جمهوری اسلامی ایران؛ آسمانی درخشان از فاجعه

By | ۱۳۹۹-۰۷-۳۰

نگاهی به کتاب «در حال گذار، ناهنجار، آشفته و در گیرودار- جامعه ایران: ۱۳۵۷ – ۱۳۹۷» از مجید محمدی

کتاب «در حال گذار، ناهنجار، آشفته و در گیرودار- جامعه ایران: ۱۳۵۷ – ۱۳۹۷»- عکس از Tavaana

مجید محمدی، جامعه‌شناس مقیم آمریکا، در کتاب پرحجم خود می‌کوشد توضیح دهد که «بر جامعه ایران در چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی (ایران) چه رفته است.» هرچند نویسنده با فروتنی به خواننده یادآوری می‌کند که «این اثر مدعی عرضه نگاهی بسیار دقیق، همه‌جانبه و جامع به جامعه ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی (ایران) نیست»، اما دامنه موضوعات کتاب و نگاه انتقادی وی به طیف وسیعی از بحران‌ها و نابسامانی‌های چهار دهه اخیر، به اندازه کافی گسترده است.

در این کتاب، از موضوعات بزرگی چون «فرسایش بنیان‌ها و پیوند‌های اجتماعی»، «شش گسل فعال در فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی» تا موضوعات کوچک‌تری چون «ایرانیان چقدر دروغ می‌گویند و چرا؟» و مصرف گسترده وسایل و موادآرایشی از سوی زنان و دختران، مورد بحث قرار گرفته است.

آقای محمدی به شکل خلاصه تمام بحران‌ها و مشکلات ساختاری جامعه و دولت در ایران را با استناد به منابع رسمی، عمدتاً خبرگزاری‌ها و اظهارات مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران، بررسی کرده است.

این مقامات معمولاً از بیان مشکلات بنیادین جامعه طفره می‌روند و با «سیاه‌نمایی» قلمداد کردن انتقادات، از قبول مسئولیت و تغییر شرایط پرهیز می‌کنند. اما آقای محمدی با اتکا به اظهارات پراکنده مقامات ایرانی نشان می‌دهد که این «سیاه‌نمایی» واقعیت اصلی جمهوری اسلامی ایران است و مسئول درجه یک آن، مدیریت ضعیف و فساد سیستماتیک این نظام است که حامیانش با وعده ساختن بهشت برای تمام ایرانیان، سلطنت پهلوی را سرنگون کردند، اما از مقایسه ایران با کشورهایی مانند ترکیه و امارات به وضوح می‌توان فهمید که ارمغانی جز عقب‌ماندگی و بدبختی برای مردم خود نداشته‌اند.

این کتاب سند محکمی برای دریافت تصویر روشن از شکست اسلام سیاسی و دولتداری روحانیون در ایران است که همزمان، درگیر فقدان مشروعیت و ناتوانی از رهبری جامعه برای برون‌رفت از بن‌بست‌ها و بحران‌های موجودند و پاسخ‌شان اعدام، سرکوب، ارعاب، سانسور و پنهان­کاری است.

محمدی به دنبال اثبات نظریه‌­ای در مورد ایران معاصر در چارچوب تئوری‌های جامعه‌شناختی نیست، بلکه پا را از یک جامعه‌شناس فراتر گذاشته است و همانند یک روزنامه‌نگار محقق، به تمام حوزه‌ها، از جامعه و فرهنگ تا سیاست و اقتصاد، سرک کشیده است تا نشان دهد که دامنه مشکلات و بحران‌ها در جمهوری اسلامی ایران تا کجا گسترده است. از این رو، ارزش کتاب قبل از هر چیزی به گستردگی موضوعات، و تلاش ستودنی نویسنده برای مستندسازی و جمع‌آوری اطلاعات در باب موارد فوق است.

نویسنده با ترکیبی از نگاه محققانه و ادبیات جدلی سیاسی به سراغ موضوعات رفته است. مواضع سیاسی وی پررنگ و گزنده است و در واقع، ما با یک محقق بی‌طرف، آن طور که در محیط‌های دانشگاهی تبلیغ می‌شود، رو‌به‌رو نیستیم. او عمیقاً باور دارد که جمهوری اسلامی ایران به رغم عادی‌نمایی وضعیت کشور و نمایش تبلیغاتی اقتدار خود، یک نظام سیاسی و مذهبی ورشکسته با بحران‌های ساختاری و نهادینه بسیار در تمام حوزه‌ها است. به گفته آقای محمدی:

«مبانی نظری و رفتاری کاست حاکم بر ایران و گفتمان‌هایی که رژیم جمهوری اسلامی (ایران) بر اساس آن‌هاشکل گرفت، سال‌هاست که در حال اضمحلال هستند و از درون می‌پوسند. این رژیم هر روز ریزش داشته است و ناراضی تراشیده و حذف کرده است و تنها با اتکا به دستگاه انحصاری تبلیغاتی، حزب پادگانی و درآمد نفتی سرپاست.»

او این فروپاشی را در قالب «هشت انقلاب آرام» اجتماعی ترسیم می‌کند که تبلور شکست‌های ایدئولوژیک روحانیون و متحدان نظامی‌شان در راه برپایی «جامعه اسلامی مطلوب امام» است. به باور آقای محمدی، در «انقلاب فرهنگی»، جامعه ایران به سوی سبک زندگی متفاوت، از نوع پوشش تا خانواده‌های کوچک، روابط جنسی و صمیمی خلاف قواعد رسمی و توقعات مذهبی و سنتی، مانند ازدواج سفید و همباشی زوج‌های همجنسگرا، در حرکت است.  در «انقلاب مذهبی»، «باور به جدایی دین از دولت به صورت یک فرهنگ در میان اکثریت مردم در آمده است.»

البته، در بحث «انقلاب مذهبی» به میزان دینداری/روگردانی از دین در میان مردم توجه لازم نشده است. زیرا، گسترش سکولاریزاسیون در جامعه ایران پیش از آن که متناسب با کاهش مشروعیت روحانیت رسمی باشد، منوط به فاصله‌گیری لایه‌های عمده جامعه از مذهب نهادینه یا اسلام شیعی، و قدرتمندشدن گرایش‌های علمی و عقلانی در حوزه عمومی نیز هست. فرهنگ و جامعه­ای مبتنی بر مذهب محافظه‌کار و سنت‌های عقب‌افتاده قدرتمند، بدون طبقه روحانی نیز به حیات خود ادامه می‌دهد و مانع از پیشرفت اجتماعی و حقوقی جامعه ایران می‌شود.

بدون شک، نویسنده برای توضیح منسجم و استوار مبحث «انقلاب مذهبی» و سایر دگرگونی‌‌های بنیادین اجتماعی و سیاسی، نیاز به تحقیقات جداگانه میدانی دارد تا از نگاه کلی و کوتاهش به این مسایل پیچیده و مهم فاصله بگیرد. ما این ضرورت را در بخش‌های مختلف کتاب می‌بینیم. نویسنده برای اثبات تز مرکزی کتاب خود، یعنی «شکست جمهوری اسلامی (ایران) در تمام حوزه‌ها»، کوشیده است تا تقریباً به تمام تحولات، بحران‌ها و مشکلات جامعه ایران بپردازد که حاصلش در برخی بخش‌ها، نگاه رئوس‌وار و محدود است، و به نتیجه‌گیری‌های پرسش‌برانگیزی مانند «در جامعه ایران تقریبا اثری از اخلاق باقی نمانده است»، رسیده است. ریشه این کاستی را می‌توان در روش­‌شناسی و رویکرد پژوهشی نویسنده یافت که در نقش‌های مختلف، از محقق جامعه‌شناس تا عالم سیاست‌شناس و اقتصاددان ظاهر شده است. نویسنده گویا احساس می‌کرده است که تحلیل بحران‌ها و مشکلات عمیق جمهوری اسلامی ایران نیازمند نگاه چندرشته‌ای و همه‌جانبه است. این رویکرد کلاسیک، به رغم جذابیت خود، عمق و وسعت تحلیلی را از پژوهشگر و خواننده دریغ می‌دارد.

مشخصات کتاب:

مجید محمدی/در حال گذار، ناهنجار، آشفته و در گیرودار- جامعه ایران: ۱۳۵۷ – ۱۳۹۷/ انتشارات آموزشکده آنلاین توانا/۵۳۷ ص/۲۰۱۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *