رهایی زنان و پاک زدائی وجود از شریعت اسلامی! فیروز نجومی

By | ۱۴۰۱-۰۱-۱۳

در چندین روز اخیر، جلوگیری از زنانی که بلیط ورود به بازی فوتبال تیم های ایران و لبنان را خریده بودند و حمله بآنان با اسپری فلفل، درشهر مشهد، موضوع اصلی بحث ها و گفتگوها بوده است، هم در داخل و هم در خارج و رسانه های اجتماعی و هنوز هم ادامه دارد. سرکوب قهر آمیز زنان در برابر استادیم ورزشی، واکنشهای بسیاری را بر انگیخت و بعضا، مسئولین را وادار به توضیح و پاسخگویی نمود، هرچند ضد و نقیض و پرت و پلا که بسهم خود آشکار کننده تناقضات و ناکارآمدیهای درون نظام است.

در اینجا قصد آن نیست که به نقل این تناقضات و واکنشهای گوناگون بپردازیم، گویی که سرکوب و تحقیر و خوار نمودن زنان پدیده ای ست نو در جامعه اسلامی، بویژه در شهر مشهد پایگاه آخوند علم الهدا، امام جمعه شهر، مجتهدی سخت پای بند و ملتزم بقواعد و مقررات شریعت اسلامی، بویژه آن بخشی که مربوط میشود بامور زنان، حضور و شرکت و فعالیت آنان در بخشهای مختلف جامعه از جمله ورزش و اختلاط با مردان. البته که آخوند علم الهدا، پدر زن رئیس جمهور، آخوند رئیسی، شهرت خاصی یافته است بواسطه بیان نظریات و دیدگاههای خود در باره زنان. از گزارشها چنین بر میآید، فعالیتها و برنامه های هنری و فرهنگی که در دیگر نقاط کشور آزاد است، در مشهد ممنوع است. بی دلیل نیست که مشهد شهرت خاصی یافته است بعنوان شهر ممنوعه ها. زنان حتی مجاز نیستند از مانتوهای با نقش چهار خانه استفاده کنند، از اجرای کنسرت و اختلاط زنان با مردان در کافه بازیها بگذریم.

بمنظور درک وضع موجود، در کل، و سرکوب قهر امیز زنانی که قصد ورود باستادیوم فوتبال را داشتند، بخصوص، باید بدرون مایه خود باز بنگریم تا به نفوذ و تاثیر عمیق شریعت اسلامی در وجود خود آگاه شویم. شاید، آنگاه بتوانیم بفهمیم بچه دلیل سرکوب زنان، تحقیر و حقارت آنانرا در 43 سال گذشته پذیرفته و تحمل کرده و ترسم که بآن ادامه دهیم.

اگر اندکی به چرایی این واقعه، نه بعنوان واقعه ای نو و یا عجیب و غریب و غیر منتظره بلکه پدیده ای دیرینه و نهادین درجامعه.بپردازیم، خواهیم دید که نه تنها سرکوب قهر آمیز زنان بلکه سرکوب هر اعتراض و مقاومتی که در جامعه اسلامی بوقوع می پیوندد در خدمت خفظ و بقای حکومت شریعت است، قوائد و مقرراتی که تا قبل از جلوس آخوند بر منبر قدرت برضا و خشنودی بدان عمل میکردیم. شریعت اسلامی، تنها بخشی از هستی ما را تابع نظم و انضباطی میکرد که ظاهرا ناظر بر روابط فرد بود با خدای یکتا و یگانه، الله. حال آنکه با روی کار آمدن علما و فقها، شریعت اسلامی نیز نفوذ خود را در سرتاسر زندگی و روابط اجتماعی گسترده و در تمام لحظات زندگی حضور یافته، قواعد و مقرراتی که در ما نهاده شده بود،و باجرای آنها از سر رضا و خشنودی درونی باجرای تن میدادیم، یکشبه اجباری گردید.

دردوران حکومت شاه، حجاب امری بود دلبخواهی، همچنانکه عبادات و برپا داشتن مراسم مذهبی. اما، شریعت اسلامی نفوذ و اقتدار خود را همچنان در شکل بخشیدن بکردار و گفتار ما حفظ کرده بود. مثلا شریعت در عقد و نکاح و زناشویی و مقاربت ها و آمیزش های جنسی، یعنی در هنگامه خصوصی ترین و طبیعی ترین روابط انسانی نقش مدیریت را بازی میکرئ و بسیاری از رفتار ما را تحت تاثیر خود قرار میداد. مثلا نمیتوان نقش شریعت را در طهارت و نجاست زدایی از وجود خود و تولید و نوشیدن مشروبات خوشی آور را نادیده گرفت، همچنانکه نمیتوان  در تجارت و معاملات و ربا خواری، نفوذ شریعت را انکار کرد.

بعبارت دیگر، واقعیت آنستکه، چه بخواهیم و یا نجواهیم، کیستی و چیستی ما بیش از هر چیز دیگری تحت تاثیر و نفوذ دین و شریعت اسلام شکل گرفته اشت، از پس از هجوم تازیان به ایران باستان. اگر در طول و عرض این تاریخ نیک بنگریم، خواهیم دید که زندگی روزمره پیوسته بدست شریعت اسلامی مدیریت میشده است. شریعت اسلام نظم و انضباطی را بوجود میآورد سازگار با نظام فرمانروایی و فرمانبری و، نظام ارباب رعیتی.

این بدان معناست شریعتی که حاکم بر جامعه است و تخلف از مقررات و سرپیچی ها را مورد مجازات و تنبیه قرار میدهد، در نهاد ما نیز ریشه دارد، قواعد و مقرراتی که نه تنها زنان را که جامعه را در کل ببند اسارت کشانده است. پیاده سازی احکام شریعت اسلامی در زندگی اجتماعی ست که باسارت کشیدن زنان، تحقیر و خوار شمردن آنان آنجامیده است. حکومت آخوندی بخوبی در یافته است که با اسارت و خواری و تحقیر زنان است که میتوانند مردان را باسارت و خواری و حقارت بکشانند. در حالیکه رضای مردان را بدست آورند با بخشیدن سروری و حاکمیت و سلطه بر زنان و بدینترتیب سلطه شریعت اسلامی را بر سراسر جامعه تامین میکنند.

روشن است که در جامعه ایکه آخوند بر آن حاکم است،  بار شریعت را زنان بیش از هر قشر دیگری بدوش میکشند. زیرا که حجاب تجلی سلطه شریعت اسلامی است بر سراسر جامعه. حجاب زن، برجسته ترین نماد اسلامی است، پرچمی ست افراشته و همیشه در حال اهتزاز، پوششی ست سراسری که در پس آن زن باید خود را پنهان سازد و وجود خود را نفی کند. شریعت اسلامی زن را باسارت در میآورد تا ناموس و عفت او را از چشم های ناپاک و آلوده مرد محافظت نماید.

شریعت اسلامی، زن را هرگز هم سان و هم شان مرد بشمار نمیاورد. زن موجودی ست که الله، خداوند یکتا و یگانه، برای خدمت به مرد و ارضای خاطر او خلق کرده است. باین دلیل خلقت او را با جنسیتی آمیخته است تحریک کننده نیرو انرژی مردانه که میتواند بسی بسیار مخرب و ویران کننده باشد اگر کامیاب نشود. بمنظور مهار و خاموش ساختن چنین جنسیتی، زن باید بازدواج و یا در واقع بمالگیت مرد در آید و فعالیت های زنان، بویژه در تماس و ارتباط با مردان باید دقیقا مدیریت شوند. در غیر اینصورت، زنان، رها از بند شریعت، چه گناهان، چه انحرافات و چه بیعاریها و فسق و فساد که ببار نیاورند، نگرشی که تجاوز مردان بزنان را بلقوه توجیه میکند، اگر نه مشروع.

بنابراین، سرکوب قهر آمیز زنان و جدا نگاه  داشتن مردان از زنان را باید ابزاری دانست در دست آخوند های حاکم، برای حفظ و بقای سلطه بی چون چرای شریعت اسلامی بر سراسر جامعه. سرکوب زنان در مشهد، تردید مدار که اولین بار نبوده و نیست. زنان در جامعه اسلامی پیوسته هدف سرکوب خشونت بار نظام قرار گرفته و میگیرند. اگر بحث تجاوزات جنسی بزنان را که برحسب معمول و در خفا صورت میگذرد، بفرصتی دیگر موکول کنیم، می بینم که زنان همیشه هدف تبعیض در عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده اند، از جمله هدف بسیاری از حملات گوناگون آخوندهای حاکم، برفراز منبرروضه و خطبه خوانی، بعنوان منحرف کننده جامعه اسلامی،  واکنشهای خشونت باری را علیه زنان، تحت اقدام بیک وظیفه شرعی بر طبق حکم نهی از منکر و امر بمعروف برانگیخته اند که از اسید پاشی بچهره زنان شروع شد و هماکنون به جدا ساختن سر از تن انجامیده استت.

 مضاف براین، در گفتمان آخوندی، هدف قرار دادن زنان، همیشه بعنوان راهکاری بکار گرفته شده است برای انحراف اذهان عمومی از مصیبت و نکبتی که گریبان ملت را گرفته است و متمرکز ساختن ان بر گریز از واقعیت و آرزوی بازگشت بگذشته، بازگشت بدوران رسالت و امامت، آنجا که مردان را اکیدا از زنان جدا میکنند. آنجا که زنان در درون جای دراند و مردان در بیرون. آنجا که زنان در هیچییک از فعالیتهای گوناگون ورزش و هنری و فرهنگی هرگز وارد نشوند، بویژه در ارتباطی با مردان. مثل مشهد مقدس، پایگاه آخوند پر شهره، علم الهدا  که محوطه ای مخصوص زنان برای بعضی از فعالیتها ورزشی زنان، مثل موتور سواری و دوچرخ سواری اختصاس داده اند که زنان بدون آنکه سبب صعود فشار خون مردان بشوند بفعالیت بپردازند.

این بدان معناست که در حکومت آخوندی، سرکوب اعتراض بهر امری، بهر شکل و روشی، بیک امر عادی تبدیل شده است. سرکوب قهر آمیز و خشونت بار اعتراضات اصناف و اقشار مختلف جامعه، روزی نیست که در نقطه و منطقه ای در کشور رخ ندهد. در تحلیل نهایی هیچ سرکوبی بوقوع نپیوندد، اگر در خدمت تحکیم و تداوم سلطه شریعت نباشد، اگر در خدمت بر قراری حجاب و جدایی جنسیتها و بسیاری دگر از قواعد و مقررات و ارزشها و باورهای شرعی، نباشد. حفظ هژمونی شریعت اسلامی، اگرچه در بررسی نهایی با شمشیر اسلام ممکن شده است، اما، نقش شریعتی که در نهاد ما از دوران طفولیت تا رشد و بلوع، نهفته شده است در عادی ساختن حکومت آخوندی و تحمل و پذیرش سرکوب زنان، نباید نادیده گرفت.

در چنین شرایط رهایی از بند شریعت زمانی بواقعیت پیوندد که بر خاسته و دست بجنبش شریعت زدایی از خود بزنیم. برخیز تا وجود خود را از ارزشها و باورهای شریعت اسلامی پاک و یکبار برای همیشه تطهیر نکنیم.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *