پایان اصلاح‌طلبی و ضرورت انقلاب از بالا, نصرالله لشنی

By | ۱۳۹۷-۰۴-۱۳

ایران در آستانه‌ی تحولی تاریخی و سرنوشت‌ساز است. ایران امروز از تمامی شرایط و پیش‌نیاز‌های یک انقلاب اصیل سیاسی و اجتماعی برخوردار است. برخی شرایط امروز جامعه‌ی ایرانی را انقلابی نمی‌دانند! وقتی می‌پرسیم چرا؟ پاسخ می‌دهند چون رهبری و سازمان‌دهی انقلابی وجود ندارد. این پاسخ نتیجه‌ی هیمنه و سلطه‌ی تفکر مارکسیسم – لنینیسم بر نسلی از ایرانیان است.

درمیان مجموعه تئوری‌هایی که نظریه‌پردازان و اندیشمندانی که تلاش کرده‌اند تا برای انقلاب دراندازند، تنها تئوری لنین است که به طور جدی بر مولفه‌های رهبری و سازمان‌دهی تاکید می‌کند و بر حزب پیشاهنگ انقلابی به عنوان رهبری و سازمان انقلابی تاکید می‌کند. سایر تئوری‌ها اهمیت چندانی برای این مولفه قائل نیستند و حتی کسانی چون کارکردگرایان، دورکهیم، هانا آرنت، روزا لوگزامبورگ و مائو و … برخلاف این تئوری، به تئوری جامعه‌ی توده‌ای باور دارند و معتقدند انقلاب نه در جامعه‌ای که از رهبری و سازمان‌دهی برخوردار است، بلکه در جامعه‌ای توده‌ای که فاقد این شرایط است رخ می‌دهد. جالب این است که تئوری لنین حتی در سنت و ادبیات مارکسیسم توسط کسانی چون لوگزامبورگ و مائو نیز نقد شده است، اما فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی چون به شدت متاثر از ایدئولوژی مارکسیسم – لنینیسم و ادبیات حزب توده در ایران هستند، کمترین توجهی به این نقدها نداشته و رهبری و سازمان‌دهی انقلابی را به عنوان شروط لازم و ضروری انقلاب، به مثابه آیه‌ای نازل شده پذیرفته‌اند.

حقیقت اما این است که پویایی انقلاب، خود رهبری و سازمان‌دهی را خلق و انتخاب خواهد کرد. نمی‌گوییم که انقلاب نیاز به رهبری و سازمان‌دهی ندارد، بلکه این دو، مولفه‌های پسینی‌اند و در فرآیند تحول انقلابی به وجود می‌آیند. در انقلابات قرن بیستم، شورش دهقانان در روسیه، چین و مکزیک تجربه‌هایی‌اند که رهبری، سازمان‌دهی و حتی ایدئولوژی انقلاب، بعد از شورش‌های گسترده‌ی دهقانی و توسط گروه‌هایی غیر از دهقانان به وجود آمد و انقلاب را به پیش برد.‌

در شورش ۱۹۱۷ در سن‌پترزبورگ که نهایتاً دولت تزار را سرنگون کرد رهبری وجود نداشت و بلشویک‌ها از وقوع آن در شگفت شدند. اما پس از سقوط حکومت تزار رهبران و گروه‌های سیاسی از فرصت بهره جستند و به رویدادها جهتی انقلابی بخشیدند. پس رهبری، سازمان‌دهی و ایدئولوژی انقلابی در فرآیند انقلاب و در بطن تحولات دوران‌ساز خلق و توسط مردم انقلابی و شورشیان انتخاب می‌شوند.

از این مولفه‌ها که بگذریم اما، شرایطی که تئوری‌های مختلف انقلاب به عنوان پیش‌نیاز انقلاب برشمرده‌اند، همه در ایران قابل دیدن و ردیابی هستند. یعنی بدون محدود شدن در تئوری‌ای خاص، تمام شرایطی که تئوری‌های مختلف در مکاتب متعدد جامعه‌شناختی برای انقلاب برشمرده‌اند را می‌توان شماره کرد و نمونه‌هایی از آن شرایط را در ایران امروز دید. شرایطی که بنابر آنها ما را به این باور رسانده است که ایران در آستانه‌ی انقلاب و تحولی عظیم و دوران‌ساز است. اما این شرایط به طور مختصر و خلاصه به قرار زیر هستند:
در تئوری مارکس منازعه‌ی انقلابی ناشی از ساختار منافع طبقاتی و آگاهی نسبت به آن منافع است. امروز در ایران مردم خود را در یک طبقه و حاکمیت را در طبقه‌ای ضد خود تصور می‌کنند. تضاد طبقاتی در ایران با توجه به مواضع و واکنش‌های عمومی‌ای که نسبت به ردیف بودجه‌هایی که برای برخی نهادها در نظر گرفته شده‌اند، قابل دیدن است، مردم از هر قشر و طبقه‌ای تضاد اصلی خود را با حاکمیت و نهادهایی که به آنها بودجه‌های هنگفت اختصاص یافته است، می‌بینند. مردم اکنون از نوعی آگاهی نسبت به وضعیت اقتصادی خود و طبقه‌ی حاکمه دست یافته‌اند که منافع اقتصادی خود را در بزیرکشیدن این طبقه‌ی حاکمه می‌دانند.

به عقیده‌ی دورکهیم انقلاب زمانی رخ می‌دهد که مردم در شرایط فروپاشی همبستگی سنتی و عدم پیدایش همبستگی جدید هستند. وی رواج خودکشی در یک جامعه را نتیجه‌ی فروپاشی بافت اخلاقی و همبستگی می‌داند. از نظر او از میان رفتن امنیت و دلبستگی سنتی و عدم پیدایش همبستگی اخلاقی جدید و فردگرایی افراطی زمینه‌ی اصلی پدیده‌ی خودکشی است. پدیده‌ای که وقتی رواج می‌یابد، ترجمان شرایطی است که دورکهیم آن شرایط را پیش‌نیاز شورش‌های اجتماعی و انقلاب یا همان خودکشی جمعی می‌داند. این همان شرایطی است که جامعه‌شناسان جدید از آن به عنوان جامعه‌ی توده‌ای نام می‌برند. جامعه‌ای ذره‌ای و اتمیزه شده که فاقد هرگونه سازمان‌دهی و نهاد مدنی است و آمده‌ی هرگونه شورش و انقلابی است.

وقتی که جامعه همبستگی و نظم اجتماعی خود را از دست می‌دهد و به واسطه‌ی عملکرد فسادانگیز حاکمیت، مردم از هرگونه اصلاحی ناامید می‌شوند، برای ایجاد همبستگی نوین و نظم جدید دست به انقلاب می‌زنند و در تلاش می‌شوند که نظمی نو دراندازند. شرایطی که امروز به وضوح در ایران قابل دیدن است. گسترش خودکشی به قدری است که وزیر بهداشت خطر اپیدمی شدن آن را اعلام کرد. وزیر اما غافل است که خودکشی اپیدمی نمی‌شود، بلکه رواج آن نشانه‌ی انتحارها یا شورش‌های اجتماعی است.

چالمرز جانسون، یکی از نظریه‌پردازان مکتب کارکردگرایان، بر این باور است که انقلاب نتیجه‌ی عدم هماهنگی محیط و ارزش‌هاست. وی معتقد است این عدم هماهنگی از چهار منبع امکان می‌یابد. ۱ – منابع خارجی تغییر ارزش‌ها، مانند ورود عقاید و ایدئولوژی‌های خارجی به درون جامعه، ۲ – منابع داخلی تغییر ارزش‌ها، مثل پیدایش عقاید و مصلحین درون نظام، ۳ – منابع خارجی تغییر محیط، مثل تاثیری که رشد تکنولوژی بر محیط‌هایی چون جامعه‌ی ایران می‌گذارند و ۴ – منابع داخلی تغییر محیط مثل رشد جمعیت و پیدایش گروه‌های جدید.

اکنون در ایران تمام این تغیرات را شاهدیم و می‌بینیم که این تغییرات عمده تضادی جدی و آشتی‌ناپذیر بین ارزش‌های مورد پذیرش حاکمیت و مردم ایجاد کرده است. امروزه ارزش‌های ایدئولوژیک مردم در ایران ارزش‌های حقوق‌مدار مبتنی بر حقوق بشر و آزادی‌های اجتماعی و سیاسی است که در تضاد آشتی‌ناپذیر با ارزش‌های تلکیف‌مدار مبتنی بر فقه حاکمیت دینی در ایران است. درون ساختار قدرت در ایران، سال‌هاست که گروه‌های متعدد و متنوعی به ضرورت اصلاحات اساسی رسیده‌اند. اکنون گسترده‌گی این طیف به حدی است که نمادهای متنوع بسیاری چون خاتمی، ناطق‌نوری، علی لاریجانی، بیت خمینی، بیت هاشمی و احمدی‌نژاد و … را در برمی‌گیرد. همین موجب شده است که درون ساختار قدرت نیز جنگ و جدال‌های بسیاری را شاهد باشیم که البته بخشی عمده از این جنگ و جدال‌ها نتیجه‌ی تنوع گروه‌های ذی‌نفوذ یا مافیایی است که از هم‌اکنون برای جانشینی خامنه‌ای خیز برداشته‌اند. در مورد افزایش جمعیت نیز که روزی جهانگیری اعلام کرده بود، دهه‌ی شصتی‌ها هرجا می‌روند، کار ما را خراب می‌کنند. دقیقاً همین دهه‌ی شصت و هفتادی‌ها هستند که به زودی با شورش‌های مستمر و ممتد خود جمهوری اسلامی را از اساس ویران خواهند کرد.

هانتینگتون معتقد است انقلاب در جوامعی رخ می‌دهد که از یک سو شاهد افزایش مشارکت و بسیج سیاسی گروه‌هایی هستند که تا پیش از این از صحنه‌ی سیاست خارج بوده‌اند و از سوی دیگر فاقد نهادهای سیاسی لازم برای مشارکت در قدرت و سیاست هستند. ایران امروز بیش از هر زمانی شاهد رشد و گسترش و به میدان آمدن گروه‌هایی از این دست است که هیچ مجالی برای بروز و ظهور سیاسی نمی‌یابند و به شدت سرکوب می‌شوند. چهل سال سرکوب مداوم و فزاینده‌ی نهادهای سیاسی و مدنی توسط جمهوری اسلامی هیچ مفر و روزنه‌ای برای ابراز وجود سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جوانان ایرانی باز نگذاشته است. جمعیت جوان دهه‌های شصت و هفتاد، اکنون به شدت نیازمند ابراز وجود و اعلام نظر سیاسی هستند و می‌خواهند که در کنش‌ و واکنش‌های سیاسی و مدنی، و حتی قدرت؛ دخالت داشته باشند. اماهیچ نهادی جز انتخابات که در واقع به فرصتی برای خودنمایی جمهوری اسلامی در فضای جهانی تبدیل شده است، نمی‌یابند. لذا از انتخابات نیز سرخورده شده‌اند و به زودی این نیروی متراکم و فشرده به صورت شورش‌های ممتد و در نهایت انقلاب عظیم اجتماعی بروز خواهند کرد.

تئوری فردگرایانه و روانشناسانه‌ی انقلاب به تصورات فردی نسبت به وضعیت اجتماعی بیش از وضعیت عینی اهمیت می‌دهد، و تحولاتی را که در سطح زندگی فرد پیش می‌آید عنصر اصلی وضعیت انقلابی به شمار می‌آورد. فرضیه اساسی این تئوری این است که انسان‌ها دارای خواست‌ها و نیازهای اساسی هستند و اگر این خواست‌ها و نیازها سرکوب شده یا ناکام بماند به پیدایش احساس خشونت و پرخاشگری می‌انجامد. عنصر اصلی خشونت سیاسی و رفتار انقلابی همین پرخاشگری است.

سوروکین شش گونه‌ی سرکوبی که ممکن است به انقلاب منجر شوند را بدین قرار می‌داند: ۱- سرکوب غریزه‌ی تغذیه (گرسنگی)، ۲- سرکوب غریزه‌ی دارایی، ۳- سرکوب غریزه‌ی صیانت نفس، ۴- سرکوب غریزه‌ی جنسی، ۵- سرکوب انگیزه‌ی آزادی، ۶- سرکوب غریزه‌ی اظهار وجود. سرکوب‌هایی که تقریباً همه‌ی آنها در ایران امروز وجود دارند و با نگاه گذرا به اطراف خویش انواع این سرکوب‌ها را می‌بینیم و نیازی به توضیح بیشتر نیست.
جیمز دیویس معتقد است انقلاب زمانی احتمال وقوع می‌یابد که دوران درازی از توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی به دنبال خود دوران کوتاهی از بحران را به همراه آورد. دیویس در واقع نظریه‌ی مارکس و توکویل را ترکیب نموده و از دل آن دو به این نتیجه رسیده است. مارکس انقلاب را نتیجه‌ی فقر و توکویل آن را نتیجه‌ی رفاه می‌دانست. اما دیویس بر این باور است که انقلاب نتیجه‌ی فقر بعد از رفاهی نسبی است. اتفاقی که اکنون در ایران شاهد آن هستیم. مردم از رفاه دوران خاتمی و سه سال اول احمدی‌نژاد گرفتار این فقر و فساد افسارگسیخته شده و در حال فروپاشی تمام عیار اجتماعی هستند. نگاهی به آمارهای دو دهه‌ی اخیر و مقایسه‌ی آنها به وضوح میزان فقر و فلاکت مردم، و افزایش روزافزون این فقر و فلاکت را نشان می‌دهد.

رابرت گار معتقد است شورش‌های اجتماعی ناشی از میزان و شدت احساس ناکامی نسبی در میان گروه‌های گوناگون هر جامعه است. وی ناکامی نسبی را بر سه نوع می‌داند. ۱- ناکامی ناشی از کاهش امکانات که در آن توقعات ثابت باقی می‌مانند. ۲- ناکامی ناشی از افزایش توقعات که در آن امکانات نسبتاً ثابت هستند. و ۳- ناکامی فزاینده که در آن توقعات افزایش و امکانات کاهش می‌یابند. شرایطی که در ایران امروز به وضوح قابل دیدن است. به واسطه‌ی رشد ارتباطات بین‌المللی و مقایسه‌ی مردم ایران با دیگر کشورها، به میزان توقعات‌شان افزوده می‌شود. آخرین نمونه‌ی این مقایسه، مقایسه ایرانیان با مردم و اصلاحات عربستان است. ایرانیانی که زنان‌ و دختران‌شان حتی اجازه‌ی ورود به ورزشگاه‌ها و تماشای فوتبال را ندارند، به یک‌باره با حجم عظیمی از اصلاحات (حتی اگر ظاهری) عربستان و آزادی‌های اجتماعی زنان آن‌جا مواجه می‌شوند و بر میزان احساس ناکامی‌شان افزوده می‌شود. این مقایسه زمانی دردآور می‌شود که در ایران به گشت ارشاد، گشت نسب نیز افزوده می‌شود و هر روز امکانات بیشتری از مردم گرفته می‌شود. این تنها یک نمونه‌ی کوچک از احساس ناکامی روزافزون مردم ایران است که جامعه را به سمت شورش و انقلاب می‌برد.

کورن هاوزر فرضیه‌ای دارد مبنی بر اینکه افراد تشکیل دهنده‌ی رهبری انقلابی یا آنان که در ابتدا جذب جنبش توده‌ای می‌شوند افراد «حاشیه‌ای» جامعه هستند. بعد از اعتراضات توده‌ای دی‌ماه ۹۶ بخشی از دانشجویان که گروهی از نخبه‌گان اجتماعی را تشکیل می‌دهند با شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا»؛ خود را از حاشیه‌ی کنش سیاسی به متن جنبش اعتراضی کشاندند. این بخش از نخبه‌گان جامعه که در مدار بسته‌ی اصلاح‌طلب – اصول‌گرا راه نمی‌یابند و یا وارد نمی‌شوند و در حاشیه‌ی سیاست قرار می‌گیرند، میدان‌داری سیاسی خود را در انقلاب و گشودن مدار بسته‌ی اصلاح‌طلب – اصول‌گرا می‌دانند. در این به حاشیه راندن سیاسی جوانان، اصلاح‌طلبان با طرح خودی – غیرخودی بیشترین نقش و تاثیر را داشته‌اند و اکنون با شورش نیروی محرکه حاشیه‌ای مواجه شده است.

به‌هرحال، بنابر تمام تئوری‌های موجود انقلاب، جامعه‌ی امروز ایران در آستانه‌ی انقلابی عظیم و دوران‌ساز است، اما نگران‌کننده این است که هیچ برنامه و چشم‌انداز روشنی برای هدایت این جنبش انقلابی وجود ندارد و چه‌بسا این انقلاب عظیم و اصیل اجتماعی منتها و منتج به فروپاشی تمام عیار فرهنگ، جامعه و تمامیت ارضی ایران گردد. پس برای پیشگیری از این فروپاشی قریب چه باید و چه می‌توان کرد؟

انقلاب از بالا
کم‌هزینه‌ترین، سریع‌ترین و مطمئن‌ترین کار، انقلاب از بالاست. تجارب آلمان، ژاپن و شاید کره جنوبی پیش روی ماست و می‌توان با نگاه به آنها از روش انقلاب از بالا ساختارهای موجود جمهوری اسلامی را تحولی عظیم بخشیم. اکنون سیاست داخلی ایران تابعی از سیاست خارجی آن شده است که باید متحول شود. اقتصاد، فرهنگ و جامعه‌ی ایرانی قربانی توهمات منطقه‌ای و جهانی حاکمیت جمهوری اسلامی شده است. دشمنی رهبران جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب که ریشه در آموزه‌های ضد امپریالیستی لنین دارد، تمام هست و نیست و اکنون و آینده‌ی مردم ایران را نابود کرده است. جمهوری اسلامی نیاز به یک «دنگ شیائو پینگ» دارد تا اقتصاد را که یک واقعیت قابل لمس و در همه‌ی ارکان زیست فردی و جمعی مردم جاری و ساری است را با ایدئولوژی که واقعیتی قابل لمس نیست و انتزاعات و توهماتی‌ست که عموماً نیز بر سر آن اختلاف نظر وجود دارد، عوض کند.

انقلاب از بالا، به رهبری جسور و صادق نیازمند است که اولویت را به توسعه اقتصادی دهد و سیاست خارجی خود را با ضرورت‌های این توسعه و برنامه‌های مرتبط با آن تنظیم کند.‌ رهبری که نظامیان را از اقتصاد و سیاست بیرون کند و به پادگان‌ها برگرداند، اعلام عفو عمومی نموده و همه‌ی فعالان و نخبه‌گان را دعوت به ساختن ایران کند.

انقلاب از بالایی که شعار مرگ بر این و آن را تعطیل کند و درهای رفت و آمد کشور را به روی همه باز نماید. توهم نابودی اسرائیل و شکست عربستان و اضمحلال آمریکا و … را کنار گذارد و واقعیت رشد اقتصادی و رفاه مردم کشور را اساس قرار دهد. به جای به بهشت فرستادن زوری مردم و تبدیل کردن‌شان به غمگین‌ترین و عصبی‌ترین مردم دنیا، امکانات شادی و رفاه و آسایش‌شان را فراهم کند و …

همین امروز برای جبران بسیاری از خسارت‌ها دیر شده و چه‌بسا برخی غیرقابل جبران شده‌اند. پس اگر امروز نجنبیم فردا دیرتر خواهد شد و دیگر کاری نمی‌شود کرد و ایران در مسیر ویرانی شتابی فزاینده و روزافزون خواهد گرفت.‌ با این حال اما بعید می‌دانم جمهوری اسلامی تن به چنین انقلابی دهد و ناگزیریم برای هدایت شورش‌ها و انقلابی که در آینده شاهد خواهیم بود، شیوه‌ی تحول‌خواهی را در پیش گیریم. در فرصت بعدی شیوه‌ی تحول‌خواهی را به طور مبسوط بحث خواهم کرد.

پانوشت:
برای توضیح بیشتر و مفصل‌تر تئوری‌های انقلاب به کتاب‌های «انقلاب و بسیج سیاسی» نوشته‌ی حسین بشیریه و «تئوری‌های انقلاب» نوشته‌ی آلوین استنفورد کوهن، ترجمه‌ی علیرضا طیب مراجعه شود. این دو کتاب منابع بنده در نوشتن این مقاله بوده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *