– مکتبمحوری به هیچ وجه به معنی تمرکز بر آموزش دانش و کسب و تجربه با استانداردهای شناخته شده نیست. مدارس در ایران گذشته از اینکه ابزار تبلیغاتی جمهوری اسلامی برای مغزشویی کودکان و نوجوانان به شمار میروند، از نظر فن و تکنیک نیز «مکتبی» و عقبافتاده هستند.
– مدرسهها در ایران به دلیل غیراستاندارد بودن مانند بمبهای ساعتی هستند که تازه پس از انفجارشان، صدای دانشآموزان و نسلهای آینده از این تاریکخانهها به گوش خواهد رسید. انفجاری که زندگی هزاران را تا پایان عمر دستخوش تغییرات سرنوشتساز میکند.
ساختار مدارس ایران، در قرن بیست و یکم مبتنی بر چهاردیواریهای مکتبخانه و مشق و چوب و فلک است. در حالی که جهان سعی دارد با استفاده از ابزارهای نوین مانند کامیپوتر و اینترنت، نسل فردا را خارج از مدرسه و بیواسطه با جهان رو در رو کند، جمهوری اسلامی همچنان الگوی دوران قاجار و مکتبمحوری را تجویز کرده و روشهای آموزشی را بر آموزههای اسلامی- قرآنی و ولایتمداری و احادیث و همچنین احوالات آخوندهای قم تعریف میکند.
با کمترین امکانات
مکتبمحوری به هیچ وجه به معنی تمرکز بر آموزش دانش و کسب و تجربه با استانداردهای شناخته شده نیست. مدارس در ایران گذشته از اینکه ابزار تبلیغاتی جمهوری اسلامی برای مغزشویی کودکان و نوجوانان به شمار میروند، از نظر فن و تکنیک نیز «مکتبی» و عقبافتاده هستند: ۲۷ درصد مدارس کشور کلنگی هستند؛ ۳۴ درصد به بازسازی نیاز دارند و فقط ۳۹ درصد با معیارهای جمهوری اسلامی جزو مدارس مستحکم به شمار میروند. ضمن اینکه ۴۲ درصد مدارس کل ایران فاقد سیستمهای استاندارد گرمکننده و خنککننده هستند و در زمستانها با بخاری نفتی، گازی و حتی زغالسنگ گرم میشوند و در ماههای داغ سال در مناطق گرمسیر کشور هیچ وسیلهای برای مقابله با گرما وجود ندارد.
استاندارد مدارس در ایران، همان چهاردیواریها و راهروهای تنگ و تاریکی است که شعارهای ایدئولوژیک حکومتی روی دیوارهایش نقاشی شده و هر سال رنگ باختهتر از سال پیش میشود. نمازخانه، بوی دود زغال، نفت و گاز، بوفههای غذاخوری بیروح و توالتهای غیربهداشتی و کثیفی که وسط حیاط کنار آبخوری ساخته شدهاند و حیاطهایی که سبزی و درخت در آنها جایی ندارد چه برسد به آنکه فضایی برای آشنایی کودکان با طبیعت باشد.
درسال تحصیلی ۹۷-۹۸، ۱۴میلیون دانشآموز در بهترین حالت حداقل ۵ ساعت از شش روز هفتهشان را در این محیطها میگذرانند، البته اگر خوششانس باشند و ساکن ۱۱ استان فاقد استاندارد پایین فضای آموزشی چون سیستان و بلوچستان، تهران، قم، هرمزگان، خراسان شمالی، گیلان، کرمان، خراسان رضوی و البرز نباشند. در این استانها هر دانشآموز فقط ۲ متر جای تحرک دارد و از عمر مدرسهها گاه ۷۰ تا ۱۰۰ سال میگذرد بدون آنکه مرمت و نوسازی شده باشند. از همین رو هر لحظه امکان دارد زلزله یا توفان، سقف و دیوار مدرسه را روی سرشان خراب کند.
حالا این غیر از هزار و ۷۰۰ کلاس درس کانکسی و ۸ هزار کلاس خشت و گِلی است که مهرالله رخشانی مهر رئیس سازمان نوسازی مدارس، اعلام کرده است. فقر و تنگدستی در گوشه و کنار ایران نیز مزید بر علت و مانع حضور بخشی از هزاران دانشآموز بازمانده از تحصیل در همین مدارس نیمبند شده است.
در روستاهای دورافتاده و مرزی ایران به دلیل ناامن بودن راهها و کمبود مدارس، عدهای از خانوادهها اجازه تحصیل به فرزندان خود خصوصا دخترانشان نمیدهند. اگر هم خانواده کشاورز یا زمیندار باشد، نیاز به نیروی کودک برای کار دارند و دوری مدرسه بر مشکل اقتصادی خانواده میافزاید.
چون وزارت آموزش و پرورش در بسیاری از مناطق مدرسه نمیسازد، دانشآموزان عشایر و روستاهای مختلف باید راههای طولانی برای رسیدن به مدرسه در نزدیکترین روستا یا شهر طی کنند؛ حالا سوار بر سرویسهای غیراستاندارد باشد یا آویزان شدن به تراکتور و کامیون! آمارها در مورد مدارس شهری هم میگویند که فقط یک درصد دانشآموزان از سرویس استاندارد بهرهمند هستند!
مدارس کلنگی
با یک جستجوی اینترنتی به واقعیتهای دردناکی از وضعیت کودکان این سرزمین میرسید؛ تحصیل در کانکسهای ۹ متری، چادر، کپر و یا فضای باز روستایی که جای کلاس با زاویه تابش آفتاب عوض میشود؛ بدون آب و برق و وسایل آسایش در گرما و سرما. حتی ویدئویی از مدرسهای در آذربایجان شرقی منتشر شده که با کپهای زغال کلاس را گرم میکنند. البته وزارت آموزش و پرورش اصلا وجود چنین مدرسهای را تکذیب کرد!
در استان هرمزگان که بیش از ۷۰ هزار دانشآموز در مدارس غیرایمن تحصیل میکنند، والدین یک مدرسه سه شیفتی با بیش از ۲۰۰ دانشآموز اجازه ندادند بچههایشان به مدرسه بروند. به همین دلیل هم مسئولان، پیشنهاد برپایی کانکس برای برگزاری کلاسهای درس را دادند. قدمت این مدرسه روستایی به دهه ۲۰ خورشیدی یعنی ابتدای سلطنت محمدرضاشاه فقید بر میگردد و هر لحظه امکان ریزش و آوارشدنش بر سر دانشآموزان آن وجود دارد.
در کهگیلویه و بویراحمد نیز وضعیت اسفبار است؛ مدرسهها اغلب فقط یک کلاس دارند! که نه به صورت شیفتی که به صورت مختلط، دانشآموزان چندین سطوح را در خود جای میدهند و معلم به نوبت، درس کلاس مربوطه را به آنان میدهد! کلاس درس تخته ندارد و معلم فقط میگوید و بچهها مینویسند! چنین تصویری برای کشوری با ثروت و عظمت ایران، آنهم در قرن بیست و یکم، کاملا غریب اما واقعی است.
وضعیت تهران به عنوان پایتخت کشور، به دلیل تراکم جمعیت از همه جا خطرناکتر است. هزار مدرسه از سیستم استاندارد گرمکننده و خنککننده برخوردار نیستند و یک چهارم آنها ناایمن و فرسودهاند. مدارس ناامن خصوصا در بخش جنوب و حاشیهای تهران قرار دارند که مردمانش به دلیل فقر و پرهزینهبودن پایتختنشینی در اطراف ساکن شدند. به دلیل تراکم جمعیت و زلزلهخیز بودن تهران، هر تکان در مدارس این مناطق، میتواند به فاجعهای هولناک تبدیل شود.
بمبهای ساعتی
مدرسهها در ایران به دلیل غیراستاندارد بودن مانند بمبهای ساعتی هستند که تازه پس از انفجارشان، صدای دانشآموزان و نسلهای آینده از این تاریکخانهها به گوش خواهد رسید. انفجاری که زندگی هزاران را تا پایان عمر دستخوش تغییرات سرنوشتساز میکند.
آتشسوزی بخاری نفتی در مدرسه دخترانه شینآباد در پیرانشهر در سال ۹۱، منجر به کشته شدن دو دانشآموز و سوختن ۲۹ دانشآموز دیگر شد که سالهاست به دنبال حق بیمه و هزینه عملهای جراحیشان جلوی ساختمان آموزش و پرورش تجمع میکنند.
مسئولان آموزش و پرورش هربار پس از وقوع این حوادث، وعده مرمت و استانداردسازی مدارس را میدهند، ولی از کمبود بودجه برای نوسازی مینالند؛ برخی به مجلس شورای اسلامی فراخوانده میشوند، ولی آنها هم معلمان و مدیران مدارس را مقصر جلوه میدهند. برکنار شدن مسئولان هم مشکلی را حل نمیکند و در نهایت، دوباره فاجعه تکرار میشود. چنانکه بخاری نفتی مدرسه غیرانتفاعی «اسوه حسنه» زاهدان، آذرماه امسال جان ۴ دخترک دبستانی و پیشدبستانی را گرفت؛ و یا ریزش دیوار حیاط مدرسهای در سنندج در مهرماه امسال «دنیا ویسی» دانشآموز ۷ ساله را به کام مرگ فرو برد. چندی پیش نیز نشت بخاری گازی مدرسهای در بم، منجر به گازگرفتگی ۲۵ دانشآموز شد.
مسئولان مربوطه در حالی از کمبود اعتبارات و بودجه مدارس گلایه دارند که کاشف به عمل آمده آموزش و پرورش بودجه ۲۲۰ میلیارد تومانی از محل اعتبارات مربوط به استانداردسازی سیستمهای گرمایشی و سرمایشی را خرج تجهیز هنرستانها کرده! رئیس سازمان نوسازی مدارس در توضیح این موضوع گفته که عنوان این ردیف اعتباری، نوسازی سیستمهای گرمایشی و سرمایشی و خرید تجهیزات هنرستانها بوده و آنها هم اجازهی این کار داشتهاند!
پس از فاجعهی زاهدان، قرار شد مجلس شورای اسلامی ۳ میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی را برای استانداردسازی مدارس در نظر بگیرد ولی در نهایت اعلام شد که صندوق خالی است و پولی در بساط نیست! از سوی دیگر، از سال گذشته مدارس از پرداخت هزینه برق، گاز و آب معاف هستند و وزارت نیرو بخشی از کمکهزینه خود را باید به این وزارتخانه بپردازد ولی تخفیف ویژهای که وزارت نیرو به نهادهای دولتی و حکومتی داده، در نهایت باعث شده که پولی هم برای آموزش و پرورش باقی نماند.
از طرفی، بودجه سال ۹۷ آموزش و پرورش، ۴۲ هزار میلیارد تومان بود ولی اعلام کردند که ۱۰ هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارد. محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش که در دیدار با خانواده دانشآموزان جانباخته در آتشسوزی مدرسه زاهدان وعده داده بود، دو ساله سیستم حرارتی مدارس را ایمن کند، حالا گفته با بودجه اندکی که دارند ۸ ساله میتوانند این کار را به سرانجام برسانند.
اما آیا وزارت آموزش و پرورش بودجهی تعمیر و تعویض بخاریهای نفتی را هم ندارد؟! بودجههای تصویب شده خرج چه میشود؟! آموزش و پرورش حتی ماههاست که حقوق برخی آموزگاران را نمیدهد، به وزارت نیرو هم بدهکار است و مدارساش را نیز نیکوکاران میسازند!
ظاهرا جمهوری اسلامی با وجود تبلیغ فرزندآوری و ازدواج زودهنگام، اصلا ارزشی برای نسلهای آینده قائل نیست چرا که منابع مالی کشور را صرف ساختن مدرسه و بازسازی آنها در سوریه و لبنان میکند. در چنین شرایطی نه دانشآموزان نه خانوادههای آنها و نه آموزگاران هیچ آسایش و امنیتی ندارند در حالی که کسی نمیداند حوادث مرگبار در مدارس ایران تا کی ادامه خواهد یافت!