چه بسا، هستند بسیاری که بر آنند که هرچه ضریب فقر و فلاکت در جامعه افزونتر شود، خیزش و خروش مردمی را دامن زده و شرایط را برای واژگونی نظام در پی آورد. حال انکه، اگر فقر و بدبختی قرار بود که خفته را بیدار کند، چنانکه بپا خیزد و حکومت و جبار و ظالم را واژگون نماید، هم اکنون جامعه ایکه با فقر دست بگریبان باشد در سراسر جهان وجود نداشت.
اگر راه دور نرویم، جنبش ضد دیکتاتوری که بعدا به انقلاب اسلامی انجامید، جنبشی بود که برخاسته از توسعه اقتصاد که تا آنزمان کشور بخود ندیده بود. همه شاخص های اقتصادی از جمله حجم داد و ستد و ساخت و ساز، همه از رونق اقتصادی خبر میداد. کشور آغوش خود را بسوی تمدن مدرن گشوده بود و بسوی صنعتی شدن به پش میراند. شهر نشینی توسعه یافته و طبقه متوسط در حال رشد و توسعه بود. البته فعالیتهای اقتصادی از زمانی شدت گرفت که قیمت نفت از 3 دلار بشکه ای به 40 و 45 دلار رسیده و تولید نفت ایران در اوج خود نزدیک به 6 میلیون در روز بود. بعضا، بر آنند که نه وضع بد اقتصادی بلکه ارتقا انتظارات بود که جامعه را در آن مقطع زمانی فعال ساخته و زمینه فروپاشی نظام شاهنشاهی را پس از 2500 سال فراهم نمود.
هم اکنون نیز بسیاری دل به تحریمات اقتصادی آمریکا بسته اند که مسدود ساختن درامدهای نفتی و کانالهای تجارت و مبادلات پولی، مردم را هرچه بیشتر به نارضایی کشانده و به شورش علیه نظام وادارد. درست است وضع بد اقتصادی، گرانی و بیکاری، کاهش ارزش پول ملی، آب و هوای آلوده و کشنده، تخریب روز افزون زیست محیطی، رنج آور و درد آفرین است، اما، جای بسیار شک و تردید است که به قیام مردمی علیه نظام بیانجامد. چرا که مشکلات و موانع معیشتی، فرصتی برای اعتراض، برای همبستگی و شورش بجا نمیگذارد. چه بسیاری از اصناف، از جمله فرهنگیان کرمانشاه بانک برآوردند که “فریاد از این همه بیداد،” اما، اصناف دیگر و اهالی شهر بآنها نپیوستند، همچنانکه مردم خوزستان در حاشیه اعتراضات کارگری فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه، باقی مانده و وارد میدان نشدند.
برغم ادعای رئیس جمهور مبنی بر بهبود یافتن شرایط مردم نسبت به چندین ماه پیش، نه تنها وضع معیشتی بهتر نشده است بلکه هر روز بوخامت بیشتری کشانده شده است. هنوز اتفاقی رخ نداده است، نه در نرخ بیکاری کاهشی دیده میشود، نه در قیمت اجناس و کالاهای روزمره زندگی. بر اساس گزاررشات رسمی یک فرد برای اینکه بتواند حد اقل معیشت را تامین کند به یک میلیون و ششصد هزار تومان نیاز دارد که در خط رسمی فقر قرار بگیرد. یعنی که یک خانوار چهار نفره به بیش از 6 میلیون تومن نیاز دارد که در خط قرمز فقر قرار بگیرد، بر طبق آمار رسمی بیش از نیمی از جمعیت ایران در زیر خط قرمز فقر زندگی میکنند.
