روشنفکران و دگر اندیشان و مخالفان رژیم دین، بندرت در باره مهارت و تخصص علما و فقها در اسطوره سازی به بحث و گفتگو می پردازند.
درحالیکه اجتهاد در اصل آموختن اسطوره و افسانه هایی ست که دین اسلام از میان آنان سر بر کشیده است. علما ، فقها و حوزه های علمیه وظیفه مند حفظ و نگاهداری حقایقی هستند که روزی دروغ بشمار میرفته اند. بزبان دیگر، همه ی دین ها بر اساس “روایتی” ساخته شده اند که زمانی مردم آنرا دروغ می پنداشتند و بدانها باور نداشتند.
الله در کتاب خود، قرآن “مقدس،” نشان میدهد که پیوسته با بی باوران، کافران و مشرکان و منافقان، در جنگ و ستیز دائمی ست. زیرا که گذار از بت پرستی به خدا پرستی برای بیابانگردهای آن زمان چندان ساده نبود. چه گذار از یک فرهنگ بومی، دریافت شده از نیاکان به یک فرهنگ تازه و غریبه در هر زمانی دشوار است. موسی و عیسی هر دو باید دست به اعجاز میزدند تا مردم دعوت آنان را پذیرفته و به آنها باور آورند. از پیامر اسلام نیز معجزه میخواستند.
معجزه ای که محمد ارائه میداد خیلی قانع کننده نبود. معجزه او کتابی بود که هنوز بنگارش در نیامده بود، کتاب قرآن، کتابی که در آن خدایی بشر را به “تسلیم” و “اطاعت” فرا میخواند که نه دیده میشود و نه میتوان وجود او را لمس کرد و بپای او فرو افتاد و بوی هدیه تقدیم نمود. مردم، بویژه سران قوم باید از پرستش آنچه ساخته دست بشر بود دست برداشته و “موهومی” را می پرستیدند، که یکتا بود و تنها و بسی بسیار پر قدرت و توانا. بهر تقدیر آنچه قران را معجزه میساخت، این ادعا بود که اگر “جن” و “انسان،” یعنی که اگر موجودات ماورائی با موجودات زمینی، همه باهم، جمع بشوند نمیتوانند شبیه یک جمله آنر بر سازند. که زبان قران، زبان الله خدای بی همتاست، ادعایی ثابت نشدنی.
این نگارنده بر آن است که امام جمعه و تولیت قم آیت الله سعیدی ناشر، روایت یا “علی” گفتن آخوند خداوند خامنه ای هنگام خروج از رحم مادر، بخوبی از این واقعیت آگاهی داشته و دارد که دروغ های بزرگ امروز، حقایق چون و چرا ناپذیر فردا خواهند بود. تنها کافی ست روایت مطرح شود و بر زبانها جاری گردد. امروز ممکن است مورد سوال قرار بگیرد. با ناباوری و خنده و ریشخند، روی در روی شود. اما انتقال روایت از نسلی به نسلی دیگر و تکرار آن در فرصتها و مناسبات گوناگون، آنچه دروغ پنداشته میشد به “حقیقت” مطلق مبدل میگردد که بعدا تحت عنوان “علم” فقه در حوزه های علمیه نیز تدریش شود. روایت و یا روایات را البته نمیتوان با ابزار عقل ناقد پذیرفت، بلکه باید بدان “ایمان” آورد. چرا که صحت و سقم روایت را هرگز نمیتوان باثبات رساند. زیراکه به سرچشمه روایت، دسترسی نخواهیم یافت و نمیتوانیم کذب آنرا ثابت نماییم. مثلا چگونه میتوانیم به قابله ای که “رهبر” عزیز، آخوند سید علی خامنه ای را بدنیا آورده است، دست یابیم و صداقت نه امام جمعه ی قم، آیت الله سعیدی که راوی است و نقل کننده روایت و بری از مسئولیت، بلکه صدافت خواهر نا تنی آخوند خامنه ای، ناقل اصلی روایت یا علی گفتن ولی فقیه هنگام خروج از وجود مادر است که باید مورد نفی و یا تایید قرار دهیم. از اینروی، باور به روایتی که حدوث آن نا محتمل و تصدیق صحت و سقم آن نا ممکن است، تبدیل میشود به اسطوره که با گذشت زمان ریشه میدواند و میروید و به درختی تنومند تبدیل میشود که آنرا سرما و گرما، باد و طوفان اثری نیست.
اگر با دقت بیشتری به نقل روایت آیت الله سعیدی بنگریم، مشاهده میکنیم که آیت الل سعیدی، اسناد زنجیره ای روایت خود را بگونه ای شفاف ارائه میدهد. که روایت در چه زمانی و در حضور چه کسی، چه گفته و چه شنیده است و از چه کسی به چه کسی انتقال یافته است. بر شمردن نسل و نسب این روایت. رویش و نهادین ساختن آنرا را امکان پذیر مینماید.
درخت تنومند اسلام نیز از یک روایت روئیده است، روایت “بعثت،” روایتی، که در زمان خود دروغی بزرگ و افسانه ای بس خطرناک بشمار میآمد. پیغمبر حتی نمیتوانست آنرا افشا کند. از غضب و تعصب رهبران قبیله ی خود، هراس بسیار داشت. روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد، در برابر روایت پیامبر اسلام مبنی بر فرود آمدن جبرئیل از سوی الله و اهدای قران به او به لحاظ نا ممکنی، به لحاظ اعجاز و راز انگیز بودن، دروغ ناچیزی بیش نیست. تنها کافی بود که یکنفر روایت پیامبر را مبنی بر بعثت باور کند تا جوانه بزند و بروید و به یک درخت سر به آسمان کشیده و به درختی تنومند با شاخ و برگ انبوه، تبدیل بشود. باور خدیجه به روایت بعثت را باید مبدا افسانه رسالت و یکتایی و یگانگی الله دانست، بویژه زمانیکه باور به آن با پاداش و جزا و یا بهشت و دوزخ نیز همراه گردید. نتیجتن، بعثت به یک حقیقت مطلق و فنا ناپذیر ظاهر گردید.
طبری یکی از نخستین تاریخ نویسان نزدیک به دوران رسالت، از ابوذر غفاری که یکی از یاران نزدیک به پیامبر بوده است، نقل میکند که محمد چگونگی گزینش خود به پیامبری از سوی الله را برای او نقل کرده است:
ابوذر غفاری گوید:
از پیغمبر پرسیدم:” اول بار چگونه یقین کردی که پیغمبر شدی؟”
گفت: ” ای ابوذر غفاری من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همان ست.”
دیگری گفت: ” همانست؟”
گفت: “او را با یکی وزن کن.” و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم.
پس از آن گفت: “او را با ده تن وزن کن.” و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: “او را با صد تن وزن کن.” و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: “وی را با هزار تن وزن کن.” و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.
یکیشان به دیگری گفت: شکم او را بشکاف و شکم مرا بشکافت.
آنگاه گفت: “دل او را برآر” یا گفت: “دل او را بشکاف و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.
آنگاه دیگری گفت:” شکم او را بشوی و قلبش را بشوی.” آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت “شکم او را بدوز” و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را می بینم (جلد سوم، ص852).”
چگونه میتوان وقوع چنین حادثه ای را مورد تصدیق قرار داد؟ چگونه میتوانی آنرا در ترازوی عقل بسنجی؟ اما همان بس که از زبانی به زبان دیگر برسد و باور روایتگر به روایت خود راسخ و مستحکم گردد. آیا هست مسلمانی که در حقیقت این روایت شک و تردید نماید؟ آیا میتوان ابوذر غفاری آن روز را با آیت الله سعیدی امروز مقایسه نمود؟ اعراب بادیه نشین آن زمان از باور به روایت پیغمبر سر باز میزدند. پیغمبر ناچار بود که برای آشکار ساختن رسالت و حفظ جان خود شبانه به مدینه بگریزد. اما امروز اگر کوچکترین شک و تردیدی در حقیقی بودن روایت پیامبر بخود راه دهی، باید سر را بر کف خود نهی.
بنابراین، اگر دروغهای بزرگ در طول تاریخ به حقیقت تبدیل شده اند چه دلیلی دارد که دروغهای امروز به حقیقت فردا تبدیل نشوند. این روند بدان دلیل ادامه می یابد که ما در دامن دروغ پرورده شده ایم و به سن بلوغ و شباب و جوانی رسیده ایم. یعنی دروغگویی و دروغ پذیری یک امر نهادین است، امری که در نهاد ما کاشته شده است. این است که با دروغ زندگی میکنیم، بی آنکه خود بدان آگاه باشیم. مگر ما به روایت بعثت و رسالت اعتقاد نداریم و آنرا به فرزندان خود انتقال نمیدهیم؟ مکر ما به زنده بودن امام دوازدهم پس از هزار سال باور نداریم و آنرا به فرزندان خود نمی آموزیم؟ مگر ما به افسانه ی اکبر بودن الله و یکتایی و یگانگی او باور نداریم؟
آگاهی از چنین نظام ارزشی و ماهیت دین است که تولید روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد را امکان پذیر میسازد. آقای سعیدی را باید مجتهد ی ماهر و با تدبیر شناسائی نمود. روایت سازی او را باید در سوی رویش درخت تنومند ولایت و نهاد های حوزه ای دانست. اگر امروز دروغی نباشد فردا نه اسطوره ای هست و نه حقیقتی. ولایت مثل امامت باید به افسانه ها بپیوندد تا حقیقت فردا شود. تا درخت ولایت بروید و حوزه های علمیه به زندگی انگلی خود تداوم و استحکام ببخشند.
ممکن است که این امر- تبدیل دروغ امروز به حقیقت فردا- برای نسل اینترنتی همچون گذشته، چندان ساده نباشد. این نسل را اعتنایی به این موهومات نیست. اما طول و عرض نسل اینترنتی، نسبت به جمعیت عظیمی که با دروغ میزیند و همچون گله های بره و گوسفند به راه خود ادامه میدهند، بسیار کوتاه و کوچک است. مهمتر آنکه نسل بینا و آگاه ما، دروغهای امروز را به حقایق دیروز ارتباطی نمیدهند، بیشتر به تغییر در ساختار سیاست و قدرت میاندیشند تا به تغییر ساختار خوی و خلق و دین و فرهنگ ما که بر اساس دروغ های دیروز شکل گرفته اند، دروغهایی که به حقایق امروز تبدیل شده اند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/