مجتبی واحدی، در یادداشتی برای دویچهوله فارسی، تحریک روسیه و تسویه حسابهای داخلی را دلایل احتمالی اشغال سفارت آمریکا میداند و از درسی میگوید که جمهوری اسلامی از این اقدام آموخت: گروگانگیری و باجگیری.
باور نمیکنم سپری شدن چهل سال از زمانی را که هر روز در حال بازگشت از دبیرستان البرز از جلو سفارت آمریکا عبور می کردم و اقشار مختلف مردم با پوششهای گوناگون، گویشهای متنوع و گرایشهای متضاد را در حال شعار دادن علیه آمریکا می دیدم.
چهل سال از آن روزها گذشته و هنوز نمیدانم اشغال سفارت آمریکا در کدام اتاق فکر طراحی شد؟ البته مطمئنم در این جهلِ چهل ساله، همراهان بسیار دارم. اما این اقدام هر چه بود نتایج بسیار آشکار داشت و برخی پیامدهای اقتصادی و سیاسی آن، هنوز دامنگیر ایران و ایرانیان است.
سفارت آمریکا زمانی اشغال شد که دقیقا هفت ماه از روز اعلام رسمی استقرار جمهوری اسلامی میگذشت. هفت ماه قبل از آنکه گروه موسوم به “دانشجویان پیرو خط امام ” بدون هیچ ممانعتی از دیوار سفارت آمریکا بالا برود، روح الله خمینی با استناد به نتایج بهدست آمده از رفراندوم، استقرار جمهوری اسلامی را اعلام کرد. آمریکا یکی از اولین کشورهایی بود که آن را به رسمیت شناخت و احتمالا چنین سرنوشتی را برای دیپلماتهای خود پیشبینی نمیکرد.
بالارفتن بیمانع تعدادی دختر و پسر از دیوار سفارت آمریکا همانقدر تعجبآور بود که حمایت تقریبا یکپارچه از این اقدام؛ حمایتی که از چپترین تا راستترین طیفهای سیاسی را در برمیگرفت.
شاید بسیاری از جوانان ندانند که وزیر امور خارجه وقت جمهوری اسلامی یعنی ابراهیم یزدی نیز از تاییدکنندگان این اقدام بود.
در مورد اشغال سفارت آمریکا و پشت پردههای آن، سخنان بسیاری گفته شده که از طراحی شوروی تا تسویه حسابهای داخلی را شامل میشود.
یکی از معماوارههای این اقدام، حضور و راهبری چهره مرموزی به نام سید محمد موسوی خوئینی در میان اشغالکنندگان سفارت بود. او که تا پیش از آن برای مردم ناشناخته بود، ناگهان به چهرهای جهانی تبدیل شد.
چهل سال پس از فاجعهای که موسوی خوئینی و فرزندان معنوی او آفریدند، این روحانی مرموز هنوز برای بسیاری از اصلاح طلبان حکومتی، یک شخصیت کاریزماتیک است؛ بدون آنکه نقش او و دستهای پشت پردهای که او را به داخل سفارت آمریکا گسیل کردند، مشخص شده باشد.
تنها یک روز پس از اشغال سفارت آمریکا، روح الله خمینی در اقدامی غیرمتعارف به تجلیل و حتی تقدیس این اقدام پرداخت. روز سه شنبه ۱۵ آبان ماه، تیتر نخست روزنامه انقلاب اسلامی، این جمله از سخنرانی روز ۱۴ آبان رهبر وقت جمهوری اسلامی بود:” در ایران باز انقلاب است انقلابی بزرگتر از اول”.
این روزنامه که متعلق به ابوالحسن بنی صدر بود سرمقاله آن روز خود را نیز به همین موضوع اختصاص داد. در بخشی از سرمقاله – احتمالا به قلم بنی صدر – آمده بود : ” ….و حق آن است که اشغال سفارت آمریکا عملی غیر از عمل یک گروه کوچک برای یک مقصد معین است. این عمل، اعتراض تمامی یک ملت است “.
همزمان با تصرف سفارت آمریکا در تهران، مهندس بازرگان از نخست وزیری استعفا کرد. سه روز قبل از حمله دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا، بازرگان که در الجزیره به سر می بُرد، به همراه ابراهیم یزدی و مصطفی چمران با برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا ملاقات کرد.
هیئتهای ایرانی و آمریکایی برای شرکت در جشن بیست و پنجمین سالگرد استقلال الجزایر در الجزیره حضور داشتند. در فاصله سه روزه ملاقات با برژینسکی و اشغال سفارت آمریکا – اول تا چهارم نوامبر ۱۹۷۹، مطابق با دهم تا سیزدهم آبان ۱۳۵۷ – بازرگان از سوی جناحهای گوناگون داخلی تحت فشار قرار گرفت. اشغال سفارت آمریکا، ضربه نهایی به بازرگان بود تا او استعفا را تنها راه خلاصی خود ببیند.
مصطفی چمران هیچگاه فرصت نیافت در مورد جزئیات ملاقات با برژینسکی سخن بگوید. البته نیروهای حزب اللهی هم که در صدد مصادره چمران بودند، تمایلی به بازگویی حضور او در آن ملاقات پرماجرا نداشتند. اما ابراهیم یزدی در چند مصاحبه، دلیل اصلی ملاقات را ” تلاش برای عادیسازی روابط دو دولت ” اعلام کرد.
این، همان نکتهای است که هر دو فرضیه مربوط به دلیل تصرف سفارت آمریکا – تحریک روسیه یا در آن زمان شوروی و تسویه حساب داخلی – را باورپذیر میسازد.
در حقیقت در چهل سال گذشته، شوروی و سپس روسیه همواره از قطع رابطه ایران با آمریکا و کاهش روابط جمهوری اسلامی با اروپا منتفع شده است. از سوی دیگر، مخالفان داخلی دولت بازرگان نیز مایل نبودند او و دولتش در داخل و خارج به عنوان قدرتی شناخته شوند که قادر به عادیسازی روابط دیپلماتیک با سایر کشورها و استانداردسازی روابط اقتصادی ایران با قدرتهای اقتصادی جهان بود.
البته محدود شدنافشاگریهای دانشجویان خط امام به عناصر نزدیک به دولت بازرگان و سرنوشت غمانگیزی که این افشاگریها برای مهندس عباس امیر انتظام رقم زد، کفه ” اهداف داخلی در اشغال سفارت ” را سنگینتر می کند.
آنچه در جریان اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد و منجر به شکست دولت بازرگان در پروژه نزدیکی با آمریکا شد، شباهت بسیار با تلاش فعلی برخی جناحهای حکومتی دارد که همه همت خود را در خدمت مقابله با فعالیتهای دولت روحانی برای عادیسازی روابط با آمریکا و تقویت مناسبات اقتصادی با اروپا قرار دادهاند.
در واقع در هر دو ماجرا، رهبری نظام برای تقویت حامیان تندرو، به تضعیف دولت مورد حمایت خویش تن داد. البته وضعیت اخیر با آنچه منجر به سقوط دولت بازرگان شد تفاوتهایی نیز دارد.
اولا روحانی بر خلاف بازرگان به شدت به مقام و موقعیت خود، وابسته و دلبسته است. ثانیا رهبر فعلی به راحتی قادر به تصمیمگیری نیست. زیرا اینبار درگیری کامل با آمریکا و حذف کسانی که میتوانند نقش واسطه میان ایران و آمریکا را بازی کنند، خطرهای زیادی را متوجه اساس نظام خواهد کرد. اما همچنان نقش روسیه و علاقه آن کشور به بحرانی بودن روابط ایران با غرب پابرجاست.
اشغال سفارت آمریکا از یک بعد دیگر نیز باید مورد توجه قرار گیرد : پایان داستان و درسی که جمهوری اسلامی از آن گرفت! ماهها پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران، جمهوری اسلامی علیرغم گردنکشیهای اولیه و پاسخ منفی به همه پادرمیانیها ، به دنبال راه حلی برای بحران بود.
روح الله خمینی در دومین اقدام غیرمتعارف و عجیب خود در مورد این بحران، تصمیمگیری نسبت به موضوع را به مجلس شورای اسلامی محول کرد. تصمیم نهایی هم به مذاکرات الجزایر موکول گردید. در واقع یک سال و اندی پس از آنکه ملاقات بازرگان با برژینسکی در الجزایر موجب برخاستن اعتراضاتی در داخل و نهایتا اشغال سفارت آمریکا شد، مجددا نام ایران و آمریکا با الجزایر و الجزیره پیوند خورد، اما اینبار با چراغ سبز عالیترین مقامات حکومت ایران و با هدف حل بحران حاصل از گروگانگیری.
هنوز هیچکس بهطور دقیق نمیداند دستاورد واقعی جمهوری اسلامی از مذاکرات الجزایر چه بود. بهزاد نبوی، بهعنوان اصلیترین چهره در آن مذاکرات، تا کنون توضیح ابهامزدایی در مورد ماجرا نداده است.
دستاورد مالی این مذاکرات نیز در هالهای از ابهام است؛ درست مانند میزان و سرنوشت دلارهای آزاد شده پس از امضای برجام. اما هر چه بود پروسه گروگانگیری از نخستین ساعات روز ۱۳ آبان ۵۸ تا ۴۴۴ روز بعد از آن که گروگانها آزاد شدند، یک درس و تجربه برای جمهوری اسلامی بود ” گروگانبگیر و در برابر دریافت وجه، گروگان را آزاد کن.”
از معمای چهل ساله اشغال سفارت و گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی، تنها همین نکته بهصورت دقیق، قابل فهم است. جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته، بارها از تجربه ” گروگانگیری و باجگیری” بهره برداری کرده است و آخرین نمونه آن، تلاش برای باجگیری از لندن در برابر آزادی نازنین زاغری است.