در مقالهی “تسلیحات اسرائیلی، سربازان ایرانی، و دشمنان عراقیشان” نوشتم که چگونه کشورهای صادرکنندهی تسلیحات، از جمله اسرائیل، از فرصت جنگ ایران و عراق بهره بردند و حتی انگیزههای ادامهی جنگ را فراهم کردند. در این مقاله بر یک واقعهی مهم تاریخی تمرکز خواهم کرد: ایران کنترا، یا ایران گیت، بزرگترین رسوایی دولت ریگان از یک سو و دولت خامنهای (به نخستوزیری موسوی) از سوی دیگر.
رادیو زمانه:
چه نیروهایی در داخل ایران به انعقاد قراردادهای تسلیحاتی با آمریکا تن دادند و کدامیک از نیروهای سیاسی داخل و خارج ایران با آن مخالفت کردند؟ انگیزههای این مخالفت چه بود و سوریه، کشور دوست و متحد ایران، چه نقشی ایفا کرد؟ مهمتر از همه، چه کسی ایران گیت را فاش کرد؛ آیا میتوان پاسخی روشن به این سوال داد؟
منطق کشورداری در برابر منطق انقلابی؟
در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۸۶ (۱۳۶۴ و سال ششم جنگ) هفتهنامهی الشراع چاپ لبنان مقالهای با عنوان «نزاع بین منطق “انقلابی” و منطق “کشورداری”» منتشر کرد. نویسندهی مقاله حسن صبرا، سردبیر الشراع و از دوستان سابق محمد منتظری و از آشنایان آن روز مهدی هاشمی بود. صبرا در این مطلب دو خط سیاسی متفاوت را در ایران پساانقلابی تبیین میکند و عقیده دارد که اختلافات و تعارضهای این دو جریان، یکی «انقلابی» و دیگری «کشوردار»، به مرحله ای بحرانی رسیده، تا آنجا که یکی سعی دارد دیگری را از صحنه سیاست بیرون بیندازد.
این همان مقالهای است که سفر مک فارلین مامور ارشد امنیتی آمریکا به ایران را فاش کرد، و یکی از سر نخهای ماجرای ایرانـکنترا را در اختیار رسانهها قرار داد.
ایرانـکنترا یا ایرانـگیت نقشهای پیچیدهای بود که با همکاری آمریکا و اسرائیل برای دور زدن تحریمهای کنگره آمریکا علیه ایران و شورشیان کنترا طراحی شد. دو هدف اصلی این نقشهی جمهوریخواهان آمریکا (در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان) عبارت بودند از وساطت ایران برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی از گروههای شیعی مبارز در لبنان، و تامین مالی کنتراهای نیکاراگوئه با پول حاصل از فروش اسلحه به ایران. اسرائیل این معامله را برای آمریکا جوش داد و تسلیحات مورد نیاز ایران را از انبارهای نظامی خود تامین کرد.
علاوه بر اهداف ابژکتیو این طرح، هدف دیگر جمهوریخواهان آمریکا این بود که با «نیروهای میانهرو» در ایران ارتباط بگیرند. نیروهای میانهرو همان کسانی هستند که حسن صبرا در مقالهاش آنها را افرادی با «منطق کشورداری» توصیف میکند. به زعم او هاشمی رفسنجانی نمود اصلی این منطق بود.
نیروهای میانهرو آن بخش از نیروهای سیاسی را شامل میشدند که حاضر بودند برای بقای حکومت با چپ و راست وارد روابط دیپلماتیک شوند و بتوانند خطوط قرمز ایدئولوژیک را زیر پا بگذارند. آنها حاضر بودند که با آمریکا و اسرائیل سر یک میز بنشینند و با نمایندگان این کشورها مذاکره کنند.
با این دانش، رابرت مکفارلین، مشاور امنیت ملی ریاستجمهوری آمریکا در زمان ریگان در خرداد ۶۵ (مه ۸۶) به ایران آمد تا برای آزادی گروگانهای آمریکایی و فروش تسلیحات به ایران، با میانهروها رایزنی کنند. مکفارلین با مشایعت گروهی از مشاوران و کارشناسان آمریکایی و با حضور یک مامور امنیتی اسرائیل با گذرنامههای ایرلندی به ایران آمد و در هتل استقلال تهران مستقر شد. اکبر هاشمی رفسنجانی طراح و مطلع اصلی اقامت و دیدارهای این هیات در تهران بود و به گزارش فارین پالیسی حسن روحانی از مذاکرهکنندگان اصلی ایران در این دیدارها بوده است.
در گزارش سازمان اطلاعات آمریکا از این دیدار آمده است که تیم ایرانی نگران هستند که عناصر تندروتر در حکومت و در میان مردم از مذاکرهی آنها با آمریکا مطلع شوند و هزینه این مذاکرات گران تمام شود. از طرف دیگر این دولتمردانِ اصطلاحاً میانهرو فکر میکردند که در صورت موفقیت در این مذاکرات میتوانند قدرت خود را در نظام تثبیت کنند. حسن روحانی به تیم آمریکایی گفت که عموم مردم و جریانهای سیاسی در داخل کشور نسبت به سیاستهای آمریکا تلخکام هستند و نظر منفی نسبت به این کشور دارند، با این وجود «به عنوان یک دولت، نمیخواهیم فردا سقوط کنیم، میخواهیم در قدرت بمانیم و مشکلاتمان را بین خودمان حل و فصل کنیم»[1].
آنچنان که از دلهرهی تیم مذاکرهکننده پیداست، بسیاری دیگر در حکومت وقت ایران از این دیدارها و معاملات بیاطلاع بودند. قائم مقام رهبری، آیتالله منتظری نیز تنها بعدتر و از طریق یک دلال اسلحه (قربانیفر) از ماجرا باخبر شد. همینطور سید مهدی هاشمی، مسئول دفتر جنبشهای آزادیبخش، با توجه به روابط گستردهای که در سپاه پاسداران و مقامات نظام داشت، چندی بعد از این موضوع اطلاع یافت.[2]
حسن صبرا در مقالهاش «سید مهدی هاشمی» را نماد منطق «انقلابی» در ایران معرفی میکرد که فعالیتهایش در تعارض با منطق کشورداری کسانی مثل هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است.
مهدی هاشمی، تا پیش از دستگیریاش سرپرستی دفتر نهضتهای آزادیبخش را بر عهده داشت، به لطف انقلاب ایران توانسته بود ارتباطات گستردهای با شبهنظامیان و برخی گروههای مبارز اسلامگرا و سکولار منطقه از افغانستان تا لبنان برقرار کند. به زعم صبرا، مهدی هاشمی از بدنهی دولت خارج شده بود تا فعالیتهایش را در دفتر نهضتهای آزادیبخش در قم و تحت حمایت قائم مقام رهبری، آیتالله منتظری، مستقل از منطق کشورداری از سربگیرد.
مقالهی صبرا با این نتیجهگیری به پایان رسید: نزاع بین منطق انقلابی و کشورداری تا آن حد شدت گرفته که یک طرف میگوید یک هیئت پنهان آمریکایی به سرپرستی مکفارلین به ایران آمده است. در واقع همهی این مقالهی چند صفحهای به این خاطر نوشته شده بود که سفر هیئت آمریکایی به ایران را در بندهای پایانی آن فاش کند.
صبرا در مقالهاش این نظریه را مطرح کرد که دستگیری مهدی هاشمی و برچیده شدن دفتر نهضتهای آزادیبخش باجی بود که ایرانیان به آمریکاییها دادند تا حسن نیت خود را در زمینه مبارزه با نهضتهای منطقه و «تروریسم» اثبات کنند.
در ایران بسیاری باور دارند که مهدی هاشمی ماجرای ایرانـگیت را فاش کرد، و به همین علت به اعدام محکوم شد. حسن صبرا در همان سال انتشارِ مقاله، در مصاحبهای این شایعه را قوت داد و گفت که افرادی از دفتر آیتالله منتظری به دیدار او آمده بودند[3]. آیتالله منتظری نیز سالها بعد در مصاحبههای خود میگوید که خبر را مهدی هاشمی به الشراع رساند[4].
اما شخص مهدی هاشمی در زمان انتشار مقاله الشراع در زندان به سر میبرد و بنابراین خبر نمیتوانست مستقیماً از جانب او به الشراع داده شده باشد. دوستان مهدی هاشمی که این خبر را فاش کردند چه کسانی بودند؟ «منطق انقلابی» از جانب چه کسان دیگری دنبال میشد؟
یک پیروزی برای سوریه
در سال ۱۹۸۹ مقالهای در یک ژورنال محرمانهی سازمان سیا منتشر شد که نویسندهی آن، از ماموران این سازمان، نتایج تحقیقات خودش را بابت علت و شیوهی فاش شدن ایرانـکنترا ارائه میدهد. [5] او در این مقاله (که در سال ۲۰۱۴ در دسترس عموم قرار گرفت) سوریه را عامل درز کردن خبر به الشراع و رسانهای شدن سفرِ مکفارلین به ایران معرفی میکند.[6]
سوریه، کشور متحد اصلی ایران در منطقه و یکی از مهمترین حامیان این کشور در دوران جنگ، چگونه از ماجرای مکفارلین اطلاع یافت و اصلاً چرا باید آن را در اختیار رسانهها قرار داده باشد؟
نویسنده مقاله میگوید که سوریه اولین بار از طریق کاردار سفارتش در ایران، ایاد محمود، از ماجرای مکفارلین مطلع میشود. ایاد محمود یک ماه قبل از انتشار مقالهی الشراع، پس از یک درگیری خونین در تهران ربوده شد، و چند ساعت بعد (به واسطهی تماس تلفنی حافظ اسد با سید علی خامنهای) آزاد شد، و سوریه بلافاصله او را به کشورش بازگرداند تا اطلاعاتی را که تاوانش را داده است به دولت حافظ اسد منتقل کند. بر اساس تحلیل پژوهشگر اطلاعاتی آمریکا، ظاهراً ایاد المحمود از «رابطهای ایرانیاش» اطلاعاتی مربوط به «ماجرای مکفارلین» کسب کرده بود و به همین علت ربوده شد (در ادامهی این مقاله صحت این ادعا را بررسی خواهیم کرد).
خبر از هر کجا که رسیده باشد، حافظ اسد تصمیم گرفت اطلاعات ارزشمندی را که به دست آورده بود به اهرمی علیه ایران تبدیل کند. پژوهشگر سازمان سیا گمانهزنیهای خود را دربارهی دلایل سوریه برای فاش کردن سفر مکفارلین به ایران لیست میکند، از جمله:
- ناراحتی سوریه از رابطهی ایران و آمریکا و احتمال توافق پنهانی آنها بر سر جنگ داخلی لبنان؛
- اطلاعیافتن سوریه از نقش اسرائیل در این معامله و نگرانی از افزایش مبادلات نظامی و امنیتی بین ایران و اسرائیل و بازگشت جریان تسلیحاتی بین این دو کشور به وضعیتی مشابه با قبل از انقلاب ایران؛
- یا انتقام دولت سوریه از ایران بابت حمله به ایاد محمود، کاردار سفارت سوریه در ایران، و ربودن او.
اما در نهایت هیچ کدام از این دلایل به نظر نویسنده کافی نیستند تا کشور متحد و دوست ایران، یعنی سوریه را به چنین حرکتی وادار کند.
