امنیتی سابق از وزارت اطلاعات می‌گوید/ ‘خروج دو دانشمند وزارت دفاع قبل ترور فخری‌زاده’

By | ۱۴۰۰-۰۴-۱۸

یکی از مخاطبان انصاف نیوز پس از مصاحبه حیدر مصلحی در مورد دخالتش در رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای انتخابات سال ۹۲ در پیامی ادعایی عجیب را در مورد تیم‌های عملیاتی وزارت اطلاعات دوران مصلحی مطرح کرد. پیامی که در نهایت به دیدار و مصاحبه‌ای حضوری – هم درمورد آن مقطع و هم درمورد مسائلی دیگر – ختم شد.

علی یونسی، وزیر اطلاعات دولت خاتمی یک هفته پیش در گفت‌وگویی با جماران نسبت به وضعیت ضعف و نیز نفوذ در سیستم امنیتی هشدارهایی داده بود.

این فرد که خود از نیروهای سابقاً امنیتی است و نامش نزد انصاف نیوز محفوظ است، می‌گوید پس از مصاحبه مصلحی و «ملعبه شدن دستگاه امنیتی کشور و به بازی گرفتن بچه‌های وزارت» آنقدر عصبی و ناراحت شده که تصمیم به صحبت گرفته است.

او در مورد اظهارات مصلحی با تاکید براینکه «از چند روز بعد از ردصلاحیت هاشمی تحت‌نظر گرفتن خانواده‌اش هم شروع شد»، می‌گوید: « شخص آقای هاشمی را تحت نظر نمی‌گرفتند. شاید دلیل اصلی‌اش این بود که تیم حفاظتی ایشان بسیار جدی بود و با هیچ کس شوخی نداشت. اما اگر ایشان ساعت ۹ صبح از خانه‌شان در جماران خارج می‌شدند،‌ بچه‌ها ۷ صبح آنجا مستقر بودند. اول موتور سنگین از کوچه بیرون می‌آمد، بعد لندکروز راه را می‌بست و آن بنز سرمه‌ای قدیمی و معروف که آقای هاشمی سال‌ها با آن تردد می‌کرد، از کوچه خارج می‌شد و اسکورت به راه می‌افتاد.»

او می‌گوید علیرغم اینکه هرگز  این تیم‌های عملیاتی شخص هاشمی را تعقیب و مراقبت نکرده‌اند اما روی بچه‌ها و بعضی نوه‌های او بسیار متمرکز بوده‌اند. موضوعی که مورد تأیید فائزه هاشمی نیز قرار گرفته است. فائزه با تأیید این تعقیب‌های گاه و بیگاه که تلاشی هم برای پنهانی بودنشان نمی‌شده است به انصاف نیوز می‌گوید از مردان خانواده هم مراقبت می‌کردند و یکبار به سمت مأمورین رفته و به اعتراض گفته است «اینجا هم زنانه و مردانه دارد؟! چرا من را تعقیب نمی‌کنید و فقط مردان خانواده را تعقیب می‌کنید؟!»

این مأمور امنیتی سابق، در مورد تعقیب فرزندان هاشمی می‌گوید: روی بچه‌هایش خیلی فوکوس بودند. مهدی با یک تویوتای سفید قدیمی متعلق به مجمع تشخیص مصلحت نظام تردد می‌کرد و بعضی اوقات روی صندلی عقب دراز می‌کشید که از دست بچه‌ها فرار کند. بالاخره به خاطر سوابق مهدی به خصوص در جریان ۸۸، حساسیت روی او خیلی بیشتر بود. آقای محسن هم تحت نظر بود. یاسر هم همین‌طور.

در خیابان نارنجستان – پاسداران بالاتر از میدان نوبنیاد – خانه‌ای بزرگ بود که هم فاطمه، هم فائزه و هم محسن در آن زندگی می‌کردند. یکبار چند خانم از خانه بیرون آمدند، خیلی عصبانی گفتند «بس است و اینجا چه می‌کنید؟!»

این فرد می‌گوید که آنموقع – سال ۹۲ –  آنچه مصلحی امروز می‌گوید به گوش «بچه‌های عملیات» نرسیده بوده است اما فضا این بوده که «فتنه‌ای قرار است اتفاق بیافتد و حواسمان باید به این خانواده باشد.»

درباره نحوه تعاملشان اما با خانواده هاشمی روایت جالبی دارد؛ مأمور امنیتی سابق می‌گوید: «از یک جایی به بعد هم بچه‌های ما آنها را پذیرفته بودند و هم آنها، بچه‌های ما را. برخوردهای دوطرف هم مختلف بود.»

این عضو سابق وزارت اطلاعات معتقد است که این محسوس بودن کنترل تنها نوعی قدرت‌نمایی از سوی وزارت دوران مصلحی بوده است «انگار که قرار بود بگویند ببینید که ما حواسمان به شما هست! سیاست این بود که گفته شود ما حواسمان به تک تک شما هست.»

او در توضیح ماهیت این مراقبت‌ها توضیح می‌دهد: ولی کلیت این برنامه، کار خاصی نبود و تنها یک قدرت‌نمایی بود. وقتی می‌آیی بیرون و می‌بینی یک ماشین پلاک شخصی با چهارتا آدم دنبالت است که ناگهان چراغ‌گردان‌هایش را پشت سرت روشن می‌کند، چه حسی خواهید داشت؟ قدرتنمایی عجیبی بود.»

اما در این بخش سوالی طرح شد که «نظر خود تیم مراقبت درباره این خانواده چه بوده است؟». او می‌گوید «اگر بچه‌های عملیات را بشناسید متوجه می‌شوید که اصلاً کاری به این مسائل ندارند. شاید طرف نظر شخصی خودش را داشته باشد و سر کار هم بیان کند، اما نباید اجازه بدهد که روی کارش تاثیر بگذارد. او دارد کار حرفه‌ای که از سلسله مراتب به او ابلاغ شده را اجرا می‌کند. نه فقط بچه‌های عملیات که کلاً بچه‌های وزارت باید نظرات سیاسی‌شان را برای خودشان نگه دارند و با کار قاطی نکنند. اما چه کسی می‌تواند تضمین بدهد که این اتفاق حتما می‌افتد؟!

چرا به برخی از اطلاعاتی‌ها می‌گویند که «یارو چپ کرد»؟ برای اینکه طرف یاد می‌گیرد که فکر و تحلیل کند؛ برای همین شاید جایی ببرد.»

او در ادامه به توضیح تنوع و تکثر در ساختار بدنه وزارت اطلاعات می‌پردازد و نقدی هم به نحوه جذب نیروها و… وارد می‌کند: سال ۶۳ و ۶۴ که قانون تأسیس وزارت وضع و تأسیس شد چه کسانی به آن می‌پیوندند؟ بچه‌های اطلاعات کمیته‌، دادستانی، اطلاعات سپاه و دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری و… . بخشی از بچه‌های اطلاعات سپاه سازمان مجاهدینی (مجاهدین انقلاب) بودند، یا بچه‌های نخست‌وزیری بعداً شدند حزب مشارکت و… بنابراین بدنه وزارت به لحاظ دیدگاه سیاسی، به خصوص در میان بچه‌های قدیمی و ریشه‌دار، متکثر است. هر وزیری هم که آمده یک نوع آدم را جذب کرده. شاخصه‌های جذب در این سال‌ها متفاوت بوده است. مثلا یک مدت مثل سپاه پیچ را سفت کردند – و هنوز هم همینطور است – که حتماً هیئت برود و نمازجمعه برود و ریش‌هایش را با نمره ۴ بزند، و نوع خاصی از لباس‌ها را نپوشد و… یعنی طرف ظاهر و باطن کاملاً ایدئولوژیک داشته باشد. اما همین‌قدر حساسیت روی کارایی آدم‌ها وجود ندارد.

طرف با مختصاتی می‌آید داخل، با این دیدگاه که سرباز گمنام است و قرار است اینجا خیلی متفاوت باشد. اما کمی که می‌گذرد، کار می‌کند و اطراف‌ش را نگاه می‌کند، می‌بیند از آن مدینه فاضله‌ای که فکر می‌کرده، هیچ خبری نیست. کپ می‌کنند. بالاخره کسانی که آنجا هستند هم آدمیزادند. از آسمان که نیافتادند. ایراد دارند، مشکل دارند، شاید کارشان را اصلا بلد نباشند. این بچه‌های جدید یک‌دفعه تعجب می‌کنند که «چرا اینجا اینشکلی است!» بعضی به خاطر همین مسائل عطای کار را به لقایش می‌بخشند و می‌روند. بالاخره نسل جدید تحمل بچه‌های جنگ را که ندارد. یا انتقالی می‌گیرند به حراست‌ها و صداوسیما و… و یا خود را بازخرید می‌کنند و می‌روند دنبال کارهای دیگر.»

این نیروی امنیتی سابق با تاکید دوباره بر اینکه سیاسیون وزارت را چند تکه کرده‌اند می‌گوید که به‌ویژه از زمان احمدی نژاد این موضوع تشدید شده، و اشاره‌ای به ماجرای دانشمندان هسته‌ای می‌کند: سر قضیه ترور دانشمندان هسته‌ای، آن‌هایی را که گرفته بودند – که الان احمدی نژاد بلبل شده و راجع به آن‌ها حرف می‌زند – آن شخصی که رفت شورایعالی امنیت ملی خبر داد که «این‌ها دارند افراد بی‌گناهی را بعنوان ترور کنندگان دانشمندان هسته‌ای در پاچه خلق‌الله می‌کنند!» تا مدت‌ها به وزارت راه‌ش نمی‌دادند! این قضیه هم برای این اتفاق افتاد که آقای مصلحی، آدم‌های غیرمتخصص را گذاشته بود در حساس‌ترین و ظریف‌ترین بخش وزارت یعنی ضد (جاسوسی)! طرف تا دیروز کارش یک چیز دیگر بود که ۱۸۰ درجه با ظرافت کار ضد فرق داشت، حالا گذاشته بودنشان بالای پرونده‌های اینچنینی. آن کیس کاملاً ملی شده بود و خانواده‌های شهدا و صدالبته مردم مطالبه‌ی بازداشت تروریست‌ها را داشتند. اما من می‌دانم که «هیچ‌کسی» را نگرفتند!

جمالی فشی – که در همان ماجرا اعدام شد – دوست دختری سمت کرج داشت. این‌ها دوست دخترش را پیدا کردند و در نهایت هم ردش را زدند. این‌ها را به تلویزیون آوردند تا تعریف کنند؛ طبق سناریویی پیش رفتند و قابل باور هم بود.»

او درمورد چگونگی مشخص شدن موضوع نیز گفت: «همان موقع یکی از بچه‌های حاج قاسم (نیروی قدس) را بردند پیش این‌ها در زندان اوین، چهارتا سوال که کرد به بازجوها هم توپید که شما دروغ می‌گویید! در  همان دولت احمدی‌نژاد فهمیدند که چه کردند، اما جرات نداشتند آن‌ها را آزاد کنند. تا اینکه دولت عوض شد و کار آن‌ها را پیگیری کردند.»»

این اتفاق که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد رخ داده بود صحبت‌ها را به سوی اظهارات او در این موارد می‌کشاند: «الان که احمدی نژاد این حرف‌ها را می‌زند آدم دردش می‌گیرد. شنیدم [عبدالرضا] داوری چند وقت پیش توی اینترنت نوشته بود که تیم احمدی نژاد فلان قدر پرونده امنیتی محرمانه را از دفتر ولنجک منتقل کرده‌اند فلان جزیره در خارجه؛ اصلاً اسناد محرمانه در دفتر آقای احمدی نژاد چه می‌کرده؟! از کجا آورده؟! اگر این موضوع درست است، ایشان به چه حقی اسناد طبقه‌بندی‌شده کشور را خارج کردند؟ اسنادی که وقتی رئیس‌جمهور بودند هم صلاحیت دسترسی به خیلی از آن‌ها را نداشتند! یکی می‌گفت احتمالاً جزو اسنادی بوده‌اند که زمان سرپرستی وزارتخانه خارج کردند. تا آنجا که من می‌دانم از بدو ورود به وزارتخانه یکی از چیزهایی که به شدت دنبال‌ش بودند، پرونده پرسنلی مشایی بود که یکی به آن‌ها رودست زد و نگذاشت به دست‌شان بیافتد. بالاخره آقای مشایی که الان سیاستمدار شده، همکار ما بود! حتماً می‌دانید که بقایی هم اخراجی وزارت است! از خودش بپرسید چرا اخراج‌ش کردند؟‌ در پرونده مشایی آمده است که چطور عاشق متهمش شده، چطور ازدواج کرده‌اند و با اینحال چگونه مراتب ترقی را در این سال‌ها طی کرده است!»

او دوباره به موضوع مازیار ابراهیمی و دیگر قربانیان پرونده ترور دانشمندان هسته‌ای می‌پردازد و می‌گوید: «اگر این موضوع رو نشده بود، شاید سر ماجرای ترور شهید فخری‌زاده هم همین کار را می‌کردند. چون هنوز هم دست نهادهای مسئول این مساله خالی‌ست!»

دو هفته قبل از ترور فخری‌زاده دو نفر از دانشمندان سپند را آمریکایی‌ها از ایران خارج کردند. فخری‌زاده چند ترور ناموفق هم داشت. معروف بود که از لحاظ حفاظتی آدم بسیار بدقلقی بود. در ماجرای ترور فخری زاده هم کسی را نگرفتند.

اگر ماجرای مازیار ابراهیمی افشا نمی‌شد شاید برای اینکه فشار افکار عمومی کم شود دوباره ماجرایی اینچنینی راه می‌افتاد.

پس از آن، گفت‌وگوها به وزارت اطلاعات دولت احمدی نژاد و وزارت مصلحی کشیده شد. او آن دولت و آقای مصلحی را با فاصله از وزارت اطلاعات می‌داند و می‌گوید که مصلحی خودش از نهادی دیگر آمد؛ حتی با اینکه وزارت بخش محافظین دارد اما مصلحی تیم حفاظتش را هم از جای دیگری آورد. همچنین می‌گوید که نزدیک‌ترین فرد به مصلحی که اکنون نیز در دستگاه اطلاعات موازی مسئولیت دارد، بدون اینکه اصلا کار اطلاعاتی را بشناسد با پشتیبانی وزیر زمانی تمام امور وزارت را در دست گرفته بود که در دولت جدید او را مرخص کردند. نکته جالب دیگری که این مامور سابق امنیتی به آن اشاره کرد این بود که  «دری نجف‌آبادی با آنکه قتل‌ها(ی زنجیره‌ای) در دوره‌اش صورت گرفته بود اما بعد از آن هم بارها مسئولیت‌های مهم گرفت، ولی مصلحی را از وقتی برداشتند دیگر بازی‌اش ندادند و شد مسئول حفظ و نشر آثار روحانیت در دفاع مقدس. خلاصه اینکه این کاره نبود!»

این فرد در توضیح موضوع شورآباد می‌گوید که شبکه دو تلویزیون اسرائیل مستندی از این عملیات ساخت و دروغ‌هایی در آن گفتند. اما موضوع مهم در این عملیات این بود که گویا تیم عملیاتی کاملاً از مکان‌های فریب مطلع بود و به سراغ محل‌های اصلی رفته بود! حتی یکی از مسئولان وزارت دفاع که مسئول این موضوع بود، برسر همین موضوع برکنار شد. کسی را هم نتوانستند بگیرند.

می‌گوید که اسم شهید فخری‌زاده هم از همین طریق درز کرد، البته از قبل می‌شناختند اما نه با آن جزییات.

او درمورد پرونده ترور دانشمندان هسته‌ای می‌گوید که «من چیزی نمی‌گویم اما از آقای مصلحی که در آن فیلمی که پُر کردند راجع به ترورها (منظور فیلم مستند کلوپ ترور است) آمد و نشست جلوی دوربین و دستگیری تروریست‌ها را به آقا امام زمان (عج) تبریک گفت، بپرسید که چرا تمام سرنخ‌های این پرونده از بین رفت!» و تاکید دارد در آن مورد هم کسی را که واقعاً متهم باشد نگرفته‌اند. البته موضوع به این صورت نبوده که تمام پرسنل وزارت اطلاعات از آن باخبر بوده باشند. می‌گوید: ببینید ما حیطه‌بندی داریم و کسی با کسی از مسائل کیس‌ها حرف نمی‌زند. دو تا کارشناس توی دو اتاق کنار هم هستند، باهم رفیق هم هستند اما از کیسی که روی آن کار می‌کنند به هم چیزی نمی‌گویند. در مورد پرونده ترور دانشمندان هسته‌ای هم، همین است. این‌طور نبوده که همه از آن باخبر باشند و کسی هم واکنشی به آن نشان ندهد. وقتی قضیه مازیار ابراهیمی برملا شد، بچه‌های وزارت شاید بیشتر از همه ناراحت بودند چون این تصور را داشتیم که الان مردم فکر می‌کنند ما همه کارهای‌مان بیخود بوده یا مثل این پرونده بوده!»

پس از آن به فریدون عباسی می‌پردازد: «احمدی روشن در فاصله کمتر از ۱۰۰۰ متری از در وزارت ترور شد و به شهادت رسید. یعنی چی؟ یعنی حریف می‌خواهد قدرتنمایی کند. اما این وسط نکته‌ای وجود دارد. این شیوه بمب‌ مگنتی (مغناطیسی) را برای ترور شهید شهریاری و احمدی روشن استفاده کردند و جواب گرفتند. اما آقای عباسی می‌گوید پیاده شده، ماشین را دور زده، زنش را هم پیاده کرده و بعد بمب منفجر شده است! چهارتا دانه ترکش هم خوردند! این قصه را جلوی مرغ پخته بگذارید به خنده می‌افتد. چطور است که حتی هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت می‌شود، اما فریدون عباسی را که این تردیدهای جدی درباره‌اش وجود دارد، الان در مجلس حضور دارد و رییس کمیسیون انرژی است؟! کسی آمد بررسی کند که این بابا در ۴سال ریاست‌ش در انرژی اتمی، خسارتی وارد کرده یا نه؟ ترور برای سفید کردنش بود که بشود رئیس سازمان؟ آقای احمدی‌نژاد که ایشان را گذاشت بالای سر انرژی اتمی، جوابی برای این موضوع دارد؟»

این نیروی امنیتی سابق در ادامه به موضوع محیط زیستی‌ها پرداخته و گفت: «از چند وجه می‌شود به موضوع نگاه کرد. سؤال این است که دوستان رک و راست بیایند بگویند این‌ها چه کار کرده‌اند که مصداق‌ش جاسوسی بوده؟ اینکه محیط زیستی‌ها تاکنون چه فعلی انجام داده‌اند یا نداده‌اند، هرگز شفاف گفته نشده است که قاضی نتیجه بگیرد این‌ها مفسدفی‌الارض‌اند. نکته بعدی که در این موضوع مبهم بود مرگ کاووس سیدامامی بود که دلیل غیرقابل باوری هم برای آن عنوان شد. تا اینکه رهبری گفتند نظر کارشناسی وزارت را اعمال کنید و پس از این صحبت بود که ناگهان حکم محیط زیستی‌ها شکست. این پرونده سر و صدایش بیشتر از محتویات درون پوشه‌هایش بود!»

او درباره دری اصفهانی که به‌عنوان «جاسوس حاضر در تیم هسته‌ای» توسط یک جریان سیاسی روی او تبلیغات شده بود نیز گفت: پرونده برای زدن دولت درست شد. دوستانی که ایشان را گرفتند بیایند بگویند از ایشان چه کشف کردند؟ ابزار جاسوسی؟ لپ تاپ، پول؟! چه گرفتند؟! حتی توی آن فیلمی که ساختند و آقای (کریمی) قدوسی برد توی مجلس نشان داد و ما هم آن را دیدیم، هیچ چیز نیست که مدرک جاسوسی این بنده خدا باشد! فیلم‌های مشابه این را زیاد دیده‌ایم قبلا. می‌آیند مدارک را توی آن می‌گذارند. مثلا فیلم ت.م [تعقیب،مراقبت] سوژه را می‌دهند بگذارند توی فیلم. عکس ابزار جاسوسی‌اش را استفاده می‌کنند! تمام این فیلم که درست کردند کارهای انیمیشنی بود چون اصلا چیزی توی دست‌شان نبود که حتی بخواهند یک فیلم ۲۰ دقیقه‌ای با آن درست کنند. وزیر اطلاعات رسماً اعلام کرد که از نظر ما پرونده اصلاً چیزی ندارد. با این همه حجم اتهامات اگر اعدامش نمی‌کردند باید حداقل ۱۰ سال برایش می‌بریدند! بروید ببینید حکم آقای دری چقدر است؟ کسی از خدمات ایشان برای مردم خبر دارد؟ آن‌ها را به مردم گفته‌اند؟»
معصومه رشیدیان، انصاف نیوز:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *