بسیاری از فرماندهان نظامی سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق کشته شدهاند افرادی همچون باکری یا همت و بروجردی اما بسیاری از فرماندهان انقلابی ارتش نه در جنگ که در شهرها ترور شدهاند همچون قرنی و یا صیاد شیرازی از این تمایز مرموز در کشته شدنها که بگذریم یک تشابه اما در میان مرگ فرماندهان نظامی ارتش و سپاه وجود دارد که همگی آنان به نحو مرموزی کشته شدهاند؛ این فرماندهان یا مثل احمد متوسلیان ناپدیدشدهاند یا مثل چمران از پشت سر هدف قرارگرفتهاند یا مثل بابایی معلوم نیست کدام پدافند هدفشان قرار داده و یا هنوز مشخص نیست علت انفجار هواپیماهای حامل ولیالله فلاحی، یوسف کلاهدوز، محمد جهانآرا، جواد فکوری و سید موسی نامجو و منصور ستاری، اردستانی و شجاعی چه بوده است؟
امیر فرشاد ابراهیمی / بخش فارسی ایران بریفینگ
این اتفاق در جنگ جهانی در شوروی نیز رویداده به نحوی که پس از جنگ هیچ فرمانده و قهرمانی زنده نبود!
ورای آنکه کشته شدن فرماندهانی همچون همت، باکری، باقری و یا بروجردی نیز در میدانهای عملیاتی همگی در هالهای از ابهام است بخش عمدهای از حوادثی همچون انفجار هواپیماها و یا ترورها وجود دارد که در هیچ بخشی از تاریخ جمهوری اسلامی روایت مشخص و روشنی از آنها وجود ندارد.
البته که کشته شدن سران جمهوری اسلامی همچون انفجار حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن بهشتی و دیگر نمایندگان مجلس در آن واقعه و همچنین رجایی و باهنر و ترورهای مطهری، مفتح و… نیز همچنان جای شک و شبهات بسیاری بر آن وارد است اما در این نگاه بیشتر میخواهیم به کشته شدن فرماندهان اولیه سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی بپردازیم.
اولین مرگ مشکوک فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی مربوط است به محمدولی قرنی در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، گفته میشود گروه فرقان او را ترور کرده است، گروهی که هیچگاه ماهیت آن مشخص نشد و اتفاقاً بسیاری از سران جمهوری اسلامی نیز در سالهای اولیه انقلاب توسط همین گروه کشته شدهاند.
محسن شجاعی، راننده و محافظ سپهبد قرنی، تنها شاهد ماجرای کشته شدن او بوده، او از نحوه ترورقرنی در کتاب «مرزبان؛ زندگینامه شهید قرنی»: اینگونه میگوید: «یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش به خانه ایشان آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند. به نقاش گفتم: شما که دارید اینجا کار میکنید، مواظب باشید که یکوقت در حیاط را باز نکنید. کُلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاشها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی میکرد. یک پسربچه هم همراهشان بود که سطلها را تمیز میکرد.
تیمسار یک سینی چای آورد. گفتم: اینها که بالا نشستهاند، مدام دارند ما را کنترل میکنند؛ منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاقهای هتل واقع در روبهروی خانه مشرف بودند. تیمسار قرنی گفت: تو چقدر به اینها گیر میدهی… حدود ۸: ۳۰ و ۹ صبح بود، همینطور که داشتیم چای میخوردیم در خانه را زدند تا من بلند شوم که در را بازکنم، پسربچهای که کمک نقاشها بود، بیاختیار دوید و در را باز کرد. تا من بیرون برسم، یکی از آنها، اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت. کُلتم که کالیبر ۴۵ داشت را از من گرفت و با ضربهای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت و کُلتم را پرتاب کرد طرف دیگر حیاط…
مهاجمین مرا هُل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام میگفتم: تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند: ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند. دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و بهسرعت از محل رفتند…»
همین روایت را اگر سطر سطر آن را نگاه کنیم و اینکه آن رگباری که به سوی محافظ گرفتهاند چرا به او اصابت نکرد و یا اینکه آن هتل اصلا بالکن ندارد و یا بر فرض اگر از پنجره اش مشرف بودهاند چرا دیگر به داخل خانه هجوم آوردند، چرا اسلحه محافظ را (در آن سالها که هر اسلحه برای گروههای تروریستی گرانبها بود) با خود نبردند ودر آن لحظات چگونه توانسته هم اسلحه کلاش را به سوی او نشانه ببرد و هم خشاب کلت را دربیاورد (و اصلا چرا؟) و دهها سؤال دیگر مطرح میشود.
محمدولی قرنی نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. او که از فرماندهان ارشد و امرای ارتش دوران پهلوی بود پس از کودتای ۲۸ مرداد به ریاست رکن دوم ارتش شاهنشاهی رسید، در مهرماه سال ۱۳۳۶ موفق به اخذ درجه سرلشکری شد و حدود دو دهه بعد در اوج انقلاب بار دیگر وارد کارزار شد و به هواداران روحالله خمینی پیوست و پس از انقلاب فرمانده ارتش شد و در سر تغییرات عالیای برای ارتش انقلابی داشت که به سرعت نیز حذف شد.
شاید دو سال بعد و در اوان جنگ ایران و عراق نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ضربه جبرانناپذیر دیگری را متحمل شدند، با شروع جنگ ایران و عراق مصطفی چمران مرد شماره یک این جنگ بود.
سوابق بیشمار فعالیتهای نظامی در پیش از انقلاب و همراهی با امام موسی صدر (که وی نیز ناپدید شد) در تشکیل جنبش امل در لبنان، نزدیکی بسیار به روحالله خمینی و وزیر دفاع بودن در دولت مهدی بازرگان و دولت موقت شورای انقلاب، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی بوده و فعالیت در کردستان و میانجیگری با احزاب کرد پیش از جنگ ایران و عراق حالا مصطفی چمران را به مرد شماره یک در جنگ ایران و عراق بدل کرده بود، چمران با شروع جنگ، به اهواز رفت و ستاد جنگهای نامنظم را بنیانگذاری کرد، گروهی که با تعداد محدود خود عملاً در برابر ارتش و سپاه رخنمایی میکرد، از دیگر کارهای مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند، ایده بکار گیری نیروهای مردمی و بسیج در لشکرهای سازمانیافته سپاه از وی بود.
چمران مشغول نبردی برای آزادسازی سوسنگرد بود، او با ترفندهای شگرف به منحرف کردن عراقیها پرداخت و توانست کمتر از دو هفته سوسنگرد را آزاد کند.
در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ او مصمم به آزادی دهلاویه و رفتن ایران به مرزهای خود میشود و برای معرفی و توجیه فرمانده جدید محور به منطقه جنگی دهلاویه میرود، در خط مقدم نبرد، از پشت سر مورد اصابت تیر قرار میگیرد. کمکهای اولیه بر روی او در بیمارستان سوسنگرد انجام و درحالیکه رسم بر انتقال مجروحان فرمانده و ارشد توسط بالگرد به بیمارستانهای شهرها بود او با آمبولانس به اهواز فرستاده میشود ولی پیکر بیجان او به اهواز میرسد، در کشته شدن چمران نیز چندین روایت وجود دارد از شلیک تیر و منفجرشدن نارنجک تا اصابت ترکش که هیچکدام به درستی معلوم نشد جز اینکه هرچه بود او از ناحیه پشت سر مورد اصابت قرارگرفته.
اگر چمران زنده میماند بیشک با توجه به موفقیتهای او در آزادسازی مناطق اشغالشده امکان استمرار جنگ تا حدود بسیار بالایی مرتفع میگردید.
اما چهار ماه بعد از کشته شدن چمران بزرگترین ضایعه برای نیروهای مسلح ایران و واقعهای که بیشک در استمرار و سقوط شهرهای خرمشهر، آبادان و … تأثیر به سزایی داشت و جنگ ایران و عراق را به یک جنگ طولانی تبدیل کرد فاجعه کشته شدن ۶ تن از کلیدیترین فرماندهان نظامی ایران بود.
پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش از اهواز به مقصد تهران، در تاریخ ۷ مهرماه ۱۳۶۰ در نزدیکی تهران (کهریزک) سقوط کرد و از ۱۰۰ سرنشین آن تنها ۲۲ نفر (۱۸ مسافر و ۴ کادر پروازی) زنده ماندند.
روایتها متفاوت است، اولین روایت که ساعاتی پس از حادثه از صداوسیمای ایران پخش شد هدف قرار گرفتن توسط هواپیماهای جنگنده عراق بود، چند روز بعد نقص فنی علت سقوط هواپیما اعلام شد با نقاهت یافتن مجروحان و اعلام مشاهده انفجار در هواپیما بحث بمبگذاری در هواپیما نیز مطرح شد، روایتهایی که هیچوقت شفافسازی نشد.
گروهی از برجستهترین فرماندهان جنگ ایران و عراق از سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی در این حادثه کشته شدند. در پی موفقیت در عملیات ثامنالائمه، فرماندهان نظامی برای ارائه گزارش این عملیات به روح الله خمینی و فرماندهان کل نیروهای مسلح عازم تهران شدند، این فرماندهان بر سر ادامه جنگ و ورود به خاک عراق و یا مقاومت بر سر مرزها تشکیک نظر داشتند اما سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در منطقه کهریزک تهران که منجر به کشته شدن ولیالله فلاحی، جواد فکوری، سید موسی نامجو، یوسف کلاهدوز و محمد جهانآرا شد عملاً این تشکیک را نیز فراموش کرد.
محمود خرمدل کمکخلبان این پرواز این حادثه را چنین شرح داده است: «پس از ترک اهواز همهچیز مرتب بود تا حدود ساعت ۸ شب به نزدیکی حسنآباد فشافویه رسیده بودیم. در این زمان سیستم برق هواپیما بهطور کامل از کار افتاد و تاریکی همهجا را فراگرفت و تنها چراغهای حرم عبدالعظیم دیده میشدند. براثر قطع برق موتورهای هواپیما نیز خاموش شدند و سیستم هیدرولیک هدایت از کار افتاد.
فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغقوه سعی کرد که مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخها رفت. هواپیما با سرعتی آهسته و بهطور افقی به سمت زمین درحرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. ازآنجاکه یکی از چرخها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خمشده و روی زمین کشیده شد.
کارشناسان نظامی در مورد هواپیمای سی -۱۳۰ میگویند که این هواپیما حتی با یک موتور نیز میتواند حرکت کند و در صورت ازکارافتادن آنیک موتور و حتی باز نشدن چرخها هم بهراحتی میتواند بر روی زمین بنشیند و کنترل هیدرولیک بالها بهصورت دستی و بدون نیاز به برق این کار را انجام میدهند، کاری که خلبان و کمکخلبان انجام دادند و هواپیما را سالم بر زمین نشاندند، پس از نشست اضطراری کمکخلبان با باز کردن پنجره از هواپیما خارج میشود اما لحظاتی بعد هواپیما منفجر میشود!
درحالیکه فاصله کهریزک با اولین فرودگاه نظامی ایران در قلعه مرغی با خودرو نیز نیم ساعت بیشتر نمیشود، اما یک ساعت بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان حادثه به محل می رسد.
سرهنگ صولتی سر خلبان پرواز نیز میگوید پس از بلند شدن از فرودگاه و طی مسافتی ناگهان صدای انفجاری که ناشی از خرابیهای برق بود بلند شد و به دنبال آن چهار موتور هواپیما از کار افتاد، او توضیح نمیدهد چگونه پس از بلند شدن از اهواز و شنیدن صدای انفجار تا کهریزک آمده است و در هیچ فرودگاه میان اهواز تا تهران ننشسته است؟
هوشنگ صمدی، یک فرمانده میانی نیروی دریایی ارتش در مصاحبهای با روزنامه قانون نیز روایت دیگری دارد او علت سقوط پرواز سی ۱۳۰ را شلیک پدافند خودی میداند وی در سؤال خبرنگار که علت سقوط هواپیمای فرماندهان جنگ را جویا میشود چنین پاسخ میدهد: «هواپیما را با موشک پدافند زدند و باعث سقوط آن شدند»
در این واقعه محمد جهانآرا، فرمانده سپاه خرمشهر، یوسفکلاهدوز، قائممقام سپاه پاسداران، جواد فکوری، وزیر دفاع سابق و فرمانده سابق نیروی هوایی و قائممقام رئیس ستاد مشترک ارتش، ولی فلاحی، جانشین ستاد مشترک ارتش و موسی نامجو، وزیر دفاع کشته شدند، اهمیت سرنشینان پرواز یادشده آنجاست که در میان یک جنگ به ناگاه ستاد مشترک ارتش، نیروی هوایی ارتش، وزارت دفاع و سپاه پاسداران در یک روز با خلأ فرمانده خود مواجه شدند. این رخداد باعث تغییر یافتن معادلات جنگ شده و طرح عملیات آزادسازی خرمشهر نیز به ۸ ماه بعدازآن موکول شد.
در جلد پانزدهم از مجموعه «روزشمار جنگ ایران و عراق» با عنوان «شکستن محاصره آبادان» سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ چنین آمده است:
«هواپیمای نظامی سی ۱۳۰ که حامل ۴۰ سرنشین از جمله ۵ فرمانده ارشد نظامی سپاه و ارتش، ۲۷ نفر از مجروحان عملیات ثامنالائمه و پیکر ۳۲ تن از شهیدان این عملیات بود در مسیر پرواز اهواز ـ تهران در منطقه کهریزک در جنوب تهران سقوط کرد.
در این حادثه که ساعت ۵۹: ۱۹ امروز در ۱۷ مایلی فرودگاه مهرآباد و در جنوب غربی کهریزک اتفاق افتاد، یکباره هر ۴ موتور هواپیما بهدلیل نامشخص و مشکوک خاموش شدند. خلبان کوشید هواپیما را در همان منطقه به زمین بنشاند. چرخهای هواپیما بهوسیله دستگیره دستی باز شد و هواپیما در زمین ناهموار فرود آمد، اما پس از مسافتی حدود ۲۷۰ متر، به دلیل ناهمواری زمین، نداشتن تعادل و برخورد بال چپ به زمین، هواپیما متلاشی شد و آتش گرفت.
با آنکه در سخنان اولیه برخی مقامات، خرابکاری در هواپیما محتمل دانسته شده بود، هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای خود در روز بعد از حادثه نوشته است: «تحقیقات نشان میدهد که سقوط هواپیما به احتمال قوی خرابکاری نبوده است» وی در خاطرات خود به تحقیقات اشاره نمی کند اما هرچه هست فرض نقص فنی در مورد این هواپیما مردود است چراکه اغلب کشتهشدگان در ماه ها وهفتههای منجر به سقوط هواپیمایشان تهدیدات بسیاری شده بودند ورای آنکه تعدادی از کشته شدگان درون این هواپیما همچون موسی نامجو وزیر دفاع، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران، نجات یافتگان حادثه انفجار دفتر نخست وزیری بودند که در پی آن محمد علی رجایی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزی کشته شده بودند.
«علی فکوری» فرزند جواد فکوری در مصاحبه با ایسنا در مهر ۱۳۹۶ به مناسبت سالگرد پدرش یکی از آنها را بازمیگوید: «ما قصر فیروزه مینشستیم خانههای سازمانی نیروی هوایی ارتش تقریباً شاید ده روز قبل از شهادت پدرم بود نیمههای شب چند نفر از دوستان پدرم با کامیونی آمدند و همان شب ما به دوشان تپه که وضعیت مراقبتی بیشتری داشت نقلمکان کردیم، پدرم که به ما چیزی نگفت ولی بعدها از دوستانش شنیدم که اطلاعاتی به آنها رسیده بود که میخواهند خانه ما را منفجر کنند!»
علی فکوری همچنین در مصاحبه با روزنامه قانون نیز حرفهای شنیدنی دیگری نیز میزند، او در پاسخ به سؤال در مورد نحوه شهادت پدرتان و سقوط هواپیمای هرکولس برای خانواده شما سؤالی پیش نیامد؟ میگوید: بله ابهامات وجود داشت پیگیری کردیم اما پاسخ درستی دریافت نکردیم، من همینجا اعلام میکنم که بعدازاین همهسال، سنوات پدر من هنوز پرداختنشده است. خانواده بنده نیز با مشکلات مالی روبهرو هستند. این مطلبی را که میگویم به مردم اطلاع دهید که در این اواخر عدهای از آقازادگان که سنشان به جنگ نیز نمیرسد، میروند و کارت جانبازی میگیرند. افرادی که از فراوانی داشتن ژن خوب فقط در رختخواب بودهاند»
بعد از کشته شدن این فرماندهان، شهادت فرماندهان کلیدی سپاه پاسداران در میدانهای نبرد نیز شدت میگیرد:
«محسن وزوایی بهار ۶۱
غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری؛ زمستان ۶۱
احمد متوسلیان؛ در بهار ۶۱ به همراه چهار تن دیگر در لبنان ناپدید میشود
محمد بروجردی؛ تابستان ۶۲
محمدابراهیم همت؛ زمستان ۶۲
مهدی باکری؛ زمستان ۶۳ »
اما از این میان باید به مرگ مشکوک سرتیپ عباس بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در صبح روز پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۶ اشاره کرد که همچنان به گفته سورنا ستاری فرزندش «یک راز» است اشاره کرد.
وی همراه با یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ علی محمد نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–۵ دو کابینه از پایگاه هوایی تبریز پرواز و وارد آسمان عراق می شود، بابایی و نادری پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، گفته می شود در منطقه عملیاتی سردشت در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ مورد هدف شلیک توپ ضدهوایی شیلکا ۲۳ میلیمتری پدافند خودی قرارگرفته و از ناحیه سر مجروح و بلافاصله کشتهشد.
این روایت نمی تواند درست باشد چرا که گلوله شلیکا طبعتا باید کابین را منفجر و متلاشی کند اما در این حمله کابین او سالم و فقط قسمتی از شیشه کابین شکسته و گلوله ای قطعا کمتر از کالیبر ۲۳ به گردن وی اصابت کرده.
یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ دربارهٔ این واقعه که تنها سند به جا مانده از نحوه کشته شدن وی است نوشته است: «به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام می کند که « مشاهده کرده » یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرده است و برای کمک به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام نمایید، نیم ساعت بعد از اعلام این موضوع فرد مذکور مجدداً تماس می گیرد و می گوید: هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست، ولی یکی از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل کابین کشته شده است»
هاشمی رفسنجانی ، در خاطره روز ۱۸ مرداد سال ۱۳۶۶ نوشته است : با برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسهای مشغول بررسی عملیات بودیم که تلفنی خبر کشتهشدن تیمسار بابایی به را دادند با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین به خصوص آنان که آشنایی بیشتری با عباس بابایی داشتند، حلقه زد.
در واقع هیچ وقت بررسی نمی شود که دیدبان و راوی مذکور که بلافاصله خبر مشاهده کردن انفجار و سقوط هواپیما را در سردشت اعلام می کند بر چه اساسی بوده و چرا و کدام پدافند آن هم در نزدیکی تبریز هواپیمای خودی را هدف قرار داده ؟
مرگ مشکوک فرماندهان نیروهای مسلح البته به زمان جنگ فقط مربوط نمیشود، قهرمانان زنده جنگ ایران و عراق، فرماندهانی که در آن سالها نامور بودهاند پس از جنگ نیز یکی پس از دیگری کشتهشدهاند .
از جمله مشهورترین مرگهای مشکوک فرماندهان ارتش بعد از جنگ باید به کشته شدن «محمد علی باقرزاده » فرمانده گروه ضربت نیروی هوایی ارتش و ستاد بیت الزهرای ارتش جمهوری اسلامی اشاره کرد که در این مورد ارتش هیچ توضیحی تا بحال نداده است، اولین خبر اعلام شده در مورد مرگ وی تصادف و سانحه رانندگی اعلام شد، فرد همراه وی «شیبانی» با نقاهت یافتن اعلام کرد که خودرو منفجر شد و از جاده منحرف شدیم در این مقطع روزنامه های رسمی کشور صرفا اعلام کردند به دست عوامل استکبار جهانی به شهادت رسیده ، اکنون در سامانه شهدای تهران از وی به عنوان شهید امنیت و نحوه شهادت درگیری با اشرار در زابل عنوان شده که با مروری بر فعالیت های گروههای مخالف مسلح جمهوری اسلامی در شرق ایران به نظر نمی رسد در سال ۱۳۶۸ گروه مخالف مسلحی وجود داشته.
