حتی در موضعگیریهای دو کشور روسیه و چین نیز که از نظر دولت ایران دوست و همراه جمهوری اسلامی تلقی میشوند نشانههایی قابل تشخیص وجود دارد که نسبت به فروپاشی کامل برجام ابراز نگرانی کردهاند. پرسش اساسی که میباید پیش از ورود به این مسئله به آن اندیشید این است که هدف از دست یافتن به برجام چه بوده است؟
واقعیت آن است که اگر هدف برجام را به توافقی برای حذف موانع اقتصادی تقلیل دهیم آنگاه میتوان به این نتیجه رسید که گزینه صحیح در واکنش به تحریم آمریکا آن بود که یا پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ مذاکراتی جامع با او را آغاز میکردیم و یا پس از خروج آمریکا از برجام ما نیز آن را کنار گذاشته و به سبک کره شمالی در سالهای گذشته به دور کشور دیوار میکشیدیم، زیرا کاملا روشن و آشکار بود که برجام منهای آمریکا نمیتواند دستاورد اقتصادی چشمگیری برای ایران داشته باشد.اما اگر به توافق هستهای با رویکردی فراتر از ابزاری برای رفع موانع اقتصادی بنگریم این داستان پایانی دیگر باید داشته باشد.
واقعیت آن است که ایران در دوران پیش از برجام علاوه بر آن که تحت شدیدترین فشارها به دلیل تحریم اقتصادی قرار داشت در برابر خود جامعه جهانی، به معنای واقعی کلمه را میدید که رفتار این کشور را رفتاری غیرعادی و نامتعارف نسبت به قواعد مرسوم روابط بینالملل ارزیابی میکردند و همین امر سبب همراهی تمامی دولتها با تحریمها، رای مثبت به قرار گرفتن ایران ذیل فصل هفت منشور ملل متحد و همچنین افزایش احتمال برخورد سخت جهان و نه یک کشور همچون آمریکا با ایران بود.
ادامه روند پیش از برجام بی شک میتوانست امنیت ملی را به مخاطره جدی انداخته و علاوه بر مشکلات شدید اقتصادی سبب بروز وقایعی ناگوار در حوزههای سیاسی و امنیتی و نظامی نیز شود. اگر آورده برجام را صرفا اقتصادی ندانیم آنگاه حفظ توافق هستهای، حتی اگر تنها پیکری نیمهجان از آن باقی مانده باشد حائز اهمیت و برابر با منافع و امنیت ملی خواهد بود.
مشکل رویکرد تازه تصمیمگیران ایران در قبال برجام دقیقا در همین موضوع است؛ آنان به دلیل تامین نشدن خواستههای به حق اقتصادی از سوی طرفهای باقی مانده در برجام وجوه دیگر این توافق را فراموش کرده و با تصمیماتی نظیر کاهش تعهدات برجامی در عمل بر سرعت فروپاشی توافق هستهای میافزایند حتی اگر رییسجمهور و وزیر امور خارجه اقدامات ایران را در چارچوب اصول برجام بخوانند.