نقش اسلام در تجارت جهانی برده‌

By | ۱۳۹۸-۰۵-۰۶

– فرض سگال که برده‌داری یک «راز اسلامی» است کمی گیج‌کننده است. هنگامی که اسلام به عنوان نهاد مذهبی و سیاسی سازمانیافته ظهور کرد، برده‌داری در  واقعیت زندگی جریان داشت. در حقیقت واقعیتی بود که از هزار سال قبل از ظهور اسلام وجود داشته است.
– دین اسلام قطعاً نژادپرست نیست. این کاملا از جای جای آیات قرآن و سخنان و احادیث نبوی روشن است. با این حال، به عنوان یک تمدن، نژادپرستی در آن وجود دارد.
– نژادپرستی مسلمانان، در ارتباط با افراد بی‌سواد، متعصب و حاشیه‌ای است. نژادپرستی غربی‌ها اما اغلب حمایت‌های عظیمی را در بر داشته و تلاش کرده که خودش را به عنوان پایه‌ای برای بدعت در مسیحیت و شبه‌علمی و جادو جنبل تثبیت کند. در جهان اسلام شخصیت‌هایی شبیه آدولف هیتلر یا هندریک فروورد وجود ندارد.

امیر طاهری, کیهان چاپ لندن:

آیا برده‌داری  راز خانوادگی چرکینی است که مسلمانان می‌خواهند  آن را مخفی کنند؟ این پرسشی است که رونالد سگال در آخرین کتاب خود «بردگان سیاه اسلام: دیاسپورای دیگری از سیاه‌پوستان» پیش کشیده؛ کتابی که در هر دو سوی آتلانتیک تحسین بسیاری ازمنتقدین را به همراه داشته است.

این کتاب در ادامه  مطالعات اولیه سگال در مورد «دیاسپورای سیاه‌پوستان» است که در آن به تجارت برده توسط اروپایی‌ها پرداخته است. کتاب سگال ابتدا در سال  ۲۰۰۱ در Aarrdback منتشر شد و اکنون  با یادداشت‌ها و تصاویر بیشتری تجدید چاپ شده است.


  • بردگان سیاه اسلام؛ دیاسپورای دیگر سیاهان
  • رونالد سگال
  • چاپ نخست ۲۰۰۱

دلیل اینکه چرا سگال از اصطلاح «دیاسپورا» در عناوین هر دو کتابش استفاده کرده روشن نیست. «دیاسپورا» به داستان یهودیانی اشاره دارد که بعد از ویرانی معبد دوم [بعد از بازسازی هیکل سلیمان نام گرفت] در فلسطین در سراسر جهان پراکنده شدند. در حالی که سیاه‌پوستان که از اراضی بومی خود دور شدند، سرزمین خود را داوطلبانه و به اراده خود ترک نکردند بلکه ربوده شده و به سرزمین‌های دیگر برده شدند تا به عنوان برده فروخته شوند.

فرض سگال که برده‌داری یک «راز اسلامی» است کمی گیج‌کننده است. هنگامی که اسلام به عنوان نهاد مذهبی و سیاسی سازمانیافته ظهور کرد، برده‌داری در  واقعیت زندگی جریان داشت. در حقیقت واقعیتی بود که از هزار سال قبل از ظهور اسلام وجود داشته است. بردگی در تمام جوامع بزرگ واقع در میانرودان، به ویژه سومر، اکد، آشور و بابل دیده می‌شد. قبایل عشایری عربستان و جوامع یکجانشنین در یمن کنونی همه بردگی را به عنوان یک امر طبیعی  و دوره تاریخی تجربه کرده‌اند. فراتر از این منطقه، بردگی جزء جدایی‌ناپذیر زندگی در یونان باستان و سپس در امپراتوری روم بود. هیچ برده‌ای در امپراتوری ایران و شبه‌قاره هند وجود نداشت زیرا این جوامع بر شالوده سیستم‌های پیچیده‌ای بنا شده بودند که هیچ فضایی برای برده‌داری نداشتند.

