نامه سعید اقبالی از زندان رجایی شهر کرج؛ چهارشنبه‌ها صدای ماشین‌های مرگ می‌آید

By | ۱۴۰۱-۰۱-۰۵

نامه افشاگرانه سعید اقبالی از چهارشنبه‌های اعدام و مرگ در زندان گوهردشت

زندانی سیاسی سعید اقبالی در نامه‌ای تحت عنوان «روند خوفناک اعدام‌های هفتگی در زندان رجایی شهر (گوهردشت) نوشت: بامداد چهارشنبه‌ها گاهی تا بیش از ده زندانی برای اجرای حکم حکم منتقل می‌شوند.

سعید اقبالی که اکنون در زندان مخوف گوهردشت زندانی است در نامه خود پیرامون روند خوفناک اعدام‌های هفتگی در زندان گوهردشت نوشته است که اعدام‌ها در این زندان روزهای چهارشنبه صورت می‌گیرد و صدای ماشین‌های مرگ شبهای سه شنبه در بند ۴ (جایی که وی در آن محبوس است) به گوش می‌رسد. سعید اقبالی تأکید کرد که در صحنه  اعدام مسئولان زندان، دادستانی و اجرای احکام برای اطمینان از اجرام حکم و مرگ زندانی حضور دارند.

متن کامل پیام زندانی سیاسی سعید اقبالی به نقل از کانون حقوق بشری نه به زندان نه به اعدام چنین است:

روایت اعدام در زندان رجایی شهر کرج

اولین بار که با مقوله اعدام مواجه شدم کودکی چند ساله بودم که در میدان اصلی شهرمان مرگ را در حال دست و پا زدن دیدم. اما بعد از تبعید به رجایی شهر اعدام را با تمام وجودم حس کردم.

پیش از هر چیزی می‌خواهم یادی کنم از رفیق و همبندی عزیزم بهنام محجوبی که او هم به نوعی طناب‌دار به گردنش انداختند. رفیقی که پیش چشمانم پرپر شد و هنوز هم وقتی به عکسش که بالای تختم گذاشتم نگاه می‌کنم، قلبم می‌سوزد از آن همه قساوت و ستمکاری و یاد تنهایی‌ام می‌افتم و زار زار گریه‌هایم در حمام بند هشت!

برای کسانی همچون من که از پایین‌ترین و فراموش شده‌ترین طبقه جامعه هستند، مرگ و از دست دادن با وجود ظالمان امری عادی است. از دست دادن و مرگ جان، مال، شغل، رویا، آرامش، عشق و همه چیز! در طبقه ما از دست می‌دهی یا بهتر است بگویم از دستت می‌ربایند مثل بهنام محجوبی…

سوییت مرگ

در زندان رجایی شهر این روند شکل خوفناکتری هم دارد؛ اعدام هفتگی! در این جا مکانی به نام «سوئیت» وجود دارد که متشکل از چندین سلول انفرادی است و از این سلول‌ها استفاده‌های متفاوتی می‌شود. انتقال تنبیهی کسانی که دست به نزاع می‌زنند تا اعتصابگران و کسانی که اصطلاحا مرتکب خلاف زندان می‌شوند، به این سلول‌های انفرادی منتقل می‌شوند. اما هولناک‌ترین آن انتقال زندانیان محکوم به اعدام به این سلول‌ها چند روز پیش از اجرای حکم است.

بامداد چهارشنبه‌ها، روز اجرای حکم در جایی نزدیک به بند فعلی ما (بند۴) است. گاهی دو یا سه نفر و گاهی تا بیش از ده زندانی برای اجرای حکم به این مکان منتقل می‌شوند. مسئولین زندان، دادستانی و اجرای احکام نیز برای اطمینان از اجرای حکم اعدام و مرگ زندانی در این مراسم شرکت می‌کنند! صدای ماشین‌هایی که سه‌شنبه شب‌ها فعالانه برای اجرای مراسم اعدام در رفت و آمدند از پشت پنجره‌های فنس کشیده اتاق من شنیده می‌شود. صداهایی آشنا که از دهه شصت تا به امروز در آجر به آجر این زندان لانه کرده‌اند.

به یاد بهنام محجوبی

صدای ماشین‌ها مرا به یاد زانیار و لقمان می‌اندازد که حتی نشانی از قبرشان نیست! یاد همه چهره‌هایی که در سالن ملاقات و کریدور اصلی می‌بینم! ‌شب‌های سه شنبه از خودم می‌پرسم این کدام‌‌شان بود که امروز طناب بر گردنش انداختند؟ همه مرا به یاد بهنام عزیزم می‌اندازند…