اما کشته شدن بیش از ۴ فرمانده ارشد نیروی هوایی ارتش پس از جنگ مشهور تر از آن است که کسی از آن مطلع نباشد : «در ۱۵ دی سال ۱۳۷۳ در نزدیکی فرودگاه اصفهان سرتیپ منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش به همراه افسران بلندپایه نیروی هوایی، یاسینی (معاون هماهنگکننده و رئیس ستاد نیروی هوایی)، «مصطفی اردستانی (معاونت عملیات نیروی هوایی)، احمد شجاعی ( فرمانده مهندسی عملیات نیروی هوایی)، شریفی آجودان ستاد نیروی هوایی و ۸ تن دیگر از افسران ارشد نیروی هوایی در واقعهای که از انفجار و آتش گرفتن هواپیما تا نقص فنی و حتی سکته خلبان متفاوت است کشته شدند»
جالب است که در واقعه سقوط هواپیمای حامل فرماندهان نیروی هوایی ارتش باز نقش پیشگیرانه گروه ضربت نهاجا و تلاش فرمانده وقت این گروه (فرمانده بعد از باقرزاده) را هم می بینیم ، اولین اقدام فرمانده بعدی نیروی هوایی ارتش ، سرتیپ بقایی انحلال گروه ضربت نهاجا بود!
همچنین است کشته شدن سرلشکر صیاد شیرازی، با پایان یافتن جنگ در مهر ۱۳۶۸، بنا به درخواست رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و با موافقت و حکم فرماندهی کل قوا او به سمت معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح و سپس در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب میشود، صیاد شیرازی در ستاد فرماندهی کل قوا که اکنون ستاد کل نیروهای مسلح نامیده میشود مصمم به بررسی نقاط قوت و ضعف و عملکرد نیروهای مسلح ایران و فرماندهانش در جنگ ایران و عراق بود، او طرحی را به رهبر ایران ارائه میدهد که بر اساس آن فرماندهان خاطی شناسایی و فرماندهان موفق تقدیر شوند، خامنهای طرح وی را میپذیرد و چند روز بعد در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر از سوی او به درجه سرلشکری ارتقاء پیدا میکند و پنج روز بعد نیز در بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ مقابل منزل مسکونیاش در تهران ترور شد، آن زمان اعلام شد که ترور وی کار عوامل سازمان مجاهدین خلق بوده است.
شاید پس از تمامی این فرماندهان بزرگترین فرمانده سپاه پاسداران که همقطار تمامی این کشتهشدگان بود بشود نام احمد کاظمی را آورد که از میان آنها جامانده بود که وی نیز در ۱۹ دی سال ۱۳۸۴ در پرواز هواپیمای داسو فالکن ۲۰ در نزدیکی ارومیه کشته شد. به گفته فرمانده وقت سپاه پاسداران در نشست خبری روز ۱۹ دی ۸۴ علت سقوط هواپیما از کارافتادن تواما هر دو موتور آن اعلامشده است.
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی اعم از سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی با مرگ این فرماندهان اکنون دچار خلأ قدرت و یا فرماندهی نیستند، بسیار فرماندهان جوان و تازهنفس هستند که اکنون در نیروهای مسلح بر سر قدرت هستند اما آنچه امروز در سپاه و ارتش میگذرد بسیار متفاوت است با ماهیت اولیه ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران و درواقع امروز تفاوت فاحش معنوی و ماهوی است که رخداده و اصلیترین مانع این تفاوت فرماندهان و تئوریسینهای انقلابی و دفاعی آن بودهاند که در جنگ و پیش از آن ظهور کرده بودند و بلافاصله نیز حذف و کشته شدند.
درواقع هرکدام از فرماندهان نظامی که کشته شدند سفیر و حامل یک اندیشه و یا حافظ یک اندیشه بودند، سخن اینجاست که اگر فرض را بر سانحه هم گذاشته شود چرا همیشه در سوانح نیروهای مسلح و یا میدانهای عملیاتی کسانی که «متفاوت بودند و متفاوت میاندیشیدند» کشته شده اند ؟ و جان این مقال نیز در همینجاست…
منابع :
مرزبان؛ زندگینامه شهید قرنی
زندگینامه مصطفی چمران. از انتشارات بنیاد چمران
چند روایت از شهادت ۵ فرمانده ارشد
گلایههای فرزند وزیر سابق دفاع
اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۰
سرلشکر احمد شجاعی به روایت پسرش علی
یک وجب از خاک کشور را ندادیم حالا سیاسیون به وظیفه خود عمل کنند
پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس. «کتاب مرد ابرپوش»