصل شاه به حساب می‌آمد شاه به هر دو گرایش – سرکوب و گشایش- میدان داد تا ایده های خود را اجرایی و اوضاع را کنترل کنند. شریف‌امامی پروژۀ آشتی ملی را جلو ببرد و ارتشبد اویسی هم سرکوب خونین را! حال آن که این دو قابل جمع نیستند.

2. از خاطرات هوشنگ نهاوندی این گونه برمی‌آید که اویسی در واقع برای تشکیل دولت نظامی خود را آماده می‌کرده و کاندیدای نخست‌وزیری پس از شریف‌امامی بوده ولی در دقیقۀ 90، ارتشبد ازهاری جای او را می‌گیرد و نخست‌وزیر می‌شود.

به عبارت دیگر با اعلام حکومت نظامی در تهران عملا دو دولت شکل می‌گیرد: یکی دولت شریف‌امامی که با واقعۀ 17 شهریور بی‌آبرو شد و دیگری دولت پنهان ارتشبد اویسی که می‌خواست با دولت نظامی آشکار شود و گفته می‌شود آمادۀ دریافت فرمان بود اما در دقیقۀ 90 ارتشبد ازهاری جانشین او شد که به جای سبُعیّت اویسی با بلاهت سیاسی شناخته می‌شد.

گویا زور جناح دیگر درون حاکمیت و خط فرح- نراقی- قطبی- نصر می‌چربد که معتقد به پذیرش اعتراض و انقلاب بودند و نه سرکوب آن هم به سبک اویسی و به شیوۀ 17 شهریور و خواستار بازداشت هویدا، همایون و نصیری به عنوان سه چهرۀ اصلی مسبب اعتراضات می شوند. (اولی به خاطر فساد، دومی مقالۀ روزنامۀ اطلاعات و سومی هم رفتار ساواک) و شاه نیز آن پیام را می‌خوانَد: من صدای انقلاب شما راشنیدم و می‌پذیرد که اشتباهاتی مرتکب شده و با این حال دولت نظامی را روی کار می‌آورد!

17 شهریور 57: آمار رسمی درست بود اما مردم باور نکردند

3. انتخاب شریف‌امامی از اشتباهات شاه در آن مقطع است. او که به اصالت انقلاب باور نداشت و گمان می‌کرد زیر سر انگلیسی‌هاست و در سالگرد 28 مرداد گفته بود تنها دو سه نفر ( نه حتی دو سه هزار نفر) ناراضی‌اند یا تصور می‌کرد با اقداماتی چون بازگرداندن تاریخ هجری خورشیدی و بستن کازینوها نظر مثبت روحانیون محافظه‌کار می‌تواند جلب کند به جای جمشید آموزگار تکنوکرات و بیگانه با سیاست، شریف امامی را به صحنه اورد.

برخی معتقدند شاه از این رو سراغ یک مهرۀ قدیمی بریتانیا و مشهور به عضویت در فراماسونری رفت تا اعتماد انگلیسی‌ها را جلب کند. حال آن که شریف‌امامی با سال‌ها سابقۀ ریاست مجلس سنا شریک همۀ اعمال گذشته به حساب می‌آمد و این جملۀ او که «من شریف‌امامی 20 روز قبل نیستم» افکار عمومی را قانع نکرد. شاه احتمالا می‌خواست به شیوه پدرش خود را نجات دهد.

رضا شاه در شهریور 1320 سراغ نخست وزیر قدیمی خود – محمد علی فروغی – رفت تا دوباره نخست‌وزیر شود و با تدبیر او سلطنت نجات یابد.

این راهکار در جریان جنگ جهانگیر دوم و اشغال ایران، البته نتیجه داد و تدبیر فروغی هم محمدرضای 22 ساله را بر تخت نشاند و هم ایران را از یک کشور اشغال شده به پل پیروزی متفقین تبدیل کرد.

شریف‌امامی هم در شهریور 1357 دوباره نخست‌وزیر شد اما از عهدۀ کار برنیامد چون بحث اشغال و جنگ در میان نبود. شعله های یک انقلاب درگرفته بود. فروغی اگر هم ارتباطاتی داشت ولی به نفع حفظ تمامیت ایران به کار برد و این قیاس از سر ناگزیری است وگرنه شریف امامی کجا و ذکاء‌الملک، کجا؟

4. واقعۀ 17 شهریور احساسات عمومی را چنان تحریک و تهییج کرد که شماری از محبوب‌ترین و مشهورترین چهره‌های موسیقی و ادبیات را به صحنه آورد. چندان‌که جمعی از چهره‌های برجستۀ موسیقی رادیو همراه حسین علیزاده به صورت دسته‌جمعی از رادیو استعفا دادند و خارج شدند و به همین نیز بسنده نکردند و با شعر و ترانه و آواز مردم را همراهی کردند.

آنان در زیرزمین خانۀ محمدرضا لطفی گرد آمدند و دسته‌جمعی نواختند و خواندند. یکی از محصولات این زیر زمین تصنیف «ژاله خون شد»- سرودۀ سیاوش کسرایی – بود.

(گروه موسیقی عارف با این تصنیف شناخته می‌شد).

در دستگاه چهارگاه با صدای محمدرضا شجریان و همراهی کم‌نظیر گروه کُر که هیچ نمونۀ مشابهی در تاریخ موسیقی معاصر نداشت:

ژاله بر سنگ افتاد، چون شد‌؟ / ژاله، خون شد

خون، چه شد ؟ خون چه شد‌؟ / خون، جنون شد

ژاله خون کن! /خون، جنون کن!

سلطنت، زین جنون، واژگون کن / ژاله بر گُل نشان، گل‌پران کن

بر شهیدانِ زمین، گلستان کن / نام گمنام‌ها جاودان کن

تا به صبح آید این شام تیره / در شبِ تیره آتش‌فشان کن

دست در کن/ شو خطر کن/ خانۀ ظلم زیر و زبر کن

جانِ خواهر، روستایی! برادر/ پیشه‌ور! ای جوان، ای دلاور

ما همه یک صف و در برابر/ آن ستم‌کار، آن تاج بر سر

خواهر من، گرامی برادر / چون به هر حال تنهاست مادر

من به خاک افتادم، تو بگذر/ بهرِ ایجاد دنیای بهتر

ای شما ای صف بی‌شماران / اشک من در نثار شمایان

بر سر هر گذرگاه و میدان/ ژاله شد، ژاله شد، ژاله چون شد؟

ژاله خون شد، ژاله دریای خون شد/ خون جنون، خون، جنون

سلطنت، واژگون، واژگون شد…

5. از نکات حیرت‌انگیز دربارۀ 17 شهریور 57 یکی هم این است که آمار رسمی و آنچه در اطلاعیۀ فرمانداری نظامی تهران دربارۀ تعداد کشته ها ذکر شد «درست» بود و تعداد شهدا با احتساب مجروحانی که بعدتر به شهادت رسیدند نزدیک به 100 نفر است نه چند هزار نفر که مردم می‌گفتند. چنانچه در صفحات اول روزنامه های 18 شهریور 1357 ثبت شده آمار کشته ها (شهیدان) تا ساعت 17:30 و مطابق اطلاعیه شماره چهار، 58 نفر است و البته تا شب بالاتر رفت.

منتها چون 100 کشته در تظاهرات شهری عدد بالایی است در اندازۀ چند هزار نفر در نظر آمد. خصوصا این که تنها سه روز قبل و پس از نماز عید فطر در راه پیمایی از په های قیطریه هیچ برخوردی صورت نگرفته بود.

مهم‌تر این که مردم در طول سال‌ها به رسانه‌های حکومتی بی‌اعتماد شده و از این مجموع آمار 100 نفر را باور نکردند. (با احتساب درگیری‌های پراکنده در آن روز تا 120 نفر هم ذکر شده)

یکی از دلایل دیگر این بود که میشل فوکومتفکر پرآوازۀ فرانسوی که در همان ماه شهریور به ایران آمد و انقلاب ایران را  «انقلابی در جست‌و‌جوی معنی و نه مطابق آموزه‌های مارکسیستی» توصیف کرد بارها از 4 هزار کشته سخن به میان آورد. این در حالی است که او یک هفته بعد از 17 شهریور به تهران آمده بود. فوکو تا دوم مهر ماند و بار دیگر در 18 آبان هم به ایران سفر کرد و این بار هم یک هفته ماند.

این که همان شب 17 شهریور، حکومت نظامی آمار کشته‌ها را با دقت و منطبق با گزارش پزشکی قانونی اعلام کند ولی مردم نپذیرند ثمرۀ سال‌ها استفادۀ تبلیغاتی از رسانه‌ها و بی اعتمادی مردم به آنها بود (کمتر از یک ماه بعد روزنامه ها از کمند سانسور جستند و دوباره مرجع مردم شدند ولی به این حد از ازادی قانع نبودند و با اعتصاب بعدی هم مرجیت خود را از دست دادند و هم گفتمان روشنفکری حاکم بر مطبوعات تضعیف شد).

دربارۀ شمار شهدا می توان گفت مطابق آمار بیناد شهید تعداد کل شهدای سال 1357 هم چهار هزار نفر نیست چه رسد به 17 شهریور. ضمن این که قریب به اتفاق آنان، ساکن تهران بودند و در بهشت زهرا به خاک سپرده شده اند و تعداد کاملا مشخص است.

از این رو می‌توان گفت اگر مردم به رسانه‌های رسمی اعتماد داشتند آماری را که همان شب اعلام شد باور می‌کردند. هر چند این نکته را هم نباید نادیده انگاشت که مردم ما چندان اهل عدد و رقم نیستند. کما این‌که در مقدمۀ قانون اساسی هم آمار شهیدان انقلاب 60 هزار نفر ذکر شده و به گواه مطبوعات سال 58 هیچ کس در این عدد تردید نکرد و نپرسید وقتی رهبری انقلاب، آن را کم تلفات می داند عدد 60 هزار از کجا آمده و همین حالا که نام شهیدان بر کوچه ها و خیابان ها نشسته کافی است بررسی کنیم تا ببینیم مربوط به انقلاب و خصوصا سال 57 است یا جنگ هشت ساله.

باری، آمار رسمی استخراج شده از سه هزار نفر (با احتساب مواردی چون سینما رکس آبادان) حکایت می‌کند و جای خرسندی است  که در مورد شهدای جنگ این نقیصه رفع شده و آمار شهدای هر سال و هر عملیات به تفکیک و دقیق روشن است. (بهترین منبع در این زمینه نیز کتاب نفیس دایرهالمعارف مصور جنگ ایران و عراق به اهتمام جعفر شیر علی‌نیا و تحقیقات و آمار بی طرفانۀ این پژوهشگر است).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *