غلیان بحران انتقال قدرت در آمریکا، و بسامدهای آن در رژیم ایران!

By | ۱۳۹۹-۱۰-۱۹

بخش اول:

چه هست نام و ماهیت آن چه که در

جلوی چشمانمان درجریان است؟!: اغتشاش، شورش، کودتا، قیام و… ؟

با محاصره کنگره و محل شمارش آراء و ریختن معترضین به داخل آن،بحران انتقال قدرت به نقطه جوش خود رسید:

جوبایدن: خواستاراتمام شورش و سوگندترامپ به قانون اساسی شد!

حامیان دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا

ترامپ: این روز را به خاطربسپارید!

یک نماینده مجلس آمریکا: این کودتای ترامپ است!

جرج بوش: اغتشاش است. شخصا درمراسم سوگندبایدن باری دفاع از از انتقال صلح آمیزقدرت ، اساسی ترین رکن دمکراسی در قانون اساسی، شرکت خواهم کرد!

جان بولتن: مجلس نمایندگان و سنا باید امشت بررسی آٰراء‌الکترال را از سرگیرند تا ثابت کنند که قانون اساسی در امان است!

رئیس اتحادیه اروپا: دمکراسی آمریکا تحت محاصره فرارگرفته است! وزیزجنگ اسرائیل: باورنمی کردم شاهد چنین تصاویری در قدرتمندترین دموکراسی جهان باشم!

آنچه که روشن است و هرنامی که بگذاریم امریکا دوپارچه شده است و پس از این رویداد دیگر آمریکا آمریکای سابق نخواهد بود. این ها هم پس لرزه ها بحران هستند وهم پیش لرزه های تعمیق آن در مهدسرمایه داری که نشان می دهد همه این دم و دستگاه بوروکراسی و قدرت رسمی با از دست رفتن اجماع جامعه بهم ریخته است و چون لباسی کهنه و مندرس بر قامت آمریکای در حال افول هژمونی زار می زند. ترامپ بیان بحران است و نه آن گونه که می خواهند نشان بدهند منشأ بحران. امواج طوفان در حلقه اصلی زنجیره سرمایه داری دیریا زود با شدت کمتر یا بیشتری ممکن است به نقاط دیگرظروف مرتبطه جهانی و حلقات دیگرسرمایه داری کمانه کند. جوبایدن باید در وضعیتی ریاست کشوری دوشقه شده و سخت زخمی و بیمار را تیمارکند که خود یک سردیگربحران آن است. هنوز زود است در موردپی آمدهای مشخص این بحران اظهارنظرقطعی کرد. بهرحال چنان شکافی عمقی در جامعه و در قدرت و طبقه سیاسی و اقتصادی حاکم بروزکرده است که نشان دهنده آنست که اینک ثبات سیاسی واجتماعی حتی در مهمترین دژسرمایه داری هم شکننده است و حوادث شوکه کننده ای می تواند در آن اتفاق بیفتد که تا دیروز حتی در رؤیا هم قابل تصور نبود!

آن چه را که روی د اده است،‌ به تقریب می توان تحت عنوان «ضدرخداد» صورت بندی کرد. ضدرخداد هم به معنی گسست و شورشی بزرگ در وضعیت فعلی است و هم به معنی وارونگی و غیرحقیقی بودن محتوای آن و لاجرم نا روشنی ماهیت و امکانی که می تواند از دل این گشودگی بحران بیرون بریزد. چرا که وضعیت با «بحران بدیل»، چه در مقیاس آمریکا و چه جهان، جهانی که خود با بحران انتقال از کهنه به وضعیت نو درگیراست، صورت بندی می شود. این که در چنین بزنگاهی که شکاف در صفوف سرمایه عمقی شده است، چه جریان هائی دست بالا را پیداکنند و تأثیررعشه های بحران بر فضای ژئوپلتیک جهانی چه باشد و انبوهی از این گونه پرسش ها، که پرونده آن ها تازه گشوده شده است.

*- ناگفته نماند که ترامپ آخرین برگ بازی خود برای ابطال انتخابات را با تاکتیک دوگانه فشار ار درون به مایک پنس و دیگرجمهوری خواهان برای ردکارت های الکترال از یکسو و فشارسنگین از بیرون با بردن سیاست به کف خیابان که منجر به اشغال کاخ کنگره شد از سوی دیگر ترکیب کرده بود. با چنین رویکردی به عنوان رئیس جمهور دست به قماربزرگی علیه ساختارقدرت و عبور از خطوط قرمزآن کرد. گرچه هنوز بدنش گرم است و مستظهر به پشتیبانی حامیانش، اما احتمالا بعدها تاوان آن را که فعلا نمی دانیم چگونه خواهد بود، پس خواهد داد. چرا که او بازیگری مفتون قدرت است و با احساس داشتن یک مأموریت ویژه.‌ گرچه سوار برموج نارضایتی بخش مهمی از جامعه آمریکا شده است که خود را قربانی اقتصادی و سیاسی و حتی ارزش های فرهنگی جهانی شدن سرمایه می پندارند، اما این  موج سواری ترامپ به نحوی است که آن ها را بازیچه امیال خود و بخش های واپسگرا تر و ضدمحیط زیستی سرمایه کرده است. ترامپ اگر به کرونا  نمی باخت بعید بود که در دوراول قافیه را به رقیب به بازد و حریف هم بدون بهره مندی از رانت کرونا بعید بود که قادر به دفع تهاجم نیزومند این موج بلند نئوفاشیستی می شد. اما بهرحال او برخلاف عرصه های دیگر، در جنگ با کرونا بسیارناشی و کم آموخته بود.

بخش دوم:

تاخت و تاز بحران در آمریکا، همزمان در بیرون از آن، در نقطه دیگری از جهان، بازتاب وپی آمدهای ویژه خود را  خود را داشت: ایران!.

به عنوان افزوده ای بر ارزیابی فوق باید گفت که بحران آمریکا بیشترین و سریع ترین بسامد خود را بیش از هرجای دیگرجهان در ایران داشته و دارد. گوئی که سرنوشت حکومت و مردم ایران به سخت با تحولات وسیاست های آن سوی اتلانتیک، با دلارش، تحریم هایش، تهدیدهایش و مانورهای منطقه ایش گره خورده است. ظاهرا جوبایدن که تصمیم گرفته بود با تعویق بحران ایران، آن را در مرحله دورتری موردبررسی قراردهد، یعنی که از میراث سیاست فشارحداکثری ترامپ بیشترین استفاده را برای نیل به اهدافش بکارگیرد، باید در پس و پیش کردن جدول اولویت های خود تجدید نظرکند!

نباید فراموش کرد که کانون تمرکز و فشارترامپیسم در چهارسال گذشته با بیشترین شدت و پی آمدها، معطوف به ایران و منطقه خاورمیانه بوده است. از همین رو نباید از تاثیرات سریعش در ایران، گوئی که هم چون ظرفی مرتبط با تحولات داخلی آمریکا تعجب کنیم. نه فقط خروجی فشارحداکثری و همه جانبه دولت ترامپ آشکارا موجب فربه و هارشدن و برآمد اصول گرایان افراطی و سپاه و ارتجاعی ترین لایه های حاکمیت شده است، بلکه هم اکنون شاهد وقوع نوعی شبه کودتای سیاسی در داخل ایران هم هستیم که سخت با تحولات درونی آمریکا و بحران انتقال در آن گره خورده است و با آن قرابت دارد. بهمین دلیل رعشه های بحران آمریکا عملا صحنه سیاسی ایران را نیز در نوردیده است. بطوری که آشکارا در طی همین بازه زمانی شاهد نوعی تهاجم گسترده و بی سابقه توسط هسته اصلی قدرت علیه دولت رسمی و خلع سلاح کردن کامل اختیارات آن حتی پیش از به پایان رسیدن عمردولت در شش هفت ماه باقی مانده هستیم. دولت ایران تا پایان دوره اش یک جسدمرده است که باید سرموقعش دفن شود. ابعاداین تهاجم و یا کودتای خزنده گسترده است و رژیم این پیام را به قدرت های بزرگ اروپائی و آمریکائی می دهد که نباید در معامعله و چانه زنی های خود روی آن حساب بازکنند. بنابراین این شبه کودتا، هم شامل سلب اختیارات مهم دولت در عرصه داخلی مثل بودجه و اقتصاد و و… می شود و هم شامل سیاست خارجی. ظریف اکنون بی اختیارترین دوران وزارت خارجه اش را می گذراند.

شاخص ترین فاکتور در پیش گرفتن رویکردباج گیرانه و تهدیدهسته ای در سیاست خارجی، آغازغنی سازی ۲۰ درصدی است که می تواند تبعات زیادی داشته باشد. سیاستی که از سوی اروپا و حتی روسیه هم به نقض (خطرناک) برجام تعبیرشده است. چنین رفتاری به شکل سراسیمه و شتاب زده ، در دوره فترت و پیش از آمدن بایدن صورت می گیرد. و یا لفاظی و تهدیدهای پی درپی مربوط به انتقام قاسم سلیمانی و توقیف کشتی و اقدامات تحریک آمیز در عراق نسبت به نیروهای آمریکا و دیگر تهدیدات،  در آن حدی که حتی ناوآمریکائی در حال دورشدن از منطقه و خلیج فارس را که مدعی بودند در حال فراراست، وادارساخت که به منطقه بازگردد!

در حقیقت با پایان یافتن ریاست جمهوری ترامپ، از نطررژیم ایران عمربرجام هم تمام شده است و دیگر به اروپائیان هم نباید بابت حفظ آن باج داد. وقتی صالحی رئیس سازمان هسته ای ایران که خودمخالف مصوبه هسته ای مجلس بود یکشبه از این رو به آن رو می شود و می گوید ما سربازیم و دست به ماشه و منتظرفرمان فرمانده!، معلوم می کند که چگونه یک شبه، کشتی بان را سیاستی دگرمی آید. همان گونه که با بهم زدن نشست اقتصادی چهارگانه اروپائیان در تهران که در ححکم تلاش برای گشودن درباغ سبزی بود بقصد پیشواز دوره جدید رفتن- جلوس بایدن بر ریاست جمهوری آمریکا- که بدلیل اعدام زم و تقارن زمانی آن با آن که فعلا منتفی شد. ناگفته نماند که خودمصوبه مجلس پیرامون راهبردهسته ای هم به شکل کودتائی از بالا و با دور زدن شورای امنیت ملی و دولت و شخص روحانی صورت گرفت.

در اینجا یک تغییرسیاست و تصمیمی پنهان نگهداشته شده وجود دارد که همانا سیاست کارشکنی با هدف ممانعت از بازگشت بایدن به برجام است و زدن تیری با دو نشان: در گام اول منتفی کردن بازگشت جوبایدن،چنان که اروپائیان از بایدن خواسته اند بدون قید وشرط به برحام بازگردد (در حقیقت بقیه مطالبات را پس از انداختن زنگوله به گردن گربه روی میز بیاورد)، که در برابرآن، رژیم هم  به نوبه خود برآن شد که به اصطلاح سبقت گرفته و گربه را دم حجله بکشند! و اگر نتوانستند حداقل در گام دوم، پیشاپیش ابزارچانه زنی نیرومندی را برا ی خود فراهم کرده باشند. برای نظام و بویژه جناحی که تنها در بحران و تشدید و دوقطبی کردن آن می تواند زیست کند و همه قدرت را زیرچترخود فراچنگ آورد، و ناگزیراست همزمان با چندین بحران بزرگ دست و پنجه نرم کند و از جمله خود را برای دوره پساخامنه ای و گذارامن به آن آماده سازد و تمرکزقدرت برای مقابله با بحران ها اولویت اصلی اوست، تنها سیاست بحران آفرینی و بازی در لبه پرتگاه، یک سیاست واقعی و به روز است. رژیم بحران و بحران های رژیم جدا از هم نیستند. در این معادله حل هیچ بحرانی منوط به حل بحران دیگرنیست.  از همین رو بود که با عحله فوق العاده و به شکل ضربتی بدون آن که لااقل به لحاظ تشریفاتی هم شده منتظرآمدن دولت جدید و تنظیم واکنش ها در تراز با آن باشند، بدون هیچ اتلاف وقتی بران شدند که قبل از هرچیز از خلأ بوجودآمده ناشی از بحران انتقال قدرت در آمریکا و تاثیراتش بر ترویکا و جهان… بیشترین بهره برداری را بکنند. به هر حال کنترل دولت رسمی در داخل که هرروز از طریق مجلس و دیگرنهادهای موازی و شخص خودخامنه ای صورت می گیرد و اخرین آن ابطال آئین نامه اجرائی قانون راهبرد هسته ای مصوب، توسط قالیباف است، از یکسو و تهاجم سیاست خارجی از سوی دیگر، بی ارتباط به بحران آمریکا و  افول ترامپ و بحران انتقال قدرت در آنجا نیست،‌ به قسمی ککه بدون در نظرگرفتن آن، درک زیروبم های فعل و انفعالات داخل ایران قابل فهم نخواهد بود.

البته پیش بردچنین سیاست تهاجمی، آن هم در شرایطی که کلا فاقدملزومات یک سیاست تهاجمی است، الزاما به معنی توان پیشبردآن ها نیست. چنان که حتما با چالش های بزرگی در داخل و جهان مواجه خواهدشد. چنین رویکرد رویکردتهاجمی را باید پلان اول و حداکثری نه جنگ نه صلح آن دانست که بقاء و حفظ قدرت و پیشبرداهداف ‌خود را در گرو آن می داند. پلان دوم همانا بازی در چارچوب دپیلماسی و جنگ و گریزدر آن محدوده است.

باید دید که بازی درلبه پرتگاه در جهانی که سیاست بیماراست و به قول یکی از نمایندگان مجلس آمریکا سیاست در آمریکا دیوانه شده است، چه مارهائی در آستین خود خواهد پرورد و چه پیامدهائی خواهد داشت. بهرحال رعشه های دوره پساترامپ و دوره پساخامنه ای باین سادگی ولمان نخواهد کرد… که در آن لرزه های کنونی خود پیش در آمدلرزه ای آتی هستند!

تقی روزبه   ۲۰۲۱.۰۱.۰۷

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *