سالی دیگر بر عمر حکومت آخوندی، بر عمر حکومت نکبت و مصیبت افزوده شد. اما، سال گذشته، سالی بود که ناقوس مرگ نظام، پس از گذشت تقریبا نیم قرن، بگوش همگان درسراسر جامعه، و همچنین بگوش جهانیان رسید. البته، چه بسیاراند آنانکه، گوشهایشان کمی سنگین است و یا خود را به نشنیدن میزنند، نشنیدن ناقوس مرگ نظام.
معلوم است که ظهور یک پدیده تاریخی، به قوای شنوائی این و یا آن گروه و این و یا آن اقشار اجتماعی اعتنایی نمیکند. وقتی ساختار نظام حاکم فرسوده میشود و به سن پیری میرسد، اعضای پیکرش بمرور، اگر نه ناگهانی، ازهم گسیخته میشوند، بویژه نظامهای استبدادی و تمامیت خواه، مثل، حکومت آخوندی، تجسم استبداد مضاعف که افزوده برسیاست، دیانت را هم در انحصار مطلق خود در آورده است. این بدان معنا ست که حکومت آخوندی بر اساس قواعد و مقرراتی (شریعت اسلام) بچرخش در میاید که در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی بشر در بیش از 1400 سال پیش ازاین، الله، خداوند بی همتا، از بیخ آسمانها، در شرایط و بمناسبتهای گوناگون به پیامبر برگزیده اش، محمد، بزمین مخابره کرده و راه حل هر مشکلی را بر او نموده است.
اگر بخواهیم کلمه ای چند درنقد احکام اسمانی الله بگوئیم، شاید اول باید اشاره ای بابهامات این قصه بکنیم که بدرستی روشن نیست که چرا الله در انزمان خاص بسخن گفتن در آمد و به رهنمایی پیامبرش پرداخت و چرا پس از مرگ پیامبر هرگز دهان بسخنگویی نگشود، برغم گرفتاریهای خانمان براندازی که بشر با آن روبرو بوده است. افروده براین، تجربه تاریخی بخوبی نشان میدهد که احکام شریعتی بازدارنده تغییر و تحول و معماری آینده، خصم آشتی ناپذیر زمان و تمدن و پیشروی بشر، بویژه فرهنگ دوران پسا مدرن بوده است. ما شاهد بوده ایم، حد اقل در یک قرن گذشته، چگونه نظامهای استبدادی در چهار گوشه جهان از هم فرو پاشیده و دیر یا زود از میدان خارج گردیده اند. چرا که نظام های استبدادی بعلت ساختار عمودی قدرت، ناپایدارترین نظام ها در تاریخ بوده اند.
حال اگر حکومت آخوندی نزدیک به نیم قرن دوام آورده است، بآن دلیل بوده است که استبدادی بوده است مضاعف، استبداد دین و قدرت. تردیدی نباید داشت که دین، بواسطه متولیانش، قشر آخوند، برهبری آخوند خمینی، بویژه در آغاز، نقش بزرگی در جذب حمایت و پشتیبانی نه تنها ساده دلان جامعه بلکه روشنفکران و احزاب و گروه ها و سازمانهای انقلابی بازی کرد.
حکومت آخوندی، نیز، هم اکنون، پس از نیم قرن سلطه مطلق بر تمامیت جامعه، بسن پیری و فرسودگی رسیده است. با این وجود، حکومت آخوندی، بمنظور بقا، بجای آنکه به نرمش های قهرمانه دیگری، از نوع نرمشهای قهرمانانه ای که اخوند خامنه ای در مذاکرات برجام ار خود بروزد داد، خشک و انعطاف ناپذیرتر گردیده است و همچنین خشن و بیرحم و انتقامجوتر. باین دلیل هم، هنوز سراسر قهر و خشونت است و کینه توزی نسبت با آنچه بازمانده است در کشور ما از دوران باستان با یکهزار سال تمدن و فرهنگ، قبل از هجوم و حمله تازیان. مثل، مراسم گوناگون باستانی بمناسبتهای مختلف، از جمله جشنهای آخرسال، همچون چهارشنبه سوری و نوروز.
این بدان معناست که حکومت آخوندی، پس از گذشت نیم قرن هنوز نتوانسته است به جشنهای ایرانی با چشمان آشتی و مسالمت بنگرد، بویژه به جشنها و مراسم نوروزی. چه انتظار بیجایی، مردم ایران چقدر خوشحال میشدند، اگر حکومت آخوندی بجای فراهم آوردن زمینه های مناسب برای برپاداری جنشنهای سنتی، جشنهایی که هنوز انسانها را بسوی آینده ای پرنشاط و پر امید رهنمون میسازد، از خوار ساختن و تحقیر و خرافی خواندن مراسم باستانی چهار شنبه سوری و نوروز، امتناع میورزید و از بکار گیری انواع ابزار از صدا و سیما گرفته تا منبرهای خطبه خوانی، در ابطال آن به تبلیغات مذبوحانه دست نمیزد.
اما، گویا حکومت آخوندی، در جبران حقارت خود بوده و هست که به تحقیر فرهنگ و تمدن ایرانن باستان میپردازد بآن امید واهی که بتوانند مراسمی همچون چهارشنبه سوری و نوروز را اذهان عمومی حذف نماید. اما، پس از 44 سال حکومت، آخوند نتوانسته است با مشتهای آهنین، ذره ای از حرمت و عزت این مراسم بکاهد، برعکس، آنها را ناخواسته، به فرصتی مناسب برای بیان بیزاری از دین و آئین مبدل نمود. در واقع، چهار شنبه سوری امسال، ضربه سنگینی بود بر پیکر فرسوده حکومت آخوندی.
چهارشنبه سوری و نوروز، بیش از هر رسم و مناسبت باستانی دیگری را باید از آن خارهای تیز و برنده ای بشمار آورد که پیوسته سخت تر و عمیقتر در چشمان حکومت دین و متولی آن، نظام آخوندی فرو رفته اند و هنوزهم. چه، همچنانکه، ایام نوروزی فرا میرسد، توجه بدین ومراسم دینی بفراموشی سپرده میشود.
در آیام نوروزی، کیفیت فعالیتهای روزانه تغییر میکند. نگرش و امید بآینده چرخهای زندگی روزانه را با سرعت به پیش میراند. همچنانکه به نوروز نزدیکتر میشویم، طعم و بویش را میتوان در فضا احساس نمود که با خود طراوت و عطر شادی و سرور بارمغان میآورد. خانه تکانیها آغاز میشوند. از چیزهای کهنه گرد و عبار گرفته میشوند و تره و تازه جلوه گر شوند، و گاها برانها چیزهای نوی هم حتما افزوده میگردند. سپس دید و بازدیدها شروع میشوند. در آغوش کشیدن یکدیگر و روبوسی، عیدی دادن و دریافت کردن عیدی، یا معاوضه هدیه ها با نزدیکان و خویشاوندان، رفتاری که ما را به نیاکان مان، (خواسته یا ناخواسته) متصل و از دینداری و افسردگی جدا میسازد. اما، مهمتر آنکه در ایام نوروزی، پیوندها و همبستگی، روابط فامیلی و دوستی، تجدید و در آنها جانی تازه دمیده میشود.
با این رسم و رسوم است که از آغاز حکومت اسلامی خود را با آن در رقابت میدید و تمامی کوشش خود را بکار میگرفت که از عزت و حرمت جشنهای نوروزی بکاهد. بگذریم که هر سال نظام ایام نوروزی را مصادف میکرد و میکند با وفات و درگذشت این یا آن امام. امسال یک روز قبل از چهارشنبه سوری 23 اسفند، رسما روز بزرگداشت شهید برقرار گردید. چه جشنها که بر پا نکردند و از شجاعت و خصال برجسته ی شهدا چه اغراقها که نگفتند و چه قدردانیها که بجا نیاوردند. در مستندات این گفتار، همین بس به پخش برنامه های خبری و غیر خبری صدا و سیما، اندک زمانی بنگری تا دریابی تا چه میزانی حکومت اسلامی با مراسم چهار شنبه سوری و نوروز، بازتابنده نمادین سالی که در حال پایان است و فرا رسیدن سال نو، و با تمامی تعییرات و تحولاتی که در رفتار و گفتار مردم ایجاد میشود، خصومت و دشمنی میورزد.
امسال، بیهوده دستگاه تبلیعاتی حکومت آخوندی سعی نمود که بطور کلی واژه چهارشنبه سوری و نوروز را در گفتمانهای رسمی، در گزارشها و اخبار شبکه های خود حذف نماید. گویندگان و گزارشگران و حتی مصاحبه کنندگان، از جمله ماموران انتظامی، از مضرات احتمالی و خطرناک چهارشنبه “آخرسال” نه چهار شنبه سوری، سخن میگفتند. و حتی مقامات رسمی از برپا داشتن بازارهای بهاره ای نه از بازار نوروزی برای فروش کالاها با قیمت ارزانتر برای مشتریان، خبر میدادند.
حکومت آخوندی از آنجا که بدوران طفولیت بشر تعلق دارد، باید بر آن باور باشد که با حذف واژه هایی مثل چهارشنبه سوری و نوروز، میتواند جایگاه این نهاد را در ذهن و فرهنگ ایرانیان نابود نماید. آخوند کوته اندیش البته که نمیتواند به ریشه های هزاران ساله این نهادها و رمز دوام بقای آن بیاندیشد، تصور میکند، با حذف آنها در گفتمان رسمی و تبلیغات دینی و سیاسی، میتواند آنچه را که از نیاکانان خود، نه از تهاجم و تجاوز تازیان، بارث برده اند از درون ایرانیان استخراج کنند.
حال پس از گذشت نزدیک به نیم قرن و برغم ریزشهای درونی و بحرانهای گوناگون بیرونی و ابراز بیزاری بیش از 90 در صد جامعه، حکومت آخوندی، هنوز نمیتواند باور کند که از آغاز با این جهان و آنچنانی بودن آن از دیر باز سر ناسازگاری داشته و هنوز هم دارد، با این تفاوت که ناسازگاریها شدیدتر و عمیقتر گشته اند. یعنی که حکومت آخوندی هرچه عمیقتر در منجلاب استبداد غوطه ور گردید، شدیدتر مطلق گرا و تمامیت خواه گردید. هم اکنون، با پیکری ضعیف، حکومت آخوندی هنوز بر ان تصور است که مشتهای نیرومندش همچنان محکم و نابود کننده اند. البته، که دوست دارند که دست بظاهر سازی بزنند، بآن امید که خصم را بفریبند و بدو بباورانند که نظام اسلامی بدلیل وحدت درونی، توانسته است بسرعت به تمدنی دست یابد حیرت آور چناکه حسادت غربیها را بر انگیخته و سخت نگران ساخته و وادر به تخریب و تحریم نظام کرده است.
در باطن، اما، حکومت آخوندی از زمانی که ناقوس مرگ خود را شنیده است، دچار سردر گمی و ناشی گریها و ندانم کاریهای بسیاری شده است که تعبیر آن نمیتواند چیزی توصیف شود مگر واکنش به خیزش و گسترش جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی. از آن جمله است، عجولانه، از سر دوستی درآمدن با دشمنان قدیمی، از جمله عربستان سعودی و امضای معاهدات گوناگون با کشورهای همسایه ای که تا دیروز در جبهه دشمنان قرار داشتند. حکومت آخوندی، در عین حال، بیش از همیشه سخت میکوشد که خود را زیر بال و پر چین و روسیه جای دهد. نه اینکه میتوان ترس از حمله نظامی را موجب تغییر رفتار حکومت آخوندی دانست.
این انعطاف پذیری در ارتباطات و معاملات بین المللی و ادامه سرکوب و کشتار در درون، ممکن است چند صاحی بر عمر حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای بیانجامد. اما، واقعیت آن است که دوران حکومت الله، دوران حکومت اسلامی برهبری آخوندهای بر خاسته از حوزه های علمیه، بسر رسیده است. چرا که هم اکنون، تمامی قواعد و مقرارت شریعت، از جمله مقررات حجاب و آمیزش جنسیتها را نوجوان زن و مرد، روزانه روانه زباله دان تاریخ میکنند.
آنچه، زودتر در ارتباط ساختار دین و قدرت با چهار شنبه سوری و نوروز آمد، بیش از هرچیز بیانگر این واقعیت است که حکومت آخوندی، اول یک حکومت دینی است و بوسیله قشر آخوند، آیت الله ها و حجت الاسلامها و قشر وسیعی از طلبه ها که به آموزش علوم فقهی در حوزه علمیه اشتغال داشته و دارند، مدیریت میشود. شاید، بعبارت ساده تری بتوان گفت قشر حاکم بر جامعه، قشر آخوند است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که هم اکنون بهزینه مردم ارتزاق میکند. که این قشر هر چه بیشتر فربه تر و مقتدرتر گردیده است درلایه های گوناگون نظام بروکراسی نفوذ کرده و آنرا در جهت منافع قشری خود بکار میگیرد..
زمانی بود که انقلابیون چپ همیشه بر شناسائی دشمن تاکید داشتند. چرا که باور بر آن بود که شناسایی دشمن تعین و تعریف استراتژی و تاکتیک انقلاب را هموار میسازد. متاسفانه، دیر زمانی ست که منتقدین و مخالفین از شناسائی اصلی دشمن ملت طفره میروند. این در حالیست که از کف خیابانها آوای بیزاری ازدین و پیشانی ها پینه بسته و نفرت از آئین حاکم بگوش میرسد. زنان را میبینم که دست بحجاب سوزی میزنند. و یا وقتی در اقصا نقاط کشور شنیده میشود که توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گم بشه، این سوال را مطرح میکند که بچه دلیل تا کنون نیروهای مخالف، دین آخوندی، متولی دین اسلام، حوزه های علمیه، مولد آخوند را بعنوان دشمن اصلی ملت شناسایی نکرده اند. آیا تیزی به توضیح است که فریاد دشمن همینجاست دروغ میگن امریکاست، کدام عنصر و یا عناصری را در جامعه بعنوان دشمن اصلی ملت شناسایی میکند؟ آیا میتواند بجز دین اسلام و آخوند، دشمن دیگری را پیشنهاد کند؟
در کمال ناخشنودی ست که باید اعتراف کرد که نمیتوان آنها را که نقش دین و آخوند را مورد غفلت و یا کم اهمیت در رشد جنبش زن زندگی آزادی جلوه میدهند مبارزینی چندان جدی بشمار آورد.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
fmonjem@gmail.com