در هر صورت اسلام برده‌داری را ایجاد و ابداع  نکرده است. آن را به عنوان یک واقعیت پذیرفت و سعی کرد آن را تابع نظم و قواعدی کند و لبه‌های تیز آن را صیقل بزند. اسلام برده کردن مسلمانان را ممنوع کرده  و بر این اصرار دارد که برده‌هایی که به اسلام روی می‌آورند، باید آزاد شوند و حقوق و مسئولیت‌های هر دو،  ارباب و بنده، را تعیین کرده است.

در همین زمینه موضوع محدود کردن بردگی با توصیه به آزاد کردن بردگان به عنوان یک عمل خداپسندانه که  موجب اجر و پاداش اخرویست در اسلام مطرح می‌شود. با این وجود، اعراب بزرگترین تجارت برده را به وجود آوردند و بسیاری از آفریقایی‌ها را نیز در تجارت برده، مانند اروپایی‌ها، خرید و فروش کردند.

جزیره زنگبار در سراسر ساحل شرقی آفریقا و شهر ساحلی مدیترانه‌ای بنغازی [لیبی کنونی] همانند گوره در سنگال و و لیورپول در انگیس به بزرگترین مرکز تجارت برده  تبدیل  شدند.

همه این توصیحات بدان معنی است که سیاهپوستانی که سگال از آنها صحبت می کند، «بردگان اسلام» نیستند بلکه  آنها در «کشورهای مسلمان» برده بودند. اگر اسلام نبود، نیز بردگی وجود داشت؛ همانطور که همیشه در کشورهای نامبرده داشتیم.

بر این نکته باید به دو دلیل تأکید شود.

نخست اینکه استفاده از برچسب «اسلامی» می‌تواند احساسات، پیشداوری‌ها و تعصباتی را ایجاد کند که یک بحث جدی و آرام را دچار پیچیدگی‌های بسیار و دشوار کند. در این شرایط که برچسب «اسلامی» بطور مرتب توسط سیاستمداران هم در داخل و هم در خارج از جهان اسلام، مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می‌گیرد، مهم است بدانیم که از چه چیزی در مورد آن صحبت می‌کنیم.

نکته دوم این است که کتاب سگال در مورد الهیات یا حتی موقعیت فرهنگ اسلامی، به عنوان یک مذهب و یا یک تمدن در ارتباط با برده‌داری نیست. این کتاب مربوط به تاجران برده است؛ این تاجران می‌توانستند مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا پیروان سایر ادیان باشند.

بعد از اینکه این مطالب گفته شد، ممکن است تعجب کنیم که چرا سگال آغاز ظهور اسلام را به عنوان نقطه شروع مطالعه خویش انتخاب کرده است. شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد تجارت برده، عمدتاً از آفریقا تا خاورمیانه، پیش از ظهور اسلام وجود داشت. بنابراین، به عنوان مثال، چرا تجارت برده بین آفریقا و خاورمیانه را از دوران بابِلی مطالعه نکنیم؟

و یا ممکن است تعجب شود که چرا سگال می‌خواهد اسلام را به عنوان یک تمدن با تجارت برده‌داری ضد سیاه‌پوستان معرفی کند. کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی که از پیش از اسلام در کار تجارت برده بودند توجهی به رنگ و نژاد برده نداشتند. در بسیاری از آنها، بردگان سفید بیشتر از بردگان سیاه بود. به عنوان مثال، تا اواخر قرن نوزدهم تجارت گسترده‌ای در فروش دختران چرکس، چچنی، گرجی و دیگر دختران قفقازی وجود داشت که به عنوان برده به حرمسرا در امپراتوری عثمانی، ایران، ازبکستان و چند کشور عربی فروخته می‌شدند.

سگال نشان می‌دهد که عثمانیانی که جزیره زنگبار را تا سال ۱۹۶۰ کنترل می‌کردند، تجارت مهمی با بردگان سیاه‌پوست داشتند. اما یک تجارت مشابه با آن در مورد بردگان سفید توسط ازبک‌ها تا سال ۱۹۱۸ در شهر خیوه به عنوان بازار اصلی برای فروش انسان برقرار بود.

سگال امیدوار بود که مسلمانان بطور کلی و اعراب بطور خاص به عنوان مجرمان تجارت بردگان مانند اروپایی‌های مسیحی شناخته شوند. به این ترتیب وی ادعا می‌کند که اعراب بیش از ۱۳ میلیون بردگان سیاه‌پوست را در طول ۱۳۰۰ سال صادر کرده‌اند. این دقیقا مشابه تعداد بردگانی است که اروپایی‌ها فقط در دو قرن از آفریقا خارج کردند. اما پس از آن او ادعا می‌کند که بیش از ده برابر این رقم از سیاهانِ برده در طول برده‌فروشی‌های تاجران عرب هلاک شدند. این مرگ تقریبی ۱۳۰ میلیونی بوده که در طی ۱۳ قرن روی داده است. مشکل این است که ادعاهای سگال براساس نتیجه‌گیری‌ها توسط دو محقق انگلیسی است. همان ارقام را می‌توان برای نتایج دیگر استفاده کرد تا نشان دهد که اعراب نمی‌توانستند در چنین مقیاس بزرگی عمل کنند.

کتاب سگال با تکیه بر ۹ کتاب از دیگران استوار است که همه آنها توسط مسافران غرب و مورخان آماتور نوشته شده است. نویسنده هرگز از مکان‌هایی که به عنوان مراکز اصلی تجارت در نظر گرفته، دیدن نکرده و به آرشیو هیچ کشور مسلمانی به ویژه ترکیه و مصر دسترسی نداشته و برخی از تأکیدات و استدلال‌های وی کاملاً خام است.

برای نمونه، او می‌گوید به دلیل اینکه امروزه بسیاری از مصری‌ها خصوصیات آفریقایی‌ها را دارند بنابراین مصر یکی از مراکز اصلی تجارت برده‌های آفریقایی بوده است. او فراموش کرده که مصر یک کشور آفریقایی است و برای هزاران سال درهای آن بر روی اقوام مختلفی با، یا بدون بردگی، باز بوده است.

اندکی بعدتر از این استدلال و عبارات، نویسنده با شگفتی از این سخن می‌گوید که چرا «هیچ ویژگی» آفریقایی «در ترکیه و ایران  در حالی که آن دو برای قرن‌ها بازار بزرگی برای برده‌های سیاه بودند وجود ندارد» و به این ترتیب ادعای پیشین خود را بی‌اعتبار می‌کند.

سگال به اندازه کافی منصف هست تا برخی تفاوت‌ها میان جایگاه بردگی را در کشورهای اسلامی از یکسو و کشورهای غربی از سوی دیگر نشان دهد. او می‌گوید که در اسلام، برده‌ها انسان بودند و نه اموال و دارایی.

او همچنین ادعا می‌کند که بردگان در کشورهای مسلمان به عنوان نیروی کار ارزان در کشتزارها استفاده نمی‌شدند. در اغلب موارد، بردگان سیاه در سرزمین‌های اسلامی به عنوان خدمتکار در امور داخلی خانه و در مواردی که زن بودند به عنوان همسر صیغه‌ای استفاده می‌شدند.

به هر حال، سگال سعی می‌کند پیوند مستقیمی بین اسلام به عنوان مذهب و تجارت بردگان سیاه ایجاد کند. یکی از مثال‌های او اشاره به اخوت سنوسی است که در قرن نوزدهم در شمال آفریقا یعنی لیبی کنونی گسترش یافت. این جنبش شبه‌صوفی در تجارت ناپسندی درگیر شده یود. اما سگال خود نشان می‌دهد که طریقت سنوسی این  تجارت را که قبلا وجود داشت به ارث برده بود و از سود این تجارت برای گسترش نفوذ خود تا کنترل زمانی که در نهایت کنترل کل لیبی را به دست بگیرد، استفاده کرد.

مثال دیگری که سگال می‌آورد جنبشی به نام «درویش دیوانه» است که به رهبری ملا حسن در سومالی‌لند بریتانیا پایه‌گذاری شد. اما در هر دو نمونه، به نظر می‌رسد که  دستورات مذهبی به صورت سیاسی مورد استفاده قرار می‌گرفتند و به هیچ عنوان نمی‌توانند نشانگر اسلام به عنوان یک دین باشند. سومین نمونه سگال مورد مهدی‌گرایی و یاران مهدی در سودان است. اما در اینجا نیز آنچه ما داشتیم جنبش ضد مستعمراتی و سیاسی بود، نه مذهب به صورت مستقل خود.

در این نمونه‌هایی که سگال آورده اسلام لزوما یک عامل ایجاد بردگی سیاهان نبود؛ در توضیح می‌توان گفت، نخست اینکه بردگی بعد از این موراد تاریخی ادامه یافت و در بعضی موارد تشدید شد؛ به ویژه پس از اینکه  قدرت‌های اروپایی کنترل برخی از سرزمین‌های مسلمان را به دست گرفتند این وضعیت گسترش یافت. برای مثال، رونق بی‌سابقه‌ای در تجارت برده در طول سلطه فرانسوی موریتانی پدیدار شد که نیم قرن طول کشید و تنها در سال ۱۹۶۰ به پایان رسید. ایتالیایی‌ها نیز تا دهه ۱۹۳۰ یک تجارت فعال برده‌داری سیاه‌پوستان در مراکز و مستعمره‌های تحت استعمارخود در لیبی و سومالی سازمان دادند.

واقعیت دوم این است که پادشاهان سیاه پوست و شاهزادگان نیز چه مسلمان، چه مسیحی یا آنیمیست [روح‌باور]، خود در تجارت برده فعالیت می‌کردند. برای مثال، حاکم سیاه‌پوست پادشاهی برونو، بر اساس گفته لیک چاد، هزاران نفر از بردگان سیاه را در سال ۱۸۷۰ در اختیار داشت.

برخی از این کارها و فعالیت‌ها که سگال در موردشان نوشته اگر چه در برخی کشورهای اسلامی رایج هستند اما ربطی به اسلام به عنوان دین ندارند. برای نمونه ختنه زنان  یا ناقص کردن آلت تناسلی زنانه که در مصر و سودان رایج است، یک سنت آفریقایی است و هیچ ارتباطی با اسلام ندارد. همین حکم در مورد اخته کردن مردان یا خواجه کردن آنها نیز صادق است. اسلام این عمل را که هزاران سال قبل از ظهور محمد در این منطقه وجود داشته، به صراحت ممنوع می‌کند. خواجه بودن یکی از ویژگی‌های مهم زندگی در امپراتوری بیزانس مسیحی نیز بود و در امپراتوری عثمانی به صورت سنت به آن عمل می‌شد.

فرضیه سگال در مورد اینکه تولد از یک برده سیاه ممکن بود یک مانع در زندگی اجتمایی فرد و یا پیشرفت سیاسی او باشد تا حدودی درست است. در اغلب موارد هنگامی که یک زن برده مسلمان می‌شد فرزندانش از حقوق مشابه زنان آزاد برخوردار می‌شدند. بسیاری از مردان که برده متولد می‌شدند، به خاطر شجاعت و فراست سیاسی خود به مقام حکمرانی می‌رسیدند. عنتره بن شداد،  قهرمان فولکلور عرب و قهرمان موسیقی محلی عرب، یکی از همین شخصیت‌ها بود که توسط اعراب حتی تا امروز مورد تحسین قرار می‌گیرد.

آیا اسلام نژادپرست است؟ سگال این سوال را به صورت گذرا مطرح می‌کند. او تنها سه ضرب‌المثل ترکی و عربی را که به نظر می‌رسد مضمونی تحقیرآمیز نسبت به سیاهان دارد به عنوان نشانه‌ای که شاید اسلام دین نژاد‌پرستی باشد نقل می‌کند. نگارنده‌ی این کتابگزاری  تنها یکی از آنها را شنیده  اما حتی اگر هر سه بطور گسترده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرند، نمی‌توانند زمینه‌ای را فراهم کنند که مقدمه‌ای باشد برای صدور این حکم که اسلام نژادپرستی را ترویج می‌کند (نگارنده در یکی از کتاب‌های ضرب‌المثل فارسی مثلی یافته که پوست سیاه را تحسین می‌کند. این ضرب‌المثل عبارت است: «سفید سفید صد تومن ، سرخ و سفید سیصد تومن حالا که رسید به سبزه هر چی بگی می‌ارزه!»)

ادعای اینکه مسلمانان سیاهی را به عنوان نمادی از شرّ به سیاه‌پوستان ربط می‌داده‌اند نیز به سختی قابل پذیرش است.

برای نمونه در ایران، حاجی فیروز، یک بازیگر تغییر قیافه داده و مبدلی است که به عنوان شخصی سیاه‌پوست مژده آمدن نوروز را به ارمغان می‌آورد و به عنوان یک مهمان مورد استقبال قرار می‌گیرد.  در بسیاری از راویات و حکایات ایرانی و ترکی از شمشیربدستان سیاه به عنوان قهرمان‌های داستان‌ها نام می‌برند و سیاه رنگ بسیاری از حرکت‌های اسلامی است بطور ویژه جنبش «سیاه‌جامگان» که توسط ابومسلم خراسانی پایه‌گذاری شد و منجر به ایجاد خلافت عباسی شد.

دین اسلام قطعاً نژادپرست نیست. این کاملا از جای جای آیات قرآن و سخنان و احادیث نبوی روشن است. با این حال، به عنوان یک تمدن، نژادپرستی در آن وجود دارد. اگر بپذیریم که نژادپرستی ضد سیاه در جهان اسلام وجود داشته اما در مقایسه با آنچه در ایالات متحده در نسبت با برده‌های سیاه وجود داشت بسیار خفیف است و یا حتی در نسبت به سرزمین خود سگال یعنی آفریقای جنوبی و آپارتاید در آنجا ناچیز است.

نژادپرستی مسلمانان، در ارتباط با افراد بی‌سواد، متعصب و حاشیه‌ای است. نژادپرستی غربی‌ها اما اغلب حمایت‌های عظیمی را در بر داشته و تلاش کرده که خودش را به عنوان پایه‌ای برای بدعت در مسیحیت و شبه‌علمی و جادو جنبل تثبیت کند. در جهان اسلام شخصیت‌هایی شبیه آدولف هیتلر یا هندریک فروورد وجود ندارد.

همه این بدان معنا نیست که اسلام، به عنوان یک تمدن و یک واقعیت وجودی، مثل برف سفید است. به هیچ وجه! حوزه اسلامی تا آنجا که به برده‌داری مربوط می‌شود سهمی از گناه دارد و آلوده‌دامان است. شورش سیاهان یا نهضت صاحب الزنجی (تحت فرماندهی علی ابن محمد ملقب به صاحب زنج در بصره به سال ۲۵۵ ه‍.ق در زمان خلافت معتمد عباسی) نتیجه اولیه تجارت زشت و کریهی بود که بسیاری از انسان‌ها را از بین برد و آنها را به ابزار و کالا تبدیل کرد.

