داستان مانند یک سناریوی از پیش طراحی شده و شاید حتی بتوان گفت شبیه “توطئه” اتفاق افتاد. وقتی که تعدادی از تظاهرکنندگان عراقی در واکنش به عملیات نظامی آمریکا علیه پایگاههای حشد شعبی در مرز قائم، بعضاً با لباس نظامی به سمت سفارت آمریکا در بغداد حرکت کردند، همۀ خبرها از نوعی ارادۀ پنهان برای عدم مانعتراشی در راهِ رسیدن آنها به داخل سفارت و به آتش کشیدن بخشی از آن حکایت داشت.
هنگامی که برخی از رسانههای بینالمللی از میان هزاران شعاری که بر در و دیوار سفارت نوشته شد، بر روی عبارت کوتاهِ “قائدی سلیمانی” متمرکز شدند، روشن بود که علت خاصی در کار است.
به هر حال، مایک پمپئو به تصویری از یک سفارت نیمهسوخته برای نمایش در رسانههای تصویری جهان نیاز داشت تا بتواند عملیات پیامد آن را به عنوان “حرکتی دفاعی” توجیه کند.
این حوادث مرا ناخودآگاه به یاد رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در ایران انداخت. در آن سه روز که محمدرضا شاه از ایران رفته بود، در و دیوارهای شهر تهران پر از شعارهای تودهای شد. مردم عادی و افراد مذهبی با مشاهدۀ آن شعارها، گمان میکردند که با رفتن شاه، حزب توده در صدد قبضۀ قدرت است و از این امر بیمناک شدند. اما بعدها گویا کاشف به عمل آمده که آن شعارها نه کار تودهایها بلکه زیر سرِ متولیان کودتا علیه دکتر محمد مصدق بوده است.
در هر صورت، هنگامی که مایک پمپئو سفرش به اوکرین را لغو کرد و در پشت میز کارش در واشنگتن، با رهبران منطقه به گفتگو نشست، دستگاههای امنیی ایران باید شاخکهایشان تیز میشد که اقدامی فراتر از حد معمول در برنامۀ آمریکاست. شخص دونالد ترامپ هم به صراحت گفت که برای تلافی حمله به سفارت هشدار نمیدهد بلکه تهدید میکند! او البته بلافاصله پس از آن گفت که در پی جنگ نیست و ایران باید بیش از همه به دنبال صلح باشد. در واقع اظهار نظر دوم، اظهار نظر نخست او را نقض نمیکرد بلکه به نحوی مکمل آن بود! در واقع منظورش این بود که پس از اجرایی شدن تهدید، ایران نباید در پی انتقامجویی باشد.
در این میان، پمپئو از تماسش با سران کشورهای منطقه برای بررسی شرایط پس از حمله به سفارت آمریکا در بغداد، از جمله بنیامین نتانیاهو نخستوزیر انتقالی اسرائیل، عادل عبدالمهدی نخستوزیر موقت عراق و شیخ تمیم بن حمد امیر قطر پرده برداشت. در این فهرست، نام امیر قطر بیش از آن دو جلب توجه میکرد! قطریها در بین کشورهای حوزۀ جنوبی خلیج فارس روابط نزدیکتری با ایران دارند و همین نکته، تماس پمپئو با امیر قطر را پیش از عملیات فرودگاه بغداد، با پرسش و ابهام بزرگی روبرو میکند.
برای من روشن است که حضور ایران در منطقۀ خاورمیانه از مدتها پیش هدف برنامهای بسیار پیچیده و چند وجهی با مشارکت دستگاههای امنیتی آمریکا و شرکای منطقهایاش قرار گرفته است. در این برنامۀ پیچیده، گمراهسازی نقش پررنگی دارد. بنابراین پشت هر اقدامی که برخی رسانههای داخلی ناشیانه برای آن هورا میکشند باید از وجود دستهای پنهان احتمالی غافل نبود.
در هر حال، سردار سلیمانی به همراه جمعی از نزدیکان ایرانی و عراقی خود قربانی برنامۀ “قتل هدفمند” ارتش آمریکا شد. عواطف همۀ مقامهای سابق و لاحِق ایرانی از طیفهای مختلف و بسیاری از مردم عادی از این کشتار به حدی جریحهدار شده است که فعلاً نمیتوان با خونسردی عقلانی و حسابگرانه به اثرات و پیامدهای آن پرداخت.
من اما به عنوان یک کرمانی، از سردار سلیمانی خاطرۀ فرماندهیاش بر لشکر ثارالله در زمان جنگ ایران و عراق را در ذهن دارم. او در جنگ واقعاً زحمت کشید و مورد احترام تمام افراد لشکرش بود. داوری در بارۀ دیگر فعالیتهای او بخصوص در مقام فرماندهی سپاه قدس نیز طبعاً مجال دیگر و شرایط آرامتری را میطلبد.