همه روزه کسانی را در اینجا می‌بینم که با اتهامات مختلف محکوم به اعدام شده‌اند و هر لحظه حبس‌شان را با اضطراب و ترس سپری می‌کنند. هر بار که نام‌شان را به بهانه‌های مختلف صدا می‌زنند رنگ‌شان می‌پرد و برای امید دادن به خودشان حتی لحظه‌ای کوتاه هم که شده بنا را به شوخی و خنده می‌گذرانند و رو به همبندی‌هایشان می‌گویند: حلال کنید بچه‌ها…. [پیام نوروزی زندانیان سیاسی زندان‌های اوین، مرکزی کرج، تهران بزرگ]

لحظه های انتظار برای مرگ و اعدام

تا قبل از سه شنبه روزها پر از نگرانی واضطراب است که مبادا با چوب و چماق بر سرشان بریزند و دستبند و پابند شده به سوییت منتقل‌شان کنند و بامداد چهارشنبه اهرمی کشیده شود و تمام…

چه انسان‌هایی که اینجا ثانیه به ثانیه در انفرادی که بوی تعفن از دیوارهایش می‌بارد و در سرمای استخوان سوزش تا قبل از مرگ هزار بار مردند و زنده شدند! مواد مخدر و قرص‌هایی هم که مسئولان زندان برای تسکین وجدان‌شان در آخرین لحظات زندگی فرد محکوم به اعدام به او می‌دهند، پاسخگوی این سوالش نیست که چرا من باید بمیرم؟ چه شخصی تصمیم می‌گیرد من بمیرم؟ یک پیرمرد ۸۰ ساله که خود را نماینده خدا بر روی زمین می‌داند؟!

افرادی را اینجا می‌شناسم که شب‌هایی را دیوار به دیوار سلول یک شخص محکوم به اعدام سپری کرده‌اند و صدای ناله و فریاد و زنجیرهای دست و پایشان و کتک‌هایی که از زندانبان می‌خوردند هنوز از گوش‌شان بیرون نرفته! منم مدت کوتاهی را در بند ۲۰۹ در سلول شماره ۱۱۳ با اسماعیل و خسرو که محکوم به اعدام بودند، گذرانده‌ام و دست آخر هم پیش از ترک بند ۲۰۹ اعدام شدند.

هر محکوم به اعدام آینه تمام خود من است!

ریشه و چرایی هر قتل و تجاوز و سرقتی را می‌توان در ساختار رژیمی کشف کرد که خود مولد و مروج فقر و بی‌عدالتی و ناحقی، فساد، مرگ و خفقان است. هر فرد محکوم به اعدامی آینه تمام نمای خودم است. چرا که از همان طبقه و مردمی است که رویاها و آرزوهایش در دنیای پر از سیاهی که جمهوری اسلامی خلق کرده تباه شده و حال باید با پایی لرزان به استقبال مرگی از پیش تعیین شده برود.

سعید اقبالی: من هم همان کارگر سقوط کرده از بالای ساختمانم

نویسنده این روایت سعید اقبالی از رجایی شهر نیست. من همان کارگر سقوط کرده از بالای ساختمانم! گورخواب بهشت زهرا، زن تن فروشی که تن و جانش را به آتش کشیده‌اند، کودکی که کودکی‌اش را در سطل آشغال جستجو می‌کند، معتادی که با سرنگ در دست زیر پل یخ زده، آن دست فروشی که زیر چشمش کبود است و تمام کسانی که هر روز در این هوایی که بوی مرگ می‌دهد به بهانه‌ها و  اتهامات مختلف اعدام می‌شوند، منم!

هر اعدام پایان شما را نزدیک‌تر می‌کند

اما با تمام این تجربیات و مشاهدات که وجود آدمی را به صلابه می‌کشد، قدرتمندان بی‌قدرت بدانند زیر بار این مصائب نه تنها کمر خم نمی‌کنیم، بلکه هر طناب دار، هر گلوله و باتومی که نثار مردممان می‌کنیم ما را مصمم‌تر و شما را به پایان نزدیک‌تر می‌کند.

به یاد برادران نازنین حمزه سواری، زانیار و لقمان مرادی، فرزادکمانگر، علی صارمی، غلامرضا خسروی، رامین حسین پناهی، ریحانه جباری و شیرین علم هولی.

سعید اقبالی. فروردین ۱۴۰۱. زندان رجایی شهر کرج

سعید اقبالی کیست؟

سعید اقبالی در تاریخ ۱۲ بهمن ۹۶ با حمله وحشیانه مأموران اطلاعات به منزلش در کرمانشاه با ضرب و شتم شدید بازداشت و به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد.

این زندانی سیاسی در شهریور ۹۸ توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست محمد مقیسه از بابت اتهام «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشود» به ۵ سال حبس تعزیری و از بابت اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری محکوم و این حکم در دادگاه تجدید نظر نیز تایید شد.

سعید اقبالی نهایتا روز یکشنبه ۱۱ خرداد ۹۹ پس از حضور در واحد اجرای احکام دادسرای اوین بازداشت و جهت تحمل دوره محکومیت خود به زندان اوین منتقل شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *