– دولتهای غربی اصلاحطلبان را از سطل زبالهی نظام بیرون آوردند و در رسانههای فارسیزبان (رادیو فردا، صدای امریکا و بیبیسی فارسی) به نمایش گذاشتند.
– اصلاحطلبان تحت بستهبندی میانهروی هم از توبرهی جمهوری اسلامی خورده و پروار شدهاند و هم از آخور دانشگاههای غربی که گروهی چپگرا و متنفر از کشور خود آنها را اداره میکنند.
– ترامپ هرچه باشد در کسب و کار شادی و سرگرمی و مسکن مردمان بوده است. اما خامنهای و سلیمانی و سروش و کدیور در کسب و کار اسلامگرایی و شریعت و روحانیت، که یعنی تبلیغات سیاسی و سرکوب.
استمرارطلبان مذهبی و غیر مذهبی در دو مقطع به خوبی نشان دادند که وفاداریشان به «نظام» تا حد حمایت از تیراندازان سپاهی و بسیجی و اعضای تیم ترور نظام مقدس است و نباید نظریههای اسلام حداقلی، ولایت انتخابی، مردمسالاری دینی یا سوسیال دمکراسی (از نوع احمدی نژادی) آنها را جدی گرفت: دورهی اعتراضات داخلی ضد نظام و عصر فشارهای خارجی کمرشکن. آن نظریهها فقط برای ماندن در چارچوب «نظام مقدس» و استمرار منافع در دوران پس از مرگ خمینی بود و خامنهای و سپاهیانش به درستی با خود میگفتند «مگر ما بد میخوریم» و آنها را با تیپا از سر سفرهی نظام بعد از یک دهه فرصت بیرون انداختند. بعد غربیهای خام و چپول آنها را تحویل گرفتند به این امید که روزی به سر نظام برگردند (در محافل خود می گفتند «بدیل نظام موجود اصلاحطلبان هستند») بدون توجه به اینکه آنها کارشان به سطح تقرب (دستمال یزدی) رسیده و تنها به کار بازیافت میخورند. تعبیری که ترامپ برای جو بایدن به عنوان یکی از رقبایش در سال ۲۰۲۰ به کار برد دقیقا کاری بود که همان گروهها در غرب با اصلاحطلبان مذهبی کردند: آنها را از سطل زبالهی نظام بیرون آوردند و در رسانههای فارسیزبان (رادیو فردا، صدای آمریکا و بیبیسی فارسی) به نمایش گذاشتند.
در فاز اول برای مقابله با براندازی ملموسی که نشانههای وقوعش بیش از هر زمان دیگری به چشم میخورند همه در داخل و خارج بسیج شدند تا خیزش دی ۹۶ با سرعت هرچه تمامتر سرکوب شود و برای سرکوبگران هورا کشیدند چون معترضان دیماه به دنبال رفع حصر نبودند و شعارهایشان رنگ و بوی بازگشت به «دوران طلایی امام» را نداشت. بدین جهت آن حرکت شجاعانه و سراسری را «بیریشه» و «بیهویت» نامیدند.
مقطع دومی که اصلاحطلبان و عقبهی خارجی آنها به خوبی نشان دادهاند تنها غمشان فروپاشی نظام ولایی است، دورهای است که جمهوری اسلامی قرار است تحت فشار تحریمهای نفتی و بانکی قرار گیرد و اندکی از درآمد و دزدیهای سپاهیان و روحانیون فربه و فاسد در ایران کاسته شود. آنها با همهی وجود به میدان آمدهاند که نکند دلاری از سهم سپاه قدس که در جنگهای منطقهای هزینه میشود و قرار است در نهایت بنا به وعدهی پیشوای بزرگشان علی خامنهای به ریختن یهودیان به دریا منجر شود کاسته شود. ننگی بالاتر از این برای اساتید دانشگاه در ایالات متحده هست که برای تداوم جریان یافتن ارز خارجی به سپاه قدس و دفتر خامنهای علیه یهودیان تلاش کنند؟ بعد از امضای نامهی نایاک توسط جمعی از پادوهای نظری حکومت دینی عبدالکریم سروش و دیگر اعضای طبقهی ممتازهی جمهوری اسلامی برای ناسزاگویی به ترامپ و دولت وی به صحنه آمدند. زبان و بیان این گروه در این روزها همانند رجالههای چپ در ایالات متحده و اروپا به «ترامپنامه» تبدیل شده است.
فساد و تجزیه کشور
جالب است که وقتی سخن از فساد میآید همهی اینها یکباره حس وطندوستی و نگرانیشان از تجزیه کشور تحریک میشود. متاسفانه جای اشاره به سوء استفادهی اصلاحطلبانی مثل سروش و کدیور و خاتمی و دهها اصلاحطلب دیگر برای سالها از منابع عمومی کشور در سخنان پمپئو خالی بود. آقای سروش باید توضیح دهند که چرا برای دو دهه اتومبیل دولتی و راننده دولتی داشت (محسن کدیور حدود یک دهه با حقوق مدیریت در حالی که داشت کتابهای شخصیاش را بر گردهی همکارانش می نوشت) و هر چند روز با ارز دولتی برای انواع کنفرانس و سمینار به کشورهای دیگر سفر می کرد. امروز حاصل آن سفرها را در حدود دو دهه بورسیههای مطالعاتی به شخص ایشان (بدون هیچ کار علمی) و فرزندانشان در دانشگاههای ایالات متحده و کانادا و اروپا میتوان مشاهده کرد. جالب است که اصلاحطلبان تحت بستهبندی میانهروی هم از توبرهی جمهوری اسلامی خورده و پروار شدهاند و هم از آخور دانشگاههای غربی که گروهی چپگرا و متنفر از کشور خود آنها را اداره میکنند. آنهایی که تصور میکنند سروش و کدیور مبشر نوع دیگری از اسلام هستند دقیقا مثل دیک چینی و جرج بوش هستند که تصور میکردند عراقیها از آنها پذیرایی خواهند کرد. اینها مبشر نوع دیگری از اسلام هستند اما این نوع دیگر همان اسلامگرایی زشت و سیاهکار روحانیت شیعه و پاسدارانشان در بستهبندی تازه است.
شباهتهای بینظیر سروش و خامنهای
وقتی پای براندازی نظام مقدس در میان باشد ببینید شباهتها تا کجاست. سروش در یک نوشتهی بسیار کوتاه به عنوان کسی که زیادهگوست دستش را به خوبی رو کرده است. او هم مثل خامنهای نظام مستقر چهل ساله را «انقلاب چهل ساله» مینامد که در ننیجه، خامنهای میشود رهبر انقلاب. آیا سروش نمیداند که انقلاب در سال ۵۷ رخ داد و بعد از آن ما با یک نظام استبدادی تمامیتخواه و مافیایی روبرو هستیم؟ حتما نمیداند چون در مصاحبه با بیبیسی گفت که جماعت اسلامگرا (نامش را گذاشت ملت ایران، مثل خامنهای) قبل از خمینی بیپناه بودند و خمینی با استبداد و کشتار جمعی و باز گذاشتن دست فاسدان و لاتها به آنها قدرت داد و کسانی مثل سروش دارای راننده و اتومبیل دولتی شدند و جیبهایشان پر شد از ارزهای دولتی و دفاتر آنچنانی در مراکز دولتی. آنها در این شرایط میتوانستند نورچشمیهای خود را از کانال ظریف که در نمایندگی ایران در سازمان ملل بود به ایالات متحده بفرستند.
خامنهای از جنگ اقتصادی نگران است و سروش از بسته شدن «روزنههای نفت»؛ خامنهای از آمریکا به دلیل سرمایهداری و آزادیاش متنفر است و سروش از آن به دلیل «آزمندی و لیبرالیسماش». خامنهای سرنگونی جمهوری اسلامی را «فتنه» میخواند و سروش «بانگ شنیع و شوم.» دستگاه تبلیغاتی خامنهای براندازان را به مجاهدین خلق تقلیل میدهد و سروش عینا همین کار را از روی آن نسخه انجام میدهد.
به سخنان زیباکلام و سروش، نامه نایاک و دیگر پادوهای نظریهپردازش (اگر پادوی خود خامنهای میبودند شأن والاتری میداشتند تا پادوی نایاک)، و بیان دیگر بوقهای تبلیغاتی نظام و سپاه در خارج و داخل کشور نگاه کنید. اول اینکه «وا اسلاما» از آنها پریده و همه «وا ایرانا» است. این را باید به فال نیک گرفت که پشم اسلام عزیز برای این جماعت به کلی ریخته است؛ همه یکصدا نگران ایرانند و ایران هم برای آنها عین جمهوری اسلامی است. و دوم آنکه نوعی تقسیم کار میان آنها وجود دارد. دستهای به دولت ترامپ حمله میکنند و مردم را از تجزیه و سوریهای شدن میترسانند و دستهای دیگر آتشافروزی در منطقه و «ایران مادر همه جنگهاست» را با لیبرالیسم توجیه میکنند گویی حسن روحانی بازجو و امنیتی همیشگی امروز در نوک پیکان لیبرالیسم در ایران قرار گرفته است. روزنامهنگاری که بعد از یکی دو بازداشت به خبرچین وزارت اطلاعات تبدیل شده و به سرعت به مشاوره در دستگاه ریاست جمهوری نظام مقدس میرسد توهّم برش میدارد که رئیسش واقعا رئیس دولت است و دارد یک دکترین خاص را پیش میبرد. دادن موشک به حوثیها برای زدن کشورهای عربی مثل چاقویی است که پیش از انقلاب، تروریستی مثل سلیمانی به تروریست دیگری مثل زیبا کلام میداد که پاسبان سرکوچه را زخمی کند. این دیگر نظریهپردازی نمیخواهد. محمد قوچانی که در دوران جنبش سبز به لو دادن فعالان سیاسی مشغول بود امروز به استراتژیست نظامی و سیاسی دولت روحانی تبدیل شده و بیرون آمدن روحانی از بستهبندی قلابی میانهرو را خوشامد میگوید.
نگرانی از کاهش دلارهای سلیمانی
بعید است که سروش و کدیور و زیبا کلام و اعضای محافل تبلیغات حکومت دینی استمرارطلبان ندانند دولت ترامپ به دنبال قطع شریانهای اقتصادی نظام است و نه جنگ. اینکه همهی این جماعت چنان سخن میگویند که گویی فردا قرار است تهران بمباران شود حاکی از موضوع دیگری است. پمپئو در میان اعضای تیم ترامپ روشنتر از همه دست اصلاحطلبان را رو کرده است. صحبتهای پمپئو در برابر جمعی از ایرانیان، تقریبا تمام مارها و عقربهای ممتازه را از لانه بیرون کشید. همهی کسانی که هر چه در چهل سال اخیر از موقعیت اجتماعی و ثروت از جمهوری اسلامی دارند (بعلاوه چپهایی که از فرط تنفر از یهود و اعراب و نظام سرمایه داری در محور «مقاومت» جای گرفتهاند) در بستهبندی غمخواری برای ایران به مخالفت با دولت ایالات متحده و همراهی با نظام ولایی و پاسدارانش پرداختهاند. همهی اینها چهل سال است که حتی یک کلمه علیه سپاه پاسداران و سازمان سرکوب و ماشین تبلیغات جمهوری اسلامی سخنی نگفتهاند.
چرا این طبقهی ممتازهی جمهوری اسلامی که به طبقهی ممتازهی ایالات متحده و اروپا پیوستهاند تا این حد با دولت ترامپ مخالفاند؟ پمپئو بر دو نکتهی کلیدی که دو دهه است رسانههای غربی در باب آن به دنیا دروغ میگویند و نقاط ضعف استمرارطلبان است تاکید کرد:
۱.اینکه در حکومت جمهوری اسلامی میانهرو وجود ندارد، در حالی که اصلاحاتچیهای فاشیستی مثل خاتمی و رفقای وی در مجمع روحانیت مبارز که در دیماه ۹۶ فرمان قتل معترضان را صادر میکنند از سوی سیاسیون و رسانههای چپ میانهرو معرفی می شدند؛ میانهرویی مغازه دو نبشی است که استمرارطلبان نمیخواهند مخدوش یا تعطیل شود.
۲.اینکه کاست حکومتی جمهوری اسلامی یک مافیاست و نه یک دولت در میان دیگر دولتهای دنیای امروز. هر که در این کاست وارد شده و مدتی در آن مانده بدون استثنا فاسد است چون از منابع عمومی بدون استحقاق و مشروعیت بهره برده است. اصلاحطلبان چهار دهه است هر چه دارند از این منابع دارند.
نظریهپردازان و مشاوران ماشین سرکوب
کسانی که اعمال لاتها و اراذل و اوباش سازمان سرکوب را نظریهپردازی میکنند (مثل کیهان برزگر که برای کنترل محدود تنگه هرمز یادداشت سیاسی مینویسد) زشتکارتر و روسیاه تر از فرماندهان سپاه هستند. قبل از حسین درخشان هاروارد به این نظریهپرداز سیاست خارجی جمهوری اسلامی از مجرای عباس ملکی (معاون ولایتی در وزارت خارجه) بورس تحصیلی داده بود. دانشگاههای آمریکا کارنامهی سیاهی در دادن بورس تحصیلی به عوامل و انصار ولایت فقیه مثل عباس ملکی داشتهاند. ننگ بزرگتر از آنِ دانشگاه پرینستون است که به حسین موسویان تسهیلکنندهی ترور میکونوس عنوان استادی این دانشگاه را داد تا واسطهی مذاکرات برجام قرار گیرد.
کاباره یا کشتار جمعی
طبیعی است که کسانی مثل سروش و کدیور و دباشی و برادران صدری (جمع تابلودار اسلامگرا و چپهای وطنی) و بقیهی همراهانشان در تقابل زبان کابارهای (نسبتی که سلیمانی به ترامپ میدهد) و زبان سرکوب و کشتار جمعی (همان زبان خامنهای و خمینی) دومی را ترجیح میدهند. قاسم سلیمانی با همان زبان خودویژه پنداری سخن میگوید که روشننفکران دینی و چپهای ضد امپریالیست استمرارطلب. ترامپ هرچه باشد دستش به خونی آلوده نیست و در کسب و کار شادی و سرگرمی و مسکن مردمان بوده است. اما خامنهای و سلیمانی و سروش و کدیور در کسب و کار اسلامگرایی و شریعت و روحانیت بوده و هستند یعنی تبلیغات سیاسی و سرکوب. سروش ایدئولوگ نظامی است که آمده همهی احکام قصابانهی شریعت را اجرا کند و همهی دستگاههای دولتی جمهوری اسلامی دو دهه پاداش وی را میدادند (موسسهی صراط و انواع رانتهایش برای چاپ آثار ایدئولوگ بزرگ نظام سرکوب). کدیور هم متخصص همان فقه قصابی و سنگسار است. اگر ایرانیان چشمانشان را باز کنند در یک قمارخانهدار و ساختمانساز متحد بهتری از گروهی قصاب و نظریهپرداز قصابی آدمیان میتوانند پیدا کنند. آیا از اینکه گروهی از ایرانیان پرمدعا از ترامپ متنفر بوده و با خامنهای و سلیمانی همراهی میکنند نباید شگفتزده بود؟
چون ترامپ بیش از حسین اوباما به ماهیت رژیم پی برده و چهره فاسدشان را برملا کرده همگی دست بکار شده اند برای نجات این رژیم فاسد.