الان اکثرا در مسایل پزشکی دچار مشکل میشوند، آدمها از دست میروند؛ ممکن است فردا یک مشت آدم کودن بچههای شما را مداوا کنند». وی در ادامه می گوید که «این وضعیت در حاکمیت هم رخ داده است». این اشاره معنایی جز این ندارد که یک مشت آدم کودن دارند حکومت را اداره می کنند!
متن این مصاحبه طولانی است در زیر چند فراز از آن را با هم مرور می کنیم:
با جرئت به شما میگویم که ۸۸ یک بحران داخلی بود. هیچ نسبتی با سازمان نداشت و نمیتوانست اثرگذار باشد. سازمان بعدا ابزار اثرگذاری بر اجتماع را با اینترنت کسب کرد. ولی آن زمان که اینترنت به این شکل نبود. اصلا آنچنان شبکه اجتماعی نداشتیم. در سال ۸۸ سازمان اصلا حضور و تاثیری نداشت. نه تاثیرگذار بود، نه حضور داشت و نه اطلاع.
مسائلی چون «کشتهسازی» که در آبانماه مطرح شد و به این سازمان ارتباط داده شد، کاملا دور از ذهن مینماید و سازمان چنین ظهور بروزی در داخل ندارد و اثرگذاری آنها تنها اثرگذاری اینترنتی است.
از جهت جذب نیرو؛ با جرئت به شما میگویم که در این زمینه سازمان خیلی عقب است و جذبی ندارد، تقریبا صفر است. با نیرویی که دارد بیشتر کار اطلاعاتی میکند و با همین کار بر تحولات ایران و روابط ایران با کشورهای دیگر -چه در سطح بینالملل و چه منطقه- و تحولات درون قدرت (و حاکمیت) و یا فعل و انفعالات مربوط به جناحهای درون حاکمیتی، تاثیرگذاری میکند. در مولفهی اول تمرکز سازمان برروی تعمیق شکاف ایران با غرب از طریق ایرانهراسی و بزرگنمایی در موضوعاتی چون هستهای و موشکی و دخالتهای منطقهای است و در مولفهی دوم از طریق دامن زدن به اختلافات و درگیری و تخاصم بین جناحها است.
سازمان به رجوی خیلی وابسته است و من بعید میدانم که مرده باشد. وجود رجوی همیشه یکسری شواهد و یکسری آثاری بر سازمان میگذارد که آنها وجود دارند و حذف رجوی منجر به حذف آن آثار میشود. مثل اینکه شما گرم کننده را از اتاق بردارید، به محض برداشتنش در فصل زمستان متوجه خواهید شد که این اتاق فاقد گرم کننده است. با جرات به شما میگویم که رجوی زنده است.
شاید ماجراهای ۶۷ خیلی توجیهی هم نداشته باشد… برخوردهای سال ۶۷ و اتفاقاتی که متناسب با فتوای امام افتاد بیشتر سازمان را نشانه گرفت، من فکر میکنم که منجر به تقویت آن جریان بود. تمام کسانی که بعدا از زندان بیرون آمدند یا قبلا بیرون آمده بودند با سازمان زاویه پیدا کردند و بعد هم جدا شدند. نیروهای آن سال هم به همین سرنوشت دچار میشد. یعنی منفعل میشد و بیرون میآمد. سازمان که قفل شده بود در گذشته و نگاهی به تحولات ایران نداشت و نمیتوانست ارتباط بگیرد و همین باعث شد که بسیاری از نیروهای سازمانی فاصله بگیرند و منفعل شوند و کنار بکشند. آن نیرو هم اگر بود همین میشد. اعدام آن نیروها بطور طبیعی فکر میکنم به نفع سازمان تمام شد.
شما باور نمیکنید، آدمهایی که بر حکومت حاکم شدند -از سال ۵۷- متاسفانه خیلیهاشان اذهان پیچیدهای نداشتند؛ اگر بخواهم با جرات صحبت کنم مثل پزشکی میماند؛ پزشک در ایران زمان شاه متخصص بود اما کمبود پزشک داشتیم؛ ولی علم پزشکی و پزشکان ما بسیار حاذق بودند. علتش این بود که جذب در رشتهی پزشکی در دانشگاهها ساده نبود و تنها افراد باهوش میتوانستند این رشته را بخوانند. اما الان من شنیدهام که ۵۰ درصد رشتهی پزشکی به بورسیهها تعلق گرفته، یعنی ۵۰ درصد با پارتی میآیند؛ این ۵۰ درصد آیا بالا سرشان در مطبشان مینویسند که با پارتی آمدهام؟ الان اکثرا در مسایل پزشکی دچار مشکل میشوند، آدمها از دست میروند؛ نزد پزشک میروند و مشکلشان درست تشخیص داده نمیشود.
ممکن است فردا یک مشت آدم کودن بچههای شما را مداوا کنند. من به جرات میگویم که این وضعیت در حاکمیت هم رخ داد؛ یعنی در حاکمیت هم کسانی که مدیر شدند از آن شایستگیهای لازم برخوردار نبودند و چون صلاحیت نداشتند و تاثیرگذار هم هستند؛ هزینه سازند! مثلا همین اظهارات فرماندار قلعه حسن خان در اتفاقات آبان ماه؛ بیشتر شبیه به یک آدم لات است و حرف زدنش اصلا مثل یک آدم مسئول شایسته نیست. آنهایی هم که کمی صلاحیت داشتند تصفیه شدند. ممکن است فکر کنید که چون خودمان آمدیم کنار دیگران را زیر سوال میبریم؛ نه! جنس صحبت من به این دلیل نیست.
رضا علیجانی – کلمه