– هرگونه یادآوری و تذکر در باب جنایات و تبهکاریهایی که حکومتهای مستقر در روسیه طی دویست و اندی سال اخیر در حق میهن ما روا داشتهاند نه تنها به خط قرمز حکومت تبهکار جمهوری اسلامی تبدیل شده بلکه توجه و اشاره به آن فجایع، موجب خشم و ناراحتی اصحاب و دلدادگان حکومت جمهوری اسلامی در هر کجای جهان میشود.
– دشمنی ذاتی روسها با هویت ایرانی به گونهایست که حتی با چند بار تغییر حکومت در جغرافیای پهناور و عظیم روسیه، نه تنها خللی به عداوت حاکمان این کشور با بودنِ وطن ما وارد نشده بلکه حتی شدت و عمق طمع این موجودات برای غارت و نابودی ایران و ایرانیان، روز به روز فزونی گرفته است.
– اینکه سفیر فعلی روسیه در تهران، اندکی پس از سفر سرشار از تحقیر ابراهیم رئیسی به مسکو، از گریبایدف تجلیل میکند و با گذاشتن تاج گل بر یادمان او و انتشار تصویری از این حرکت، به همگان یادآوری میکند که «فراموش نمیکنیم»، حکایت از این دارد که درِ رابطه ما با روسها، همچنان بر همان پاشنهی دویست سال پیش میچرخد. این وسط، وضعیت کسانی که ماله بر کف خود را به میان معرکه انداختهاند تا رفتار دولتمردان روسیه را توجیه کنند، بهواقع اسفناک و مضحک است.
یوسف مصدقی – شاید سال نخست دهه ۱۳۷۰ هجری خورشیدی بود که «سیمای جمهوری اسلامی» سریالی با عنوان «وزیرمختار» ساخت و روی آنتن فرستاد. مضمون این سریال، داستان حضور آلکساندر سرگیویچ گریبایدف (Alexander Sergeyevich Griboyedov) در سمت سفیر امپراتوری روسیه در ایرانِ دوران فتحعلیشاه و شرح گزینشی وقایعی بود که منجر به قتل او به دست مردم «طهران» شد.
کارگردان این سریال، سعید نیکپور، چند سال پیش از آن، سریال «امیرکبیر» را ساخته بود. «امیرکبیر» در آن برهوت سالهای جنگ، در فاصلهای کوتاه، دو سه بار به تکرار از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی پخش و در نبود رقیبی جدی، با اقبال نسبی مخاطبان مواجه شد.
سعید نیکپور با همین پشتوانه، چند سالی پس از تولید «امیرکبیر»، با عوامل و بازیگران مشابه، سراغ ماجرایی از همان دوران نکبتبار تاریخ ایران رفت و حکایت عهدنامه ننگین ترکمانچای و داستان قتل گریبایدف را به تصویر کشید.
هرچند نیکپور با احتیاط و مماشات سعی کرده بود که تکبر، وقاحت و رفتارهای شنیع گریبایدف با ایرانیان شکستخورده در مقابل قشون روس را بیشتر به ایما و اشاره نشان دهد اما حجم سیاهکاریهای بجا مانده از این روسِ روسیاه آنقدر زیاد بود که حتی اشاره غیرمستقیم به آنها، کمکی به نمایش چهرهای انسانی از سفیر مقتول روسیه نمیکرد. این روسیاهی، با وجود تلاش سازنده مجموعه برای توجه به ویژگیهای هنرمندانه و شخصیت شاعرمسلک گریبایدف، همچنان نمایان بود.
ذکر این نکته هم البته خالی از فایده نیست که از پس چند دهه که از تولید محصولاتی چون «امیرکبیر» و «وزیرمختار» میگذرد، با نگاهی دوباره به آنها درمییابیم که این آثار، بیشتر به تلهتئاترهایی بیکیفیت با پیامهای سطحی و آبکی- جاگرفته در دیالوگهایی مثلا تاریخی و نچسب- میمانند تا سریالهای دیدنی و ماندگار با فرم و محتوای متناسب با سوژه. صحنهآرایی باسمهای این دو مجموعه تلویزیونی، در همراهی با بازیهای اغراقشده بازیگران، یادآور دورهای سپریشده و نخواستنی از تاریخ معاصر ماست که زخمی عمیق از آن، در خاطره جمعی ما مردم، بجا مانده است.
سریال «وزیرمختار»- که در غوغای ایام فروپاشی اتحاد شوروری و افول بلوک شرق ساخته شده بود- برخلاف «امیرکبیر»، با ممیزی و سانسور زیاد، از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و سپس به دلیل تمایل تدریجی اوباش گرداننده «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» به خانهشاگردی و نوکری تزاریسم نوینِ برآمده از الیگارشی وحشی روسیهی پس از اتحاد شوروی، در آرشیو سیمای حکومت بایگانی شد.
به هر حال، فارغ از کیفیت فنی سریال «وزیرمختار» آنچه در مورد این مجموعه شایان توجه است، نحوه برخورد سنگین، سرد و فراموشانه مدیران صداوسیمای حکومتی با این سریال در طول سه دهه پس از تولید آن است. تصور کنید که دستگاه عریض و طویل و زبالهساز «سیمای جمهوری اسلامی» که هر مزخرف تولیدیاش را دهها بار از شبکههای مختلفاش بازپخش میکند، سریال «وزیرمختار» را سی سال پس از پخش نخست، تا هنوز، هیچگاه در یکی از شبکههای سراسری بازپخش نکرده است. چون نیک بنگریم، این برخورد، بر مبنای پیروی مدیران تلویزیون از سیاست خارجی روسخواهانه رهبر جمهوری اسلامی و اوباش اطرافش، شکل گرفته و همچنان ادامه دارد.
بر همین مبناست که هرگونه یادآوری و تذکر در باب جنایات و تبهکاریهایی که حکومتهای مستقر در روسیه طی دویست و اندی سال اخیر در حق میهن ما روا داشتهاند نه تنها به خط قرمز حکومت تبهکار جمهوری اسلامی تبدیل شده بلکه توجه و اشاره به آن فجایع، موجب خشم و ناراحتی اصحاب و دلدادگان حکومت جمهوری اسلامی در هر کجای جهان میشود.
میهن ما در درازنای تاریخ طولانی و پرماجرایش، دشمنان و متجاوزان خارجی بسیاری به خود دیده و زخمهای کاری فراوانی از دشمنان غارتگر و طماعش خورده است. از حمله اسکندر تا هجوم وحشیانه اعراب نومسلمان، از ایلغارهای ترکان آسیای مرکزی تا تجاوز هولناک مغولان، از نبردهای طولانی و خونین با امپراتوری عثمانی تا جنگ هشت ساله با حکومت بعثی عراق، همگی در دورههای مختلف تاریخ کشور ما، آسیبهایی شگرف به ایران و ایرانیان وارد کردهاند. میان اینهمه دشمن متجاوز اما- بجز تازیان مسلمان- تنها یکی از آنها یعنی حکومتهای مستقر در روسیه در طول بیش از دو قرن، بنا را بر غارت و تجزیه کامل ایران گذاشته و از هر راهی و به هر ترفندی کمر به نابودی هویت ایرانی بسته است.
دشمنی ذاتی روسها با هویت ایرانی به گونهایست که حتی با چند بار تغییر حکومت در جغرافیای پهناور و عظیم روسیه، نه تنها خللی به عداوت حاکمان این کشور با بودنِ وطن ما وارد نشده بلکه حتی شدت و عمق طمع این موجودات برای غارت و نابودی ایران و ایرانیان، روز به روز فزونی گرفته است.
چون نیک به تاریخ روابط ایران و روسیه بنگریم، درمییابیم که روسها تنها مردمی هستند که در عین رابطه و اختلاط با ایرانیان، نه تنها کوچکترین تأثیری از اخلاق و فرهنگ ایرانی نگرفتهاند بلکه «گریبایدفوار»، همواره به ایرانیان به چشم ملتی شکستخورده و شایسته بردگی و استعمار نگریستهاند. از همین روست که در طول دو قرن اخیر، چکمه سرباز روس هر کجا که به خاک ایران رسیده، نخست بر گُرده فرهنگ و زبان ایرانیان نواخته و سپس دست دولتمرد روس بوده که لقمه در دهان هر جُلُنبر رجّالهی تجزیهطلبی گذاشته که خواهان نابودی هویت ایرانی بوده است.
حکایت مواجهه طولانی ما با روسها از جایی تلختر شده که در دوره های مختلف تاریخ معاصر ایران، بخشی از «نخبگان» و «تحصیلکردگان» ما، دچار شیفتگی و دلدادگی جنونآسا و خائنانهای نسبت به هر چه روس و روسی است، شدهاند. جدیدترین نسل این جماعت- که اسلاف و پدرانشان چند دهه در ایران و برونمرز گرداننده «حزب خائنپرور و ایرانستیز توده» بودند- تا همین امروز معلم و مروج رشتهی «نوکری روسیه و حراج ایران» در مکتب تبهکاران جمهوری اسلامی هستند.
اگر با یک یا چند نفر از روسجماعت، از هر طبقهای آشنایی پیدا کنید، در همان مراودات اولیه در مییابید که آنها نه خود را اروپایی میدانند و نه هویتی آسیایی برای خود قائلند. در باور این جماعت، آنها تنها و تنها روس هستند. روس بودن در نگاه این مردم، نه اشاره به نژاد میکند و نه تکیه بر ایدئولوژی خاصی دارد. روس بودن برای یک روس، بیش از هر چیز اشاره به تمایزی است که او را از باقی دنیا جدا میکند.
شک نیست که روسها در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود، دستاوردهای شگرف داشتهاند و متفکران، نویسندگان و هنرمندانی بینظیر به تاریخ تمدن انسانی تحویل دادهاند. اینکه روسها پوشکین، گوگول، داستایوسکی، تولستوی، چایکوفسکی، شوستاکویچ و دهها شخصیت برجسته پروردهاند، نه آنها را تافته جدابافتهای از باقی ملتها میکند و نه به آنها حق میدهد که به دیده تحقیر در دیگر ملتها بنگرند. منازعه ما با روسها ریشهای تاریخی در همین نگاه طمعکار و متکبر دارد که یکی از مشهورترین تجلیاتش، شخص آلکساندر گریبایدف (رفیقِ پوشکین) است.
اینکه سفیر فعلی روسیه در تهران، اندکی پس از سفر سرشار از تحقیر ابراهیم رئیسی به مسکو، از گریبایدف تجلیل میکند و با گذاشتن تاج گل بر یادمان او و انتشار تصویری از این حرکت، به همگان یادآوری میکند که «فراموش نمیکنیم»، حکایت از این دارد که درِ رابطه ما با روسها، همچنان بر همان پاشنهی دویست سال پیش میچرخد. این وسط، وضعیت کسانی که ماله بر کف خود را به میان معرکه انداختهاند تا رفتار دولتمردان روسیه را توجیه کنند، بهواقع اسفناک و مضحک است.
معروف است که روسها همواره طالب سه چیز بودهاند: اول یک رهبر مستبد، دوم نان برای شام و سوم یک جفت چکمه راحت و قشنگ. اولی را همیشه داشتهاند، دومی را گاهی و سومی را هیچوقت!
حال بنگرید فرومایگی و بدبختی وطنفروشانی را که لیسندهی چکمههای زشت و ناراحت چنین موجوداتی هستند. این لیسندگان را ما «روسوفیل» (Russophile) مینامیم.
کیهان چاپ لندن: