سوختن یا سوزاندن اسناد تاریخی در سالگرد مشروطه؟ شکوه میرزادگی

By | ۱۳۹۸-۰۵-۰۹

چند روز پیش نامه ای «خصوصی» داشتم از کارشناسی خوش نام که سال هاست در حوزه ی میراث فرهنگی کار کرده است. در این نامه او به صراحت آتش سوزی اخیر بافت تاریخی حسن آباد(1) را عمدی و کار بخشی از  عوامل رژیم ذکر کرده است. این کارشناس (که خواسته از نام مستعار «کاشف» برای او استفاده شود) در نامه ی بلند خود می نویسد:« برخلاف آن چه در رسانه های دولتی منتشر شده، در آتش سوزی دفترخانه ی شماره ی 39 تهران،(2) فقط وصیت نامه ی دکتر مصدق یا نامه های آیت الله کاشانی سوخته نشد، بلکه هزارها نامه و سندی از بین رفت که مربوط می شدند به  دورانی بلند ـ از سال های 1280 خورشیدی، حوالی تشکیل “انجمن باغ میکده”، تا سال های اول دهه 40 خورشیدی».(3)

اسناد دفترخانه ی 39

این کارشناس همچنین از وجود اسناد و نامه های افراد سرشناسی در دفترخانه ی 39 خبر می دهد که تازه دو هفته قبل از آتش سوزی برخی از روسای سازمان از وجودشان آگاه شده بودند. و چند روزی کپی برخی از آن ها بین شان دست به دست می گشت. این نامه ها بخشی مربوط به مکاتبات خصوصی و اداری افراد دولتی در دوران قاجاریه و دوران پهلوی اول و دوم بوده است، مثل نامه های ملکه جهان مادر احمدشاه، سپهدار اعظم، حسن مدرس، سیدضیاء، فروغی و ….و بخشی مربوط به مکاتبات روحانیون مشهور در همین دوران ها.

او می نویسد: «مهمترین اسناد مربوط به روحانیون، مکاتبات آن ها با مسئولین دولتی وقت و با یکدیگر است». او همچنین از مکاتبات فدائیان اسلام با آیت الله خمینی و طالقانی و کاشانی نوشته است، همین طور نامه های خمینی به آیت الله کاشانی، و نامه های او به افراد در ستایش شیخ فضل الله نوری و سفارش به ادامه راه او…. در این نامه ها خمینی شیخ فضل الله را کسی می دانسته که اگر اعدام نمی شد در همان زمان حکومت اسلامی را راه انداخته بود.»

اقدام برای انتقال اسناد به محلی امن

«کاشف»، در بخشی که عمدی بودن این آتش سوزی را توضیح داده، می نویسد: «اواسط اردیبهشت در سازمان میراث فرهنگی تهران شنیده شد که برخی بدون اجازه از سازمان در حال اسکن کردن نامه های تاریخی دفترخانه ی شماره 39 هستند. و  “دستور آمده”  تا سازمان هر چه زودتر اسناد را از دفترخانه خارج  کرده و به محل دیگری ببرد… اما اوایل تیرماه صحبت از این بود که قرار است عده ای نامه هایی از مجموعه ی حسن آباد درباره ی روحانیون دوران مشروطیت و دوران رضاشاه و محمدرضاشاه را در سالروز انقلاب مشروطیت (مرداد 1389) منتشر کنند… اواسط تیرماه از یکی از روسای سازمان شنیدم که رفت و آمد امنیتی ها به انبارهای اسناد حسن آباد زیاد شده… و همزمان کپی برخی از نامه ها در سازمان پیدایش شد… درست چند روز قبل از آتش سوزی، مسئولین میراث فرهنگی به مسئولین دفترخانه اطلاع دادند تا ترتیب فوری بسته بندی کلیه ی دفاتر اسناد برای انتقال به محل دیگری داده شود…»

نامه های آیت الله ها درارتباط با حجاب زنان

از مطالب مهم دیگری که «کاشف» در نامه اش ذکر کرده مطلب مربوط به نامه نگاری هایی است در ارتباط با حجاب، چه در دوران رضاشاه و چه پس از آن، بین افراد دولتی و آیت الله ها.

