دوران معرکه گیریها و شعبده بازیها، آنچنانکه با حضور شیخ الاسلام، رئیس جمهور، حسن روحانی در مجلس شورای ولایت بنمایش در آمد، بسر رسیده است.
دین اقتدار خود را در دست روحانیت باخته است. به هر نوعی که سبک و سنگین کنی و از هر زاویه ای که بنگری، مشاهده کنیم که تمامی سیه روزی ها، تمامی تیره بختی ها و درجا زدن ها و عقب ماندگی ها، بی کفایتی ها در مدیریت جامعه، فساد گسترده، انحطاط، تباهی، زوال رفتار انسانی، رفتاری آغشته به تعصب و خشونت، به غیرت و بغض و کینه، از درون حوزه های علمیه و از فقیه و مجتهد و فقه و اجتهاد برخاسته اند و هنوز هم. چرا که علما وفقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، گردانندگان حوزه های علمیه که هم اکنون بر جامعه سلطه افکنده اند، دانشمندانی هستند که همه علم و دانستنیهای آنها در باره جهان وجود و هستی از یک کتاب بر میخیزد، کتابی که در برگیرنده سخنان خدائی ست خالق نهائی بشر و جهان هستی، سخنان الله.
خدایی که علم و دانش او بیکران است و مطلق. گفتار و رفتار و نیز سیاستها و تصمیمات ولی فقیه و پیروان او از آن جهت برحق است که مستقم و یا غیر مستقیم ریشه در کتاب قرآن دارد. این دانشمندان تک کتابی، میتوانند مدیریت و براه اندازی هریک از سازمانها و نهادهای دولتی را بعهده گرفت و به تابعیت “شرعیت” اسلامی دراورند. هم اکنون روحانیت در پروژه خود شکست خودرده اند و بحرانهای متعدد و گوناگونی که گریبان نظام را گرفته است، تنها میتواند دالی باشد بر شکست برنامه “جهاد” و “شهادت،” برغم نقش مهمی که در تحکیم قدرت در دست روحانیت بازی کرده است. که “شهید پروری” و روضه شهادت، دیگر راه به پیش نمیبرد بلکه به زوال و نیستی میکشاند.
چهل سال است که روحانیت در این مسیر ره طی نموده است، در مسیر پروژه حهاد و شهادت است که منطقه را بآتش کشیده است. بنابراین، تا بساط روحانیت را برتچینم، محکوم به فنا هستیم و نیستی. چه این قشر، قشر روحانیت ، قشری که مردم در تظاهرات اخیر، قشر”مفتخوار” خوانده اند، بزیر فرو نغلتند مگر اینکه کشور را نیز باخود بزیر فرو برند. این است که قبل از آنکه در وادی نیستی قدم نهیم بساط روحانیت را باید برچینیم. روحانیت، قومی ست که وقوفی به محودیت و جزمیت دیدگاه خود ندارند.
ولی فقیه امیال و اراده خود را بازتاب اراده و امیال الله و پیامبر و امامان او میداند. ولی فقیه، همه چیز را میداند، هیچ چیزی نیست که خارج از حوزه علم و دانش او باشد، از دیپلماسی جهانی، نرمش قهرمانانه تا وقوف به علم و صنعت هسته ای و ضرورت حیاتی آن برای ملت، از زیر و بم علم اقتصاد، تولید و مصرف گرفته تا فرماندهی نظامی و امنیتی. بی جهت نیست که آیت الله ها و حجت الاسلامها، ذاتا دارای شایستگی و لیاقت مدیریت هر سازمان و وزارتخانه و نهاد دولتی را دارا می باشند. چنین کشتی نظام اسلامی را بگل نشانده اند، در کوری و تاریکی. باین دلیل و بسیاری دیگر که از حوصله این مقال خارج است، بساط روحانیت را باید برچید. چه آنان نا خدایانی هستند، کور و نابینا.
. آری، روحانیت (فقاهت) ذاتا نیرویی ست بازدارنده، از آغاز وجودش بوده است و هنوز هم هست. به پیش هرگز نرود چون چشم رویت آینده را ندارد، حتی بوی آنهم بمشامش نرسیده است. بهمین دلیل ماندنی نیست. تردید مدار که بعداز مرگ خدا خامنه ای، دوران ولایت، دوران سحر و جادو، دوران فریب و ریاکاری نیز بسرآید. چرا که از یک سو، آخوند خامنه ای ولایت را بخدایی کشانده و بر قله ای بس مرتفع نشانده است که توان صعود به آن را در هیچ جانشینی نتوان یافت، از سوی دیگر، قدرت و سیاست، زهد و تقوا را از دامن علما و فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، شسته و سیمای مقدس شان را آلوده و در نتیجه باطن فریبکار شان را آشکار ساخته است.
آیا در چنین زمانی باید در اندیشه ی جراحی یک غده ی سرطانی و سوزاندن ریشه ی آن باشیم و بساط روحانیت را برچینیم یا اینکه در جستجوی راهکاری که چگونه و به چه صورتی مریض را، نهاد فقاهت را که در حال اضمحلال و تنزل است، زندگی دوباره ببخشیم، مبادا که کشور ما همان راهی را بپیماید که سوریه پیموده است، چنانکه گویی هم اکنون دچار ویرانی و آوارگی نیستیم. گزارشهای رسمی هم اکنون خبر از کوچ بیش از 7 میلیون نفر از مناطقی که طعمه بی آبی وخشکزاری شده اند میدهند.. کار شناسان زیست محیطی آینده ای خشک و تاریکی را برای کشور پیش بینی میکنند. حال آیا نباید قبل از هرچیز بساط فقاهت را برچینیم؟ تردید مدار که اگر شمشیر نبود طومار شریعت تا کنون باها درهم کشیده شده بود. این شمشیر انتقام اسلام است که فریادهای داد خواهی را در سینه حبس کرده است.
پس، رهایی از یو غ روحانیت را باید جانشین مماشات با روحانیت نمود. جوش و خروش و اعتراض و مقاومت زمانی به خود شکل جنبش گیرد که به سوی رهایی به پیش رود، بسوی برچیدن بساط روحانیت، فرآیندی که تنها میتواند بر اساس “آگاهی نوین” بانجام برسد. یعنی که جنبش آینده ضرورتا جنبشی ست رهایی بخش، رهایی از قانونمندی های اسارت و بندگی، قواعد و مقررات و تشریفات بیهوده مبتنی بر احکام فقاهتی که در تضاد و نفی زمان است و آزادی، موهبتی که طبیعت به انسان هدیه بخشیده و نهاد ش را با آن سرشته است. ما زمانی به انسانیت خود دست یابیم که بتوانیم وضع موجود را با سرشت انسانی خود سازگار نماییم و طرحی نو در اندازیم در خور و شایسته ی انسانی والا. این نشود مگر در برچیدن بساط روحانیت، شرکت بجوئیم.
جنبش رهایی بخش بر علیه نیرویی شکل میگیرد که با آزادی و زمانی که در آن زندگی میکنیم، عمیقا دشمنی میورزد، نیروی روحانیت. هیچ جنبشی بر پا نخواهد گردید و هرگز به موفقیت نرسد اگر دشمن خود را بدرستی شناسایی نکند. معضل آنجاست که دانشوران و سیاستورزان به محاسبات میپردازند به آن دلیل که قصد عبور از دستگاه روحانیت را ندارند. نه اینکه از نقش مصیبت باری که روحانیت در تاریخ بازی کرده است، بی خبراند، بل از واکنش مردم، از تعصب و غیرتی که مردم نسبت به دین و رسم و رسوم و مقدسات دینی نشان میدهند نگرانند و نیز از برچسب ماجراجویی و حدایی از توده های ساده دل.
دورفتادن از مردم و اجتناب از بر انگیختن خشم و تعصب آنان است که مماشات با روحانیت را توجیه میکند. حال آنکه هرگونه مماشات ی با خصم آزادی و انسانیت، یعنی با روحانیت، صدمه ای ست جبران ناپذیر به سر نوشت نسلهای آینده. ما نیز همچون نسلهای گذشته جامعه ای برای نسل آینده به ارث می نهیم که تبلور سیاهی است و تاریکی، ادامه ی استبداد است و نظام فرمانروایی و فرمانبری. این است که بساط روحانیت را باید برچید.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi