در روزهای اخیر، دو کس، بر سر جیفه ریاست جنگیدند و یکی دیگری را به دستبوسی فرح متهم کرد. من آن را که دیروز با فرح میپرید و امروز از فرح میپرد، نیک میشناسم و میدانم که از عمله ظلمه بوده و هست. نمیدانم به “شرف” دستبوسی مشرّف شده یا نه، اما نیک میدانم اگر هنوز سلطانی و سلطنتی برجا بود، چه بسا به خفّت پابوسی هم تن میداد. آن شیّاد دیگر را همه میشناسند که حضورش در صحنه سیاست شرّی و شرارتی بود و غیبتش شرّی و شرارتی دیگر.
امّا راه دور نرویم. پارهای از دستبوسان و چاپلوسان اینک در گلخن شورای انقلاب فرهنگی خوش نشستهاند که فربهترینشان مهدی گلشنی است. تصاویر دستبوسیهای وی در ابتدای انقلاب دست به دست میگشت که با تزویرو تملقهایش موقتاً مستور ماند. شنیدهام هوس ریاست بر فرهنگستان علوم را در دماغ میپزد! اگر چنین است، والله رئیس کنونی آن دستگاه فشل، با همه اعوجاجاتش، بر این بیهنر، صد شرافت دارد.
راک نیوز: » با « فرج» می پریدم نه «فرح»
غلامعلی حدادعادل که این روزها نامش بیشتر با انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گره خورده است، در کنار اظهارنظرهای انتخاباتی خود، با انتشار یادداشتی مفصل به برخی از ادعاهای دکتر عبدالکریم سروش درباره وی، فعالیتهای فرهنگی و سیاسی اش پاسخ داد. نحوه حضور حدادعادل به مجلس ششم، فعالیتهای دانشگاهی و سوابق قبل از انقلاب وی از جمله مواردی بود که در سخنان چندی پیش سروش مورد انتقاد واقع شد که این نماینده مجلس نهم به آنان پاسخ گفت.
در ابتدای این یادداشت که با عنوان «پاسخی به تهمتها (یک حرف از هزاران)» منتشر شده آمده است: عبدالکریم سروش سالهاست به من و بسیاری دیگر ناسزا میگوید و من، اگرچه سالهاست در قبال ناسزاهای او سکوت کردهام، این بار میخواهم سکوت خود را بشکنم. حدادعادل ابتدا درباره یک ادعای سروش مبنی بر سرقت ترجمه یک کتاب فلسفی توضیحات مفصلی ارائه کرد. رئیس مجلس هفتم در بخش دیگری به ادعای دیگر سروش درباره ترجمه وی از قرآن نیز با ذکر جرئیاتی پاسخ داد و نوشت: ترجمه من از قرآن کریم در سال ۱۳۹۰ منتشر شده و در یکسالونیم گذشته به چاپ سوم رسیده و چاپ چهارم آن نیز در دست انتشار است.
همگان میتوانند آن را نقد و ارزیابی کنند. سروش هم میتواند آن ترجمه را ملاحظه کند و هر جا عیب و ایرادی دید تذکّر دهد و مطمئن باشد که، اگر نقد او از مقوله سبک و سلیقه نباشد و به رفع خطایی که کمتر مترجم قرآنی از ان مصون است بینجامد، من از آن استقبال میکنم و آن را مایه ارتقاء ترجمه خود خواهم دانست. مدّعی عربیدانی هم نیستم. نُهسالی تلاش کردهام و ترجمهای از قرآن بهدست دادهام که بسیاری آن را پسندیدهاند.
از جمله کسانی که آن را پسندیده، آقای بهاءالدّین خرّمشاهی است که خود سالها قبل به ترجمه قرآن همّت گماشته است. نماینده مجلس ششم در بخش دیگری از نامه خود به یک ادعای دیگر سروش درباره نحوه ورود وی به مجلس ششم پاسخ داد و نوشت: سروش اتّهامهای دیگری هم بر من وارد کرده است؛ آنجا که گفته است:«با مدد و نصرت آقای جنتی و با ابطال ۷۰۰ هزار رأی علیرضا رجایی… وی به گرمخانه مجلس راه یافت». او ادّعا میکند که من بهناحق وارد مجلس ششم شدهام و رأی نداشتهام و شورای نگهبان را متّهم میکند که برای من رأی ساخته است.
باید پرسید وی از کجا به چنین یقینی رسیده است؟ آنچه اتّفاق افتاد این بود که نخست، بر اساس اعلام وزارت کشور دولت اصلاحات، اعلام کردند که من رأی نیاوردهام و در فهرست سی نفر نمایندگان تهران نیستم. شورای نگهبان به بازگشایی صندوقها و بازشماری آرا اقدام کرد. نتیجه شمارش مجدّد آرای حدود ۷۰۰ صندوق از مجموع ۳۰۰۰ صندوق این شد که من بهعنوان نفر بیستونهم به مجلس راه یافتم. در آن زمان، اصلاحطلبان جنجال کردند و مانند سروش شورای نگهبان را متّهم به رأیسازی برای من کردند و اعتبارنامه مرا به مدّت پنج ماه در مجلس ششم متوقّف کردند. اینجا مجال کالبدشکافی آن واقعه نیست. من از سروش میپرسم تو از کجا به درستی آنچه وزارت کشور دولت اصلاحات اعلام کرده بود و به نادرستی آنچه شورای نگهبان بعداً اعلام کرد پی بردهای؟
آیا جز این است که این ادّعا و اتّهام را برپایه این پیشفرض و این اعتقاد بنیاد نهادهای که مجریان انتخابات آن دوره صادقاند و شورای نگهبان خلاف میگوید؟
در مقابل کسان دیگری هم هستند که معتقدند مجریان انتخابات آن دوره در شمارش آرا دستکاری و تقلّب کردهاند و بازشماری شورای نگهبان میتوانسته به روشن شدن حقیقت کمک کند. حداد افزود: حالا من از سروش میپرسم آیا شما که اینگونه با قاطعیت و یقین از آرای صندوقهای انتخابات مجلس ششم و تعداد رأی نامزدها صحبت میکنید، همه آرای صندوقها را شمردهاید؟
معلوم است حرفهای کسانی را تکرار میکنید که خودشان مجری بودهاند و در این قضیه در معرض اتّهاماند. شما «خصم» را «شاهد» گرفتهاید و همه میدانند که در هیچ محکمهای «خصم شاهد نمیشود».
خود من هیچگاه درباره تعداد آرای خودم اظهار نظری نکردهام، چون به آرای داخل صندوقها دسترسی نداشتهام.
استاد فلسفه دانشگاه تهران در بخش دیگری نوشته است: تهمت دیگری که سروش در همان پینوشت شماره ۲ به من زده این است که:«…اگر تا دیروز با”فرح” میپرید، امروز از فرح میپرد». اشاره دکتر سورش به رابطه دوستی حدادعادل با سید حسن نصر استاد فلسفه دانشگاه تهران در قبل از انقلاب و رئیس انجمن سلطنتی فلسفه است. حدادعادل در این باره پاسخ داد: من از او میپرسم کجا من به قول تو با”فرح” پریدهام؟ آیا ممکن است مدرک و سندی دالّ بر اثبات این ادّعای خود بهدست دهی؟
من چه کاره بودهام که با”فرح” سروکاری داشته باشم؟
من به اصرار و ابرام از تو میخواهم چنین کنی و بگویی که این ادّعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است.
آیا، از این منصفانهتر، میشود از کسی که ادّعایی میکند تقاضایی کرد؟ و از این «مظلومانهتر»؟
تو اگر کوچکترین سند و مدرکی داشتی قطعاً رو میکردی.ولی من، برای آنکه همه بدانند که تو دروغ میگویی، تنها به یک نمونه از سخنان خود تو استناد میکنم. حتماً به یاد داری که وقتی کتاب «نهاد ناآرام جهان» را در لندن نوشته بودی و میخواستی آن را در ایران چاپ کنی، دستنوشت خودت را به من سپردی و من چند ماه زحمت کشیدم و آن را ویرایش کردم و به آن سروسامان دادم و برایش ناشر پیدا کردم و بر همه چیز، از کاغذ و قطع و جلد و کارهای لازم دیگر، نظارت کردم تا آن کتاب در آمد و این همه به سال ۱۳۵۶ بود.
تو در مقدّمه آن کتاب نوشتی:«دوست پرمهرم، آقای غلامعلی حدّاد عادل نیز با محبّت بیدریغش مرا مدد بسیار رساند و اگر همکاریهای مشفقانه او نبود، این دفتر چنانکه اینک هست نمیبود. سپاس بسیار من برای او و برای دوستان ناشناخته و ناآشنای بسیاری که همکاریها و تشویقهاشان بهنحوی در تکمیل این دفتر سهمی داشته است».قصد من از آوردن این چند سطر در اینجا این است که همگان بدانند در همان سالهایی که سروش مدّعی شده من «با فرح میپریدهام»، برای او «دوست پرمهر»ی بودهام و تنها کسی بودهام که او میتوانسته کتابی مانند «نهاد ناآرام جهان» را بهدستش بسپارد و از «همکاریهای مشفقانه» او بهرهمند شود.
باید از سروش پرسید اگر حدّاد با فرح میپرید و تو مخالف بودی، پس این رابطه صمیمانه و دوستانه و همکاریهای تنگاتنگ میان تو و او چه معنایی میتواند داشته باشد؟
چطور کسی هم با فرح میپریده و هم «دوست پرمهر» تو بوده است؟ حقیقت این است که من با تو میپریدهام، با”فرح” نمیپریدهام، با”حاج فرج” میپریدهام.
آیا این تناقض نیست و آیا همین یک حرف از هزاران حرف که درباب این تهمت تو میتوان زد کافی نیست که یقین کنیم تو دروغ میگویی؟