دو سال و نیم پیش ادعاهایی در محافل امنیتی جهان مطرح شد مبنی بر اینکه مقامات عالیرتبه سعودی، نزدیک به خانواده سلطنتی، در تلاش برای مطرح کردن قراردادهایی برای ترور دشمنان نظام پادشاهی عربستان و در رأس آنها قاسم سلیمانی هستند.
گفته میشود که این پیشنهاد در جلسهای در ماه مارس 2017 در ریاض مطرح شد. یکی از حاضران جلسه احمد العسیری، معاون سازمان جاسوسی عربستان بود که بعدها به اتهام قتل روزنامه نگار عربستانی، جمال خاشقچی، توسط دادگاه سعودی محاکمه و البته تبرئه شد.
مقامات سعودی از ارائه توضیح درباره این جلسه طفره رفتند، همانطور که وکلای دو تاجری که احتمالا در جلسه حضور داشتند، یعنی جورج نادر، یک لبنایی-آمریکایی و جول زامل، یک اسرائیلی که روابط نزدیکی با دستگاه جاسوسی کشورش دارد، از دادن اطلاعات در اینباره پرهیز کردند. به گفته منابع امنیتی و دیپلماتیک، این دو مرد تاجر از شرکت در این طرح سر باز زدند.
پس از قتل خاشقچی، گزارشهای این جلسه در بسیاری مطبوعات از جمله در «نیویورک تایمز» منتشر شد. این روزنامه مدعی شد که «نادر» پس از رد پیشنهاد همکاری، یک شرکت امنیتی خصوصی را به سعودیها معرفی کرد که در لبنان واقع بوده و از سوی کارکنان سابق «ساس» اداره میشد. وی به مقامات عربستانی گفت که شاید آنها حاضر به اجرای این طرح باشند. هویت این شرکت هیچ وقت فاش نشده است. نمایندگان «نادر» نیز حاضر نشدند تایید کنند که این پیشنهاد از سوی وی به سعودیها مطرح شده باشد.
این اپیزود استثنایی نشان میداد که چگونه سردار سرتیپ سلیمانی، از سوی دشمنان ایران در منطقه و جهان به عنوان اصلیترین و خطرناکترین حریف شناخته میشد. این فرمانده سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی، در طول دو دهه گذشته از چندین سوء قصد طراحی شده توسط غربیها، اسرائیل و دولتهای عربی جان سالم به در برده بود.
یکی از شاخصترین این سوءقصدها در سال 2008 اتفاق افتاد، یعنی زمانی که فرمانده عملیات بین المللی «حزب الله» لبنان، عماد مغنیه، در عملیات مشترک سازمانهای «سیا» و «موساد» در انفجاری در دمشق کشته شد.
قرار بود که سلیمانی هدف بعدی باشد اما دولت جورج بوش مانع این عملیات شد، زیرا به این نتیجه رسید که قتل سلیمانی میتواند موجی از یک خشونت غیرقابل مهار را به راه بیاندازد.
اما در حالی که فرمانده سپاه قدس از سوی حریفان خارجیش با دیده ترس و انزجار نگریسته میشد، در داخل کشورش از سوی بسیاری به عنوان یک قهرمان ملی قلمداد میشد که نقش کلیدی را در بازگرداندن ایران به جایگاه برحقش به عنوان یک قدرت منطقهای بازی کرده است.
علی صوفان، مامور سابق «اف بی آی» و تحلیلگر مسائل امنیتی، سال گذشته به درستی گفت: «سلیمانی بیش از هر شخص دیگری مسئول ایجاد هلال نفوذ ( هلال شیعی) است – که ایران آن را محور مقاومت مینامند – و از خلیج عمان تا عراق، سوریه، لبنان و سواحل شرقی دریای مدیترانه گسترده شده است.
زمانی که در ایران مشغول تهیه گزارش بودم، همراه با گروه کوچکی از روزنامه نگاران با سلیمانی دیدار کردم. وی فرد مؤدبی بود اما همانطور که انتظار هم میرفت، به شدت محافظت میشد. همه تلاشها برای گرفتن یک مصاحبه رسمی رد شد.
قتل سلیمانی 62 ساله با حمله موشکی آمریکا، پیامدهای گستردهای را در ایران و جهان در پی خواهد داشت.
کنار کشیدن ترامپ از توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی، موازنه سیاسی لرزان در داخل ایران را در هم ریخته و دولت اصلاح طلب روحانی را تضعیف کرد. این اقدام از دیگر سو باعث تقویت تندروهایی شد که وِرد کلامشان این است که هرگز نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد.
یکی از نمایندگان مجلس ایران که یک اصلاح طلب دو آتشه بوده و دربسیاری از مسائل منتقد سپاه پاسداران است، در سفر آخری که به ایران داشتم با اشاره به نقش مهم سلیمانی گفت: «او تنها یک فرد نظامی نیست، بلکه یک استراتژیست سیاسی نیز هست. وی با تمام جناحها در ارتباط است و آنقدر قدرت دارد که برخی از عناصر واقعاً ارتجاعی را تحت کنترل درآورد. او در این برهه دشوار، در واقع یک عامل ثبات است. هیچ کس نمیداند در صورت رفتن وی چه فردی جای او را خواهد گرفت.»
این مداخله خشونتآمیز که از سوی دولت ترامپ صورت گرفت، به احتمال زیاد پیامدهای آشوب برانگیزی را در پی خواهد داشت.
در جریان آخرین حضورم در ایران، با چند تن از اعضای سپاه پاسداران و شبه نظامیان بسیجی مصاحبه کردم که در حمایت از رژیم اسد در سوریه جنگیده بودند و یکی از آنها در این نبرد به شدت مجروح شده بود. آنان اگرچه از اشتیاق خود به بازگشت به میدان جنگ به منظور دفاع از ایران و متحدانش سخن میگفتند، ابراز امیدواری کردند که نیازی به این کار نباشد.
این جنگجویان به تحسین از سلیمانی پرداخته و از وفاداری خود به او سخن گفتند و شرح دادند که وی چگونه جبهه ضد غرب و متحدان «سُنی» آن در خلیج فارس را فرماندهی میکند.
فیلیپ گوردن، هماهنگ کننده کاخ سفید در امور خاورمیانه و خلیج فارس در دولت اوباما، ترور این فرمانده را به مثابه «اعلان جنگ» آمریکا بر علیه ایران توصیف کرد. رابرت امرسون، یک تحلیلگر بریتانیایی مسائل امنیتی، اشاره کرد که ترامپ به مسیری گام گذاشته که پیشینیان وی در کاخ سفید از آن پرهیز داشتند. وی افزود: «این رویداد نه تنها آمریکا که دیگران را نیز در غرب به خطر انداخته است.» ولی نصر، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و استاد دانشگاه «جان هاپکینز» هشدار داد که «فشار عظیمی برای تلافی این عمل وجود خواهد داشت».
آنچه باعث سردرگمی میشود این است که چرا ایالات متحده اکنون این گام را برداشت. این دیدگاه که ترامپ یک رئیس جمهور اهل جنگ نیست، رو به فزونی داشت. وی جان بولتون، مشاور امنیت ملیاش را مشخصاً به این دلیل برکنار کرد که سیاستهای دیرینه هواداران جنگ در آمریکا، در حال سوق دادن این کشور به یک رویارویی نظامی با ایران بود.
این درست است که در پی حملات سطح پایین موشکی به پایگاههای آمریکا در عراق که به کشته شدن یک پیمانکار غیرنظامی آمریکایی منجر شد، ایران مورد سرزنش قرار گرفت. اما همان عملیات باعث اقدام نظامی آمریکا بر علیه شبه نظامیان مورد حمایت ایران شد که گمان میرفت در پس آن موشکپرانیها قرار داشتند.
عملیاتی که ایران پیش از این انجام داده بود، همچون حمله به نفتکشها در خلیج فارس، ساقط کردن یک پهپاد آمریکایی و حتی حمله به تأسیسات نفتی عربستان واکنشهای نظامی عمدهای را دربر نداشتند.
در یک رویارویی دیگر در سال گذشته، فرمانده سپاه پاسدارن در پیامی خطاب به ترامپ گفت: «آقای ترامپ قمار باز! به تو میگویم، بدان در آنجایی که فکر نمیکنی ما در نزدیک شما هستیم. این جنگ را شما شروع میکنی اما پایانش را ما ترسیم میکنیم.»
سلیمانی دیگر آنجا نیست اما خطر جنگ با مرگ وی از میان نرفته که بر عکس محتملتر هم شده و همراه با خود روزهای بسیار سیاهی را برای آینده ترسیم میکند.
کیم سنگوپتا , ایندیپندنت فارسی: