نمیدانیم اگر آوینی روی مین نرفته و کشته نشده بود، امروز کجا بود
قاسم سلیمانی و جنگ در منطقه، تنها «میدانی» نیست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آن حضور دارد. تقریبا هیچ حوزه و میدانی، از اقتصاد گرفته تا هنر را نمیتوان نام برد که دست سپاه نباشد. از بهار ۱۳۹۰ که «سازمان هنری رسانهای اوج»، زیر نظر سپاه، راهاندازی شد، «سپاه» برای نفوذ و تسلط بر سینما و تلویزیون، خیز برداشت.
سال ۱۳۹۳، شبکه افق را گرفت و سال ۱۳۹۷ با برکناری اصغر پورمحمدی، مدیر قدیمی سازمان، علی فروغی، عضو هیئتمدیره «اوج» و رئیس بسیج صداوسیما، را رئیس شبکه سوم کرد و اینگونه موفق شد شبکه سوم سیما را که از جذابترین شبکههای سیما بود تصاحب کند؛ این دیگر نه اعلام جنگ به اصلاحطلبها که نفوذ در حوزه قدرت اصولگرایان بود.
مجموعه مستند بحثبرانگیز «آقا مرتضی» درباره سید مرتضی آوینی که چندی پیش در سالگرد کشته شدن او از شبکه سوم سیما پخش شد، یکی از ساختههای «اوج» بود. سازمانی که مانند اختاپوس دستان بسیاری دارد و هر دستی، به کاری آمده است.
سازمان اوج چه در سینما و چه در تلویزیون، اصولا کارهای یکجانبه میسازد. برادران اسلحه به دست، حافظ برادران و خواهران دوربین به دست هستند و هر چه میخواهند میگویند و جایزه هم میگیرند و اکنون، نوبت «سیدمرتضی آوینی» بود تا وجهالمصالحه انتقامهای جناحی آنها قرار بگیرد.
کثیفترین کاری که در این مستند انجام شد، در مورد «محمدعلی زم» (پدر روحالله زم) بود. سیدعباس سید ابراهیمی، کارگردان این مجموعه، در مصاحبهای میگوید: «بعد از شهادت آوینی، سخنرانی شیدا گونهای در رثای او انجام داد. در این سخنرانی که در مستند «آقا مرتضی» نیز آمده است، محمدعلی زم میگوید ما باید فرزندانمان را طوری تربیت کنیم که مرتضی آوینی شوند! با نظر بچههای تدوین، در آنجا تصویر روحالله زم را درآوردیم.» خبرنگاری را با توطئه از فرانسه به جمهوری اسلامی میکشانند؛ او که تنها کار خبری کرده است را اعدام میکنند و این تازه، حاجآقا زم است که بنیانگذار هنر به اصطلاح اسلامی آنها است.
هر جا میخواستند با کسی از محمد خاتمی تا عبدالکریم سروش تسویهحساب کنند، پای مرتضی آوینی را وسط کشیدهاند و هر جا میخواستند از کسی نام نبرند، نبردهاند. توجه داشته باشید مرتضی آوینی در ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ کشته شد اما خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ بود و نامه آوینی در زمانی که خاتمی وزیر ارشاد اکبر رفسنجانی بود، نوشته شده است و به دوم خرداد ربطی ندارد. هر چند این دعواهای جناحی دیگر از اوج خود گذشته و به زوال رسیده است و مطرح کردن آن روی مردم تاثیری ندارد.
فضایی که از سینما و تلویزیون دوران پادشاهی نشان میدهد، دورانی تحریف شده و یکجانبه است؛ در صورتی که در آن دوران، سینما و برنامههای تلویزیونی خوبی پخش میشد. اینها تنها فیلمفارسی و خانواده سلطنتی را نمایش میدهند تا بگویند دوران «پیش از انقلاب» دوران پر از فساد و تباهی بوده و با آمدن «امام» و «انقلاب اسلامی»، همه چیز درست شده است و کامران آوینی به واسطه فرهاد مهراد با صدای خمینی در کاست ضبط و پخش آشنا میشود و معجزه رخ میدهد!
موضوع ارتباط کامران آوینی و غزاله علیزاده هم بسیار بد طرح میشود. این مسئله را که مسعود بهنود در یکی از قسمتهای «هزار داستان با مسعود بهنود» روایت میکند، بدون اشاره به نام بهنود، بازسازی کردهاند. البته بهنود مانند بسیاری از نقلقولهایش دچار فراموشی میشود یا میخواهد ماجرا را دراماتیک کند و خودکشی غزاله علیزاده را مقارن کشته شدن آوینی میداند؛ در صورتی که غزاله علیزاده در سال ۱۳۷۵ و به دلیل بیماری سرطان خودکشی کرد و به عشق دوران جوانیاش ربطی نداشت یا دستکم سندی در این زمینه ارائه نشده است.