اظهارات ناراحت کننده‌ای وجود دارد که برده‌داری، در برخی اشکال، در برخی از کشورهای اسلامی  همچنان ادامه دارد. سگال، موریتانی و سودان را در میان این موارد ذکر می‌کند. او در موریتانی هیچ  مستندی نمی‌دهد که بشود آن را بررسی کرد.

او همچنین تلاش می‌کند مسئله را با یادآوری سلسله مراتب پیچیده‌ای که از ویژگی‌های جامعه موریتانی برای نسل‌ها است، دچار خلط و ابهام کند. با عدم دقت در ساخت اجتماعی آنجا این ادعا مطرح می‌شود که یک سوم موریتانی‌ها برده‌، یک سوم دیگر برده‌های سابق و یک سوم باقی مانده مردان آزاد هستند.

در مورد سودان، سگال ادعاهای خود را بر اساس یک ادعای موسسه همکاری بین‌المللی مسیحی (CSI)، یک موسسه خیریه مستقر در ایالات متحده بنا نهاد که می‌گوید ۱۴۵۵۰ برده دینکا را در ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ خریداری کرده و آزاد کرده است. با این حال، این ادعا توسط یونیسف، صندوق ملل متحد برای کودکان، به چالش کشیده شده است که CSI را متعهد می کند که یک «بازار مصنوعی برای برده هایی که موجود نیستند» ایجاد کرده است. بر طبق ادعای یونیسف، برخی از خانواده‌های دینکا فرزندان خود را به CSI می‌فروشند تا بتوانند پولی کسب کنند.

با این وجود، سازمان‌هایی مانند سازمان کنفرانس اسلامی (OIC) هیچ اتهامی را مبنی بر اینکه برده‌داری در برخی از کشورهای اسلامی ادامه دارد مطرح نکرده‌اند.

کتاب سگال در دو فصل نهایی خود از تمام کنترل‌ها خارج می‌شود. این فصول با موضوع حرکت «ملت اسلام» در آمریکا سر و کار دارد. البته بسیاری از سیاه‌پوستان آمریکایی هستند که مسلمانند اما سگال به آنها نمی‌پردازد. در عوض، او بر جنبشی تمرکز می‌کند که بیش از آنکه به عنوان یک دین متمایز شود با استفاده از کلمه «اسلام» به عنوان جنبش اجتماعی بارز می‌شود. در حال حاضر مالکوم ایکس و لوویس فرّاخان به عنوان رهبران بارز مسلمانان شناخته شده هستند. مالکوم ایکس برای چند ماه الهیات اسلامی را در شهر مدینه درعربستان سعودی، تحصیل کرد اما هیچگاه به عنوان یک دانش‌آموخته الهیا ت فارغ‌التحصیل نشد. در مقابل اما او به عنوان یک الگوی سیاسی- اجتماعی کاریزماتیک برای بسیاری از آمریکایی- آفریقایی‌های مسلمان و غیرمسلمان شناخته می‌شود.

چرا سگال «ملت اسلام» را در مطالعه‌ای که قاعدتاً باید درباره موضوع تجارت برده‌داری سیاهان که در ۱۳۰۰ سال گذشته توسط جوامع اسلامی صورت می‌گرفت در اینجا بیان می‌کند؟

تنها دلیل آن این است که او دارای انگیزه شخصی برای تسویه حساب با ادعاهای فرّاخان و هوادارانش است. او می‌گوید که آنها اغلب از مسیحیان و یهودیان برای نقش خود در تجارت برده‌داری سیاهان انتقاد می‌کنند، اما هیچگاه به تاریخ برده‌داری در اسلام اشاره نمی‌کنند؛ شاید! اما دلیل آن باید واضح باشد. مسلمانان در صادر کردن بردگان سیاه به قاره آمریکا نقشی ندارند. تاریخ خشونت‌آمیز «ملت اسلام» و برنامه‌هایش برای ایجاد یک دولت سیاه هیچ ارتباطی با ایالات متحده و وضعیت سیاهان در آن قاره نداشته است.