نقش اصلاح طلبان و نواندیشان دینی در خارج کشور, جلال ایجادی

By | ۱۳۹۸-۰۵-۰۴

همکاری با حکومت و دلسردی اصلاح طلبان

رژیم اسلامی الگوی سیاسی توتالیتاریستی است و بناگزیر گروه بندی های بسیاری را زیر فشار قرار می دهد تا بر آنها سلطه گری کامل داشته باشد. از آغاز رژیم اسلامی همهء اصلاح طلبان و نواندیشان دینی خود جزو هیات حاکمه جدید بودند و یا حامی قدرت سیاسی شیعه بودند زیرا ایده ال خود را در این حکومت می دیدند:

– ایدئولوگ هایی مانند آقای عبدالکریم سروش، در هم پیمانی با آیت الله خمینی، در طرح اسلامی نمودن دانشگاه ها و تصفیهء استادان سکولار و پاکسازی برنامه های درسی اقدام نمود.

– محمد مجتهد شبستری نمایندهء دورهء اول مجلس شورای اسلامی بود و نقش بسیار مهمی در اشاعهء افکار شیعه در داخل و آلمان ایفا نمود.

– یوسفی اشکوری از نمایندگان اولین دورهء مجلس بود و در نشریه های بسیار متعددی به انتشار افکار دینی و مذهبی کردن بیشتر جامعه اقدام نمود. ایشان علیرغم دوران زندانی و مهاجرت، فعالانه در دفاع از اسلام در همهء رسانه های خارج کشور حضور دارد.

– محسن کدیور، عضو سابق مجلس خبرگان و فعال حوزه و دانشگاه و نیز مدرس و سخنران در دانشگاه های آمریکا می باشد. او ولایت فقیه را از نظر اسلامی به انتقاد کشید و ممنوع القلم شد. او معتقد بود که شیوهء دولت اسلامی «بندگان خدا را از دین مبین اسلام می رماند».

همهء این افراد شیفتهء آیت الله خمینی و در جستجوی پیروزی اسلام در قدرت سیاسی بودند. وقوع انقلاب اسلامی یک فرصت بزرگ برای حوزه و تمامی اسلامگرایان شیعه بود تا بدین ترتیب تجربهء قدرت سیاسی شیعه را ساماندهی کنند و «حقانیت» آن را به اسلام سنی و جهانیان اثبات کنند. از نظر آنان سنت پیامبر اسلام و خلافت علی و «جنبشِ» حسین ابن علی و ظهور امام زمان، تجلی بارز خود را در حکومت اسلامی پیدا می کرد. بنابراین، اصلاح طلبان و نواندیشان دینی پاسخ آرزوهای روانی و عقده های پس رفتهء خود و آمال ایدئولوژیک خود را در حکومت جدید شیعه می دیدند. آنان مخالف دمکراسی بودند و آن را تجلی انحطاط غرب می دانستند ولی ایدئولوژی استعماری اسلام را تنها گزینش سیاسی برای کسب قدرت می دانستند.

استبداد فردی ولایت فقیه مشکلات متعددی برای این گروهبندی اجتماعی سیاسی دینی بوجود آورد. بخشی از نواندیشان و اصلاح طلبان، علیرغم تمایل خود به فضای اسلامی ایران، از شیوه های حکومتی کم کم دلسرد شده، فشار را تحمل نکرده و به خارج می آیند. خروج آنان از ایران بمعنای رها نمودن اهداف اسلامی آنان نیست. آنها شیوه های دیگری برای تحکیم اسلام می خواستند. در شرایط حکومت اسلامی در واقع شکست عریان اسلام در قدرت و تمام جنایات حکومتی متکی بر دین و قرآن، شهروندان را در تجربهء خود از قدرت موجود و دین ناامید ساخت. مردمان جامعهء ایران در یک تجربه گسترده الگوی جامعهء الهی را آزمایش نمودند و بیش از پیش دریافتند که اسلام سرابی بیش نیست و جامعهء پیشنهادی آن جز یک نظام توتالیتر و تبعیض گرا و غیرعادلانه چیز دیگری نمی توانست باشد. این تجربه سرآغاز یک بیداری روانی و فکری برای جامعه ایران بود.

در دل این تجربه، فرهنگ سکولار و ناباوری رشد نمود هرچند که این تحولات بمعنای پایان مذهب در جامعه نمی توانست باشد. ریشهء باورهای دینی و اعتقاد به معجزه و جادوگری و خرافه امر پیچیده ای است که در ناخودآگاه و نیازهای روانی انسان های جامعهء ما جای دارد. جامعه فاقد آگاهی پست ترین خرافه را به ارزش معنوی خود تبدیل می نماید و رسوم دینی و پروپاگاندهای تبلیغاتی پایه های باور دینی را در اذهان مستحکم می سازد. ولی تجربهء بزرگ ایران، مدل حکومت سیاسی دینی را مورد پرسش جدی قرار داد و تمام نقشهء دینداران شیعه را برای قدرت سیاسی نقش برآب کرد. علیرغم این بحران، حکومتگران کنونی به ستمگری خود ادامه میدهند و اسلام یاور آنها برای چپاول است.

ولی اصلاح طلبان و نواندیشان دینی از این وضعیت نمی توانستند خشنود باشند. این افراد در مقابل استبداد فردی و آشکار شدن شکست مدل حکومتی شیعه، راه دیگری جز تغییر تاکتیک و استراتژی و تغییر در گفتمان نداشتند. ادعای اسلام «رحمانی» و ادعای همخوانی اسلام با حقوق بشر از جمله تغییرها در گفتمان دینی نواندیشان بود. این گفتمان هستهء اسلامی خود را فراموش نمی کند، این گفتمان الگوی اسلامی را رد نمی کند، این گفتمان برای نجات اسلام تصویری مهربانانه ارائه می دهد تا وحشت جهان از اسلام کاهش یابد. حال بخصوص در دنیای کنونی که برخی از ایدئولوگ های اسلامگرای سنی از اسلام «قابل اصلاح» صحبت می کنند، اصلاح طلبان و نواندیشان شیعهء ایران نیز پرچم اصلاح و تحول خواهی را بنمایش در می آورند. این الگوی بزک شده برای مایوسان حکومتی و سرخوردگان حوزه گیرا می باشد و، افزون بر آن، مورد استقبال طرفداران اسلام سیاسی و ایدئولوگ های دیپلوماسی جهانی است. دیپلوماسی جهانی غرب با حکومت کنونی مشکل دارد و بعنوان یک نیروی جایگزین، نقش اصلاح طلبان و نواندیشان دینی شیعه قابل توجه است.

 

جامعه شناسی و استراتژی نواندیشان دینی در خارج

این گروه بندی اجتماعی شامل یک گروه نیرومند از اشخاص سیاسی و روشنفکری و روزنامه نگار و جوانان دانشگاه دیده و عناصر بریده از رژیم اسلامی بوده و در داخل و خارج دارای وزنهأ سیاسی است. این گروهبندی بطور عمده از طبقهء متوسط بوده و در حال حاضر از امکانات مالی نهادهای غربی بشکل مستقیم و غیر مستقیم بهره می برد. رفاه آنان ناشی از بکارگیری تخصص علمی و فعالیت علمی دانشگاهی نیست بلکه ناشی از رانت و امتیازاتی است که نظام غربی برای آنها فراهم آورده است. ما با یک شطرنج دیپلوماسی جهانی مواجه هستیم. وقتی فلان آخوند حوزوی مدافع فقه و قرآن در فلان دانشگاه غربی به تدریس می پردازد، جایگاه و دستمزد او برای کار پژوهشی هرمنوتیک دانشگاهی نیست بلکه فقط برای اشاعه دین اسلام است و لابی های دیپلوماتیک و اداری کارساز این مناسبات هستند. مهاجرت این افراد از سی سال پیش شروع شد و با جنبش سبز اوج گرفت. تمرکز این افراد در اروپا و آمریکاست زیرا غرب بهترین شرایط را برای آنها فراهم ساخته است. هر چند که آنها همیشه علیه تمدن غرب تبلیغ کرده و حرف زده اند ولی همین افراد کسانی هستند که از امتیازات سیاسی و مالی در غرب بسیار بهره برده اند. وجود اجتماعی آنها با نوعی تزویر توأم است زیرا به غرب پناه می آورند ولی در نهایت خواهان مدل اسلامی هستند. روشن است که در دمکراسی غربی لیبرالی همهء گرایش ها و همهء انتقادها جا دارند و همه دارای تریبون هستند، ولی این گروه اسلامی شیعه مانند بنیادگراهای اسلامی بوده و فاقد روش شهروندی مدرن، و فاقد صداقت است. روش آنها فقط سوأ استفاده و بهره جوئی است بدون آنکه ارزش های تمدن غربی را برسمیت بشناسند. در اینجا در کوتاه مدت ما با دو استراتژی «برنده- برنده» مواجه هستیم.

نواندیشان دینی و اصلاح طلبان مسلمان ایرانی دارای ترکیبی گوناگون اند. در نزد این افراد روزنامه نگار و مفسر ریز و درشت و دانشجویان شیفته بسیارند. بخشی از این روزنامه نگاران و مفسران در رسانه هایی مهمی مانند بی.بی.سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، رادیو زمانه، و رادیو فرانسه جمع شده اند و دارای رانت رسانه ای هستند و سایت هایی مانند میهن و زیتون نیز کاملن در اختیار آنهاست.

در این ماشین های تبلیغاتی شخصیت های ناباور و سکولار و دانشگاهی منقد، جایگاه فرعی دارند و در بحث های سیاسی و نقد دینی، روشنفکران و دانشگاهیان لائیک منقد حذف می شوند. بعنوان نمونه این رسانه ها از من مصاحبه در بارهءمحیط زیست می گیرند ولی گفتار مرا در بارهء دین و سیاست سانسور می کنند. انتقاد به دین و عملکرد آن و نیز بررسی انتقادی قرآن در هیچ برنامه ای گنجانده نمی شود و بر عکس، حضور آخوند و ایدئولوگ اسلامی پر رنگ است و آنها در بارهء همه چیز دارای تریبون آزاد هستند. روزنامه نگاران حامی، این مبلغان دینی را در رسانه های خود دعوت کرده و آنها را بعنوان متخصص و پژوهشگر و ایدئولوگ های برجسته معرفی می کنند. در این رسانه ها هنگام بحث در بارهء سیاست، این افراد دارای امتیاز رسانه ای قوی هستند.

نواندیشان دینی و اصلاح طلبان تحولگرا، مانند آقایان عبدالکریم سروش، محسن کدیور، یوسفی اشکوری، رضا علیجانی، عبدالعلی بازرگان، سروش دباغ، عطاالله مهاجرانی و دیگران، در محافل دانشگاهی و نزد مدیران رسانه ها و اغلب سیاستمداران و بخشی از روشنفکران نفوذ مهمی دارند. این افراد فاقد اتوریتهء علمی و دانشگاهی بوده و فقط به اعتبار فعالیت سیاسی و قلمی خود، و به اعتبار شرکت در رسانه ها و روابط دوستی، برای خود شهرت و پرستیژ اجتماعی کسب کرده اند. البته نسبت به چند سال پیش به لحاظ فروریزی اعتبار اسلام در جامعه، پرستیژ آنها نیز در حال فروریزی است.

تعداد این افراد بسیار است و شبکه های کمک رسانی فراوانند و بخشی از روشنفکران و سیاسیونی که بی دقت بوده، ذهنیت آشفته داشته، و به اسلام یا مسلمین فعال ارادت دارند به کمک آنها می شتابند. ولی تزریق برنامه های تلویزیونی دولت های غربی، عامل اصلی شهرت کنونی آنهاست.       این افراد نزد دیپلومات های غربی و محافل سیاسی و اداری غربی، دارای اهرم واسطه ای هستند و می دانند در ذهنیت و محاسبه برخی از غربیان، برای قدرت سیاسی فردا جایگاه ویژه دارند. روشن است که وزنهء سیاسی آنها برای محافل غربی در ارتباط با تمام اصلاح طلبان در ایران قابل محاسبه است و در آرایش قوای اپوزیسیونی مورد توجه غرب، اصلاح طلبان بخشی از یک کل وسیع ترند. برخی محافل غربی سرمایه گذاری سیاسی میکنند هر چند این سرمایه گذاری جریان های دیگر را هم شامل می شود. نواندیشان و اصلاح طلبان با استفاده از این شرایط، برای زنده نگه داشتن ایدئولوژی استعماری اسلام و ترویج خرافه شیعه و تقویت هستی اجتماعی خود فعالانه تلاش می کنند.

 

اهداف نواندیشان شیعه خارج کشور

اهداف نواندیشان دینی و اصلاح طلبان خارج از کشور چیست؟ این اهداف را می توان بطور خلاصه چنین بیان نمود:

یکم، هدف آنها دفاع از اسلام شیعه و تبلیغ ایدئولوژی اسلامی در نزد ایرانیان خارج از کشور است. هدف تبلیغ اسلام در تمام عرصه ها مانند سیاست و آموزش و ادبیات و خانواده و مراسم مرگ و مناسک عزاداری و عید قربان و عید غدیر و عاشورا و ماه رمضان و غیره ادامه دارد.

دوم، این افراد در پی ایجاد و تقویت روند لابی گری و پارتی بازی اجتماعی و شبکه های نفوذ سیاسی و نظری هستند تا هرچه بیشتر افکار اسلام با برچسب «رحمانی» پخش گردد و اشخاص دیندار و غیر مذهبی زیر نفوذ آنان قرار گیرند.

سوم، این افراد خواهان احیای اسلام در قلب تمدن غربی «مسیحی» بمنظور تسلط جهانی میباشند. آنها در پی نشاندادن «حقانیت» شیعه گری بوده و با اتکا به شخصیت های معروف مانند هانری کربن در پی تسخیر مواضع مستحکم در مبارزه رقابت جویانه جهانی علیه سنی ها میباشند.

چهارم، این افراد علیرغم اختلاف های درونی، در اجتماع، خود را متحد و یکپارچه نشان داده و خواهان برقراری و تحکیم «انترناسیونال» خود هستند. آنها اهل تقیه و مخفی گری هستند و در برابر حریفان و مخالفان خود از اختلاف های خود حرفی نمی زنند.

پنجم، این افراد دارای پول و منابع مالی و امکانات تکنیکی فراوان هستند و تکنیسین های آنها بسیار فعال میباشند. استفاده از مکانهای دانشگاهی و بسیج رسانه ای و حضور در شبکه های اجتماعی پراتیک روزمره آنانست.

ششم، این افراد خواهان کسب قدرت سیاسی پس از آیت الله خامنه ای هستند و مدل حکومتی آنها اتکا به اسلام خواهد داشت زیرا آنها پیوسته میگویند در یک جامعه مسلمان برای هدایت دولت از اسلام نمی شود گذشت.

هفتم، این افراد با اصلاح طلبان گوناگون در ایران روابط خانوادگی و دوستی و سیاسی و مالی دارند و اغلب از انها که در پیوند با هیات حاکمه هستند دفاع میکنند. از جانب آنان انتقاد به اصلاح طلب داخلی بسیار کم سو ولی حمایت آشکار و پنهان مداوم است.

هشتم، هدف نواندیش دینی و اصلاح طلب تضعیف دقت و هوشیاری شخصیت های سکولار و لائیک و ناباور در خارج از کشور است. به این لحاظ پیام های زیرکانه و ابراز دوستی ها با برخی سکولارها برای خلع سلاح کردن آرام سکولارهاست.

نهم، این نواندیشان دینی و روزنامه نگاران تحول خواه و اصلاح طلب، شخصیت های سکولار و لائیک فعال و ناباوران را یک خطر عمده می دانند. از نظر آنان از بحث نظری مستقیم با منقدان دین باید دوری جست. در بسیاری موارد آنها در مورد انتقادهای روشنفکران لائیک و منقدان اسلام و قرآن سکوت می کنند ولی بشکل مخفیانه حمله های سنگین خود را متوجه انتقادگران دانشگاهی و روشنفکران لائیک فعال می نمایند.

دهم، هدف این نواندیشان و ایدئولوگ های اسلامی حفظ پراکندگی روشنفکران و فرهیختگان غیر دینی و لائیک حاضر در غرب، است. البته واقعیتی است که تلاش فکری و سیاسی همسو میان روشنفکران سکولار بسیار ناتوان است و این واقعیت بهترین فرصت برای گسترش نفوذ اسلامگرایان نواندیش است.

 

نواندیشان و اصلاح طلبان مخالف حکومت لائیک

همانگونه که مطرح کردم نواندیشان دینی و اصلاح طلبان و نیروهای سیاسی دینی که در خارج حضور دارند و دارای فعالیت مذهبی و سیاسی هستند یک نیروی اجتماعی مهم جامعهء ما هستند و چه در امروز و چه در فردای رژیم اسلامی خامنه ای، بمثابه یک نیروی متشکل سیاسی و فکری عمل خواهند کرد و باحتمال بسیار قوی، با توجه به وزنهء اجتماعی شان، جزو نیروهای ائتلافی سیاسیون خواهند بود.   بحث در اینجا در باره نقش این نیرو در خارج و بطور کلی در جامعه ایران است. این جریان ایدئولوژیکی، در دورانی که اسلام به زمین خورده و الگوی سیاسی آن به شکست عریان رسیده است، کماکان در جستجوی احیای اسلام است. این نواندیشان ایدئولوژیک، که خود را اصلاح طلب و تحول خواه معرفی می کنند، در طول این چهل سال نشان داده اند که قادر به اصلاح اسلام نیستند.

اسلام نه مضمون انجیل مسیحیت را دارد، نه از حاملان اجتماعی مسیحیت برخودار است و نه با تاریخ مسیر اجتماعی مسیحیت هماهنگی دارد. اکثریت آیات قرآنی با خشونت گری و تبعیض و کینه و خرافه عجین شده است. سراسر فقه شیعه ارتجاعی و ضد عقلانیت است. حال پرسش اینجاست این ایدئولوگ ها و مفسران با این حجم انبوه خشونت و خرافه چه کرده اند؟ انتقاد آنها به قرآن و تمامی فقه شیعه در کجاست؟

آنها برای اینکه از میدان بیرون نشوند ادعای حقوق بشر دارند. آقایان مجتهد شبستری و کدیور از ضرورت انتقال حقوق بشر در درون دکترین خود سخن دارند. ما می گوئیم ارزش حقوق بشر یکی از فصل های بلند معنویت جهانی است و اسلام نه چنین محتوایی دارد و نه قابلیت پذیرش این اصل را دارد. افرادی مانند نواندیشان که ادعای این هماهنگی و یا تحول پذیری اسلام را دارند، جز اغتشاش کار دیگری نمی کنند و در پی وصل کردن مترقی ترین اصول انسانی به اصول متحجرانه قرآنی می باشند.

می دانیم که جامعهء ایران مذهبی است و دین بشکلی ژرف در ذهنیت مردم جا گرفته است و رفتار و واکنش آنها را متاثر ساخته است. بحث ما در بارهء ساختار حکومتی و نظام حقوقی و سیاسی و رابطهء همهء آنها با دین اسلام است. حاکمان و ایدئولوگ ها و آیت الله ها و نظامیان این دین را بر ساختار حکومتی سوار کرده اند و مشکل مرکزی همین تلفیق و سلطه دین بر ساختار است. ما باید بطور قطع از الگوی اسلامی و پارادایم اسلامی خارج شویم و در عرصهء سیاست باید بطور قطع خواستار جدا شدن دین از حکومت و از تمام سیاست های حکومتی باشیم. ما خواهان جدایی دین از ساختار حکومتی و نظام قانون کشوری هستیم. این جدایی میسر است و در راستای آزادی و دمکراسی و آرامش و برابری همهء شهروندان است. بنابراین، در شرایط مورد نظر ما، دین به ایمان فردی تبدیل شده و سیاستمدار به قانون غیر مذهبی و اتیک اجتماعی نیاز دارد.

حال این نواندیشان چه می گویند؟ این افراد معتقد به جدایی دین اسلام و فقه شیعه از حاکمیت و تمامی قوانین جاری و سیاست های دولتی نیستند.

گفتار سروش در بارهء «سکولاریسم سیاسی و فلسفی» گنگ و چند پهلو می باشد. سروش در یکی از نوشته هایش به سکولاریسم انتقاد کرده و می نویسد: «سکولاریسم به این معنا جای دین را پر کرده است. سکولاریسم انگیزه برای عمل به شما می‌دهد، انگیزه‌ای که دیگر احتیاجی به دین باقی نمی‌گذارد. به اندیشه‌ء شما رنگ دنیوی می زند، به طوری که رنگ دینی را از آن می‌زداید.». سپس می نویسد: «اگر ما می توانیم از استبداد دینی سخن بگوییم پس می‌توانیم از دموکراسی دینی هم سخن بگوییم … دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیت‌اش بر عهده‌ء دینداران است می‌تواند نامش دموکراسی دینی باشد. در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی می‌شود قانونی که منافات با قوانین قطعی دینی دارد به تصویب نرسد، این قوانین قطعی و ضروری در اسلام هم بسیار محدود هستند. فتاوی زیادی ممکن است وجود داشته باشد اما می‌توان به مهمترین آن‌ها اکتفا کرد و حتی در صورت لزوم اجتهاد تازه کرد. همین ضامن اسلامی شدن قوانین است و بقیهء دین به پایبندی قلبی خود مؤمنان باز می‌گردد که چقدر در عمل به شریعت اهتمام دارند.» سروش نه تنها از اسلام می گوید بلکه افزون برآن می نویسد: «فقه اسلامی، و به تبع آن فقه جعفری، محدودتر از آن خواهد بود که بتوانیم همه‌ء قوانین را از آن استخراج کنیم، کافی است که ما قوانینی را بنویسیم که با قطعیات و ضروریات اسلامی منافات نداشته باشد و ضمن اینکه می‌توان در همه‌ء این‌ها کسب اجتهاد کرد. جامعه‌ء دینی بنا بر خواست اکثریت دینداران هویت و شکل خواهد گرفت که فرهنگ دینی آن باعث تمایز با دیگر جوامع است.» (رجوع کنید به نوشته های عبدالکریم سروش، «دین و دنیای جدید در سنت و سکولاریسم»، نشر مؤسسه فرهنگی صراط، بهار 1382، و نیز مقالهء «معنا و مبنای سکولاریسم»، کیان شماره‌ء 26).

در نقد نظر سروش باید نوشت که سکولاریسم جای دین را پر نکرده است، بلکه روند تاریخی و اجتماعی سکولاریزاسیون عقلانیت انسان را افزایش داده و وابستگی او را به خدا و آسمان کاهش می دهد. خودمختاری انسان نتیجهء این روند است. خودمختاری و خردگرایی انسان با ایمان فردی او تناقض ندارد بلکه فرد را تقویت می کند تا زندگی خود را بر پایهء تجربه و عقلانیت و دستاورد فکر بشری سازماندهی کند. با دنیوی شدن امور، چنین فردی به سیالیت فکری بیشتری می رسد و چه بسا ارزش های معنوی خود را در ارزش های تازهء دیگری جستجو کند.

سروش از «دمکراسی دینی» سخن می گوید. در تمام نسخ قرآن، و در تمام تاریخ خلفا، و در تمام روایات امامان، هیچ پیوندی با دمکراسی و آزادی وجود ندارد و بررسی مضمون آیات بروشنی نشان می دهد که انسان منکوب الله است و فقط یک کلام که همان کلام الله است معیار می باشد. قرآن بر توتالیتاریسم ذهنی و فکری استوار است.

سروش مدعی است که دمکراسی دینی با دمکراسی فرقی ندارد. این بیان یک مغلطه و کلاهبرداری ایدئولوژیک عریان است. تمام بحث در اینجاست که هیچ قشر اجتماعی نباید دارای امتیاز باشد بلکه شهروندان، صرفنظر از دین شان، برابر یکدیگرند. بعلاوه، بر اساس لائیسیته، امور مملکتی و سیاسی از دست دیندار باید خارج گردد؛ حال آنکه سروش خواهان حفظ امتیاز دینداران است.

روش می نویسد قوانین نباید در تناقض با دین داشته باشند زیرا او دین را برتر از قانون عرفی می داند. در آخر کار نیز او به فقه شیعه و اجتهاد آیت الله ها رجوع می کند و سرنوشت ملت و کشور را به دین و فقه می سپارد. سروش جامعه و کشور را تابع دین می داند و، بنابراین، خواهان سلطهء اسلام بر حکومت و قانون است.

سروش، علیرغم ادعای طرفداری از «سکولاریسم سیاسی»، در واقع مخالف سکولاریزاسیون جامعه بوده و در نهایت خواستار یک قدرت سیاسی دینی است. حال آنکه لائیسیته، در خواست مرکزی خود، منشا قوانین را از دین جدا می کند و آن را به عقل و تصمیم شهروندان می سپارد و ساختار حکومتی و حقوقی را مستقل از دین در نظر می گیرد.

 

شفافیت ما برای حکومت لائیک

همین بینش عبدالکریم سروش پایهء اساسی نظری بسیاری از اصلاح طلبان و مفسران دینی و سیاسیون «تحول طلب» است. پس از چهل سال حکومت اسلامی و پس از قرن ها فشار دینی بر روان انسان ها، و تخریب ظرفیت های روشنفکری و هنری توسط اسلام، نواندیشان دینی پیوسته در مسیر بازتولید اسارت مذهبی حرکت می کنند و خواهان قدرت سیاسی دینی می باشند.

این وضعیت در حالی است که امروز گرایش عمیق جامعهء ما بسوی کنار زدن دین از نهاد حکومتی است و بخش بزرگی از جامعهء جوانان و زنان و گروه بندی های اجتمای متوسط جامعه، و همچنین لایه های اجتماعی کارگری، آگاه گشته و حداقل حس می کنند که اسلام حکومتی مزاحم و فساد ساز و خفقان آور است. امروز برای بخش بزرگی از جامعه، توهم عدالت اسلامی فرو ریخته و برای آنها سلطهء دین در عرصهء سیاست و اقتصاد و فرهنگ همچون یک عامل مخرب و واپسگرا ارزیابی می شود.

بنابراین، روشنفکران لائیک و هوشمند و سیاستمداران لائیک با صراحت و آگاهی باید صفوف خود را از سیاستمداران و نواندیشان دینی جدا نگه دارند و وارد ائتلاف های دست و پاگیر نشوند. اولویت سیاسیون لائیک همسوئی و اتحاد سکولارها و دمکراسی خواهان می باشد. آنها در هر پروژه و گفتار و ملاقات و نشست عمومی باید به نقد حکومت دینی و نظریه های ناشفاف و توهم انگیز نواندیشان بپردازند. و البته باید به تحلیل مناسبات قوای سیاسی پرداخته و وزنهء اجتماعی اصلاح طلبان و نواندیشان و مفسران و روزنامه نگاران اسلامگرا را مورد بررسی قرار دهند.

تجربهء چهل سال حکومت دینی به ما می آموزد که قدرت سیاسیِ لائیک متکی بر رژیم پارلمانی بهترین شکل قدرت است تا نیروهای جامعه شکوفا شوند. این روشنفکران و سیاسیون لائیک در اصول خود در بارهء لائیسیته باید شفاف باشند و این امر اساسی را بر پایهء معامله گری و فرصت طلبی قربانی نکنند. ما به قانون اساسی و قوانین جزایی و مدنی لائیک نیاز داریم و حکومت آینده باید بر رژیم و دمکراسی و پلورالیسم و لائیسیته و اکولوژی متکی باشد.

Friday, Sep 21, 2018

جلال ایجادی جامعه شناس دانشگاه فرانسه