حسرت دوری از خانه پدری و مادری
آه… کاش کسی میگفت چیزهایی هست که اگر بگذری، دیگر بازنمیگردند حسرت دوری از خانه پدری و مادری خانهای در دوردست خانهای بود در ته کوچهای باریک، پشت دیوارها، با حیاطی پر از شمعدانیهای سرخ و بوی نان تازهای که هر صبح در تنور مادر میپخت. خانهای که صدای خنده در آن از گلدستههای دوردست… ادامه مطلب »