کاشف همچنین درباره نامه های دکتر مصدق در پاسخ به آیت الله هایی نوشته که مرتب از او می خواستند «در مقابل بی حجابی جبهه بگیرد» و دکتر مصدق به آن ها توضیح می داد که «به نفع آن ها و اسلام است که روی این مساله فشار نیاورند». کاشف به نامه های دیگر دکتر مصدق نیز اشاراتی دارد. او می گوید: «این نامه ها غیر از “وصیت نامه” دکتر مصدق است که گفته می شود سوخته شده».

کاشف معتقد است که خاموش شدن سر وصدای آتش سوزی، و به ویژه اسناد سوخته شده، به دستور مسئولین رده بالای حکومتی بوده تا از انتشار آن ها جلوگیری شود. اما آنگونه که خود می گوید، نمی داند چه نوع اسنادی و از سوی چه کسانی قرار بوده تا همزمان با سالگرد انقلاب مشروطیت در سطح وسیعی منتشر شود.

چرا سر و صدای آتش سوزی خوابیده شد

گفته های «کاشف»، کارشناس میراث فرهنگی، با توجه به خاموش شدن سر و صدای اسناد سوخته شده در رسانه های دولتی، می تواند نشان دهنده ی این باشد که برخی از مسئولین حکومتی به هر دلیلی سعی داشته اند از آشکار شدن متن برخی از اسناد (که تازه از وجود آن ها با خبر شده بودند) جلوگیری کنند.

این چه نوع اسنادی بوده که دولتی ها جلوی آشکار شدن آن را گرفته اند؟ و یا آن هایی که قصد داشتند اسناد را همزمان با سالگرد انقلاب مشروطیت منتشر کنند، وابسته به چه جریانی هستند؟

از گفته های کاشف، و همین طور مسئولین سازمان میراث فرهنگی پس از آتش سوزی می شود دریافت که مسئولین این سازمان از  اهمیت نامه ها و اسنادی که در این دفترخانه بود، (حداقل تا همین اواخر) اطلاعی نداشته اند. زیرا آقای علیرضا پناهی رییس دفترخانه در مقابل این پرسش خبرنگاران که: «چرا اسنادی با این اهمیت را به سازمان میراث فرهنگی تحویل نداده»، می گوید: «بارها از کانون دفترداران درخواست کردیم که این اسناد تاریخی هستند و باید اسکن شوند اما اهمیتی به خواست ما ندادند… حتی گفتیم که دیگر جایی در بایگانی برای نگاهداری سندها نیست گفتند انتقال آن ها 80 میلیون هزینه دارد…».(4)

اما پناهی سخنی از «رفت و آمد اخیر امنیتی ها یا دیگرانی برای عکسبرداری از اسناد» نمی گوید، یا از آن خبر ندارد.

ترس حکومت از انتشار اسناد

اگر گفته ی های  آقای «کاشف» را قبول داشته باشیم که:

الف: «افرادی می خواسته اند نامه ها و اسنادی منتشر نشده را همزمان با سالگرد انقلاب مشروطیت منتشر کنند»

ب:  «افرادی هم برای جلوگیری از انتشار آن  دفترخانه 39 را به آتش کشیده اند»

باید به دنبال این باشیم که ابتدا نشانه هایی از عمدی بودن آتش سوزی  پیدا کنیم. و سپس دلایلی برای ترس مسئولین حکومتی از انتشار برخی از اسناد دفترخانه 39 . 

آیا آتش سوزی می توانسته عمدی باشد؟

تا جایی که من خوانده ام کل سخنانی که در رسانه های داخلی و در ارتباط با عمدی بودن آتش سوزی هست، فقط در این سه گفته دیده شده است:

گفته ی یکی از کسبه: یکی از کسبه به خبرنگاران گفته است که احتمالا این آتش سوزی عمدی بوده و آن را به کسی نسبت داده که« قصد داشته حیاط پشتی را به مغازه‌اش وصل کند و آن را گسترش بدهد.» (5)

گفته ی یکی از مسئولین شهرداری: احمد مسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران، درباره ی دلایل آتش‌سوزی میدان حسن آباد گفت: «ظاهراً آتش‌سوزی از یک دفتر اسناد رسمی آغاز شده و به دلیل آن که سقف گنبدهای میدان شیروانی است و از چوب دو لایه استفاده شده، حریق کاغذ و چوب باعث افزایش و سرعت گرفتن سرایت آتش به همه طبقات شده است.»(6)

گفته ی سخنگوی سازمان آتش نشانی: جلال ملکی، سخنگوی سازمان آتش‌نشانی، درباره ی عمدی بودن حادثه شب 26 تیرماه در میدان حسن‌آباد می‌گوید: «ابعاد حادثه از همان شب توسط کارشناسانی از سازمان آتش‌نشانی و اداره برق در حال بررسی است و در این مورد با کسبه ی منطقه هم صحبت شده و باید صبر کنیم تا کارشناسان نظر قطعی بدهند. اگر اجازه ی انتشار دلایل آتش‌سوزی را داشتیم پس از اعلام رای کارشناسان حتما این کار انجام می‌شود».(7)

از سه گفته ی بالا یک نتیجه می شود گرفت: آتش سوزی از دفترخانه 39 شروع شده است، و اگر عمدی بوده باشد مسئولین آتش نشانی تنها وقتی آن را اعلام خواهند کرد که «اجازه ی انتشار دلایل آتش سوزی را داشته باشند». البته باید توجه داشت که اداره ی آتش نشانی درست در کنار مجموعه ی حسن آباد قرار دارد و با این حال وقتی خبر به آن ها رسیده که بخش هایی از دفترخانه و حتی بنا سوخته بود. (لازم به ذکر است، که بنا به گفته شاهدان آتش سوزی هیچ غفلتی از سوی ماموران آتش نشانی انجام نگرفته  و آن ها پس از اطلاع با دقت و سرعتی تحسین انگیز کارشان را انجام داده اند.)

به این ترتیب، بر اساس روش های مسئولین اداره آتش نشانی، مثل همه ی ادارات دیگر کشور، هیچ خبر درستی (هر چقدر هم مهم باشد) قبل از اجازه ی دستگاه های امنیتی به اطلاع مردم نخواهد رسید؛ و می ماند این مساله که چه چیزهایی می توانسته در اسناد و نامه های سوخته شده باشد که مسئولین از آشکار شدنش، به ویژه در سالگرد انقلاب مشروطیت، هراس داشتند و دارند؟

به باور من، اگر چه نمی شود به راحتی حدس زد که چه گروهی قصد انتشار اسناد و نامه ها را داشته اما، از آنجایی که بزرگترین بدبختی ها و عقب ماندگی هایی که ما در طی قرن ها گرفتارش بوده ایم به دلیل حضور «علمای مذهبی» و «روحانیون» واپسگرایی بوده است که قصدشان دخالت های بی جا در امور سیاسی و اجتماعی و به ویژه آموزش و پرورش بوده، می توان گفت که احتمالا این نامه ها می توانست نشانه های روشن دیگری باشد بر واپسگرایی، آشوبگری، و ویرانگری های این جماعت، به ویژه در ارتباط با انقلاب مشروطیت و این که آن ها چگونه قانون اساسی مشروطه ی ما را از موهبت سکولار بودن تهی کردند و کار را به جایی رساندند که رضاشاه ناچار شد «به زور» به برخی از خواست های به حق مشروطیت رسمیت ببخشد.

روشن است که غیر از نامه ها و اسنادی که تا کنون در ارتباط با انقلاب مشروطیت و اثرات بعدی آن منتشر شده، نامه های زیاد دیگری نیز وجود دارد که هنوز خیلی هاشان در کنج صندوق های خصوصی خانه ها، و یا دفاتری چون دفتر 39 بایگانی شده اند؛ نامه هایی که چهره ی زشت تری از واپسگرایان مشروعه خواه و سیمای روشن تری از روشنفکران عاشق آزادی و سکولاریسم دوران مشروطیت را نشان می دهد؛ که البته این امر سران حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان را خوش نمی آید و تا جایی که دست شان برسد جلوی انتشار آن ها را خواهند گرفت.

همانطور که چهل سال است یکی از عملیات فرهنگ ستیزانه ی «انقلابیون مسلمان» در ایران، تاریخ زدایی و یا دست بردن در تاریخ است. آن ها به راحتی بخش هایی از تاریخ فیزیکی و غیر فیزیکی ایران را یا از بین برده اند و یا به نفع خودشان تغییر داده و به شکلی سیستماتیک و با تبلیغاتی دایمی در منبر و مدرسه و دانشگاه و کل رسانه ها اصرار داشته اند تا جعلیات خود را  در ذهن کودکان و جوان های کم دانش و بی خبر جا بیندازند. نمونه ای از این عملیات مخرب قرار دادن نام بیشتر فلاسفه، اهل علم، و نویسندگان و شعرای ما در لیست «بزرگان اسلام» و یا جای دادن بهترین دوران های تاریخی مان در لیست پیروزی های «علمای اسلام و روحانیون» است. یکی از این دوره ها پیروزی انقلاب مشروطیت است که از خمینی گرفته تا خامنه ای و دیگران به شکل های مختلف سعی داشته اند آن را نتیجه ی خواست و تلاش روحانیون بدانند.(8) آن ها  حتی افراد واپسگرایی چون شیخ فضل الله نوری را، که جدی ترین مخالف آزادی، مدرنیسم، و پیوستن ایران به تمدن پیشرفته جهانی بود آزادی خواه و مشروطه خواه معرفی می کنند (9).

تردیدی نیست که روحانیون نقشی مهم در بسیج مردمان در ارتباط با جنبش های مشروطه خواهی داشتند اما خواست آن ها با خواست روشنفکران و مشتاقان پیشرفت ایران و ایرانی کاملاً متفاوت و حتی متضاد بود. خواست آن ها، همانگونه که در اسناد مشروطیت – که خوشبختانه هنوز وجود دارند – و در کتاب های با ارزشی که در سال های گذشته منتشر شده، تضعیف حکومت برای به دست آوردن قدرت بیشتر، و به قول خودشان شرعی کردن و به کرسی نشاندن احکام اسلامی به جای احکام غیرمذهبی و سکولار بود و  نه به نفع آزادی و پیشرفت ایران و ایرانی.

طبیعی ست که انتشار مطالب تکان دهنده ی بیشتری در این مورد به زیان حکومت موجود است و جلوگیری از انتشار آن از چنین حکومتی برمی آید زیرا که این امر در شرایط کنونی تازه کردن داغ مردمانی ست که – بعد از چهل سال فساد، ناکارآمدی و بیدادِ «مشروعه خواهان انقلاب اسلامی» – به این تجربه ی درخشان دست یافته اند که دیگر جایی برای مذهب در صحنه ی سیاست، و به ویژه آموزش و پرورش، در ایران وجود ندارد. درخشش این تجربه را وقتی می بینیم که، در هر گوشه ای از ایران و جهان، ایرانیانی هوشمند سر برداشته و نوشداروی «دموکراسی و سکولاریسم» را به عنوان نجات دهنده ای برای همه ی مصیبت ها، رنج ها و عقب ماندگی های خود تجویز می کنند.

———————-

1ـ میدان حسن‌آباد از میدان‌های تاریخی و بخشی از بافت تاریخی و سنتی تهران است. این میدان و ساختمان ‌های گنبدی پیرامون اش در سال ۱۳۰۹ ساخته شد و به بهره‌برداری رسید. مجموعه ی تاریخی حسن آباد با شماره ی ثبت 1977، در فهرست «آثار ملی ایران» به ثبت رسیده است.

2ـ دفترخانه شماره ۳۹ در دوران رضاشاه و در سال 1309 با نام «دفترخانه شماره 1» تاسیس شد. این دفتر خانه اولین دفتر ثبت اسناد رسمی در ایران بود.  از آنجایی که این دفترخانه در میدانی قرار داشت که میدان اصلی شهر بود و ساختمان نخست وزیری و بیشتر ساختمان های دولتی در اطراف آن بودند، بسیاری از اسناد و معاملات مهم چندین دهه از تاریخ معاصر در آن جا ثبت شده است. در عین حال، به دلیل معتبر بودن این دفترخانه، افراد مشهور سیاسی و مذهبی تا قبل از انقلاب اسلامی اسناد و نامه های شخصی خود را نیز در آنجا به امانت می گذاشتند

3ـ “انجمن باغ میکده”، انجمنی سری بود که در خرداد 1283 تاسیس شد. در این انجمن افراد مخالف حکومت قاجار جلسات مرتبی داشتند با هدف روشن کردن افکار عمومی، اعلامیه پراکنی و فرستادن مطالبی درباره وضعیت ایران برای نشریات خارج کشور

4ـ گفته های پناهی در ارتباط با تقاضاهای مکررش برای حفظ اسناد:

http://www.ion.ir/news/488919/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82

5/6/7 ـ گفته های مسئولین در مورد عمدی بودن یا نبودن آتش سوزی:

https://bit.ly/2GxZrcJ

8ـ گفته های برخی از سران حکومت درباره انقلاب مشروطیت:

– خمینی: «علمای اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت (مسلمان) آزادی گرفتند، قوانینی جعل کردند…که به نفع ملت…استقلال کشور (و) به نفع اسلام است این را با خون های خودشان، با زجرهایی که دیدند و کشیدند گرفتند».  تبیان، دفتر بیستم، ص 51-52

ـ خمینی: «دوران مشروطه را که همه آقایان شنیده اند. یک عده ای که نمی خواستند در این کشور اسلام قوه (قدرت) داشته باشد… دنبال این بودند که اینجا را به نحوی به طرف خودشان بکشانند، جوّ سازی کردند به طوری که مرحوم آقا شیخ فضل اللّه، که آن وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود، همچون جوّ سازی کردند که در میدان علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم کف زدند و این نقشه ای بود برای این که اسلام را منعزل کنند و کردند و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه ای باشد که علمای نجف می خواستند. حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل اللّه را در نجف هم بدجوری منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن درنیامد. این جوّی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو از باب این شد که آقا شیخ فضل اللّه را با دست بعضی از روحانیون خود ایران، محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان به دار کشیدند… و شکست دادند اسلام را. در آن وقت مردم غفلت داشتند از این عمل حتّی علما هم غفلت داشت.» تبیان، دفتر 20، ص 71.

ـ خمینی: «[در جریان مشروطیت] روحانیون را یکسره از دخالت بر کنار کردند؛ و با توطئه های موذیانه و تبلیغات مسمومِ مُلهم از غرب، که توسط روشنفکران و غرب و شرق زدگان خائن یا نفهم صورت می گرفت، مجلس را در نظر روحانیون و متدینین به گونه ای ساخته بودند که دخالت در انتخابات از معاصی بزرگ و اعانت به ظلم و کفر بود! و روحانیت بکلی از صحنه خارج شد و به انزوا کشیده شد». صحیفه امام، ج 21، ص: 420/  15. صحیفه امام، ج 18

– خامنه ای: « واقعاً به شیخ فضل‌اللَّه خیلی ظلم شده است. اوایل انقلاب، یک وقت من در نماز جمعه راجع به مشروطیت و مرحوم شیخ فضل‌اللَّه صحبت کردم؛ بعد یکی از دوستان نزدیک ما به من اعتراض کرد! من دیدم حتّی در محافل روحانی و نزدیک به خود ما هم همین تفکرات وجود دارد که چرا از شیخ فضل‌اللَّه صحبت می‌شود؛ شیخ فضل‌اللَّه مخالف مشروطه بود! در حالیکه او بلاشک مخالف مشروطه نبود؛ خودش در حقیقت جزو مؤسسین و مؤثرین مشروطه بود… حتّی به من گفته شد که امام هم از شیخ فضل‌اللَّه خوششان نمی‌آید! بعد من تفحص کردم، دیدم نخیر، کاملاً بعکس است؛ امام نسبت به مرحوم شیخ فضل‌اللَّه خیلی تبجیل و احترام دارند و به‌خاطر همان تصلب و شجاعت و دین‌گرایی کاملش، بدون اغماض آن بزرگوار را تعظیم و تجلیل هم می کنند؛ که این در بیانات خود امام هم آمده است».

ـ رفسنجانی: «مگر غیر از این است که دشمنان ایران از نردبان محبوبیت روحانیت در نزد مردم بالا رفته‌اند و در مشروطه مصادر قدرت را فتح کرده‌اند و آن گاه پرچم حاکمیت را به دست شاگردان غرب‌زده مکتب خویش دادند؟» سخنرانی 13 مرداد 85

9ـ برخی از گفته های شیخ فضل الله نوری:

– «این آزادی که این مردم تصور کرده اند…. کفر در کفر است. من شخصا از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل می دارم که در اسلام، آزادی کفر است» مکتوبات، اعلامیه ها.، ترکمان، صص 210-211.

–  «قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی، و بنای احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است نه به مساوات. پس به حکم اسلام، باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هرکس مساوی داشته، ما هم مساوی ‌شان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده، ما هم به اختلاف با آن‌ها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم». مقدمۀ تحلیلی تاریخ تحولات سیاسی ایران (دین، دولت، تجدد)، موسی نجفی ج 1، ص 198