شکنجه پدیده ایست که در کشورهای جهان، بشیوه و اشکال گوناگون اجرایی میشود، بویژه در کشورهایی که از غافله تمدن عقب مانده اند. شکنجه در اکثر مواقع بدست نهاد های قدرت باجرا در میاید. این وقتی ست که تعریف و ساده و عامی را از شکنجه در نظر بگیریم که اذیت و ازار، چه بر جسم و چه بر روان انسانی، مثل سیلی ای در صورت و یا ایراد توهین و تهمت بمنظور اخذ اعتراف و کسب اطلاعاتی سیاسی و امنیتی بکار گرفته شود. اما، معضل آن استکه حکومت اسلامی را نمیتوان، صرفا یک حکومت سیاسی پنداشت، مثل دیگر حکومت های دیکتاتوری و یا نیمه دیکتاتوری، زیراکه حکومت اسلامی، حکومتی ست دینی و بدست کسانی مدیریت میشود که برخاسته اند از نهاد دینی و یا نهاد “فقاهت،” نهادی کهن سال مولد “متولیان” دین و شریعت اسلامی. در حالیکه در حکومتهای سکولار، خشونت از قدرت بر میخیزد، در حکومت اسلامی، خشونت از ذات دین برمیخیزد.
در حکومت دین نمیتوان با یقین گفت شکنجه دارای همان معانی و مفاهیمی ست که در کشورها و یا فرهنگهای دیگر رایج است. بطور معمول اگر فردی را بجرم نافرمانی مدنی، مثل اعتصاب، دستگیر و بازداشت کنند، در کمتر جامعه ای مورد شکنجه قرار میگیرد. حال آنکه فردی که در حکومت دین دست به نافرمانی میزند و اعتصاب میکند، تهدید محسوب میشود علیه نظام ولایت و نشانی از عدم التزام و تعهد نسبت به نظامی که بوسیله ولی و یا نماینده الله، خداوند یکتا و یگانه، بر اصل “تسلیم” و “اطاعت” بیناد گزارده شده است. این است که مقاومت بجای تسلیم و عدم اطاعت بجای فرمانبری، در حکومت دین برتابیده نمیشود، بهر فرم و بهر شکل، چه بصورت بدحجابی و یا اعتراض بعدم دریافت دستمزدی که معاش یک فامیل بدان بسته است، ابراز شود باید با ابزار شکنجه از آن انتقام ستاند.
این بدان معناست که شکنجه در حکومت اسلامی چه بسا به “رحمت” الهی تعبیر شود. چون درد و رنج شکنجه در انسان حافظه ای را تعبیه کند که هرگز فراموش نکند که نافرمانی چه عقوبتی در پیش دارد. شکنجه، مقاومت را به تسلیم و نافرمانی را به عبودیت تبدیل میکند. لذا نافرامانی تکرار نشود. بعبارت دیگر، شکنجه، همچنانکه منوچهر نیکفر، فیلسوف و پژوهشگرمعتقد است، دارای الهیات ویژه خود است و بآن منظور باجرا در نمیآید که محکوم را به اعتراف و یا پس دادن اطلاعات وادار کنند، بلکه بآن دلیل باجرا در میاید که “حقیقت” را به محکوم بقبولانند، که اگر جاسوس نیست قبول کند که جاسوس است.
بدون تردید الهیات شکنجه، انتقامگیری از “نافرمان” هم در بر میگیرد. انتقامگیری فرایند دستگیری و بازداشت، و نگاه داشتن نافرمان در تاریکی نسبت به جرم و یا گناهی که مرتکب شده است. نافرمان نمیداند که جرم او نافرمانی بوده است، که نظم تسلیم و اطاعت، نظم حاکم بر جامعه را بخطر انداخته است. همچنانکه اسماعیل بخشی، رهبر کارگران نیشکر هفته تپه توضیح میدهد در هنگام بازداشت سه روز متوالی زیر بارش ضرب و شتم، مشت و لگد مکرر در دنده ها و بیضه و شکم، قرار داشته است، که هنوز درد آنها را در وجودش احساس میکند. بخشی از جرمی که سزاوار چنین عذابی باشد بی خبر بود. نا آگاه، که اعتصاب و اعتراض لزوما یک معضل صنفی نیست که با مالک و سرمایه دار حل و فصل شود، که اعتصاب و اعتراض، نظمی که بر تسلیم و اطاعت بنیاد گزارده شده است بچالش میکشد. این بدان معناست که شکنجه در حکومت اسلامی دارای یک هدف است: وادار کردن نافرمان، اول به “تسلیم” سپس به “اطاعت” با ابزار شکنجه.
حفظ و بقای نظم استوار بر تسلیم و اطاعت است که نظام را مضطرب نموده و به هر کنش نافرمانی، همچون حیوانی وحشی مو بر پشت سیخ میکند و نیشهای خود را نشان میدهد و اماده انتقام ستانی میشود. این بدان دلیل است، که پس از 40 سال شکنجه، نافرمانی و مقاومت و اعتراض هنوز زنده اند. که حکومت اسلامی موفق نشده است با ابزار انتقامگیری از نافرمایان مانع بروز امواج نافرمانی و سرپیچی ای شود که هر روز عمیقتر و سیعتر میگردد.
بی دلیل نیست که واکنش سران نظام در برابر انتشار خبر شکنجه اسماعیل بخشی در دوران بازداشت در دست ماموران، بیش از هرچیزی دیگر، سراسر بیانگر بهت و حیرت بود، چنانکه گویی واژه شکنجه نه بگوششان خورده است و نه هرگز در زندانهای مدینه فاصله اسلامی، بوقوع پیوسته است. چرا که با اخذ قرارداد 400 میلیون تومانی و نرم کردن استخوانهای رهبر کارگران، اسماعیل بخشی انتظار نیمرفت که وی بار دیگر زبان بگشاید و از درد و رنجی که بر او رفته است سخن بگوید. بهمین دلیل در آغاز بدون هیچ رسیدگی و بررسی و یا تحقیق و تجسسی، کمیسیون امنیت ملی اعلام کرد که طبق توضیحات وزیر اطلاعات اسماعیل بخشی شکنجه نشده است. سپس رئیس قوه قضائیه، اگرچه خبر شکنجه بخشی را “شایعات” و “ادعاها” میخواند و در واقع انکار میکند که اصلا چنین چیزی ممکن است در زندانها نظام اتفاق بیفتد، با این وجود سایت انتخاب، گزارش میدهد وی بدادستان کل کشور “دستور داد که با اعزام تیمی مستقل به منطقه، ابعاد مختلف این موضوع را مورد بررسی قرار دهد و گزارش آن را هر چه سریع تر به اطلاع مردم برساند.” بر این نیز باید افزود که چند نهاد دیگر از جمله ریاست جمهوری خواستار بررسی ادعای بخشی شدند.
البته، این در حالی ست که شکنجه یک پدیده عادی و طبیعی ست در زندانهای ایران. زیرا که در سوی تدوام و بقای نظمی صورت میگیرد که بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیاد گذاشته شده است. همچنانکه روحانیت حقایق را وارونه میکند، موهن را مقدس، پستی و رذالت را تقوا و پرهیزکاری، جنایت و خیانت را جهاد و شهادت و تسلیم و اطاعت را آزادی میخواند، به شکنجه هم همچون یک “رحمت ” الهی مینگرند، همچنانکه جنگ را “برکت” الهی میخواندند، برکتی که نظام ولایت را بسرحد سعادت و خوشبختی میرساند. امام خمینی در آغاز انقلاب در قعر همهمه مردم، میگفت ما با بخون کشیدن سران رژیم شاهی و اعدام منافقین و مشرکین، آنهار مورد رحمت الهی قرار میدهیم، چون اگر بزندگی ادامه میدادند دچار معاصی بیشتری میشدند و در آن سرای آخرت از عذاب الیم الهی گریزی نیست از برای آنان.
بنابر گزارشاتی که تا کنون شکنجه شدگان داده اند، شکنجه در حکومت دین بمراتب تحمل ناپذیرتر است از شکنجه در دوران پهلوی. فرج سرکوهی، روزنامه نگار، در نامه ای که پس از آزادی از چنگال زندان ولایت، انتشار داد، نوشت که هشت روز اسارت در دستگاه ولایت، برای وی، معادل 8 سال زندان در دوران شاه بوده است. این بدان دلیل است شکنجه گر در حکومت دین، کنش خود را همچون رحمت می پندارد، رحمتی که حافظ نظم مقدس اسلامی ست، ، نه اعتصاب و اعتراض، نه شکوه و شکایت از درد فقر و تنگدستی مادی. وقتی وزیر اطلاعات، که درس اجتهاد خوانده است، ادعا میکند که اسماعیل بخشی شکنجه نشده است.، بان دلیل است که آنچه بر بخشی رفته است نه شکنجه بلکه رحمت می پندارد، زیرا که در جهت هدایت بنده خدا و حفظ نظام شریعتی اعمال گردیده است. فراموش نکن ای هموطن، که شکنجه در جامعه اسلامی ولایت رحمت است. اسلام دین “رحمت” است، دین بخشش و مهربانی ست و بیگانه با خشونت و بیرحمی. مگر حکومت اسلامی از آغاز چیزی دیگری از خود بروز داده است بجز بخشش و مهربانی؟ افزوده بر این، مگر نه اینکه کتاب قران مقدس با نام خدای مهربان و بخشنده آغاز میشود؟ روشن است که بر اسماعیل بخشی رحمت الهی وارد آمده است و خود نسبت بدان جاهل است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com