هنرمندان و چهره‌های مشهور و محبوب حامی حکومت، در محکمه افکار عمومی ایران

By | ۱۴۰۱-۰۲-۱۳

در مقابل نظر مخالفان، عده‌ای می‌گویند هنرمندان نیز مانند سایر شهروندان تحت فشارهای گوناگون قرار دارند

واکنش‌های گسترده به آنچه هنگام نمایش فیلم «داستان‌های هزار و یک روز» در دو شهر آمریکا رخ داد و اعتراض برخی فعالان ایرانی ضد حکومت ایران به پرویز پرستویی، گوهر خیراندیش، اسفندیار منفردزاده، و شهبال شب‌پره که در نمایش این فیلم حاضر بودند، بار دیگر حساسیت بخش‌هایی از جامعه را به موضوع همراهی کردن یا نکردن هنرمندان و چهره‌های مشهور با حکومت، یادآوری کرد.

این فیلم را حبیب احمدزاده، داستان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، و مستندسازی ساخته است که شهرتش از آثار موسوم به «دفاع مقدس» می‌آید. او با انتشار رمان «شطرنج با ماشین قیامت» درباره محاصره آبادان در جنگ ایران و عراق، به شهرت رسید. این رمان را انتشارات «سوره مهر» وابسته به «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» منتشر کرد. احمدزاده همچنین سابقه نوشتن فیلم‌نامه فیلم‌های «اتوبوس شب» و «۵۰ قدم آخر» را، هردو با موضوع جنگ هشت ساله و به کارگردانی کیومرث پوراحمد، و فیلم «گفت‌وگو با سایه» را درباره صادق هدایت، ساخته خسرو سینایی، در کارنامه دارد.

از سوی دیگر، چنان که پرویز پرستویی اعلام کرد، برنامه نمایش فیلم «داستان‌های هزار و یک روز» با دعوت و ابتکار گروه «کد پینک» در آمریکا برگزار شد. این گروه «مردم‌نهاد»، خود را مخالف جنگ و حامی صلح می‌خواند، اما فعالیت‌هایش معمولا در حمایت از حکومت  ایران ارزیابی می‌شود. اعضای اصلی این گروه، از جمله مدیا بنجامین، در سال ۱۳۹۷ به ایران رفتند و با محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران، نیز دیدار کردند.

هرچند احمدزاده در خارج از ایران و برای بسیاری از فعالان سیاسی، چهره شناخته‌شده‌ای نیست، حساسیت‌ها نسبت به سابقه «کد پینک» باعث شد که نمایش فیلم حبیب احمدزاده برای برخی ایرانیان مقیم کالیفرنیا رویدادی در حمایت از جمهوری اسلامی ایران تلقی شود و حضور چهره‌های مشهور هنری که از ایران یا اروپا برای تماشای این فیلم آمده بودند، با اعتراض آنان مواجه شد و به‌ویژه پرویز پرستویی، بازیگر این فیلم، متهم به همراهی با حکومت و سکوت در برابر وقایعی مانند سرکوب خونین اعتراض‌های مردمی در آبان ۹۸ و حمایت و ستایش از قاسم سلیمانی شد.

پدیده «هنرمند حکومتی» از دهه ۶۰ تا ۹۰

اما بازتاب‌ ویدیوهای منتشر شده از این اعتراض‌ها و جدال لفظی پرستویی با معترضان بار دیگر این پرسش را مطرح می‌کند که هنرمندان شاغل در ایران چگونه می‌توانند در فضای تحت سیطره حکومت، هم کارشان را ادامه دهند و هم با سیاست‌های همین حکومت همراهی نکنند.

این نکته در چهار دهه گذشته همواره محل بحث بوده است؛ مخصوصا وقتی دقت کنیم که سهم هنرمندان و روشنفکران در دهه ۱۳۵۰ در مخالفت با حکومت پهلوی و حمایت از انقلاب چشمگیر بود، و به مناسبت‌های گوناگون، سابقه گفته‌ها و نوشته‌ها و اقدام‌های آنان در همراهی با انقلاب و شخص روح‌الله خمینی، بازخوانی و نقد می‌شود.

شاید به همین دلیل بود که جمهوری اسلامی ایران از همان سال‌های اولیه استقرار خود، کوشید با تاسیس نهادهایی مانند «حوزه هنری» نسلی از «هنرمندان انقلابی» تربیت کند که پیش و بیش از فعالیت هنری، باید وفاداری خود را به آرمان‌های نظام ثابت می‌کردند. سران نظام با مشاهده آنچه برای نظام سیاسی پیشین رخ داد، می‌دانستند که هنرمندان و روشنفکران می‌توانند به عنوان گروه‌های مرجع جامعه، هرگونه نارضایتی یا اعتراض جوانان و دانشجویان را جهت‌دهی کنند و به این ترتیب، نهادهای هنری «انقلابی» یکی پس از دیگری، متولد شدند.

از آن نسل انقلابی و تندرو البته محسن مخلباف ظهور کرد که پس از یک دهه، به چهره‌ای ناراضی بدل شد. افراد دیگری نیز از حلقه هنرمندان حوزه هنری، در دهه ۱۳۸۰ به منتقد یا مخالف نظام تبدیل شدند و از ایران رفتند، و عده دیگری نیز ظاهرا از دایره «انقلابیون» خارج شدند. اما تلاش جمهوری اسلامی ایران برای پیوند دادن هنر با «انقلاب» و نظام، همچنان ادامه یافت. وقتی حوزه هنری، در جایگاه اصلی‌ترین نماد تجمیع هنرمندان انقلابی، تاثیر اولیه خود را از دست داد و موسساتی مانند «روایت فتح» یا «بنیاد فرهنگی روایت» به روزمرگی و بودجه‌خواری افتادند، در زمینه هنرهای تصویری چیزی به اسم «جشنواره مردمی عمار» متولد شد؛ این بار با حمایت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

سپاه با کمک نهاد جدیدی مانند «سازمان هنری رسانه‌ای اوج» و نهادی باسابقه‌تر مانند «انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس»، کوشید جوانانی را که لزوما سابقه «حزب‌اللهی» بودن نداشتند، با بودجه و امکانات جذب کند و آن‌ها درباره سوژه‌های مورد علاقه نظام، از جمله درباره جنگ در سوریه یا یمن و لبنان، فیلم داستانی و مستند بسازند.

از این گذشته، سپاه با سرمایه‌گذاری روی پروژه‌های پرخرج فیلمسازانی مانند ابراهیم حاتمی‌کیا – که در مقاطعی با خشم هنرمندان و نهادهای انقلابی روبه‌رو شده بود – سعی کرد بار دیگر او را به سمت خود بکشاند. حاتمی‌کیا که در دهه ۷۰ و بعد از جلوگیری از نمایش فیلم «موج مرده» در جشنواره فجر، موسسه روایت فتح و سرداران سپاه را به «سلاخی» فیلم خود متهم کرده بود، در دهه ۹۰ «به وقت شام» را در حمایت از حضور نظامی ایران در سوریه ساخت و با صدای بلند اعلام کرد که «فیلمساز وابسته» است.

مشاهیر حکومتی به جای هنرمندان حکومتی

از دهه ۱۳۹۰ و با فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی در ایران، بسیاری از هنرمندان معروف با استفاده از صفحه‌های کاربری شخصی خود در همین شبکه‌ها، وارد ارتباط مستقیم با مردم شدند. آن‌ها دیگر برای اطلاع‌رسانی درباره خود و کارهای‌ خود نیازی به حلقه‌های واسطی مانند رسانه‌ها احساس نمی‌کردند و به‌ویژه فراگیر شدن اینستاگرام، به تدریج آن‌ها را از «هنرمند» به «چهره مشهور و محبوب» تبدیل کرد؛ چهره‌های مشهوری که ورای آثارشان، به دلیل سبک زندگی یا فعالیت‌های غیرهنری، طرفدار یا دنبال‌کننده بیشتری به دست می‌آورند و حتی از این راه به درآمد یا اعتباری فراتر از شغل اصلی خود می‌رسند.

اما واضح‌تر شدن شکاف بین حکومت و مردم به دلیل مشکلات اقتصادی و دو اعتراض گسترده سراسری در دی ۹۶ و آبان ۹۸، ورق را برگرداند. کاربران شبکه‌های اجتماعی، اندک اندک چهره‌های مشهوری را دیدند که با استفاده از همین شهرت ناشی از شبکه‌های اجتماعی، روز به روز مرفه‌تر می‌شوند، اما در مسیر خواسته‌ها و مطالبه‌های مردم موضع‌گیری نمی‌کنند. بسیاری از این چهره‌ها در بزنگاه‌های سیاسی از مردم خواستند در دو انتخابات دهه ۹۰ شرکت کنند، اما وقتی دولت تازه از خواسته‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رای‌دهندگان رو گرداند، هزینه‌اش را فقط مردم دادند، نه آن چهره‌‌های مشهور. آنان با حضور در پروژه‌های سینمایی و تلویزیونی دولتی و نیمه‌خصوصی روز به روز مرفه‌تر می‌شدند، سطح دستمزدشان را بالا می‌بردند، برای به دنیا آمدن فرزندان‌شان به کشورهای غربی می‌رفتند، تصاویرشان در کانادا و آمریکا منتشر می‌شد، و در یک کلام، به جمع طبقه «ممتاز» و «برخوردار» پیوسته بودند.

به این ترتیب، لازم نبود این گونه هنرمندان و مشاهیر داخل کشور آشکارا در ستایش از انقلاب و نظام سخنی بگویند تا از نظر مردم حاضر در شبکه‌های اجتماعی «همراه حکومت» تلقی شوند. آن‌ها به دلیل سکوت در برابر خطاهای راس هرم قدرت و مشارکت در رونق دادن به انتخابات یا هرآنچه با منافع نظام حاکم همسو به نظر می‌رسید، در جبهه مقابل مردم قرار گرفتند و به قشر حاکم نزدیک شدند.

همراهی با حکومت  فقط محدود به فعالیت‌ها در شبکه‌های اجتماعی نیست. در سال ۹۸ و در حالی که بعد از سرکوب خونین اعتراض‌های آبان و سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی با موشک‌های سپاه پاسداران، موجی از درخواست‌ها برای تحریم کردن «جشنواره فیلم فجر» از سوی سازندگان فیلم‌ها شکل گرفته بود، جز مسعود کیمیایی، هیچ‌یک از کارگردانان و تهیه‌کنندگان فیلم‌ها حاضر به همراهی نشد. آن‌ها از واکنش احتمالی دولت و مجوز نگرفتن آثارشان در هراس بودند، و این منفعت‌طلبی از دید مردم دور نماند.

مجموعه وقایعی که در دهه ۹۰ رخ داد و به‌خصوص فضایی که بعد از سال ۹۸ در ایران شکل گرفت، این گونه هنرمندان و چهره‌های مشهور و محبوب را به «نماد وضعیت موجود» تبدیل کرده است. در مقابل نظر مخالفان، عده‌ای می‌گویند نقش این چهره‌های مشهور با مقام‌های حکومتی و حامیان رسمی و آشکار حکومت که در سرکوب، سانسور، رانت‌خواری، و فساد‌های چند هزار میلیاردی نقش دارند، یکسان نیست و هنرمندان نیز مانند سایر شهروندان تحت فشارهای گوناگون قرار دارند.

ایندیپندنت فارسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *