از نظر منصوره شجاعی مشکل ایران این است که آنها که قدرت دارند، احساس مسئولیت نمیکنند و آنها که احساس مسئولیت میکنند، قدرت و اختیاری ندارند.
اگر “اختیار” را واژهای بدانیم که از یک سو تکیه به قدرت دارد و از سوی دیگر بیانگر گزینش وپذیرش نیز هست ، “مسئولیت” واژهای کلیدی برای تعریف واژه اختیار در علوم مربوط به رهبری، مدیریت و اداره سازمان یک جامعه است.
دویچه وله:
در واقع، اختیار در مقابل اعمال زور و قدرت بر دیگران به معنای پدیدهای است که نحوه اعمال قدرت در نهادهای جامعه، خانواده و دولت را تحدید می کند. این دو معنا، با یکدیگر در تضادند. مخدوش شدن رابطه میان اختیار و مسئولیت در نهادها و جوامع غیر دموکراتیک موجب کاربست معنای دوم اختیار میشود که همان اعمال بی چون چرای قدرت بر دیگران است. قدرتی که صاحبان آن را بی نیاز از پاسخگویی به جامعه و مسئولیت پذیری میسازد. اختیار مشروع در هر واحد اجتماعی و نیز در کل جامعه هرگز با توسل به زور و اجبار اعمال نمیشود و گرنه مشروعیت آن خدشهدار خواهد شد و منجر به ورودی نامبارک به لابیرنت مناسبات قدرت میشود.
تحدید اختیار، از طریق مکانیزمهایی همچون قانون، مسئولیت مدنی و دیگر قراردادهای اجتماعی میسر میشود و صاحبان اختیار با پذیرش این اصول در ملازمت با مفاهیمی چون مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فردی است که درنهایت توان طیطریق آزادی، برابری و عدالت اجتماعی را خواهند یافت.
“ماری پارکر فالت” که در اوایل قرن ۲۰ به پیامبر مدیریت دموکراتیک معروف بود، از زوایای مختلف به مساله اختیار پرداخته است. طبق نظریه فالت اگر رهبری و مدیریت یک نهاد، سیاست توانمندسازی اعضا و پذیرش آرا و انتقادات آنان را به عنوان استراتژی مدیریتی خود برگزیند، توان ایجاد یک قدرت مشترک و عظیم را فراهم میآورد که به تعبیر فالت “قدرت با” نام دارد که هرگز به “قدرت بر” تبدیل نخواهد شد . بدین رو، فالت اعمال قدرت تام الاختیار را زمینهساز مقاومت و گرایش به سرپیچی از قدرت و در نتیجه فروپاشی قدرت میداند.
درسرزمین ما ایران، دو پاره شدن این دومعنای مکمل و تقسیم ناعادلانه آن میان گروههای صاحب “اختیار” و گروههای عهده دار “مسئولیت” و از سوی دیگر جای نگرفتن این دو موضوع در یک وحدت مفهومی و عملی، دلیل اصلی نزول انواع و اقسام ناملایمات و مصایب زمینی و سرزمینی است.
این نقصان فقط خاص حوزه زمامداری و حکمرانی نیست بلکه در یکایک واحدهای اجتماعی جامعه ایرانی از خانواده تا دولت باعث نوعی فلج تاریخی شده است.
گاه اختیار و اقتدار “فرهمندانه” رهبران انقلابی کار را به ویرانی غیر مسئولانه مرز و بوم کشانیده و گاه مسئولیت پذیری افراد مظلوم و متعهد در اثر فشار سرکوب قدرت تام الاختیار، موجب سرخوردگی، شکست، یاس و مرگ مقطعی یک ملت شده است.
در بخشهای غیردولتی و مدنی نیز این دوپارگی در یک واحد مفهومی، موجب ظهور عبارت “پدر خواندهها” در ادبیات تشکلهای مدنی و یا همان ان جی او ها شده است . این عبارت نوعی کنایه به پیدایی قدرتهای پنهان و مخوفی است که اکثرا به دلیل به خطر افتادن جایگاه فرد در مناسبات قدرت که “افقی” و “عمودی” هم ندارد، رخ مینماید.
این قدرت مخوف و در ظاهر مشروع، چنانچه با عاملیت مسئولانه اعضای یک نهاد در هم شکسته نشود درنهایت به نهادینه شدن سیاستهای غیر دموکراتیکی منجر خواهد شد که از قضا در نهادهای به ظاهر دموکراتیک اعمال میشود. غفلت از ارتباط متعامل میان اختیار و مسئولیت، همان فلج تاریخی را در عرصههای مدنی هم بازتولید میکند.
در عرصه حکمرانی، زمامداران مختار کشور اکثرا فاقد حس مسئولیت ملی، میهنی، اجتماعی و مدنی هستند. در عرصه شهروندی اما دلسوزان و تلاشگران واقعی کشور خواه در بخشهای دولتی و خواه در نهادهای مدنی فاقد هرگونه اختیار و قدرت هستند. در دوران اصلاحات شایستهسالاری نخ نما شده تبدیل به دکانی برای تهیه کلکسیون بورسهای دانشگاههای غربی، القاب پر طمطراق “آکادمیک” و مدارک و مدارج “علمی” برای تهیه کارنامه شغلی در نهادهای علمی و تخصصی و تکنوکراتیک شد و مشروعیت حقیقی شایستهسالاری از دست رفت که رفت!
اختیار سازمانی که طبق تحلیل کلاسیک “ماکس وبر” حد و حدودش فقط توسط قوانین تعیین میشود، ازطریق قوانین نوشته و نانوشته، تام الاختیاری و تمامیت خواهی را به مقیاس رهبری و مدیریت تمام امت مسلمان و حتی غیر مسلمان جهان نیز رسانید!
در واقع با نگاهی اجمالی به تاریخ ایران شاید بتوان گفت از معدود مقاطع تاریخی که در آن نسبت میان مسئولیت و اختیار در دو حوزه زمامداری و شهروندی تاحدودی رعایت شده، دوران نهضت ملی شدن نفت است. آنجا که مردم با احساس مسئولیت و به اختیار خویش پای صندوق رای میروند، نمایندگان مردم به مجلس راه میبرند و با تکیه به قدرت ناشی از رای مردم قانونگذاری میکنند.
دولت ملی با توان و اراده خود به دلیل نفوذ مخالفان نهضت ملی حکم انحلال مجلس را میدهد. رسانههای مسئول، اختیار لازم برای نقد و بررسی عملکرد دولت را دارند. دولت مردم را به رفراندوم دعوت میکند. کارگران از حق اعتصاب خود در خدمت منافع ملی استفاده میکنند. سازمانهای منتقد از حق برگزاری تظاهرات علیه برخی از سیاستهای دولت استفاده میکنند. جنبش زنان در بزنگاه انتخاب میان مطالبات عام و مطالبات جنسیتی، مبارزه برای حق رای زنان را موقتا به نفع نهضت ملی متوقف میکند . گروههای دیگری از میان جنبش زنان در مخالفت با سیاستهای دولت ملی بر کسب حق رای در آن مقطع پافشاری میکنند. و از این دست خاطرات که در حافظه تاریخی ملت خوش نشسته است. هرچند که دولت دکتر مصدق “دولت مستعجل” بود، اما افتخاری اندوهبار را برای همیشه در تاریخ ایران حک کرد.
از سعی بین اختیار و مسئولیت تا سعی بین صفا و مروه
و اما ایران این روزها… این روزها باران مصیبت آنچنان بر کویر بی عدالتی باریدن گرفته که مردم بیسرپناه و ستمدیده به امید بارش حقیقت بازهم سر به آسمان بلند کردهاند و ورد دعای باران عدالت میخوانند، بدان امید که مویه ابرخرد بر بام حاکمیت، بی مسئولیتی مختاران و بیاختیاری مسئولان را بشوید و با خود ببرد تا که این خاک منزه شود و این عبادت بشری درسی شود برای حکمرانان بی خرد تا بیاموزند که ثواب سعی بین اختیار و مسئولیت کم از ثواب سعی بین صفا و مروه نیست.