نامه دو زندانی سیاسی, زرتشت احمدی راغب, رضا محمد حسینی درباره شرایط تکان‌دهنده زندان قزلحصار

By | ۱۴۰۳-۰۶-۱۰

ما همچنان در زندان بر پایه وظیفه انسانی تلاش می‌کنیم به عنوان دیده‌بان، چشم‌هایمان به روی حقایق باز و گوش‌هایمان شنوای صدای ناله و فریاد زندانیان محروم که آسیب‌دیدگان حکومتی خیانتکار به امانت مردم هستند باشیم.

اینبار می‌خواهیم به گونه‌هایی دیگر از پایمالی حقوق اساسی زندانیان محروم بپردازیم که اغلب با جرائم مرتبط با مواد مخدر در حبس بسر می‌برند.

دیده‌بانی ما از آنجا آغاز شد که رنج‌هایمان را با خون دل فرو دادیم و تصمیم گرفتیم هر کجا که هستیم ظلم‌ستیز باشیم و با روشنگری بطور شفاف افکار عمومی را در جریان بگذاریم.

گاه در حین گذر از کریدور کسانی را دیده‌ایم که با لباس زندان، چهره‌های تکیده، چشمانی بی‌فروغ و جسم‌های نحیف از کنار ما می‌گذرند، خط سیر آنان را دنبال می‌کنیم و می‌بینیم که در برابر بند معروف به در بسته واقع در واحد چهار بند ۲۰ سالن ۲ (زندان قزلحصار) توسط زندانبانان به صف می‌شوند حتی با نیم نگاهی می‌توان دریافت که اینها را برای تنبیه با توسل به روش‌های خشونت‌آمیز به آنجا آورده‌اند که با تحقیر، هویت انسانی آنان را پایمال کرده و از میانشان بنده و مقلد و پیرو مسخ شده و بردگانی گوش به فرمان بسازد و شگفتا رفتاری که با آنان صورت می‌گیرد از همان آغاز ورود آشکار است که کسی این زندانیان را انسان نمی‌داند، هنگامی که پرسش‌گری می‌کنیم کیست‌اند؟ چه کرده‌اند؟ و در میانه پرسش ناگهان به یاد سیاهچال‌های قدیم می‌افتیم.

زندانبان می‌گوید: دست روی دیوار پاها باز به صورت غیرمتعارف تفتیش بدنی می‌کنند. دو، سه پیرمرد با پشت‌های خمیده ناله می‌کنند و به روی زمین می‌نشینند حتی توان ایستادن را ندارند مشخص است که در طی سالیان زندان بر این اشخاص چه گذشته است.

اصل ماجرا از اینجا آغاز می‌شود زندانبانی درب آهنی را باز می‌کند زندانی را فقط با دو پتو کثیف به درون بند روانه می‌کند با نگاه کاوشگر همراه ده‌ها سوال در ذهن‌مان داخل بند را می‌نگریم و جز تاریکی و سیاهی چیزی دیده نمی‌شود، اینکه چرا آنان را به چنین مکانی به مدت یک تا سه هفته تحت فشار و شکنجه روحی و روانی و حتی در صورت اعتراض ضرب وشتم (مشاهده شده با لوله مورد خشونت یا به حلقه‌های تعبیه شده به دیوار واقع در واحد۳ سلول انفرادی معروف به سوییت دست بند و پا بند)می‌شوند، خود پرسشی‌ست که در ذهنمان شکل می‌گیرد، به جهت تخلفاتی که درون زندان یا به قول مسئولان زیر پا گذاشتن مقررات بنا بر تصمیم کمیته انضباطی به آنجا فرستاده شده‌اند، لحظه‌ای در مقابل این بند می‌ایستیم هیچ امید و زیست انسانی در آنجا دیده نمی‌شود صداهایی از آنجا به گوش می‌رسد داروهایشان را می‌خواهند بعضی‌ها نیاز به درمان در بهداری دارند اما کو گوش شنوا؟

زندانبان می‌خواهد این آسیب‌دیدگان را گله‌وار، به درون بند براند که بتواند به پشت میزش برگردد و ما همچنان به دنبال کورسویی از روشنایی از میان این تاریکی بند هستیم که شاید پاسخ بعضی از پرسش‌هایمان در آن باشد.

بنا بر مشاهدات، خوراک مناسبی ندارند، مدت هواخوری که به آنها تعلق می‌گیرد هر چند روز یکبار به مدت حداکثر ۳۰ دقیقه که همین موضوع حتی بر خلاف مقررات سازمان زندان‌هاست.

از جمله حقوق اساسی این زندانیان قشر محروم دسترسی به تلفن، ملاقات با خانواده، آب آشامیدنی سالم و آب گرم برای استحمام است که در شرایط موجود برایشان فراهم نیست.

پرسش اینجاست بازدارندگی و اصلاح و تربیت در کجای این ماجرا قرار دارد واین آسیب‌دیدگان عدالت را چگونه بیابند؟

اینک گریزی هم به وضعیت خودمان می‌زنیم ما که پشتکارمان این است که وجدانمان بیدار باشد، استبداد، خشونت، اعدام، پرونده‌سازی، زندان و سرکوب را نپذیرفتیم.

