دلهره همه را فرا گرفته بود. جلوی تلویزیون و صفحه مانیتور میخکوب شده بودیم تا عکسالعمل آمریکاییها به حملات تلافیجویانه سپاه به عینالاسد را دنبال کنیم. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا تهدید کرده بود اگر کسی از نیروهای آمریکایی در این حملات کشته شود؛ دستور داده تا به ۵۲ هدف در ایران حمله کنند. سوال این بود که از حملات موشکی سپاه به پایگاه عین الاسد در عراق تلفاتی برجای مانده یا نه.
از توئیتر و کانالهای خبری هواداران قاسم سلیمانی اخبار نگرانکننده ای دال بر کشته شدن دهها سرباز آمریکایی و به پرواز در آمدن جنگندههای آمریکایی بر فراز خلیج فارس میرسید. اخباری که خیلی زود جعلی و تبلیغاتی بودن آن مشخص شد. تا اینکه ترامپ رسما در توییتی اعلام کرد «همه چیز خوب است». بدین معنی که هیچ آمریکایی در حملات ایران کشته نشده و آمریکا نیازی به تلافی نمیبیند. نفس راحتی کشیدیم؛ نفسی که سحرگاه روز بعد در گلو حبس شد.
خبر تلخی آمد. یک هواپیمای مسافربری در نزدیکی تهران به دلیل نقص فنی سقوط کرده است. در حالی که حکومت و رسانههایش در تدارک جشن و سرور بهخاطر گرفتن انتقام سخت از آمریکا بودند. بیانیه پشت بیانیه صادر میشد، تا جایی که انگار فراموش شده بود هواپیمایی با ۱۷۶ مسافر و خدمه سقوط کرده است. علت سقوط از همان ابتدا نقص فنی اعلام شد و بسیاری هر چند با اندوه فراوان، اما آن را باور کردند. مگر میشد جور دیگری هم فکر کرد. ساعاتی نگذشت که اخبار تایید نشدهای از اصابت موشک به هواپیما از سوی رسانههای خارجی منتشر شد. رسانههای رسمی در ایران از همان ابتدا سیاست خبری تکذیب را با بارگذاری گزارشهای انحرافی روی وبسایتهای خود آغاز کردند. به طور مثال خبرگزاری ایسنا روز چهارشنبه ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه یعنی حدود ۶ ساعت پس از سرنگون شدن پی ۷۵۲ خبری را به نقل از رویترز بارگذاری کرد که سفارت اوکراین در تهران اخبار مبتنی بر اصابت موشک یا تروریستی بودن حادثه سقوط هواپیمای بوئینگ ایرلاین اوکراینی را تکذیب و اعلام کرده که این اتفاق تنها به علت نقص موتور هواپیما رخ داده است.
انتشار سه ویدئو در فضای مجازی که نشان از شلیک موشک به سمت آسمان تهران در آن شب داشت؛ به همه حدس و گمانها پایان داد.
اما انتشار سه ویدئو در فضای مجازی که نشان از شلیک موشک به سمت آسمان تهران در آن شب داشت، به همه حدس و گمانها پایان داد. با اینحال جمهوری اسلامی همچنان تلاش میکرد تا اصابت موشک به هواپیما را تکذیب و اصالت این ویدئوها را رد کند. تا اینکه نخست وزیر کانادا در نشستی مطبوعاتی اعلام کرد به اسناد موثقی دست یافته که نشان میدهد پدافند هوایی جمهوری اسلامی به اشتباه به سمت هواپیمای اوکراینی شلیک کرده است. دیگر جایی برای تکذیب باقی نمانده بود. از آن وقت سیاست خبری تکذیب تغییر کرد و رسانههای دولتی اعلام کردند که قرار است دلیل اصلی سقوط اعلام شود. سپاه پاسداران نهایتا مسئولیت شلیک به هواپیما را پذیرفت و گفت خطای اپراتور و قطع شدن ارتباط وی با مرکز پدافند دلیل این اشتباه بوده.
امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوا و فضای سپاه هر چند در برابر دوربینها ظاهر شد و گفت که «همه مسئولیت این کار» را میپذیرند، اما عملکرد این نهاد طی سال گذشته هیچ نشانی از این مسئولیت پذیری نداشت. امروز هم، در سالگرد این واقعه، در بخشی از بیانیه سپاه پاسداران که به مناسبت سالگرد سرنگون کردن هواپیما توسط این نهاد منتشر شده است آمده: «این اتفاق تلخ که در پی ماجراجوییهای ضدانسانی و اقدامات تروریستی آمریکا در منطقه بهوقوع پیوست، بار دیگر اوج خباثت و کینهتوزی استکبار جهانی علیه جمهوری اسلامی و ملت ایران را به اثبات رساند.»
اکنون با گذشت یکسال از آن فاجعه انسانی، فرضیه شلیک غیرعمدی به هواپیمای اوکراینی به تدریج رنگ باخته است و دیگر دولتمردان اوکراینی و کانادایی از شلیک اشتباهی سخن نمیگویند. ناتوانی جمهوری اسلامی در ثابت کردن خطای انسانی، پنهانکاری و تاخیر در ارائه اطلاعات جعبه سیاه هواپیما، انتشار اطلاعاتی که بر ابهامات افزوده، فشار بر خانواده ها برای عدم پیگیری پرونده و نهایتا تعلل در ارسال گزارش فنی؛ این دولتها را نیز ظنین کرده که سپاه نه به اشتباه بلکه به عمد هواپیما را سرنگون کرده است. فرضیهای که خانوادههای قربانیان از ابتدا بر آن تاکید داشتند. این فرضیه چهل روز پس از سقوط هواپیما در گزارشی از زیتون مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
این رفتار جمهوری اسلامی اکنون خانواده ها را واداشته تا خود دست به کار شوند و در محاکم بینالمللی اقامه دعوا کنند. پس از شکایت تعدادی از خانوادهها به دادگاهی در آمریکا و همچنین اونتاریو در کانادا، اکنون انجمن جانباختگان پرواز پی ۷۵۲ در پی جمع آوری کمک مالی برای تامین هزینههای یک دادرسی عادلانه در محاکم بینالمللی است. با فراخوان انجمن تا لحظه انتشار این گزارش بیش از صد هزار دلار کانادا اهدا شده است.
اما پرسش اساسی اینجاست که چگونه میتوان فرضیه شلیک عمدی را پذیرفت و آن را به جمهوری اسلامی نسبت داد؟ ساقط کردن یک هواپیمای مسافربری در آن وضعیت چه سودی برای جمهوری اسلامی داشته و نهایتا دست نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی تا چه حد برای دست زدن به چنین جنایتی باز است. شاید مروری تاریخی بر دو حادثه جنایتآمیز دیگر که طی ۵۰ سال اخیر رخ داده کمی به فهم و تحلیل این ماجرا کمک کند.
فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان
۲۸ مرداد ۱۳۵۷ ، در سالروز کودتای شاه علیه مصدق، سینما رکس آبادان توسط عدهای آتش زده شد و ۴۰۳ مرد، زن و کودک آبادانی در کورهای از آتش به تعبیر روزنامههای وقت جزغاله شدند. بسیاری از مورخین معتقدند که این حادثه در ایجاد نفرت علیه حکومت شاه نقش مهمی ایفا کرد زیرا دستگاه تبلیغاتی انقلابیون، ساواک را به آتشزدن عمدی سینما متهم کرد تا آن را به تعبیری به گردن انقلابیون بیاندازد. ترفندی که نتیجه داد؛ بویژه آن که آیتالله خمینی نیز که هنوز در آن زمان در نجف بود، اطلاعیهای با این مضمون منتشر کرد: «من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی، بلکه هیچ انسانی دست به چنین فاجعه ای بزند. قراین نیز نشان می دهد دست جنایتکار دستگاه ظالم در کار باشد که نهضت اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند.»
اما ماجرا از این قرار بود که طراحان و عاملان آتش زدن سینما متشکل از محفلی از هواداران آیتالله خمینی در آبادان بودند. سرهنگ اردشیر بیات، معاون انتظامی وقت شهربانی آبادان، که آن شب خود را به سرعت به محل حادثه رسانده است، در گفت وگو با رادیو فردا، به نقل از حسین تکبعلیزاده یکی از عوامل آتش زدن سینما که پس از انقلاب بازداشت، محاکمه و سپس اعدام شد؛ نقل کرده که محمد کیاوش از نیروهای مذهبی و انقلابی دستور آتش زدن سینما را داده است. وی از تکبعلیزاده نقل کرده:«عده ای از جوانهای آبادان در منزلی جمع میشدند و شخصی به نام محمد کیاوش که دبیر دبیرستانهای آبادان بود، به آنها درس میداد و برایشان تبلیغ میکرد. کیاوش به آنها گفته بود جوانان بوشهر تعدادی روسری و کرست فرستادهاند و گفتهاند جوانان آبادان مرد نیستند و هیچ اقدامی نمیکنند. به جوان های آبادان بر میخورد و آنان تصمیم میگیرند کاری بکنند.»
کسانی که کیاوش را از نزدیک میشناخته اند روایت کردهاند که وی روحیه تندی داشت و در زمان تصدی فرمانداری آبادان دستور داده بود برخی از اموال فرمانداری را به خاطر طاغوتی بودن آتش بزنند.
محمد کیاوش یا سید محمد علویتبار، که استاد و مفسر قرآن خطاب میشد سال گذشته در ۸۹ سالگی در اثر ابتلا به بیماری قلبی در گذشت. کیاوش پس از انقلاب فرماندار آبادان و عضو حزب جمهوری اسلامی شد و سپس به نمایندگی مردم اهواز به مجلس رفت. وی در انفجار تروریستی کنگره حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر سال ۶۰ مجروح شد و از این رو لقب شهید زنده نیز به وی دادهاند. کیاوش در دوره دوم مجلس نیز از آبادان به مجلس راه یافت. گفته شده وی به مدت ۱۶ سال نیز مشاور رئیس جمهور بوده است اما روشن نیست با کدامین روسای جمهور کار کرده است. کسانی که کیاوش را از نزدیک میشناخته اند روایت کردهاند که وی روحیه تندی داشت و در زمان تصدی فرمانداری آبادان دستور داده بود برخی از اموال فرمانداری را به خاطر طاغوتی بودن آتش بزنند. رضا خدری خبرنگار آبادانی روزنامه کیهان که از شاهدان آتش سوزی سینما رکس آبادان است در این زمینه به انصاف نیوز گفته است: «آقای علوی تبار ناظم دبیرستان من بود. در آن زمان اسمش «سید علوی» بود. بعد از انقلاب اسمش را عوض کرد و شد «کیاوش» و شد فرماندار آبادان. وقتی فرماندار شد میز و صندلیهای داخل فرمانداری را آتش زد و گفت اینها طاغوتی است. بعد دوباره فامیلش را عوض کرد و شد «علوی تبار». در زمان آتش سوزی او دبیر تعلیمات دینی ساده بود و بعد شد مدیر مدرسه فرخی.» خدری همچنین دلیل انتساب آتش زدن سینما به علوی تبار را انتصاب ناگهانی وی به فرمانداری آبادان می داند. به گفته وی بعد از فرماندار شدن علوی تبار شایعه شد که او در این آتش سوزی نقش داشته است اما به نظر خدری صحیح نیست.
تکبعلیزاده در جلسات علنی دادگاه در سال ۵۹ نامی از کیاوش یا همان علوی تبار نبرده و فقط از کسانی نام برد که وی را به جلسات قرآن یا محفل هواداران خمینی بردند. او صرفا نامی از محمد رشیدیان، نماینده وقت آبادان در مجلس میبرد که گرداننده اصلی حلقه مبارزه با شاه در آبادان بود و جلسات در منزل وی برگزار میشد. با این وجود رشیدیان و علوی تبار هیچگاه به دادگاه احضار نشدند.
نسبت دادن طراحی آتش زدن سینما رکس به محمد کیاوش و محمد رشیدیان در گفت و گوی محسن صفایی فراهانی، فعال سیاسی با حسین دهباشی نیز طرح شد. هر چند صفایی فراهانی به جزییات اشاره نکرد ولی اشاره وی به این که آمران آتشسوزی بعد از انقلاب نماینده مجلس شدند؛ تاییدی است بر این روایت. این در حالی است که جایگاه «استاد کیاوش» نزد اصلاح طلبان نیز جایگاه در خور توجهی بوده است تا جایی که سید محمد خاتمی برای فوت وی اطلاعیه صادر و درگذشت وی را «شهادت گونه» توصیف کرده و خسارتی سنگین برای ایران و انقلاب میخواند. محمد رشیدیان نیز که از نمایندگان اصلاح طلب آبادان به شمار می رود در سال ۹۰ با سایت جماران گفت و گو کرد و آتش زدن سینما رکس آبادان را بار دیگر به ساواک نسبت داد. رشیدیان سال ۹۲ در اثر بیماری درگذشت. آخرین موضع گیری رشیدیان و البته اطلاعیه خاتمی نشانه ای است از آن که نگاه رسمی در جمهوری اسلامی هنوز رژیم شاه و ساواک را عامل این فاجعه معرفی می کند و روایتی را که حتی صفایی فراهانی نیز تصدیق کرده را نمیپذیرند.
فاجعهی انفجار در حرم امام رضا
۳۰ خرداد ۱۳۷۳، بمبی قوی در صحن حرم امام هشتم شیعیان در مشهد منفجر شد؛ انفجاری که ۲۳ کشته و نزدیک به ۲۰۰ مجروح برجای گذاشت. در این حادثه که یک هفته پیش از انفجار مسجد مکی در زاهدان رخ داده بود، دو گروه از سوی وزارت اطلاعات مقصر معرفی شدند. ابتدا تقصیر را گردن یک گروه سنی مذهب پاکستانی منتسب به لشگر صحابه انداختند اما به فاصله یک روز وزارت اطلاعات سازمان مجاهدین خلق را مسئول این انفجار خواند.
اما پس از بازداشت سعید امامی و تعدادی از مدیران وزارت اطلاعات بهخاطر دست داشتن در قتلهای زنجیره ای، عمادالدین باقی و اکبر گنجی که در آن دوره روی پرونده قتلهای زنجیرهای تحقیق میکردند این انفجار را نیز به باند سعید امامی نسبت دادند. اکبر گنجی ۱۳ آذر سال ۷۸ به روزنامه آریا گفت: «براساس تئوری و مدلی که من بدان باور دارم، تاریکخانه اشباحی وجود دارد که در آن عالیجنابان خاکستری اطراق کرده و همچنان به توطئه مشغولند. انفجار مشهد یکی از اقدامات آنان است. آنها مسجد اهل سنت را در مشهد خراب کردند که به دنبال آن حادثه وحشتناک انفجار حرم امامرضا پیش آمد که آن را به گردن منافقین انداختند.»
عماد الدین باقی نیز در تحقیقی مستقل کوشیده این فرضیه را اثبات کند. باقی در جلد دوم کتابش بنام «تراژدی دموکراسی در ایران» به طور مفصلی به این قضیه پرداخته است. باقی در کتابش به طور خلاصه هدف از انفجار حرم را زمینهسازی وزارت اطلاعات برای برخورد با اقلیتهای مذهبی و دینی ذکر کرده است. وی با استناد به این جمله از سعید امامی که «در سازمان منافقین تحت پوشش اهل سنت یکسری انفجارها را برنامه ریزی کرده بودند» نتیجهگیری کرده وزارت اطلاعات با بمبگذاری در مساجد اهل سنت و کشتن کشیشان سناریویی را دنبال میکرد تا زمینه را برای سرکوب بیشتر اقلیتهای دینی و مذهبی که نقض حقوق آنان مورد توجه سازمانهای حقوق بشری در اروپا قرار داشت، فراهم سازد.
جنایت کن و گردن دشمنت بنداز
در ایدئولوژی و باور برخی از حاکمان و بانیان جمهوری اسلامی هدف وسیله را توجیه میکند، لذا برای حفظ قدرت استفاده از هر وسیلهای را مباح بلکه واجب میدانند. برخیها در این زمینه به سخن آیتالله خمینی استناد میکنند که حفظ نظام را اوجب واجبات دانسته بود، این دو نمونه میتواند مشتی از خروار جنایتی باشد که تا کنون برخی بانیان جمهوری اسلامی چه پیش از تاسیس و چه پس از آن متوسل شدند تا آن را گردن دشمن خویش اندازند؛ بویژه وقتی که در شرایط استیصال قرار میگرفتند.
این بار به جای خطای انسانی خطایی محاسباتی شکل گرفت و جنایت به نام خود جنایتکاران ثبت شد.
عملی که در برخی بزنگاه های تاریخی تبدیل به یک رویه در سیستم امنیتی شده و بارها این سناریو را در سرکوبهای امنیتی اجرا کرده است. در اعتراضات خیابانی ۴ دهه اخیر به دفعات دیده شد که چگونه دستگاههای امنیتی کشتار مردم را به نیروهای مخالف جمهوری اسلامی نسبت میدادند از این رو در ماجرای سرنگونی هواپیمای اوکراینی نیز اگر سناریوی احتمالی طراحان درست پیش میرفت؛ شاید نتیجه مطلوبی در کوتاه مدت برای سپاه و جمهوری اسلامی حاصل شده بود. آمریکا و ترامپ بار دیگر جنایتکار معرفی میشدند؛ فضای غالب ضد آمریکایی در کشور پس از کشته شدن قاسم سلیمانی تشدید میشد و طراحان به کلیه اهداف خویش در داخل و خارج از کشور دست مییافتند. از همه مهمتر سرنگونی یک هواپیمای مسافربری میتوانست مانعی برای جلوگیری از حملات شدیدتر آمریکا باشد. اما این بار به جای خطای انسانی خطایی محاسباتی شکل گرفت و جنایت به نام خود جنایتکاران ثبت شد.
زیتون ـ محمدرضا سرداری: