این پایانی بود که بسیاری از دلالان تسلیحاتی فوقالعاده ثروتمند دوره مدرن آرزویش را دارند.
عدنان خاشقچی ۶ ژوئن ۲۰۱۷، در آرامش، در کنار خانواده و تنها چند روز پیش از تولد ۸۲ سالگیاش، در لندن از دنیا رفت.
به گفته خانوادهاش او روزهای آخرش را «با همان وقار و شان همیشگی که مشخصه زندگی فوقالعادهاش بود» زندگی کرد. خانوادهاش در ادامه او را به عنوان «فرد پیشتازی که به خاطر دستاوردهای فوقالعاده تجاری و سخاوت مشهورش در جهان شناخته میشد» تحسین کردهاند.
در چنین شرایطی گویا خانواده فرصت نداشت در مورد این «دستاوردهای فوقالعاده تجاری» توضیح دهد و یا فهرستی از معاملات تسلیحاتیای که پشتوانه مالی « وقار و شان» این دلال اسلحه در طول سالهای زندگیاش شد، ارائه کند.
به جایش، خانواده خاشقچی گفته است: «پدرمان بهتر از هر کسی هنر کنار هم جمع کردن مردم را درک میکرد.»
عدنان خاشقچی و شاهپری زنگنه در مراسمی در موناکو، ۴ اوت ۲۰۰۰- PASCAL GUYOT / AFP POOL / AFP
خیلی نابهجا بود اگر در این میان میگفتند که او در عین حال با تسهیل فروش اسلحه نیز هنر تکه تکه کردن مردم را به کمال رسانده بود.
عدنان خاشقچی آنقدر اسلحه فروخته بود که به موجبش به یکی از ثروتمندترین مردان جهان تبدیل شود: ثروتی که یک بار ۳.۱ میلیارد دلار ارزیابی شده بود، دوستی با اشراف سعودی و بزرگان هالیوود، خانه در سرتاسر جهان، یک ابرکشتی تفریحی که بعدها به دونالد ترامپ فروخت و محافظ شخصیای که نام مستعارش «آقای بُکُش» بود.
او از جوانی دست به کار شد و از کمک رابطهایی که به واسطه پدرش با آنها آشنا بود استفاده کرد. پدر خاشقچی پزشک دربار ملک عبدالعزیز عربستان سعودی بود.
در سن ۲۱ سالگی و حدود یک سال پس از آنکه عدنان خاشقچی در کالج ایالتی «چیکو» در کالیفرنیا به تحصیل مشغول شد، نخستین کمیسیون خود به مبلغ ۱۵۰ هزار دلار را به خاطر کمک به عقد معامله فروش کامیون به ارزش سه میلیون دلار به مصر را دریافت کرد.
پس از آن عدنان دیگر هرگز برای ادامه تحصیل به آن کالج بازنگشت. به جای آن، در دهه شصت و هفتاد میلادی و در دورانی که خانواده سلطنتی سعودی در حال سرمایهگذاری پول نفت در تسلیحات بود، خاشقچی به «آقای کار چاقکن» تبدیل شد و دوستان قدیمیاش در عربستان سعودی را با دوستان جدیدش، تولیدکنندگان بریتانیایی و آمریکایی تسلیحات در ارتباط گذاشت.
مدیر شرکت تجهیزات نظامی و هوافضای «لاکهید مارتین» یک بار گفته بود که خاشقچی، یک بخش بازاریابی یک نفره است. شرکت بریتانیایی دفاعی «مارکونی» و هلیکوپترسازی «وِستلند» از دیگر شرکتهایی بودند که خاشقچی در به نتیجه رسیدن برخی قراردادهایشان نقش داشته است.
با گسترش شهرت وی، خاشقچی نیز درصد کمیسیونهایش را افزایش داد و در مواردی به ۱۵ درصد رساند؛ آن هم در معاملاتی به ارزش صدها میلیون دلار.
و به طبع ثروتی که مدام بیشتر و بیشتر میشد، فضایی که در آن قراردادها بسته میشد نیز با این میزان ثروت خود را منطبق میکرد.
رونالد کِسلِر که زندگی نامه خاشقچی را نوشته است، میگوید: «آن قدری که ما سوار ماشین میشویم او سوار کشتیهای تفریحی میشد».
تا سال ۱۹۸۰، میزان دارایی او به اندازهای رسید که بزرگترین کشتی تفریحی زمان خود به طول ۸۶.۶ متر را خرید. خاشقچی نام دختر خود «نبیلا» را برای این ابرکشتیای برگزید که عرشهاش مجهز به شیشه ضد گلوله بود و جنس کاسه روشویی سوئیت اصلیاش از طلا بود. گفته میشود خاشقچی روی این ابرکشتی «با دست و دلبازی بسیاری پول خرج میکرد».
دیوارهای اتاقهای ابرکشتی رویهای از چرم بز کوهی داشت و حمامهایش از عقیق بود. دونالد ترامپ که سال ۱۹۸۷ این ابرکشتی را با قیمتی نزدیک به ۳۰ میلیون دلار از خاشقچی خرید، گفته است که عقیق حمامها از «کوههای ایتالیا» تهیه شده بود و «بهترین هنرمند» آنها را تراشیده بود.
سال ۱۹۸۳، خاشقچی که هیچ فرصتی را برای به رخ کشیدن ثروتش از دست نمیداد، اجازه داد فیلم «دیگر هرگز نگو هرگز» از سری جیمز باند روی ابرکشتیاش ساخته شود. از این ابرکشتی به عنوان مقر شناور شخصیت جهانی شریر فیلم و نماینده سازمان اسپکتر، ماکسیمیلیان لارگو استفاده شده است.
این البته فیلم داستانی بود. در واقعیت هم اما شرایط به همین اندازه عجیب و غریب بود.
آقای کسلر در مصاحبهای با مجله «نیویورک» در سال ۱۹۸۸ گفته بود: «روش کارش این طور بود که سعی میکرد با سبک زندگی مجللش مشتریهایش را تحت تاثیر قرار بدهد.»
آقای خاشقچی این روش را فقط برای تحت تاثیر قرار دادن افراد عرصه تجارت انجام نمیداد. در یک مورد گفته میشود که او در آن واحد از رهبران پنج مملکت، از جمله سه پادشاه، روی عرشه ابرکشتیاش پذیرایی کرده است.
قدرتش در جذب اشخاص افسانهای بود. در دهه شصت میلادی دوستی با ریچارد نیکسون را آغاز کرد و به هر دو کارزار انتخاباتیاش کمک مالی کرد. گفته میشود یک بار به دختر نیکسون یک دستبند ۶۰ هزار دلاری هدیه داد.
طبقه گفتهها نخستین معامله تسلیحاتیاش مربوط میشود به ارائه اسلحه به دیوید استرلینگ، بنیانگذار سرویس هوایی ویژه بریتانیا برای یک عملیات مخفیانه در یمن در سال ۱۹۶۳.
۴۰ سال بعد، در ۲۰۰۳، مجله نیویورکر مدعی شد که خاشقچی کمی پیش از حمله به عراق با ریچارد پرل، رئیس هیئت سیاست دفاعی ایالات متحده دیدار کرده است. مثل تمام دیدارهای خاشقچی با اشخاص قدرتمند، جزئیات بسیاری از این ملاقات منتشر شده ولی آنچه میان این دو گذشته، مشخص نیست.
از میان کسانی که روی عرشه «نبیلا» قدم گذاشتهاند، میتوان به دستکم یک سفیر ایالات متحده نیز اشاره کرد. اما به گفته مجله «نیویورک» مهمانهای متداول این ابرکشتی معمولا «شاهزادگان عرب، مقامات جهان سوم و تجار مرموز اروپایی و آمریکایی بودند».
در این گزارش آمده است: «این افراد در سوییتهای خود در آرامش مینشستند و از ۱۵۰ تلفن و سیستم ارتباطی ماهوارهای استفاده میکردند و معاملات تسلیحاتی و کالاهای دیگر را پیش میبردند.»
در یک مورد خاشقچی از کابینی به کابین دیگر میرفت و ۱۶ معامله را به صورت همزمان هدایت میکرد.
و برای پیشبرد معامله، مشتریهایش هر آنچه را که میخواستند دریافت میکردند.
به گفته کسلر «هر چیزی مشتریهایش میخواستند در اختیارشان قرار میداد؛ زن، غذا، پول نقد. مجموعهای از برنامهها را روی کشتیاش برگزار میکرد، از مراسمی بسیار رسمی تا میگساریهای مختلف».
یکی از زنانی که در این مراسم از او استفاده میشد پامِلا بوردرز نام دارد. او بعدها گفت که «بخشی از یک گروه بزرگ» بود که به عنوان «طعمه جنسی» ازشان استفاده میشد.
سال ۱۹۸۹ مجله «وَنیتی فِر» با صراحت خاشقچی را «یکی از بزرگترین فاحشهبازان دنیا» توصیف کرده بود. همکاران تجاریاش شکایتی در این مورد نداشتند.
نهایتا وقتی زمان امضای قرارداد میرسید، ابرکشتی تفریحی وارد آبهای بینالمللی میشد تا قوانین محدودکننده حکومتی برای معاملاتشان دست و پاگیر نباشد.
در عین حال، گفته میشود که دستکم برخی از کمیسیونهای خاشقچی به شرکتهای صوری در سوییس و لیختناشتاین منتقل میشد.
علیرغم این اقدامات محتاطانه، نام خاشقچی در ارتباط با برخی از بحثبرانگیزترین معاملات تسلیحاتی جهان مطرح شده است.
در رسوایی ایران-کنترا (ماجرای مکفارلین) در دهه ۸۰ میلادی، نام خاشقچی به عنوان یکی از واسطههای کلیدی میان الیور نورث در کاخ سفید و ایران عنوان شده است.
الیور نورث (چپ) در حال شهادت در جلسه رسیدگی به پرونده مکفارلین در واشینگتن، ۱۴ ژوئیه ۱۹۸۷- CHRIS WILKINS / AFP
گفته میشود که او بخشی از توطئه پنهان دولت ریگان برای تضمین آزادی گروگانها از طریق فروش اسلحه به ایران بوده است. پولی که ایالات متحده در این خصوص دریافت کرد به شورشیان دست راستی کنترا در نیکاراگوئه منتقل شد، گروهی که نقض حقوق بشر، از جمله از طریق تجاوز و شکنجه را در کارنامهاش دارد.
همچنین در دهه هشتاد میلادی گویا خاشقچی، حداقل در ابتدای کار، در کنار فرانسه با بریتانیای مارگارت تاچر بر سر معامله تسلیحاتی با عربستان سعودی رقابت میکرد؛ معاملهای با نام کنایهآمیز «الیمامه» که به معنی کبوتر است.
سال ۱۹۹۴ گمانهزنیهایی بود که بریتانیا در نهایت با کمک رشوه به اعضای دولتی و سلطنتی عربستان سعودی، برنده این معامله چند میلیارد دلاری شده است.
در همان زمان، خاشقچی ادعا کرده بود که در موفقیت رقیبش وفیق سعید در تمام کردن این معامله به نفع بریتانیا، مارک تاچر، پسر نخست وزیر پیشین این کشور نقش داشته است.
روزنامه «ساندی تایمز» در این خصوص از خاشقچی نقل کرده بود: «وفیق از هوش مارک استفاده میکرد. اسم و رسم او برای وفیق اهمیت داشت.»
این که چه کسی در این مورد حقیقت را میگوید، مشخص نیست. مارک تاچر همواره کسب پول از معاملهای را که سال ۱۹۸۵ به امضای مادرش در آمد، به شدت رد کرده است.
مارک تاچر در کنار والدینش، مارگارت تاچر، نخستوزیر وقت بریتانیا، و دنیس تاچر در پاریس، ۱۶ ژانویه ۱۹۸۲- STAFF / AFP
سال ۲۰۰۶ «دفتر جرایم مهم مالی» بریتانیا که روی اتهام ارائه رشوه به سعودیها تحقیق میکرد، رسیدگی به این موضوع را متوقف کرد. دولت تونی بلیر در توضیح این تصمیم گفته بود که این تحقیقات در جهت منافع ملی نیست. در همین خصوص شرکت صنایع دفاعی و هوافضایی «بیایئی سیستمز» ابراز نگرانی کرده بود که در شرف از دست دادن فاز سوم معامله «الیمامه» است.
در خصوص خاشقچی، او هرگز در هیچیک از معاملاتش متهم شناخته نشد، هرچند که گاه لحظاتی نگرانکننده را تجربه کرد.
سال ۱۹۸۹ خاشقچی زمانی که در «اشوایتزرهوف»، مجللترین هتل برن در سوییس بود، دستگیر شد.
او از سوی دولت ایالات متحده در ارتباط با ادعاهایی مرتبط با دیکتاتور پیشین فیلیپین، فردیناند مارکوس، تحت تعقیب بود. آقای مارکوس و همسرش ایمِلدا که عاشق جمعآوری کفش بود، متهم بودند که ثروتی را از کشورشان به سرقت بردهاند.
خاشقچی سه ماه پیش از استردادش به آمریکا به اتهام اخاذی، توطئه، جلوگیری از اجرای عدالت و تقلب در نقل و انتقالات مالی، در سوییس در بازداشت بود، هرچند دوران بازداشتش چندان هم دشوار نبود.
طبق گزارشها یک نفر راهی پیدا کرده بود تا مدتی که این دلال اسلحه در زندان است، غذای لذیذ رستوران «اشوایتزرهوف» به سلولش فرستاده شود.
علاوه بر آن، زمانی که خاشقچی به آمریکا رسید، مقامات او را از تمامی اتهامات جدی تبرئه کرده و تنها در موارد جزئی نظیر جلوگیری از اجرای عدالت و تقلب در نقل و انتقالات مالی او را مجرم شناختند. نهایتا هم در سال ۱۹۹۰ هیئت منصفه دادگاه فدرال منهتن، او و بیوه مارکوس، ایملدا، را از تمامی اتهامات تبرئه کرد.
در سالهای پایانی عمرش، خاشقچی در خصوص زندگیاش مصرانه میگفت: «من چه اشتباهی کردهام؟ هیچ چیز. من به دلایل اخلاقی، غیراخلاقی رفتار کردهام.»
شاید خانوادهاش هم وقتی در بیانیهشان او را به خاطر «وفاداری بی حد و حصر به کشورش و خاندان سلطنتی عربستان سعودی» ستودهاند، منظورشان همین بوده. این بیانیه میگوید: «کار او همیشه در جهت پیشبرد منافع کشورش بود.»
خود خاشقچی یک بار به یک مصاحبهکننده که از اظهاراتش مبهوت مانده بود، توضیح داد که از نظر او، کاری که میکند «بازاریابی» است.
اگر هم نام این شغل بازاریابی باشد، نوعی از بازاریابی بود که در کاخها، املاک مجلل و ابرکشتیهای تفریحیای صورت میگرفت که هرگز نزدیک مناطق جنگی نمیشد و «تلفات جانبی» آن مناطق را تجربه نمیکرد. اینها همان مناطقی بودند که مقصد برخی از تسلیحاتی بودند که از سوی خاشقچی به فروش میرفت.
ابرکشتی تفریحی «نبیلا» که بعدها از سوی دونالد ترامپ خریداری شد. ترامپ نام کشتی را به «ترامپ پرنسس» تغییر داد، ۲۹ ژانویه ۱۹۹۱- JACQUES SOFFER / AFP
این نوعی از بازاریابی بود که آن قدر ثروت با خود به همراه میآورد که به نقل از دوستش، شاهزاده اسپانیایی آلفونسو هوهِنلوهه-لانگنبورگ، خاشقچی را «از هر قانون و محدودیتی مستثنا» میکرد.
در همین راستا بود که خاشقچی در ابرکشتیاش و در سوئیت خودش که از اتاق همسرش جدا بود، نه تنها یک تخت در ابعاد سه متر که یک گذرگاه شخصی هم داشت.
از این گذرگاه برای خروج بی سر و صدای زنانی استفاده میشد که خاشقچی آنها را «زنان لحظات شهوترانی» میخواند. یکی از زنانی که در دهه ۸۰ میلادی وارد حلقه این میلیاردر ۱۶۲ سانتیمتری ۹۰ کیلویی شد، یک مدل جوان ساده بود که گفته عاشق خاشقچی شده و یکی از اعضای «حرم» او شده بود.
خاشقچی به او گفته بود: «میخواهم یکی از زنان لحظات شهوترانیام باشی. طبق قانون عربستان سعودی، من اجازه دارم سه زن قانونی و ۱۱ زن برای شهوترانیام داشته باشم.»
نخستین زن قانونی خاشقچی سندرا دَلی بود که سال ۱۹۶۱ و زمانی که سندرا ۲۱ سال داشت با او ازدواج کرد. دلی که قدش به مراتب بلندتر از خاشقچی بود، در خانههای افراد کم درآمد در «لِسترِ» بریتانیا بزرگ شده بود. او نخستین بار زمانی که با مادرش به پاریس رفته بود خاشقچی را ملاقات کرد.
آنها سال ۱۹۷۴ از یکدیگر جدا شدند و خانم خاشقچی که مسلمان شده بود و نامش را به ثریا تغییر داده بود، بر سر دریافت ۸۷۵ میلیون دلار برای حل و فصل کردن این طلاق موافقت کرد. این میزان در زمان خود، بالاترین مبلغ برای گرفتن طلاق بود.
همسر دوم خاشقچی که سال ۱۹۸۰ با او ازدواج کرد، یک خانم ایتالیایی به نام لائورا بیانکولینی بود. نخستین باری که خانم بیانکولینی خاشقچی را دید، ۱۷ سال داشت.
سال ۱۹۹۱ خاشقچی همچنین با دختر پری زنگنه، شاهپری اعظم زنگنه، نیز ازدواج کرد، هرچند این ازدواجهم بعدها فسخ شد.
عدنان خاشقچی و شاهپری زنگنه در جشنواره بینالمللی فیلم کن، ۲۴ مه ۱۹۹۸- PASCAL GUYOT / AFP
در دنیای عشق و عاشقی همه چیز همواره بر وفق مراد خاشقچی پیش نرفت.
سال ۱۹۹۹ مشخص شد که او پدر واقعی دختر ثریا، پترینا، نبود. پدر حقیقی ثریا جاناتان ایتکن بود، وزیر محافظهکار پیشین تدارکات دفاعی که آن زمان در انتظار مراحل دادگاهی بود که در نهایت او را به جرم شهادت دروغ روانه زندان کرد.
همچنین باید گفت که در دنیای تجارت و شهوترانیاش هم همهچیز همواره طبق برنامهریزی خاشقچی پیش نمیرفت.
در اواسط دهه هشتاد میلادی او دیگر صاحب خانه در لندن، پاریس، کن، مونته کارلو و یک مزرعه ۱۰ هزار هکتاری در کنیا بود. او همچنین یک خانه مسکونی دو طبقه عظیم در منهتن نیویورک داشت که پس از خریدن ۱۶ آپارتمان مجزای کنار هم و تخریب آنها، ساخته بود.
او اسطبلی از اسبهای عربی، ۱۰۰ لیموزین و سه جت خصوصی داشت. خاشقچی همچنین از خدمات یک محافظ اهل کره جنوبی که تعلیم دیده هنرهای رزمی بود و نام مستعارش «آقای بُکُش» بود، بهره میبرد.
گفته میشد که خاشقچی برای زندگی مجللی که به آن عادت کرده بود، روزانه ۲۵۰ هزار دلار هزینه می کرد.
برای تولد ۵۰ سالگیاش در ژوئیه ۱۹۸۵، او ۴۰۰ نفر را به پنج شبانه روز مهمانی پر زرق و برق در ملک پنج هزار هکتاریاش در کنار ساحل در «ماربِلا»ی اسپانیا دعوت کرد. در این تولد طبق گزارشها، برادر خاشقچی، یک توله شیر به او هدیه داد. شرلی بسی «تولدت مبارک» را برای او خواند و او با ستاره هالیوود بروک شیلدز رقصید.
یک ناوگان کامیون حاوی یخچالهای بزرگ فقط برای خنک نگه داشتن شامپاینها در محل مستقر شده بود.
طبق گفتهها، کیک تولد یک «اثر هنری» بود؛ کیکی مزین به یک اثر یک متری خوراکی که بازسازی تاجگذاری لوئی چهاردهم فرانسه، ملقب به «پادشاه خورشید»، بود.
عدنان خاشقچی و همسرش لائورا بیانکولینی در جشنواره فیلم کن، ۱۹ مه ۲۰۰۵- GERARD JULIEN / AFP
به گفته یک مفسر، خاشقچی «گتسبی زمانه» بود، هرچند سقوطش هیچ گاه همچون سقوط گتسبی تمام و کمال و تئاتری نبود. کمی پس از جشن تولد ۵۰ سالگیاش، سقوط قیمت نفت به فعالیتهای خاشقچی ضربه زد. تحت تاثیر کاهش قیمت نفت، عربستان سعودی از میزان خرید تسلیحاتش کاست.
بستانکاران خاشقچی، از جمله سلطان برونئی حلقه را تنگ کردند.
سال ۱۹۸۷ بنگاه «تریاد آمریکا»، شرکت آمریکایی خاشقچی که در توسعه ۴۰۰ میلیون دلاری شهر «سالت لیک سیتی» آمریکا دست داشت، پس از ناتوانی در عدم پرداخت وامهایش، اعلام ورشکستگی کرد.
در این میان، طبق گفتهها قماربازی خاشقچی هم شرایط را بدتر میکرد. شایعههای اثبات نشدهای وجود دارد که خاشقچی منابع مالی تجارتهایش را صرف پرداخت باختهایش پای میز قمار میکرد و صورتحسابها و حقوق خدمهاش را پرداخت نمیکرد.
در یک مورد خجالت آور، سال ۱۹۸۸ خاشقچی به خاطر برگشت خوردن چکهایی به مبلغ ۴.۱ میلیون دلار که برای پرداخت باختهایش در بازی رولت در کازینوی «ریتز» لندن کشیده بود، به دادگاه عالی احضار شد.
پس از آنکه خاشقچی در دادگاه مجبور شد از مشکلات مالیاش بگوید و تعریف کند که بارها قول پرداخت پول را داده، در نهایت موافقت کرد تا خارج از دادگاه با کازینو به توافق برسد.
جتهای خصوص نهایتا به خطوط هوایی تجاری فروخته شد. به «آقای بُکُش»، محافظ خاشقچی گفته شد که دیگر استفاده از خدمات او مقرون به صرفه نیست.
گویا خاشقچی مابقی عمرش از تعقیب بستانکاران در امان نبود.
با اینحال به نظر میرسد او هرگز تا حد ورشکستگی کامل خوار و خفیف نشد.
خاشقچی زندگی آرامی را در مراکش در پیش گرفت و همچنان به پر زرق و برقترین مهمانیها دعوت میشد. سال ۲۰۰۵ فهرست مهمانان دعوت شده به ضیافت جشنواره فیلم کن شامل اسامیای چون شارون استون، جسیکا آلبا، پنهلوپه کروز و عدنان خاشقچی بود.
در جشنواره کن ۲۰۰۷ نیز او یکی از مهمانان این جشنواره بود در در هتل «دو کَپ-اِدِن-راک» به خوشگذرانی میپرداخت؛ جایی که از ۱۹۴۶ توقفگاه مورد علاقه ستارههای هالیوود بوده است.
و این شاید برای دلال تسلیحاتی و «فاحشهبازی» فوقالعاده، زندگی خیلی بدی هم نباشد.
ایندیپندنت فارسی:آدام لاشر