او در نهایت این فرضیه را مطرح میکند که شاید دلایل این حرکت سوریه اصلاً به ایران مربوط نباشد، و انگیزههای دیگری در کار بوده است. یک پیامد مهم در رسانهای شدن ایرانـکنترا این بود که سوریه توانست از یک بحران بزرگ اقتصادی و سیاسی قسر در برود. داستان دیگری که آن روزها سوریه را درگیر خود کرده بود، از این قرار است:
«پاییز سال ۱۹۸۶ دوران پردردسری برای دولت سوریه است. در ۲۴ اکتبر، هشت روز پیش از انتشار داستان الشراع، یک دادگاه در لندن نزار منصور الهنداوی، یک تروریست فلسطینی را محکوم کرد. این فرد با دستور مقامات عالیرتبه امنیتی سوریه تلاش کرده بود هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ (لندنـتلآویو) را منفجر کند و به این منظور از دوستدختر ایرلندی حامله و از همهجا بیخبرش برای انتقال بمب [به هواپیما] استفاده کرد. هنداوی به ۴۵ سال زندان محکوم شد که طولانیترین حکم صادره در تاریخ مدرن بریتانیا است…»[7]
بلافاصله پس از دادگاه دولت انگلیس تصمیم میگیرد همهی روابط دیپلماتیک این کشور با سوریه را قطع کند. بعد از ظهر همان روز، آمریکا و کانادا نیز اعلام کردند که سفرایشان را از سوریه فرامیخوانند.
در نهایت ایرانـکنترا یک داستان موفق برای سوریه بود. در ماههای بعد خبر ایرانـکنترا صفحهی اول روزنامههای جهان شد، و خبر حمایت سوریه از تروریسم در رسانههای آن روز به درجه اهمیت کمتری تنزل یافت.
اوضاع سوریه از این حرفها بدتر هم بود چرا که قرار بود در همان زمان یک دادگاه دیگر در آلمان غربی برای رسیدگی به بمبگذاری مرکز فرهنگی عربیـآلمانی برگزار شود. در این بمبگذاری نیز ماموران اطلاعاتی سوریه نقش داشتند. بعد از این دادگاه دوم ممکن بود که سایر کشورهای اروپای غربی راه انگلیس و آمریکا را در پیش بگیرند و سوریه را دچار تحریمهای بیشتر کنند.
درست در این زمان دولت سوریه تصمیم گرفت داستان ایرانـگیت را به یک رسوایی بزرگ رسانهای تبدیل کند، بلکه مدتی از انظار بینالمللی پنهان شود. سازمان اطلاعات این کشور با هفتهنامهی الشراع در تماس بود و از طریق آن داستانهایی منتشر میکرد که بیشتر به نفع دولت این کشور تمام میشد.
الشراع نیز در طول این دوران هر چه بیشتر به سوریه تمایل پیدا کرد، تا آنجا که سرمقالههای این نشریه به طور مداوم از حضور نظامی سوریه در لبنان دفاع میکرد و این ایده را اشاعه میداد که فقط سوریه قادر است جنگ داخلی لبنان را خاتمه دهد.
در نهایت ایرانـکنترا یک داستان موفق برای سوریه بود. در ماههای بعد خبر ایرانـکنترا صفحهی اول روزنامههای جهان شد، و خبر حمایت سوریه از تروریسم در رسانههای آن روز به درجه اهمیت کمتری تنزل یافت. یک سال بعد سفیر آمریکا به سوریه بازگشت و روابط اقتصادی اروپا و دمشق از سر گرفته شد. تنها انگلیس از عادیسازی روابط با این کشور سر باز زد.
جدال بین دو منطق کشورداری
اما چرا ایاد محمود، کاردار سوریه در ایران از این سفر فوق سری مقامات آمریکا مطلع شد؟ اگر این رابطان دولت سوریه بودند که خبر را به حسن صبرا رساندند چرا او آنها را افراد بیت منتظری، و افرادی با منطق «انقلابی» معرفی میکند؟ یک سال پیش در مصاحبهای با بیبیسی فارسی، صبرا به این سوالات پاسخ داد و برخی از ناگفتههای این ماجرا را برای اولین بار فاش کرد.[8]
او برای اولین بار گفت که ایاد محمود نه لزوماً به خاطر اطلاعش از ماجرای مکفارلین که به دلیلی دیگر گوشمالی شد. سرتیپ ایاد محمود، کاردار سفارت ایران در آزادی رییس دانشگاه آمریکایی بیروت که توسط عوامل ایران به گروگان گرفته شده بود نقش ایفا کرد و با استفاده از روابطش در سپاه پاسداران او را آزاد کرد و به دمشق برد. ریگان نیز به این خاطر از حافظ اسد تشکر کرد. در این موقعیت ایرانیها متوجه شدند که سوریها «چشمهایی داخل سپاه پاسداران دارند».
در واقع سوریه، و شخص حافظ اسد، چشمهای زیادی در ایران پس از انقلاب داشت. یکی از این چشمها، خود ایاد محمود محسوب میشد. ایاد محمود خود یک مامور اطلاعاتی سوریه بود که پس از انقلاب ایران تحت عنوان دیپلمات در سفارت سوریه در تهران مستقر شد و بعد از ربوده شدن در ایران و بازگشتش به سوریه از سمتهای اجرایی کنار رفت. او با اطلاعش از ماجرای مکفارلین، گروهی از جوانان ایرانی را به دفتر هفتهنامه حسن صبرا فرستاد تا جزئیات مربوط به سفر مکفارلین را به او اطلاع دهند.
حافظ اسد، چشمهای زیادی در ایران پس از انقلاب داشت. یکی از این چشمها ایاد محمود کاردار و مأمور اطلاعاتی سفارت سوریه در ایران بود. او در سپاه روابطی داشت و مدتی نیز در تهران ربوده شد.
به احتمال زیاد یکی از روابط ایاد محمود و دولت سوریه در سپاه پاسداران، مهدی هاشمی و گروه او بوده اند. مهدی هاشمی به واسطهی نزدیکیاش به آیتالله منتظری از پروندهای که دشمنانش (نظیر هاشمی رفسنجانی و ریشهری) علیه او تشکیل میدادند اطلاع داشت. بنابراین بعید نیست که پیشدستی کرده، و ماجرای سفر مکفارلین و معامله سلاح در برابر گروگان را به گوش ایاد محمود رسانده باشد.
صبرا در مصاحبهاش گفت با فاش شدن ماجرای مکفارلین سوریها متوجه میشوند که ایران آنها را در لبنان دور زده اند، و با آمریکا برای آزادی گروگانهایی که در منطقهی تحت سیطرهی آنهاست مذاکره کرده اند. آنها نه تنها انتقام این اقدام ایران را میگیرند بلکه خودشان را نیز از مهلکهی تحریم و فشار بینالمللی نجات میدهند.
بنابراین عامل افشای سفر مک فارلین، نه فرد سید مهدی هاشمی که شبکه ای متشکل از او و ایاد محمود، عوامل سپاه پاسداران و سرویسهای امنیتی سوریه، بود که فعالیتهایشان در تضاد با فعالیتهای افرادی نظیر هاشمی رفسنجانی قرار گرفته بود.
برخلاف آنچه که صبرا ادعا میکرد نه سیدمهدی هاشمی نماد منطق انقلابی بود و نه خود او یک روزنامهنگار متعهد و وکیل مدافع حقیقت. هر دو آنها روابط پیچیدهای با سیستمهای اطلاعاتی سوریه داشتند و از این روابط برای رشد و تثبیت جایگاه خود بهره بردند. هر دو آنها نیز در یک روز پایان تابستان 1987 مرگ را در یک قدمی خود دیدند. سید مهدی هاشمی اعدام، و حسن صبرا نیز ترور شد، اما صبرا زنده ماند و هفتهنامهاش به شهرت و آوازهی قابلتوجهی دست پیدا کرد.
تحولات سیاسی در ایران
اکبر هاشمی رفسنجانی یک روز بعد از انتشار الشراع در خطبهی نماز جمعه بر داستان منتشر شده در این هفتهنامه مهر تایید زد. او نیز سفر مکفارلین به ایران را تصدیق کرد و به تبع آن نشان داد که آمادگی دارد این معامله پرسود را برهم بزند. احتمالا دلیل این کار هاشمی رفسنجانی تحولاتی بود که در داخل ایران داشت رخ میداد: سید مهدی هاشمی با 60 نفر از یارانش دستگیر شده بودند. قائم مقام رهبری، آیتالله منتظری بر خمینی و اطرافیانش فشار میآورد، و تندروهای اسلامی داخل ایران از آنچه که رخ داده به شدت ناراضی بودند. اگر میانهروها این شایعات را انکار میکردند و معامله با آمریکا را ادامه میدادند، بعدتر رسوایی بزرگتری علیه آنها درست میشد.
اختلاف میان دو «هاشمی»، سید مهدی هاشمی و اکبر هاشمی رفسنجانی، اختلاف میان دو قطب یا منطق حکومتداری در ایران را نمایان میکند.
پس از فاش شدن سفر مکفارلین مذاکرات ایران و آمریکا و اسرائیل متوقف شد. ایران در داخل دچار بحران سیاسی شد و درست مانند امروز مسئلهی وحدت به کلیدواژهی سیاست داخلی بدل شد.
در شیوهی سیاستورزی میانهروهایی نظیر هاشمی رفسنجانی، «منطق مبادله» اولویت داشت. آنها به گروگانهایشان به مثابه کالایی نگاه میکردند که میتواند با تسلیحات معاوضه شود. این منطق، آنها را گزینهی مناسبی برای نزدیکی به غرب میکرد. در مقابل، کسانی نظیر مهدی هاشمی دچار نوعی آوانگاردیسم اسلامی بودند که در سپاه پاسداران طرفدارانی داشت. او و جریان موافقش در سپاه برای حفظ خود در قدرت به سوریه و ارتباط با گروههای مسلح در منطقه روی آورده بودند.
هر یک از این گروهها دیگری را سرسپردهی نیروهای خارجی و دستهای بیگانه میدانستند، اما واقعیت این است که تعاملات و تنشهای میان این دو طیف، تحت تاثیر رقابتهای منطقه ای و جهان ترسیم و تفسیر میشد.
تحولات سیاسی داخل ایران در این دوره به شدت به سیاست خارجه ایران گره خورده است. از یک طرف اآمریکا و اسرائیل به نیروهای اصطلاحاً میانهرو و تکنوکرات دل بسته بودند، و از طرف دیگر کشورهای متحد ایران نظیر سوریه و کشورهای بلوک شرق منافع خود را در قطع ارتباط ایران با غرب میدیدند.
مجموعه و برایندی از نیروهای خارجی تعیین کردند که چه جریانهایی در ایران فضای حکومتداری پیدا کنند و شرایط و امکانات این حکومت را نیز خود رقم زدند. به عبارتی در ایران آن روز انواع و اقسام خیانتها نسبت به شعارهای انقلابی درباره استقلال از شرق و غرب رخ میداد.
سخن پایانی
در دوران جنگ ایران و عراق، بسیاری از فرودستان و اقشار محروم ایران برای دفاع از وطن بسیج شدند و با شعارهایی نظیر «جنگ جنگ تا پیروزی»، و «راه قدس از کربلا میگذرد» در راه شهادت از یکدیگر پیشی میگرفتند. درحالی که در داخل کشور هر روز دفاع مقدس امری واجب و وظیفه شرعی مسلمان ایرانی تبیین میشد، کمتر کسی از پشتپردههای سیاست خارجه ایران و ارتباطات پنهانی با خارج و به خصوص با دشمنان رسمی ایران (آمریکا و اسرائیل) مطلع بود.
پس از فاش شدن سفر مکفارلین مذاکرات ایران و آمریکا و اسرائیل متوقف شد. ایران در داخل دچار بحران سیاسی شد و درست مانند امروز مسئلهی وحدت به کلیدواژهی سیاست داخلی بدل شد. در حوزه سیاست خارجی نیروی نظامی ایران نتوانست به پیروزیهایش ادامه دهد و برتری نظامی در آسمان را (که به لطف معامله با اسرائیل به دست آورده بود) از دست داد. شکستهای ایران در برابر عراق پس از این دوره محسوس بود و و دو سال بعد از آن جنگ عملاً به پایان رسید.
♦ پانویس:
[5] روزنامهی رای الیوم این ادعا را مطرح کرده که قاسم سلیمانی مسئول عملیات ربودن ایاد المحمود کاردار سفارت سوریه در ایران بوده است
[6] (b)(3)(c), “A Syrian Success Story: How the Iran-contra story leaked”, Full text of Declassified Articles from the CIA Journal “Studies in Intelligence”, 33: Summer 1989, Approved for release: 2014/07/29
[7] منبع قبلی
[8] لینک