بعبارت دیگر تاثیر مخرب تحریمات اقتصادی را نمیتوان در توسعه فقر و تنگدستی در جامعه انکار کرد که در اینده نیز نه تنها روی به بهبودی نرود بلکه تمایل بسوی وخامت خواهد داشت. اما، وخیم شدن شرایط مادی و مشکلات معیشتی نه به ناگهانی و غافلگیرانه بلکه بتدریج به وقوع می پیوندد. در برابر تغییرات نسبتا تدریجی، مردم چه واکنشی میتوانند از خود بظهور برسانند. خانمی که یک دبه ماست را در یکماه پیش 11 هزارتوامان خریداری میکرد، حال برای همان دبه ماست باید 19 هزار تومن بپردازد. چه بسیارند آنانیکه با این افزایش قیمتها بروبرو میشوند. اما، از این مردم چه انتظاری میتوان داشت؟ مگر از این همه بیداد، فریاد کسی بجایی رسیده است؟ اکثرا در چنین شرایطی نه کسی میتواند و نه میداند چه واکنش دیگری میتواند از خود به تنگدستی ای که هر روز گلوی آنها را میفشرد، بمنصه ظهور برساند. بجز فروریختن و انباشته نمودن احساس حقارت و خواری، خشم و کین خواهی در درون و بجز تطبیق خویش و خانواده اش با شرایط موجود، چه کار دیگری از او ساخته است؟ اگر بوسط خیابان بشتابد و فریاد بر آورد از درد فقر و تنگدستی و به قیام بر علیه نظام برخیزد، آیا همه آنهاییکه از همان درد، رنج میبرند، باو خواهند پیوست؟
تجربه چهل سال گذشته بما نشان میدهد که مردم در شرایط دشوار و گرفتاری، صبورانه سعی کرده اند که با شرایط موجود خود را تطبثق دهند و با آن بسازند. یعنی که مردم، در پیش خود چاره ای نمی بیند مگر از خود انعطاف نشان دهند و خشم و خشونت را در درون فرو برند. در نتیجه، مردم بشرایطی تن داده اند که از هر زاویه که بنگری دون شان انسان است. چهل سال است که زنان جامعه به بهانه ها و عناوین و در فصل های مختلف سال مورد اذیت و آزار و اهانت قرار میگیرند. گشت های ارشادی ویژه نظارت بر پوشش و غلظت توالت و تنگی و کوتاهی و بلندی مانتو و عرض و طول روی سری زنان، رفتاری ست در خور کنیزان عهد جهالت، عهدی که در واقع ما چهل سال است در آن زندگی میگذرانیم. با این وجود، و برغم مقاومت و برغم تغییراتی که زنان بر طبق اراده خود طرح و رنگ حجاب را تعییر دهند ، با این وجود، نمیتوان گفت اکثر زنان به نوعی از حجاب خو نگرفته اند.
اما، پس از فرو پاشی نظام شاهی، مردم ایران به قواعد و مقرات تازه و یا نوینی خو نگرفتند، بلکه قواعدی و مقرراتی که از بیرون بر رفتار و گفتار سلطه افکن گردید، همان فرائض و تکالیف شرعی و دینی بوند که کسی مجبور باجرای آن نبود و کم و بیش درونی بوند و یا در عرصه باورهای خصوصی قرار داشتند. بعنوان مثال، حجاب مسئله ای نبود که کسی بدان توجهی کند. اما کمتر زنی بود که با حجاب آشنایی نداشته باشد و یا نداند که چیست. یا اختلاط جنسیتی، با اینکه نسبت بدان آگاهی وجود نداشت، ولی مقرراتی برای جدا نگاهداشتن زنان و مردان از یکدیگر در اماکن عمومی، از جمله در اتوبس ها، در دریا ها ، در مدارس و داشگاهها، نه نوشته شده بود و نه “پاسدار” و یا “ناهی منکر” برای عملی ساختن آن بخدمت گرفته بودند. با این وجود منع اختلاط جنسیتی ،پدیده ای ناشناخته در فرهنگ ما نبود. بنابراین، ممنوع ساختن ان بر اساس موازین شرعی، چندان پدیده عجیب و غریبی نبود و بدون درد سر نیز بآن تن دادیم. حال آنکه جدایی جنسیت ها در واقع چیزی نیست مگر زیر بنای جامعه براساس آپارتاید “جنسیتی” و یا محدود ساختن آزادی های فردی و اجتماعی، محدودیتهایی که بدان تن دادیم، بدون آنکه بدانیم بدست خود چه زندانی برخواهیم ساخت.
بعبارت دیگر، انفعال اجتماعی که در این چهل سال با آن روبرو بوده ایم، ناشی از تمایل عمومی به خو گرفتن و عادت بشرایط موجود و دور زدن مشکلات و اجتناب از روی در رویی با آنها بوده است. اما، همچنانکه ملاحظه شد آنچه خوی به چهل سال حکومت اسلامی را هموار ساخته است، ناشی از اخت و آشنایی ملت با قوانین ومقرارت شریعت اسلامی بوده است، باورها و ارزشهایی درونی که بعدا بعینیت درآمده و از بیرون بتدریج مردم را باسارت و بندگی کشاند.
هم اکنون این قواعد و مقررات شرع است که بر ما حاکم است، همان قواعد و مقرراتیکه در درون ما تالیف شده بود. حکومت آخوندی، حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها ریشه در شریعت دین اسلام دارد. آخوندی که امروز بر منبر قدرت جلوس یافته است، دیروز بر فراز منبر تقدس روضه میخواند و پند و اندرز میداد. اما، این آخواند چهل سال است بر تمام شئون اجتماع سلطه افکنده است. بدیلیل نفوذ طولانی شریعت و حضور دین بواسطه آخوند ها در فرهنگ و شیوه زندگی بود که حکومت ولایت، توانست پس از فروپاشی نظام شاهی در مدت کوتاهی سلطه خود را بر تمامی جامعه گسترش دهد.
از سر ناخشنودی ست که باید اعتراف کرد که هنوز برای ما عادی ست که فرومایه ترین قشر جامعه، قشر “روحانیت” و یا “آخوند” از راس تا ذیل قدرت را در کنترل خود گرفته و در باره حیاتی ترین مسائل جامعه، مسئله ای که هستی و بود و نبود جامعه و مردم را تعین میکند، تصمیمی را اتخاذ کنند نه بر اساس منافع ملت بلکه بر اساس منافع قشر حاکم بر جامعه، قشر روحانیت.
تنها مردمی که به حکومت فرومایه ترین قشر جامعه تن میدهند، اجازه میدهند، یک آخوند مطلق پیشه و جزم اندیش و کوته فکر، در باره جنگ و یا مذاکره با ابر قدرت جهانی، تصمیم بگیرد. البته او در مقام دفاع و نمایندگی مردم اینران، نماینده ای که در هیچ انتخاباتی رای یک نفر هم بدست نیاورده است ، از حق و حقوق مردم هرگونه تعامل و مذاکره را با امریکا رد میکند. با این وجود، این سبب نشود که یکنفره تصمیم نگیرد که مذاکره با امریکا “سم” است و یا “فریب” است و چهل سال از برقراری رابط با کشوری مثل امریکا، رابطه ای که همه کارشناسان بر آنند که بنفع پیشرفت و سربلندی ایران بوده است بر اساس ارزشها و باورهای دینی، سرباز زند، ارزشها و باورهایی بازدارنده پیشرفت و حرکت بسوی تکامل و تعالی. آیا این نهایت ذلت و حقارت نیست که یک فرد، برای یک ملت 80 میلیونی تصمیم بگیرد که وارد جنگی ویران کننده شود یا نه؟ که در سوریه بماند دست در دست قصاب دمشق به کشتار مخالفین بشار الاسد بپردازد و ثروت ملت را صرف نگهداری لشگران مزدودر در لبنان و عراق و یمن نماید؟
آری، چهل سال است که ملت به “صغارت” تن داده است،داغ ننگی که بر پیشانی حمل کند، اگر یکبار دیگر، بپا نخیزند و اراده ولایت را در انقیاد اراده جمع در نیاورد. شاید آگر آخوند خامنه ای و آخوندهای حاکم بر جامعه، خرقه دین از تن بر نهاده و نقاب تقدس از چهره بر گرفته بودند، طولی نمیکشید که آخوند های مقدس ازفرا منبر قدرت فرو غلتیده بودند. بنابراین، تا زمانیکه آخوند بر فراز منبر قدرت صعود میکند و لوله تفنگ در درست فشرده، مردم را به تسلیم و اطاعت فرا میخواند، همیشه در پس قافله تمدن درجا خواهیم زد، مگر اینکه، ای هموطن بپا خیزی و منبر قدرت را واژگوسازی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/