در آستانه‌ی نخستین سال تبعیدمان از زندان اوین با آن شرایط غیرانسانی که ما را با دستبند و پابند بطور ناگهانی بدون هیچ خبر قبلی به زندان مشترک «رجایی» و قزلحصار آورده‌اند. به یاد داریم۱۲ شهریور۱۴۰۲ به واحد ۳ بند سلول‌های انفرادی معروف به سوییت وارد شدیم که پیش از این در مورد شرایط آنجا بسیار گفته‌ایم، میزان فشار روحی و جسمی به روی ما لی اندازه بالا بود زندانبانان گفتند اجازه تماس با خانواده ندارید که با اعتراض جمعی به شکل اعتصاب غذا از سوی ما روبرو شدند. شوربختانه متوجه شدیم در جایی هستیم که زندان «رجایی»، در این محل از زندان قزلحصار استقرار یافته است، به خودمان آمدیم دیدیم در سلول‌های انفرادی‌ای قرار گرفته‌ایم که همان مکانی‌ست که زندانیان را به مسلخ اعدام می‌برند و ما بارها در دوره‌های پیشین زندان نیز به این شیوه غیرانسانی صدور و اجرای احکام اعدام مخالفت کرده بودیم.

با ادامه اعتراض جمعی چند روز بعد پس از سپری‌کردن شرایط امنیتی و فشار و سرکوب که در برابر آن ایستاده‌ایم ما را به واحد ۴ بند ۲۱ سالن ۲ انتقال دادند در بدو ورود متوجه شدیم سالنی کوچک با اتاق‌هایی حدودا ۱/۵ در ۲ متر شبیه به گور دخمه و فاقد هرگونه امکانات زیستی وجود دارد که با مقاومت هم‌بندیان مسولان زندان چندی بعد این مکان را با موکت و پرده آراستند (لازم به ذکر است که به تازگی مدیر زندان گفته نامه‌هایی از وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران مبنی بر فشار مضاعف به بند سیاسی و سرکوب آنان دریافت کرده که ما را وادار به سکوت نمایند و تأکید کرده که اگر مجبور شوم بایستی با یک قاشق پلاستیکی باقیمانده دوران زندان را سپری کنید!) ما به این نتیجه رسیدیم که به زودی این بند تبدیل به تبعیدگاه زندانیان سیاسی معترض خواهد شد.

در ادامه تبعید و سرکوب با خبر شدیم که یکی دیگر از زندانیان سیاسی محبوس در بند ۸ زندان اوین به محض اطلاع از تبعید چند تن از هم‌بندیان،اعتراض را آغاز کرده و بعد از اطلاع‌رسانی بی‌درنگ رضا محمد حسینی را به سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل کردند، با فشار مضاعف روحی و روانی که مصداق بارز شکنجه نیز است روانه بیمارستان به مدت حدود ۵ روز با دستبند و پابند او را به تخت بستند سپس وی را به مدت ۱۴ روز در بهداری روبروی بند۴ زندان اوین در اتاق زیر دوربین که دست کمی از سلول انفرادی ندارد نگهداری گردید و این موضوع همزمان با جنبش مهسا که سبب افزایش میزان سرکوب‌ها به روی زندانیان سیاسی، کنشگران آزادیخواه و مردم معترض شد.

در ادامه روند فشارها به این زندانی سیاسی به بند قرنطینه فرستاده شد که پس از چند روز متوجه در گذشت پدرش می‌شود که علت آن بازداشت غیر انسانی فرزند همراه با ضرب و شتم توسط نیروهای سرکوبگر سپاه پاسداران «قرارگاه ثارالله» و انتقالش به سلول انفرادی بود و حتی اجازه [شرکت در] خاکسپاری پدر را نیز به او ندادند.

پس از اطلاع‌رسانی از سوی این زندانی پیرامون بازداشت‌شدگان معترض که به بند قرنطینه آورده شده بودند باز هم توسط زندانبانان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چند روز بعد به بهانه درز کردن اخبار زندان اوین به سلول انفرادی معروف به سوییت واحد ۳ زندان قزلحصار (به مدت ۱۸ روز) تبعید گردیدکه منجر به مشاهدات وی از وضعیت زندانیانی که برای اجرای حکم اعدام در سلول‌های انفرادی نزدیک او بودند شد از جمله شاهد لحظات پایانی زندگی پیش از اعدام آنان و شنیدن صدای گریه و زاری این زندانیان در سحرگاه چهارشنبه‌ها که به اجبار به سوی مرگ کشانده می‌شوند بود، که با این رنج ها و زخم‌های نشسته بر دل و جانش به واحد ۴ بند ۲۱ سالن زندانیان سیاسی واردشد.

پس از اوج گرفتن روند اجرای احکام اعدام در زندان قزلحصار این زندانیان بند سیاسی فارغ از گرایش‌ها و اندیشه‌های گوناگون در حمایت از جان انسان‌ها با انتشار بیانیه‌ی «کارزار سه شنبه‌های نه به اعدام» مخالفت خود را با این روش غیرانسانی با اعلام اعتصاب غذا در روز سه شنبه‌های هر هفته که مناسبت آن بیشتر به جهت شب پایان زندگی اعدامیان است آغاز کرده‌اند.

سیستم دیکتاتوری با اعدام، زندان، تبعید و سرکوب‌ها به دنبال رساندن پیام وحشت و خفقان به مردم معترض است که البته کارساز نیست، ملت آزادیخواه ایران به هدفی کمتر از واژگونی جمهوری اسلامی رضایت نخواهند داد.

زرتشت احمدی راغب
رضا محمد حسینی

نهم شهریور ۱۴۰۳
زندان قزلحصار

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *