رهبران جمهوری اسلامی، از اسرائیل به عنوان «رژیم اشغالگر» یاد میکنند، اما اگر مبنا و معیار نامگذاریها و قضاوتها عملکردها و نتایج باشد، نباید و نمیتوان از اصطلاحی مشابه برای توصیف نظام جمهوری اسلامی استفاده کرد؟
پنجمین شب اعتراضات مردم تشنه خوزستان در حالی سپری شد که رسانههای جمهوری اسلامی همچنان در خواب و سکوت به سرمیبرند، مقامات مسئول در حال انکار مشکل و دروغگویی در باره کشتن شهروندان بیدفاع هستند و رهبر جمهوری اسلامی بیپروا، بیاعتنایی مطلق خود به رنج و درد مردم ایران از خوزستان گرفته تا سیستان و بلوچستان را به نمایش میگذارد و بهعنوان فرمانده کل قوا، به جای پاسخ دادن به بدیهیترین مطالبات شهروندان و برآوردن ابتداییترین نیازهای آنان، بر شمار و خشونت نیروهای مسلح تحت امرش در مواجهه با معترضان میافزاید.
اگر قرار باشد روایت این شبهای خونین را از دل گزارش رسانههای جمهوری اسلامی و اظهارنظرهای مقامات نظام بیرون کشید، با وضعیتی سخت متناقض و از هر جهت آلوده به دروغ و کتمان و انکار روبهرو خواهیم بود.
در حالی که رسانهها، چه به اجبار و چه آگاهانه و عامدانه، چشم بر واقعیت جاری بستهاند و از گزارش آنچه در این شبها در خوزستان روی داده سر باز زدهاند، همزمان به انعکاس سخنان مقامات جمهوری اسلامی در باره همین واقعیت سانسورشده میپردازند.
به سخن دیگر، گویی مقامات در انکار و فریب خود، در باره موضوعی سخن میگویند که به روایت این رسانهها اساسا وجود خارجی ندارد. در این رسانهها، خبر کشته شدن جوانانی که در طلب آب و زندگی به خیابان آمدهاند غایب است، نشانی از قاتلان و دلیل این خشونت لگامگسیخته در مقابل شهروندان بیدفاعی که به مسالمتآمیزترین به چشم نمیخورد، اما همزمان، بستگان دو جانباخته در مقابل دوربین نشانده میشوند و به اجبار از آنان اعتراف گرفته میشود که فرزندان آنان در همان اعتراضات انکار شده، توسط نیروهای ناشناس مخالف جمهوری اسلامی کشته شدهاند.
این شیوه رایج جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته، اما اکنون به دلیل وجود شبکههای اجتماعی و رسانههایی که تحت کنترل حاکمیت نیستند، اکنون به ضد خود بدل شده است. همین فشار است که بهعنوان مثال باعث میشود تا برخلاف اعترافات اجباری پخش شده، معاون امنیتی استاندار خوزستان در مقام انکار اصل اعتراضات برآید و مدعی شود از سه جوان جانباخته، یکی سالهای پیش در گذشته است، یکی به دلیل اختلافات خانوادگی به قتل رسیده و دیگری در اثر سقوط ترانس برق در پی تیراندازی «اغتشاشگران».
استاندار خوزستان مدعی میشود که فیلمهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی جعلی است. حسن روحانی، رئیسجمهوری میگوید مردم خوزستان خود مقصرند، زیرا عدهای در این استان برنج کاشتهاند.
محمد خاتمی، رئیسجمهوری اسبق، از انجام کارهای خوب برای خوزستان در گذشته سخن میگوید و مشخص نیست اگر نه اعتراضی در کار است و نه سرکوب و شلیک و کشتاری، او هشدار میدهد: «هیچ دستگاه سیاسی امنیتی نظامی و انتظامی حق ندارد که با اعتراض مردم به بهانه مقابله با آشوب، با خشونت، سلاح و گلوله برخورد کند.»
با این همه، باید جانب انصاف را رعایت کرد و پذیرفت که محمد خاتمی، در مقایسه با مواضعی که در جریان اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ اتخاذ کرده بود و برخلاف بیانیه همان سال تشکلی که ریاست آن را برعهده دارد، معترضان را«فرصتطلب» و «آشوبگر» نخوانده و حق مردم برای اعتراض را به رسمیت شناخته است.
محمد خاتمی، به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی، در کشتار شهروندان خوزستانی در اعتراضات سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۴ مسئولیت مستقیم دارد، ممکن است او این سرکوبها را از یاد برده باشد، یا برای دستگاههای امنیتی ونظامی در آن زمان حق استفاده از سلاح و شلیک گلوله به مردم را قائل باشد، اما همین که امروز لااقل دیگر چنین نمیاندیشد گام اصلاحطلبانه بزرگی برداشته است.
هرچند تضمینی وجود ندارد که در پی موفقیت احتمالی نظام در سرکوب خونین اعتراضات خوزستان، نامهای بنویسد و خواستار تشکر دولت و دیگر ارکان نظام از علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، برای «جمع کردن غائله» شود.
محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری پیشین، نیز در پیامی ویدیویی، اگرچه با صراحت بیشتری با اعتراضات همراهی میکند، اما کشتار مردم بیگناه را صرفا نتیجه تصمیم و عملکرد یک «باند فاسد امنیتی» میداند، نه امری برآمده از ذات و ماهیت حکومتی که در چهار دهه حکومت خود، بدون این «باند فاسد» نیز عملکردی مشابه داشته است.
او نیز برخلاف تمام واقعیتها و اسناد موجودی که البته در روایت رسمی جمهوری اسلامی غایب است، از عملکرد خود در خوزستان دفاع کرده و حاضر نشده نقش خود و دولتش در پدید آمدن وضعیت مرگبار امروز خوزستان را بپذیرد و به جای آن ترجیح داده که اعتراضات خوزستان را در منازعهای درون حاکمیتی با افرادی مانند حسین طائب و سازمان اطلاعات سپاه به سود خود مصادره و همزمان، کلیت جمهوری اسلامی را از اسلحهکشی به روی مردم تبرئه کند.
در شرایطی که مقامات جمهوری اسلامی در آستانه ماه محرم و یادآوری روایت تشنگی امام سوم شیعیان و یارانش میکوشند به شیوهای از پذیرش مسئولیت به گلوله بستن مردم تشنهای که جز آب و تامین ابتداییترین نیازهای خود خواستهای نداشتهاند بپرهیزند، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و فرمانده کل قوا، در سکوت ناظر آن است که نیروهای تحت امرش چگونه سرگرم سرکوب و کشتار مردمی تشنه هستند که در گرمای سوزان تابستانی خشک، شاهد نابودی زندگی و دار و ندار خویشند.
در اوج رویدادهایی چنین مهیب، آنچه از ولی فقیه در رسانهها دیده میشود فتاوای اوست در باره مسائلی مانند اینکه «آیا کاشت ناخن مصنوعی، وضو و غسل را باطل میکند یا خیر».
تصور اینکه اگر رویدادی مشابه در جای دیگری اتفاق افتاده بود و او و رسانهها و پیروانش چه واکنشی نشان میدادند، دشوار نیست.
در فرضی مثالی، اگر سربازان اسرائیلی به روی فلسطینیهایی که صرفا از روی تشنگی آب میخواستند آتش گشوده بودند و فقط حتی یک نفر را به قتل رسانده بودند، او تقریبا بیدرنگ به شدیدترین لحن ممکن واکنش نشان میداد، اما آیا دیگر برای شهروندان ایرانی، جای تعجب و سوالی وجود دارد که چرا در شرایط مشابه، او به عنوان فرمانده کل قوا و مسئول اصلی و نهایی، نه تنها مانع اقدامات خشونتبار نیروهای تحت امر خود نمیشود، بلکه در زمان وقوع رویدادها سکوت میکند و پس از آن، در مقام حمله به معترضان و تایید عملکرد حاکمیت در کشتن شهروندان، زبان میگشاید؟
رهبران جمهوری اسلامی، از اسرائیل به عنوان «رژیم اشغالگر» یاد میکنند، اما اگر مبنا و معیار نامگذاریها و قضاوتها عملکردها و نتایج باشد، نباید و نمیتوان از اصطلاحی مشابه برای توصیف نظام جمهوری اسلامی استفاده کرد؟
ایندیپندنت فارسی: