روایت شکنجه دراویش زندانی از زبان فائزه عبدی پور همسر محمد شریفی

By | ۱۳۹۷-۰۹-۱۱

دست محمد[شریفی] توی گلستان هفتم با قمه بشدت پاره شده بود، چشمش هم آسیب دیده بود، منتقلشون که میکنن بازداشتگاه، به خاطر اون ویدیویی که تو اتوبوس از انتقالشون خبر میده، صداش میزنن و همون جا با وجود خونریزی دست و شکستگی دنده هاش، درحالی که دست بسته بوده، شروع میکنن به زدنش؛ ‏محمد رو  دو روز بعد از بازداشگاه منتقل میکنن بیمارستان برای جراحی دستش، در حالی که چهل و هشت ساعت چیزی نخورده بود و خونریزی شدیدی داشت، به بیمارستانی منتقلش میکنن که اونروزها قرنطیه شده بود و کسی حق ورود خروج بهش رو نداشت، دکتر میخواست به محمد غذا بده، مامورها اجازه نمیدادند، ‏که با اصرار دکتر مبنی بر ضعف جدید میتونه چیزی بخوره، همزمان که محمد تو اتاق عمل بوده درویش های تحت درمان رو به زیرزمین بردند و کتکشون زدند باز، محمد اگر در اتاق عمل نبود بازهم کتک میخورد، مشت و لگد و باتوم و شوکر و هر جور که میتوانستند.

‏بعد سی بهمن دوماهی از محمد خبری نبود و تحت بازجویی بود، بعدها تعریف کرد که یک روز اینقدر زدنم که تو عکسات جلو اوین هست، اونجا چه میکردی؟

بعد یکی دو ساعت یه بازجوی دیگه اومده گفته بابا این خودش زندان بوده اونجا نبوده. دیگه نزد، برم گردوندن تو حیاط.

‏حیاط بازداشتگاه با چند درویش دیگه مینشوندنشون، آب سرد باز میکردن روشون تو هوای زمستون (اسفند پارسال) شوکر میزدند. که حتی دو نفر تشنج کردند . بعد به سلول هایی منتقلشون کردند که خودش میگفت عجیب غریب بود، صدای نفسم نمیومد، دستشویی ایرانی داشت، انفرادی هایی خیلی خفه و تاریک.

‏درویشی را سه سحر تا پای چوبه ی دار بردند، طناب دار را بر گردنش گذاشتند، و اعدامش نکردند. بعد یک هفته در سرما نگهش داشتند. آنقدر یک درویش را زدند و شوکر زدند که ایست قلبی میکند و مجبور میشوند احیایش کنند.

‏عکس میذاشتن جلوشون که فلانی مرده، با دست خونی میرفتند جلوش که این خون فلان رفیقته، الان زدیمش، بعد شروع کردن محمد را زدن.

دوماه تمام در بازداشتگاه اطلاعات سپاه که نفهمیدیم کجا بود، در شاپور، ۲۴۰اوین و دو الف شکنجه های روانی و جسمی شدند.

ما بیخبر حتی نمیدانستیم کجا هستند.

‏این روایت ها آنقدر تلخ است که نه توانش را دارم بازگو کنم نه میشود نگفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *