این خانه دگر مِهر تو در جان و تنش نیست
این مُرده غریبی ست که بر تن کفنش نیست
از جور دَدان مادر میهن شده ویران
این شیخک بیمایه که درد وطنش نیست
در باور دیرینهی خود غرق چنان است
گریان که چرا زنده امام حَسَنش نیست
بر جنگل و دریای وطن رحم نکردند
آنگونه که یک سایه به دشت ودمنش نیست
بر نسل جوانی که امیدش شده بر باد
گوید بزنید آنکه به لب ذکر منش نیست
رادان و ادیبان و وکیلان همه در بند
زندانی این مُلک مجال سُخنش نیست
«ساسان » نتوان داشت امیدی به رهایی
زین فرقه که حرفی زِ خِرَد در دهنش نیست
ساسان ساسانی جمعه 25 آبان 1397