آیندۀ مبهم یک «رییس جمهور سابق» دیگر/ حسن روحانی : ۱۳ مرداد ۱۴۰۰

By | ۱۳۹۹-۱۲-۲۱

به خواننده این سطور البته حق می‌دهم که خُرده بگیرد در روزگاری که مردمان در طلب نان‌اند و به تعبیر بامداد شاعر سالی را به پایان می‌رسانیم که «غرور، گدایی می‌کرد» دغدغۀ آیندۀ رییس جمهوری کنونی را داری؟ نه! اما نوع مواجهه با «رییس جمهوری سابق» در نیمۀ مرداد 1400 یک نماد است هم چنان که نسبت دو رییس جمهوری دیگر پیشین با ساختار قدرت و سیاست، نکته‌آموز است.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- آقای غلامعلی رجایی مشاور مرحوم هاشمی رفسنجانی در گفت‌و‌گوی اخیر خود با روزنامۀ آرمان ملی گفته «یکی از دلایل تحرکات آقای احمدی‌نژاد این است که تکلیف رؤسای جمهوری پس از پایان ریاست جمهوری روشن نیست.»

این سخن، درست و قابل تأمل است. واقعیت این است که در تاریخ دراز‌دامن استبدادی ایران در واقع «مقام سابق» که حضور سیاسی و اجتماعی داشته باشد چندان معنی نداشته و یکی از دلایل در پیش گرفتن شیوۀ استبدادی اتفاقا نه تنها حفظ موقعیت و منصب که چه بسا حفظ جان بوده است.

  محمد علی همایون کاتوزیان دربارۀ عزل و قتل میرزا تقی خان فراهانی – امیر کبیر – گفته این که پادشاه صدر اعظم را عزل کند که قبل از مشروطه معمول بوده یک بحث است اما این که به جز عزل، فرمان قتل او را صادر کند بی‌هیچ محاکمه و دادرسی یک بحث دیگر. بر گفتۀ آقای کاتوزیان می‌توان این نکته را افزود این هم شگفت‌آور است که اتفاقا این نیز معمول بوده است!

به عبارت دیگر یا فرد در قدرت بوده و در خدمت دستگاه حاکم یا کنار گذاشته و منزوی می‌شده تا احساس نشود در حال توطئه است و اگر چنین احساسی دست می‌داده جان او را می‌ستاندند. نمونه ها هم فراوان‌اند چندان که 700 سال پیش حافظسروده است:

  شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
  کلاهی دل کش است اما به ترک سر نمی ارزد

یکی از شاخص‌های دموکراسی و جمهوریت نیز اتفاقا همین است که مقامات سابق آیا در جامعه آزادانه رفت و آمد و اظهار نظر می کنند یا نه. شاخص هم نباشد نشانه است.

برای مردم عادی هم مشاهدۀ مقام و وزیر سابق در هیأت شهروند عادی لذت‌بخش است و اگر آن فرد شهرت سیاسی داشته باشد بیشتر.

در دهۀ 60 و به رغم تند شدن فضا و خشونتی که مجاهدین خلق با ترورهای کور خود تحمیل کردند و پس از برکناری اولین رییس جمهوری و شهادت دومین رییس جمهوری، مشاهدۀ رفت و آمد مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت و دبیر کل نهضت آزادی که آشکارا با ادامۀ جنگ مخالفت می‌کرد نشانۀ مثبتی بود.

البته در رسانه‌های رسمی بایکوت شده بود و آیت‌الله خزعلی در نقش امروز آیت‌الله جنتی و نه با نظارت استصوابی که از طریق وزارت کشور آقای ناطق نوری مجال کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری 1364 را به او نداد. اما مقام ارشد و جدا منتقد سابق آن هم با ادامۀ جنگ در خاک عراق به زندان نیفتاد و همین تفاوت مهمی به شمار می‌آمد.

در ایران غالبا این‌گونه بوده که سیاست‌مداران ارشد یا در قدرت‌اند و این حضور بعد به صورت حاشیه و در قالب مشاور یا سرگرم امور فرهنگی و جانبی ادامه می‌یابد، یا باید خانه‌نشین شوند یا کوچ کنند و از کشور بروند یا به زندان بیفتند. کسانی مانند مرحوم حسن حبیبی که از این سابقه آگاه بودند فکر بعد را کرده بود و در فرهنگستان مشغول شد و بنیاد ایران‌شناسی را پایه گذاشت.

این‌که مقام سابق آن هم در حد رییس جمهوری سابق عنوان فعلی رسمی نداشته باشد و به عنوان رییس جمهوری سابق نظر بدهد سابقه نداشته و تازه از 1384 به بعد و با حضور سید محمد خاتمی در محافل و مجامع داشت جا می‌افتاد که با اتفاقات سال 88 این دوره هم پایان یافت.

از 92 به این سو محمود احمدی‌نژاد در حال تکرار همان تجربه به شکل دیگری است هر چند از پوشش رسمی «عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام» برخوردار است. با این همه چنان که آقای رجایی گفته «تکلیف رؤسای جمهور سابق روشن نیست» و این گفته هنگامی قابل تأمل می‌شود که به یاد آوریم چند ماه دیگر حسن روحانی نیز به دو رییس جمهور سابق و اسبق اضافه می شود: سه نفر با تجربۀ 24 سال ریاست جمهوری و مشخص نیست چه مسؤولیتی به او محول خواهد شد. راهکار و پیش بینی البته این بوده که رییس جمهوری سابق به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شود.

عضویت هاشمی رفسنجانی اما همراه ریاست بود و تا هنگام درگذشت نیز در این جایگاه بود و به مقام سابق تبدیل نشد. سید محمد خاتمی گویا به پذیرش این سمت ابراز تمایل نکرد و احمدی‌نژاد هم ظاهرا بیشتر برای ایجاد حاشیۀ امنیت پذیرفت و بعید است برای آقای روحانی در غیاب هاشمی و با ریاست صادق لاریجانی جاذبه داشته باشد.

این گفتار البته بر خاتمی یا احمدی نژاد و در آینده روحانی متمرکز نیست. بلکه می‌خواهم موضوع نوع مواجهه با مقام سابق را به عنوان یک شاخص یا نشانه بدانیم.

اولین رییس جمهوری ایران ( ابوالحسن بنی‌صدر) 30 ماه بعد از ریاست جمهوری و با رأی مجلس اول برکنار شد و به همکاری یا حمایت و سکوت در قبال شورش مجاهدین خلق (منافقین) در 30 تیر 1360 بلافاصله بعد از برکناری تحت پی‌گرد دادستان انقلاب تهران (اسدالله لاجوردی) قرار گرفت.

این در حالی بود که امام خمینی به صراحت او را به کارهای تحقیقی و نوشتن کتاب تشویق کرد اما پس از 42 روز زندگی مخفی همراه مسعود رجوی و خلبان معزی به صورت غیر قانونی از ایران خارج شد و به فرانسه رفت. بنابر این با پدیدۀ رییس جمهری سابق که در ایران باشد رو به رو نشدیم.

دومین رییس جمهوری (محمد علی رجایی) نیز تنها 40 روز بعد از انتخاب در یک حادثۀ تروریستی به شهادت رسید و او هم به رییس جمهور سابق تبدیل نشد تا ببینیم چگونه در ایران زندگی و فعالیت می‌کند.

سومین رییس جمهوری (آیت‌الله سید علی خامنه‌ای) دو ماه قبل از پایان دورۀ دوم و در پی عزل یا استعفای آیت‌الله حسینعلی منتظری از قائم‌مقامی رهبری و درگذشت امام خمینی به عنوان رهبر جدید انتخاب شدند و طبعا هیچ‌گاه در جایگاه « رییس جمهوری سابق» مطرح نشدند.

چهارمین رییس جمهوری (‌اکبر هاشمی رفسنجانی) قبل از پایان ریاست جمهوری برای یک دورۀ جدید به عنوان «رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام» منصوب شد.

در حالی‌که ریاست مجمع با رییس جمهوری بود و روابط گرم و نزدیک هر دو کاندیدای ریاست جمهوری در سال 1376 با او و جایگاه هاشمی و انتصاب از جانب رهبری سبب شد مخالفتی ابراز نکنند هر چند حضور رییس جمهوری در شورایی مشورتی که ریاست آن با دیگری بود قدری نامأنوس می‌نمود.

به هر رو هاشمی هم به رییس جمهوری سابق تبدیل نشد و از خاطرات 76 به بعد هم پیداست که به عنوان مقام سابق ولو رییس جمهوری سابق نمی‌نویسد و تنها دو سال بعد کوشید به عنوان رییس مجلس بازگردد تا واجد مقام انتخابی باشد نه انتصابی و ناکام ماند. این تلاش را در سال 84 با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری تکرار کرد و عملا راه را برای رقیب و منتقد خود گشود در حالی که اگر کنار می‌رفت 6 میلیون رأی او در مرحلۀ اول به سبد هر که می‌ریخت آن شخص احمدی‌نژاد نبود.

با این حال و به رغم تضعیف موقعیت عنوان رییس مجمع برای او حفظ شد و به مقام سابق تبدیل نشد. تریبون نماز جمعه و ریاست مجلس خبرگان را از دست داد اما رییس مجمع ماند شاید تا مقام سابق نشود.

این داستان اما با پایان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی (پنجمین رییس جمهوری) تغییر کرد. عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نشد. با این که در دولت او تصویب شده بود ساختمان و امکاناتی به رییس جمهوری سابق و نه تنها خود او اختصاص یابد دولت احمدی‌نژاد دفتر سعد‌آباد را از خاتمی گرفت. غیر‌اخلاقی‌تر این که این مصوبه را دربارۀ خود اجرا کرد تا لابد در همین دفتر از عَدالت بگوید!

رییس جمهوری سابق حالا دفتر کار هم نداشت. حقوق بازنشستگی او هم به موقع پرداخت نمی‌شد و به خاطر مراجعات و تیم حفاظت امکان استفاده از دفتر برادر را هم نداشت. در این فضا هم سید محمود دعایی برای واگذاری دفتری در روزنامۀ اطلاعات ابراز آمادگی کرد و هم سید حسن خمینی برای در اختیار گذاشتن ساختمانی از مجموعۀ بیت امام در جماران را و دومی را ترجیح داد و این را هم رییس کنونی بنیاد مستضعفان البته با این توجیه که متعلق به بنیاد است، باز پس گرفت اگرچه زودتر رفته بود و در واقع از مؤسسه نشر امام گرفتند.

با این حال چنان‌که گفته شد در سال‌های 84 تا 88 شاهد حضور یک رییس جمهوری سابق بودیم. بی آن که خانه نشین یا زندانی یا وادار به ترک کشور شده باشد.

اهمیت موضوع را هنگامی درک می‌کنیم که به یاد آوریم حتی فضل‌الله زاهدی که شاه را با کودتا بازگردانده بود پس از نخست وزیری تحمل نشد و به خارج از کشور رفت یا امیر عباس هویدا پس از 13 سال نخست وزیری وزیر دربار شد اما  او نیز در آبان 1357 به زندان افتاد.

عکس آن هم البته اتفاق افتاده و جالب تر از همه احمد قوام است که در آغاز قرن از زندان یک راست نخست وزیر شد.

دربارۀ نخست وزیران بعد از انقلاب به مهندس بازرگان اشاره شد که پس از نخست وزیری عضو شورای انقلاب و 4 سال نمایندۀ مجلس بود. بعد از آن اما آماج تهمت و پرخاش اگرچه به زندان نیفتاد ولی شامگاه 30 دی 1373 که درگذشت در بخش‌های خبری تلویزیون بر این که در سوییس درگذشت تأکید می‌شد تا مخاطب تصور کند مثل محمد علی جمال‌زاده در آن سال‌ها کنار دریاچۀ لمان، لمیده بوده حال آن که تنها یک هفته قبل برای درمان به سوییس رفته بود و تنها سفر بعد از نحست وزیر او به آلمان بود و بازگشت.

شهید رجایی بعد از نخست وزیری رییس جمهوری شد و بعد هم قربانی ترور و به عنوان نخست وزیر سابق مجال نیافت.

شهید باهنر نیز همین وضعیت را داشت و با عنوان نخست وزیر در ترور 8 شهریور 1360 به شهادت رسید.

مهدوی کنی هم قصد داشت بعد از نخست وزیری به ریاست جمهوری برسد ولی حزب از دبیر کل خود آیت‌الله خامنه‌ای حمایت کرد و انصراف داد. دورۀ نخست‌وزیری او هم آن قدر کوتاه و اضطراری بود که به عنوان نخست‌وزیر سابق شناخته نمی‌شد و نفوذ خود در حکومت را به عنوان پدر معنوی جناح راست سنتی و دبیر کل روحانیت مبارز حفظ کرد و مقام سابق نشد و به ریاست خبرگان هم رسید.

میر حسین موسوی اما نه تنها به نخست وزیر سابق تبدیل شد که همچنان از او می توان به عنوان آخرین نخست وزیر ایران یاد کرد.

با این حال از سال 68 تا 88 که با کاندیداتوری ریاست جمهوری بازگشت سرگرم امور هنری بود اگرچه گاه نظری می‌داد اما در رسانه‌های رسمی بازتاب نداشت چون قرار نبود مقام سابق حرف بزند. جای مقام سابق یا در زندان است یا در خانه یا دور از ایران و اگر نمی‌خواهد چنین باشد باید با عنوان مشاور مواضع هم‌دلانه و تأیید‌آمیز داشته باشند چندان که سابق‌های  آسوده چنین‌اند.

داستان البته دربارۀ رؤسای جمهوری سابق حساس‌تر است و تکلیف احمدی‌نژاد روشن نیست.

البته او از این موقعیت بلاتکلیفی استفاده می‌کند و می‌داند وقتی رقبای او 10 سال است در حصرند اگر قرار بر برخورد باشد آنگاه این پرسش شکل می‌گیرد که چگونه هر دو طرف دعوا در مظان اتهام‌اند و اگر از 4 نامزد سال 88 هم موسوی و کروبینادرست می گویند و هم احمدی‌نژاد مشکل دارد لابد آقای محسن رضایی باید رییس جمهوری می‌شده است.

با این اوصاف می توان آیندۀ حسن روحانی را هم مبهم دانست. او که در مقام رییس جمهوری علاقه‌ای به حضور در مجمع تحت ریاست صادق لاریجانی ندارد پس از آن نیز شاید نداشته باشد ضمن این که مجمع پس از هاشمی عملا کارکرد خود را از دست داده است.

با این همه نباید فراموش کرد که حسن روحانی در آخرین کنفرانس خبری خود گفت من از نوجوانی در انقلاب بوده‌ام و پس از ریاست جمهوری هم هستم و قرار نیست کنار بروم و مصاحبه کنم.

هر چند قانون اساسی بازگشت رییس جمهوری سابق را پس از یک دوره فاصله میسر دانسته اما عملا و به دلایل گوناگون هیچ رییس جمهوری سابقی این مجال را نیافته و بعید است روحانی چنین رؤیایی داشته باشد چرا که نیک می‌داند در سال 92 و 96 هم بختی نداشت بدون حمایت خاتمی پیروزی او محتمل و متصور نبود و تکرار آن اتفاق نخواهد افتاد.

یکی از نشانه‌های مناسبات سالم سیاسی این است که اولا مقامات در ساختار نمانند و بیرون در جامعه هم فعالیت کنند و مقامات ارشد ارشد سابق بتوانند به آسانی فعالیت کنند نه این که بایکوت شوند.

یک پژوهشگر ایرانی مقیم لندن می گفت در همایشی شرکت کرده بوذیم. دیدم جک استراو هم مثل من می خواهد تاکسی بگیرد. یا بوریس جانسون چند یپی از احتمال ترک نخست وزیری گفته بود ووقتی پرسیده بودند چرا پاسخ داده بود: حقوقش کافی نیست!

هم این که به صرف چند سال وزارت همچنان صاحب منصب بماند و از این سازمان به آن سازمان برود دموکراتیک نیست و هم این که تا رفت بیرون کلا کنار گذاشته شود.

در رژیم گذشته این راهکار هم به کار می‌رفت که نخست وزیران سابق به جایگاه‌هایی چون ریاست دانشگاه تهران یا مدیریت شرکت ملی نفت ایران می‌رسیدند. مثل دکتر اقبال. منتها حالا دانشگاه‌ها به دبیرستان‌های بزرگ تبدیل شده‌اند و ریاست بر آنها با حکم وزیر علوم که او هم البته اختیار ندارد و باید از شورای عالی انقلاب فرهنگی اجازه بگیرد شأن ویژه‌ای برای رییس جمهور سابق به حساب نمی‌آید. شرکت نفت هم زیر مجموعۀ وزارت نفت شده است.

این وضعیت اما برای هر که بد شده باشد برای احمدی‌نژاد خوب است چون روی دست اصول‌گرایان مانده و هر چه دل تنگش بخواهد می‌گوید. تأییدش کنند پروژه های هوگو چاوز را در ایران اجرا می‌کند. رد شود در موضع مظلومیت قرار می‌گیرد.

با این حال حسن روحانی نه سید محمد خاتمی است با حجب خاص خود او و نه احمدی‌نژاد با فرصت‌شناسی‌های ویژه‌اش و شاید برای رؤسای جمهوری پس از پایان دوره باید فکری بیندیشند. منتها کی تصویب کند؟ خودشان در هیأت دولت تا بگویند به خاطر خودش بوده یا یاران آقای قالیباف در مجلس؟!

به خواننده این سطور البته حق می‌دهم که خُرده بگیرد در روزگاری که مردمان در طلب نان‌اند و به تعبیر بامداد شاعر سالی را به پایان می‌رسانیم که «غرور، گدایی می‌کرد» دغدغۀ آیندۀ رییس جمهوری کنونی را داری؟ نه! اما نوع مواجهه با «رییس جمهوری سابق» در نیمۀ مرداد 1400 یک نماد است هم چنان که نسبت دو رییس جمهوری دیگر پیشین با ساختار قدرت و سیاست، نکته‌آموز است و چندان که در آمریکا حضور رؤسای جمهوری سابق و زنده اما با نگاه‌های متفاوت یکی از نمادهای دموکراسی در آن سامان است و حتی عنوان «پرزیدنت» حفظ می‌شود و بر یک کتابخانه یا مؤسسه می‌گذارند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *