بخشی از سخنرانی مرحوم آیت الله طالقانی پیرامون واقعه ۲۸ مرداد و حوادث بعد آن، گوشه ای از سخنرانی ایشان بر مزار مصدق عوامل استعمار و استبداد داخلی و جاسوسان اطراف این قدرتها شروع به تفحص کردند و نقطه ضعفها را پیدا کردن. به فدائیان اسلام گفتند شما بودید که این نهضت را پیش بردید. فدائیان میگفتند که ما حکومت تامه اسلامی میخواهیم. به آنها میگفتند دکتر مصدق بیدین است یا به دین توجهی ندارد و خواستههای شما را نمیخواهد انجام دهد. آنها به دکتر مصدق میگفتند فدائیان اسلام جوانانی پرشور و تروریست هستند.
باید از آنها بپرهیزید و من که خود در این میان میخواستم بین این دو تفاهم ایجاد کنم دیدم نمیشود. امروز صحبت میکردم اما فردا میدیدم که دوباره چهرهها عوض شده، باز خصومت و توطئه. مرحوم دکتر مصدق میگفت من نه مرد مدعی حکومت اسلامی هستم نه میخواهم همیشه حاکم و نخستوزیر شما باشم. مجال دهید و بگذارید تا قضیه نفت را حل کنم. فدائیان اسلام میگفتند ما سهم بزرگی داریم و باید خواستههای ما را انجام دهی و بدینترتیب این جناح را جدا کردند. نتوانستیم آن ترکیب، وحدت و نیروی انقلابی مسلحانه را دوباره التیام دهیم. آنها به سویی رفتتند. دوباره آمدند سراغ مرحوم آیتالله کاشانی، باز از راه نفسیات که این نهضت از آن توست. دکتر مصدق چه کاره است؟
تمام دنیا به دست توست و جاسوسانی را که ما از نزدیک میشناختیم دور آن پیرمرد را گرفتند و او را از مصدق جدا کردند. یادم هست روزی که در بین مردم گفتوگو بود که مرحوم آیتالله کاشانی از زاهدی حمایت میکند و توطئهای در کار است. به تنهایی به منزل ایشان، واقع در پل چوبی رفتم. تنها بود، در اتاقی به انتظارش نشستم. وقتی که آمد ظرف خربزهای در دست داشت، به عنوان تعارف جلو من گرفت، تا خربزه دیدم گفت: «حضرت آیتالله دارند زیر پایت پوست خربزه میگذارند. مواظب باش!» گفت: نه این طور نیست، حواسم جمع است. گفتم من شما را مرد پاک و مبارزی میدانم.
مبارزات شما در عراق علیه انگلستان، فراموشناشدنی است. شما این مزایا و این سوابق را دارید درست متوجه و هوشیار باشید که تفرقه ایجاد نشود، گفت که خاطرتان جمع باشد! با همین مسائل جزئی و خصلتها و غرورها (امان از غرورها) و هواس نفس؛ همانطور که ما معتقدیم که شیطان از نقطه ضعف انسان شروع میکند. یکی مال دوستی است.
یکی شهوت دارد. یکی جاه طلب است. همانگونه شیاطین که مظهر شیاطین درونی هستند، جاسوسان و کارکشتهها دور افراد و گروههایی کردند که بابا تو این چنین هستی، نهضت مال توست، سهم بزرگ از آن توست این بیچاره را بادش میکنند و خام میکنند و آن دیگری را هم همینطور و آنها را مقابل همدیگر قرار میدهند. اینها همه تذکار است، آن چند نفری هم که اطراف مرحوم دکتر بودند، به آنها هم گفتند دکتر پیرمرد است و عقلش کم شده، مردنی است. تو جوانی و تو باید جای او را بگیری. باد تو آسین اون کردن. باد تو آسین یک دیگری کردند. او را یک طف بدند .
یکی دیگر را طرف دیگر… همانطور که مصدقی را که فرمانش را مردم اجابت میکردند، با یک ضربه ۲۸ مرداد، چنین فاجعه ای برای ملت ایران پیش آوردند. از سوی عدهای لات و بدکاره، با چند دینار پول، به خانهنشینی افتاد، محاکمهاش کردند، به زندانش افکندند ولی به آن هم اکتفا نکردند و پس از انقضای زندان در همین قلعه سالها زندانی بود که یادم میآید وقتی که ما در زندان بودیم و احوال ایشان را میپرسیدیم میگفتند دکتر تنهاست و خانوادهاش هم همیشه فرصت ندارند که اطراف او باشند.
دکتر میگوید کاری بکنید که من هم بیایم پیش شما و با شماها باشم (بیارید زندان پیش شما) ولی تز و هدف خود را حفظ کرد. برادران! فرزندان! انسان چقدر باید تجربه کند. به جای از خودبینیها و گروهبینیها، خدابین باشیم. خود را در این راه فراموش کنیم و آیندهمان را بنگریم که دشمنان تا چه حد در کمین ما هستند؟
نهضت دکتر مصدق دنیای خاورمیانه را تکان داد. به دنبال آن در مصر انقلاب شد و بعد در الجزایر ولی ما محکوم و متلاشی شدیم. باز غارتگران بینالمللی بعد از ۲۸ مرداد آمدند، کشتند، بردند، خوردند. جوانان ما را پیدرپی در مقابل مسلسل و گلولهها قرار دادند، عدهای دزد و اوباش و ناچیز و پست را بر همه حیات و زندگی ما مسلط کردند. ولی ملت ما اگر به ظاهر زبانش بسته بود و با هزار زبان گویا بود و حرفش را میزد گروههای پنهان و آشکار مبارزه را ادامه دادند. پس از شکست دولت دکتر مصدق و پیشامد ۲۸ مرداد “نهضت مقاومت ملی” تشکیل شد، برای آن که این چراغ خاموش نشود و قلوب مردم هنوز باقی باشد.
عدهای از فرزانگان و شخصیتهای ملی و دینی از قبیل آیتالله حاج آقا رضا زنجانی ( که جایشان اینجا خالی است) آقای مهندس بازرگان و دیگر رفقا و دوستان این چراغ را روشن نگاه داشتند و آگاهی مردم را بیشتر کردند و مانند دریا گاه طوفانی یا آرام، ولی در درون پر از طوفان. این نهضت ادامه یافت. از کجا شروع شد؟
از شخصیتهای سیاسی هوشیار و بیدار، شخصیتهایی که آگاه به سیاستها و شیطنتها همه بودند و با پشتیبانی شخصیتهای اسلامی و مذهبی آیا میشود این را نادیده گرفت؟
از نهضت تنباکو و سید جمالالدین تاکنون کیست که نادیده بگیرد؟ فرزندان من! ملت ایران این چنین هستند. من نمیخواهم مبارزه گروهها را نادیده بگیرم، اینها همه فرزندان ما هستند، من دلم برای همه میتپد. در زندان از هر گروهی خبر تیرباران را میشنیدم مثل آن بود که به قلب من تیر میزدند ولی آیا میشود شرایط کشور، اخلاق این مردم، ایمانشان را نادیده گرفت؟