اگر حکومت آخوندی که هماکنون باید آنرا حکومت “تازیان” “بومی” و حکومتی مهاجم و اشغالگر، دشمن آشتی ناپذیر حقیقت و آزادی خواند، قهر و خشونت را در آبان ماه 98 باوج خود میرساند و مردم را به بهانه اعتراض به افزایش قیمت بنزین برگبار مسلسل میبندد و دست به “کشته سازی” میزند تا نظام ولایت را حفظ نماید، بآن دلیل بوده است که کمتر کسی در چهل سال پیش از این میتوانست بفهمد که چه “جانورانی” بر ما حکومت میکنند. چرا که هرگز نخواسته ایم باور کنیم که دین ما، دین اسلام، در دامن خود نه انسان که “جانور” پرورش دهد، جانورانی بس موذی و مزور، فریبکار و در عین حال بالقوه درنده خو و با چنگالهای تیز و نیش های زهرآگین و گزنده.
اگر این ویژگیها وصف امام امامان، امام خمینی، علما و فقها و حجت اسلامهایی همچون هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای و حسن روحانی و قاضی های معروف به قاضیان مرگ، طلبه هایی که نخوانده ملا شده بودند، ابراهیم رئیسی، مصطفی پور محمدی و علی رازینی و تمامی بازجویان روحانی، آنها که لباس پیامبری به تن دارند و هم اکنون بر مسند ریاست ووزات نشسته اند، نیست، کدام قشری را در جامعه میتوان یافت که در دامن خود چنین جانواران درنده خو، اما، خوش خط و خال را در دامن خود پرورش دهد، جانورانی که بجای آنکه بغرند و دندانهای تیز نشان داده و مو بر پشت سیخ نمایند، روضه فریب و ریا سر دهند و مردم ساده دل را مجذوب و شیفته خود نمایند؟
مگر او، امام خمینی، علما و فقها و نهاد فقاهت پیرو او نبودند که بنیاد ولایت را در خون و خشونت بنا ننهاد و هر آنکس که از “تسلیم” و “اطاعت” سرباز میزد بخاک و خون غلتیدن میگرفت؟ مگر آنان که بر سر “موضع” خود ایستادند، بفرمان خمینی و بدست قاضیان مرگ در زندانها کشورد در 67 بدارشریعت آویخته نشدند.
امروز نیز شاهد هستیم که این جانوران قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را باوج خود رسانده اند، به سطحی بی سابقه، بگونه ای که هم اکنون معلوم شده است که بر طبق گزارش رویتر در اعتراضات آبان ماه بیش از 1500 نفر در مدتی کمتر از 5 روز با گلوله های جنگی بقتل رسیده اند. البته که تا کنون رژیم دین از ارائه هرگونه آماری از جانباختگان و دستگیریها و مجروحان خود داری کرده است. چه بخوبی میداند که جنایاتی که بدان دست خود را آلوده کرده اند، زدوده شدنی نیست.
آخوند های حاکم بر ما که بر خود نام “روحانیت” نهاده اند و خود را بجانشینی پیامبر و امامان منصوب کرده اند، نخستین بودند که پرچم اسلام ناب محمدی را بر افراشتند، اسلامی که “تسلیم” و “اطاعت” و فرمانبری را از یک باور ذهنی به یک واقعیت عینی مبدل ساختند. دین دیگر عبادت و نمازگزاری نبود بلکه به یک کنش سیاسی، در تایید و تصدیق مطلق حکومت آخوندی و التزام بولایت فقیه تبدیل گردید. آخوندهای ناب محمدی، بمحض صعود بر منبر قدرت، اعلام کردند که دوران “امامت” که با غیبت امام دوازدهم در بیش از 1200 سال پش از این عملا به پایان رسیده بود در “ولایت” ادامه خواهد یافت، از همانگونه ولایتی که الله به محمد، پیامبر اسلام اهدا کرده بوده است. پس ولایت فقیه را با ولایت پیامبر در بوق و کرنا دمیدند و دورانی جدیدی را آغاز کردند که در اشتیاق به بازگشت بدوران “رسالت،” دورانی که پیامبر اسلام فراخون خود را بسوی “تسلیم” و “اطاعت” از خدایی بی همتا، خدایی که بجز او هیچ خدایی دیگری نیست فرا خوند و”شریعت” اسلامی را با شمشیر وحدت بخشید، دورانی که ده سال بطول انجامید و در آن محمد بیش از 60 بار بجنگ و لشگر کشی پرداخت. با شمشیر، اسلام را در سینه ها نشاند و “غنائم” جنگی ای بسیاری بدست آورد که او و سپاهیانش را به مال و مکنت بسیار رساند.
امام خمینی و جانشین وی آخوند خامنه ای، دوران فرمانروایی پیامبر اسلام و چهار خلیفه ای که بخلفای راشدین معروف گشته اند الگوی حکومت خود قرار دادند، حکومتی که در ذاتش قهر و خشونت نهفته است، و هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، هم در گفتار و هم در کنشگری و رفتار. حکومت ولایت هم وقتی به ناگهان قیمت بنزین را افزایش داد، چیزی جز تسلیم و اطاعت، فرمانبری و شنوائی از مردم انتظار دیگری نداشت، گویی که معترضین نه انسان که حیوانی بیش نیستند، که باید سر بزیر افکنده و بزمین بنگرند و بزندگی گله وار خود ادامه دهند تا ساختار مدینه فاصله ولایت تحکیم و تداوم یابد.
اگر حکومت دین جز تسلیم و اطاعت، جز فرمانبری و تصدیق و تکریم چیز دیگری می جست چه نیازی به گسیل یکانهای ویژه به خیابانها، سرکوب و قتل و خونریزی داشت؟ مگر نظام ولایت با سربازان امریکایی روی در روی قرار گرفته بود که با ابزار جنگی، مسلسل و خمپاره و تیر بار و تانگ، بمیدان آمده بود. فرمانده کل سپاه پاسداران، سردار سلامی، روی در رویی با معرضین را همچون یک جنگ بزرگ جهانی توصیف میکند که در آن دشمن را تار و مار ساخته است، و سخت و با افتخار بر طبل پیروزی میکوبد، چنانکه این نه هموطنان و هم کیشان بوده اند که بخاک و خون کشانده که دشمنانی بوده اند با هویتی نا معلوم که از بیرون بدرون نفوذ کرده بوده اند.
اما، حتی همانگونه که فرمانروای کل قوا، ولی فقیه اعلام کرد معترضین از “اشرار” بوده باشند، شرارت از هر نوعی هم که باشد جزایش مرگ با گلوله های آتشین پاسدار دین نیست. نظام کسانی را دشمن می خواند و بخاک و خون می کشاند که فریاد شان از چهل سال بیداد بلند بود، فریادی که در هرجا و هر زمان و بهر دلیل که از حلقوم مردم بگوش رسیده است بی درنگ نظام ولایت را سراسیمه ساخته و چنان بوحشت انداخته که با تمام بیرحمی و سفاکی دست بکشتار و سرکوب و انتقام ستانی از معرضین زده است.
جانوران برخاسته از حوزه های علمیه، در آبان ماه 98 ، اما، زخمی عمیق برداشته اند، عمیقتر از جراحتهایی که تا کننون بر آنها وارد آمده است، چه در تیر ماه 75 که دانشجویان بپا خواستند و نقاب را از چهره جانوران حوزه ای برگرفتند و چه در خرداد 88 که میلیونها مردم همچون اقیانوسی بهم پیوستند و رای خود را مطالبه کردند، چه دردی ماه 96 که مردم در بیش از یکصد شهر مهر باطل را بر حکومت اسلام کوبیده و تابوی امریکا ستیزی را شکسته فریاد برآوردند که “دزد” خانگی ست نه امریکایی. در طی این دوران نیز نظام هرچه بیشتر زخم خود را لیس زده است کمتر شفا یافته است. در نتیجه عفونت سراسر پیکرش را فرا گرفته و دچار تب و لرزی کشنده کرده است. نظام مرگ را در پیش چشمهای از حدقه در آمده خود می بیند. چرا که پس از چهل سال خشونت و بیرحمی، قهر و انتقام ستانی، مردمی که سوار بردوش احساسات و عواطف شان، آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، برمسند قدرت صعود کرده اند، بینا و بیدار و آگاه گشته اند که چه جانورانی بر آنان حکومت میکنند، جانوازانی که در خونخواری و درندگی، در سفاکی و”فتاکی” کمتر مثلشان را میتوان در تاریخ یافت. همین بس بنگریم به تاریخ صد سال اخیر تا ببینیم که آیا هرگز جنایتی چنین شنیع و گسترده، حتی در دوران حکومت پهلویها که به دیکتاتوری و خودکامگی، خود سری و قاتونگریزی شهرت یافته بودند، بحق یا نا حق البته که جای بحث ش اینجا نیست، بوقوع نپیوسته است. اما، از آنجا که نظام زخم خورده و وحشت بر او مستولی گشته است، میتوان انتظار داشت که همه توش و توان خشونتبار خود را بکار بگیرد تا هر خیزشی را سریع و صریح سرکوب و نابود سازد.
واقعیت آن است که نظام های استبدادی، از تجربه نمی آموزند و تا آخرین لحظه از فرود آمدن از اریکه قدرت خود داری میکنند. اما، تردید مدار که نظام با خشونت و بیرحمی بی سابقه ای که در انتقام ستانی از مردمی که از اطاعت و فرمانبری،سرپیچی نموده و از این همه بیداد، فریاد برآورده اند، بمنصه ظهور رسانید، به فروپاشی حکومت آخوندی شتاب بیشتری بخشیده است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/