کودتاگرانِ ۲۸ مرداد اکنون کجا ایستاده‌اند؟ پیمان عارف

By | ۱۳۹۸-۰۵-۲۹

۱-شصت و شش سال پیش در چنین روزی کودتایی در ایران با موفقیت تحقق یافت که امریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها آن را به نام پروژه آژاکس در تاریخ خود ثبت کرده‌اند. طرحی که موجبات سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق، حاکمیت دولت کودتا، برساخت گفتارهای اسلام‌گرایانه و شیفت گفتارهای مقاومت‌گرا از گفتارهای لیبرال-دموکراتیک به سوی گفتارهای چپ و اسلام‌گرا، تحقق انقلاب ضدسلطنتی و نهایتا حاکمیت اسلام‌گرایان در چهار دهه اخیر بر ایران و در نتیجه تعلیق نه تنها دموکراسی و حقوق بشر و نه حتی توسعه ، که تعلیق حکمرانی عادی بهمثابه کارکرد حداقلی نهاد دولت، از کمترین نتایج آن بود.

کودتای ۲۸ مرداد، اما، رخدادی فاقد بستر داخلی و زمینه فکری و گفتمانی در درون ایران نبود. گمان نگارنده بر این است که خوانش سنتی از کودتا که آن را بر مبنای دوگانه مداخله خارجی در سازماندهی نیروهای نظامی از سویی و نقش میدانی جاهلان و فواحش از دیگر سوی می‌خواند ؛ گرچه توضیح‌دهنده بسیاری از جنبه‌های واقعی کودتای ۲۸ مرداد است اما یک چیز را مغفول می‌گذارد و آن  «هویت نظری کودتاگران» است!

در این خوانش از کودتا، کودتاگران دسته‌ای از جاهلان و فواحش تحت امر سازمان اطلاعات مرکزی امریکا بودند که با پول امریکا، فتاوی روحانیون و همراهی و کمک دربار و ارتش علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق کودتا کردند. اما سوال این است که فکر پشت سر کودتا چه بود؟ از کجا آمد و امروز کجا ایستاده است؟

۲- وقتی نهضت ملی کردن صنعت نفت در ایران آغاز و در سال ۱۳۲۸ منجر به تشکیل جبهه ملی ایران شد، یکی از صریح‌ترین مخالفت‌ها با این نهضت از زبان علی رزم‌آرا در قالب چنین جملاتی بیان شد: «ملت ایران حتی آفتابه نیز نمی‌تواند بسازد تا چه رسد به اداره صنعت نفت!»

چنین منطقی از یک خاستگاه نظری نشات می‌گرفت؛ خاستگاهی که توام با بدبینی نسبت به منشا و ذات انسان ایرانی بود و او را ناتوان از تجدد می‌پنداشت. این نگاه محافظه‌کارانه و شرپندارانه در نقطه مقابل گفتار لیبرال‌ناسیونالیستی دکتر مصدق و جبهه ملی قرار داشت که بر ذات خیر انسان ایرانی مبتنی بود و انسان ایرانی را لایق تجدد و توانا به زیست متجددانه می‌دانست. نگاهی که از اصول هستی‌شناسانه برآمده از لیبرالیسم سیاسی نزد دکتر مصدق و یارانش نشات می‌گرفت و خود از سنت لیبرال انقلاب مشروطه می‌آمد و پس از آن نیز تا امروز در قالب سنت سیاسی مصدقی تداوم یافته است.

در این سنت لیبرال، با تمام خوش‌بینی و خیرپنداری اش نسبت به آدمی، نسخه‌ای از خودبسندگی، اعتماد به‌نفس ملی و گذار درون‌زا به دموکراسی و توسعه نهفته است که صراحتا آن را در برابر محافظه‌کاران سکولاری قرار می‌دهد که نقطه مرکزی گفتار سیاسی‌شان تحقیر انسان ایرانی، فقدان اعتماد به‌نفس و اتکا به نیروی خارجی در گذار به دموکراسی است!

۳-کودتای ۲۸ مرداد تنها یک فعل نبود، یک فکر نیز بود؛ فکری که در اکنون و اینجای سپهر سیاسی ایرانیان هنوز حضور دارد و نفس می‌کشد؛ فکری که راه گذار از جمهوری اسلامی را نه در جنبش‌های اجتماعی و تغییر وضع موجود با عاملیت ایرانیان بلکه در نامه‌نگاری به ترامپ و اخذ بودجه‌های خیره‌کننده از این دولت و آن دولت خاورمیانه‌ای و غربی می‌جوید.

نامه‌نگاران به ترامپ حاملان و سخنگویان همان گفتار کانسرواتیستی هستند که انسان ایرانی را اولا گناهکار می‌داند و او را ناسپاس نسبت به شاهنشاه تجددخواهی معرفی می‌کند که با اتکا به غرب در حال متجددسازی ایران و ایرانی بوده است. ثانیا این انسان گناهکار را کماکان نه لایق و توانمند برای تغییر وضع موجود بلکه آن قربانی می‌پندارد که جز با «مداخله بشردوستانه انسان سفید غربی» راهی به دموکراسی و حقوق بشر ندارد.

جسم کودتای ۲۸ مرداد شاید به تاریخ پیوسته باشد اما روح آن در اینجا و اکنون ایرانیان حضور دارد و سخنگویانی جدی نیز برای خود پرورانده؛ سخنگویانی با تریبون‌های پر زرق و برق که آن‌چنان تاریخ را در مستندهاشان وارونه می‌سازند و روایت های کژتابیده از تاریخ معاصر ایران به دست می‌دهند که ناگه این حس به آدمی دست می‌دهد که نکند مصدق علیه محمدرضا شاه کودتا کرده بوده و تاکنون ما در اشتباه بوده‌ایم.
محافظه‌کاران سکولار ایرانی دقیقا همان جایی ایستاده‌اند که شصت و شش سال پیش کودتاگران ۲۸ مرداد داغ سال ۳۲ آنجا ایستاده بودند.