در این مجموعه برای این که موضوع علیزاده را طرح کنند، دو نفر از همدورهایهایش را پیدا کردهاند؛ یکی، مهندس امیرهوشنگ اردلان است که آنقدر اغراق میکند که میگوید آوینی زن گریز بود و توجهی به غزاله نداشت و این غزاله بود که دنبال او افتاده بود.
خانواده مرتضی آوینی پس از پخش نخستین قسمت این فیلم، نسبت به پخش آن اعتراض کردند. نخست خانم مریم امینی، همسر مرتضی آوینی و مدیر انتشارات واحه که خود مترجم است، در نامه سرگشادهای با عنوان «مرحمت فرموده ما را مس کنید» نوشت: «با آقای فروغی، مدیر شبکه سه، تماس میگیرم. پشت تلفن، همان حرفها را تکرار میکند. پاسخ این است که قرائتهای مختلفی در مورد شهید آوینی وجود دارد! کمکم من دارم تبدیل میشوم به سانسورچی و ایشان به مدافع آزادی عقیده!.. حرفهایم فهم نمیشود. برایم روشن میشود وقتی سازمان اوج، تهیهکننده فیلمفارسی شهید آوینی باشد، مرزهای بیاخلاقی، بیقانونی، پردهدری و ابتذال میتواند جابهجا شود. تلویزیون هم صرفا پخشکننده است و مدیرانش میگویند با وجود احترام بیحدوحصری که نه تنها برای شهید آوینی بلکه برای همه خانوادههای شهدا قائلاند، به پخش این برنامه مبتذل ادامه خواهند داد!»
حسین معززینیا، منتقد، پژوهشگر سینما و مستندساز که همسر کوثر آوینی، دختر مرتضی آوینی، نیز هست، در اینستاگرام خود به علی عسگری، رئیس صداوسیما، نسبت به پخش این «مستند» چنین اعتراض کرده است: «این روزها از شبکه سه، یکی از شبکههای تحت مدیریت شما، مجموعه برنامهای پخش میشود به نام «آقا مرتضی». تکههای متعددی… به نام «روایت راوی» که سالها پیش من آن را کارگردانی و تدوین کردهام، درون این برنامهای که اسمش «آقا مرتضی» است، گنجانده شده است. امیدوارم به تفاوت میان استفاده از «راش» با قطعههایی از برنامه مونتاژ شده، دقت کرده باشید. به طور مشخص، آمدهاند مواد و مصالحی را که من تولید کرده اما به هر دلیل کنار گذاشتهام، بدون اجازه من یا طرف مصاحبه شونده، در برنامه خود استفاده کردهاند.»
اعتراض به دزدیدن راشها، به آقای معززینیا منحصر نیست؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان «مرتضی و ما»، نیز با عصبانیت در این مورد گفته است: «از راشهای فیلم من در ساخت این مستند استفاده کردهاند. غلط کردهاند از راشهای فیلم من استفاده کردند. در این مملکت، به جان، خون و زندگی آدمها احترام نمیگذارند، میخواهید به راش فیلمهای من احترام بگذارند؟»
کوثر و سجاد، فرزندان آوینی هم نسبت به پخش این مجموعه معترضاند. چهرهای که خانواده آوینی از او ارائه میدهد، با چهرهای که نظام میخواهد به عنوان «سید شهیدان اهلقلم» نشان دهد، کاملا متفاوت است. سجاد آوینی که خود فیلمساز و نقاش است، در مصاحبه چهار سال پیش خود گفته بود: «آن روزها «ترمیناتور ۲» تازه آمده بود و من و خواهرم دوست داشتیم آن را ببینیم، خب، ممانعتی نبود… هراس و ترسیدن از روی ضعف برای او مسئله بود. یعنی این که تو خودت را ببندی و بترسی که ویدیو، ماهواره، اینترنت همه هستیات را میگیرد. به نظرش حقیرانه میآمد.»
دخترش کوثر آوینی در مورد او میگوید: «شهامت زندگی کردن، چیزی است که کمتر در مردمان این دوران دیده میشود. مرتضی آوینی، شهامت زندگی کردن داشت و این بارزترین خصلتش بود. چه در جوانی که به دانشکده هنرهای زیبا میرفت و معماری میخواند و به مطالعه فرهنگ و فلسفه غرب مشغول بود، چه در دورانی که همه گذشتهاش را به کناری نهاد و تمام وجودش را صرف ساختن فیلمهای مستند جنگی کرد تا حقیقت را در جبهههای جنگ بیابد و چه در سالهای بعد که دغدغههایش را در قالب مقالات نظری نوشت و منتشر کرد، در همه این دورههای به ظاهر متفاوت، آشکارترین خصوصیتش، شهامت در زندگی کردن بود. وقتی راهی را برمیگزید، تا پایان میرفت، بدون این که در میانههای راه سستی کند.»
نمیدانیم اگر مرتضی آوینی روی مین نرفته بود و کشته نشده بود امروز کجا بود اما میدانیم آنچه را درست میپنداشت در افراطیترین شکل و با شهامت زندگی میکرد.