ظهور، سقوط و زوال محمدجواد ظریف

By | ۱۴۰۰-۰۴-۱۷

پایان چهره‌ ساخته و پرداخته شده از ظریف شش سال قبل در دی‌ماه ۱۳۹۴ و روز اجرای برجام رقم خورده بود

درز فایل صوتی محمد جواد ظریف در اردیبهشت ۱۴۰۰ و نحوه دلجویی او از آیت‌الله خامنه‌ای به دلیل آنچه درباره دیپلماسی و «میدان» گفته بود، از نگاه برخی ناظران پایان عمر سیاسی ظریف نزد موافقان و مخالفانش بود.

اما در واقع پایان چهره‌ ساخته و پرداخته شده از ظریف، شش سال قبل در دی‌ماه ۱۳۹۴ و روز اجرای برجام رقم خورده بود؛ زمانی که هواپیمای حامل صندوق‌های پول نقد در فرودگاه تهران به زمین نشست.

ظریف هشت ماه پس از انقلاب با ریش انبوه و پیراهنی روی شلوار، بلندگو به دست مقابل بیمارستان محل بستری محمدرضا شاه پهلوی در نیویورک ایستاد و فریاد ‌زد: «مرگ بر شاه»

لغو تحریم‌ها، حاکمیت را به این نتیجه رساند که با عبور از یک پیچ خطرناک دیگر، فعلا نیازی به ادامه مذاکره با آمریکا و «آقای سفیر» ندارد.

از آنجایی که ظریف با ژست یک دیپلماتِ مسلط به زبان انگلیسی و آشنا به فرهنگ غرب و محافل آمریکایی در «استراتژی نه جنگ، نه مذاکره» جایگاهی نداشت، به ساختمان وزارت امور خارجه بازگردانده شد تا امور روزمره را پیگیری کند.

مسیر سفرهای ظریف هم از اروپا و آمریکا و همنشینی با دیپلمات‌های غربی؛ به آسیا و کشورهای منطقه تغییر کرد و به تدریج نه تنها از ملاقات‌های رسمی و مهم (سفر بشار اسد به تهران که استعفای غیررسمی او را به دنبال داشت)، بلکه از مذاکرات احیای برجام نیز حذف شد.

به جرات می‌توان گفت که ظریف در مدت هشت سال ایفای نقش به عنوان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، نه در سطح جهان و نه در حوزه منطقه و کشورهای همسایه «هیچ» دستاورد قابل تاملی نداشت و این هیچِ بزرگ، برجام را نیز در برمی‌گیرد.

ظهور ظریف با «آقای سفیر»

نام محمدجواد ظریف پس از مدت‌ها حاشیه‌نشینی و تدریس در دانشگاه در جریان یازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۹۲ دوباره مطرح شد. سابقه همکاری حسن روحانی و ظریف به مذاکرات سازمان ملل در سال‌های جنگ در اواخر دهه ۶۰ و پس از آن مذاکرات «سعدآباد» در اوایل دهه ۸۰ شمسی می‌رسید.

ظریف که تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه مشهور «علوی» در تهران به پایان رسانده بود، به اصرار مادر و به کمک دوستان پدر که مخالف انقلابیون بودند، به قصد تحصیل راهی آمریکا شد. اما او دوستان خود را از بین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در برکلی برگزید. ظریف تنها هشت ماه پس از انقلاب با ریش انبوه و پیراهنی روی شلوار، بلندگو به دست مقابل بیمارستان محل بستری محمدرضا شاه پهلوی در نیویورک ایستاد و فریاد ‌زد: «مرگ بر شاه».

ظریف در ۲۰ سالگی کارمند کنسولگری جمهوری اسلامی در سان‌فرانسیسکو شد و با آزمون و خطا دیپلماسی را آموخت. چنانچه یکی از گزارش‌های او در مجمع عمومی سازمان ملل در دوران جنگ ایران و عراق، روایت قصه «بزبز قندی» یا «شنگول و منگول» بود که به ادعای ظریف با ایفای نقش آمریکا به جای گرگ، «نحوه مبارزه با استعمار» را به تصویر می‌کشد.

ظریف در سال‌های بعد در وزارت خارجه و سازمان ملل باقی‌ماند و تا نمایندگی ایران در سازمان ملل در دولت محمد خاتمی بالا رفت. او در دو سال نخست دولت محمود احمدی‌نژاد در این سمت باقی‌ماند، اما سرانجام برچسب «باند نیویورک» او را بازنشسته کرد.

تابستان ۱۳۹۲، همزمان با بازگشت ظریف از بازنشستگی و معرفی او به عنوان وزیر خارجه دولت روحانی، کتاب «آقای سفیر» در راستای کمک به ظهور او روانه بازار شد.

کتابی عمدتا در ستایش توانمندی‌های ظریف به عنوان دیپلماتی کارآزموده و البته معتقد به نظام جمهوری اسلامی و رهبر آن. به موازات انتشار این کتاب نقل قول‌های چهره‌های آشنای آمریکایی در مورد ظریف به طور گسترده بازنشر می‌شد. از هنری کسینجر، مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا که ظریف را «دشمن قابل احترام» خوانده بود تا جان بولتون که که می‌گفت از وجود چنین دیپلماتی در ساختار جمهوری اسلامی شگفت‌زده شده است.

مجموع این اقدامات به هیجان ناشی از روی کار آمدن وزیر خارجه‌ای که می‌توانست انگلیسی را روان صحبت کند و سال‌ها ساکن آمریکا بود، ‌دامن زد. دو سال نخست دولت روحانی، روزهای اوج محمد جواد ظریف بود که حالا آرایش «ریش» خود را نیز از مدل «پروفسوری» تغییر داده بود. مذاکرات هسته‌ای به دنبال دو سال رایزنی محرمانه با آمریکایی‌ها در عمان، به طور علنی آغاز شد و ظریف نخستین وزیر خارجه جمهوری اسلامی بود که در کنار همتای آمریکایی خود در یک قاب دیده می‌شد.

با امضاء توافق هسته‌ای مقدماتی، هواداران ظریف به او لقب «امیرکبیر زمان» دادند. ظریف اما خود را در قامت «نلسون ماندلا» می‌دید و به دریافت جایزه صلح نوبل امیدوار بود.

سقوط و زوال آقای دیپلمات

سقوط نقاب ظریف بی‌تردید با اجرای برجام آغاز شد، اما روند زوال آن تا امروز و آخرین روزهای دولت حسن روحانی ادامه داشته و دارد.

هرچند که این زوال در مقایسه با «آقای سفیر» است؛ نه دانش‌آموزی که در کنار تحصیل در مدرسه علوی به تحصیلات حوزوی مشغول بود، دانشجوی انقلابی در نیویورک یا نماینده‌ای از ایران که با کاپشن در راهروهای سازمان ملل در رفت و آمد بود و برای حاضران قصه تعریف می‌کرد.

ظریف، دیپلماتی که در ماه‌های منتهی به توافق هسته‌ای خود را با رهبر صلح‌طلب آفریقای جنوبی مقایسه می‌کرد، در سال‌های پس از برجام به دلال زندانیان دوتابعیتی و خارجی تبدیل شد. با افتخار از چانه‌زنی‌های پی‌در‌پی برای به نتیجه رساندن قرارداد ۲۵ ساله با چین سخن گفت و در نهایت هم در آخرین هفته‌های حضورش در وزارت خارجه بار دیگر میزبان طالبان شد.

ظریف امروز خود را نه ماندلا و نه امیرکبیر که «نماینده حاکمیت» می‌خواند و نقش خود در سیاست خارجی را «صفر» برآورد می‌کند.

شاید این تنها توصیف مبتنی بر واقعیت از ظریف باشد که هشت سال وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *