راست و دروغ حرف‌های جنجالی محسن کنگرلو در گفت‌وگو با مالکوم برن، تاریخ‌دان امریکایی

By | ۱۳۹۹-۰۱-۲۳

هنگام درگذشت شخصیت‌های تاریخی، یک گروه همیشه افسوس بیشتری می‌خورند؛ تاریخ‌دان‌ها. به ویژه اگر این شخصیت‌ها، روایت‌های خود را از رویدادهای تاریخی که در آن‌ها نقش داشته‌اند، بر جای نگذاشته باشند.
مرگ «محسن کنگرلو»، مشاور امنیتی «میرحسین موسوی» در اسفند ۱۳۹۸، در سن ۷۲ سالگی با چنین افسوس‌هایی همراه بود. روزنامه «شرق» تیتر زد: «درگذشت جعبه سیاه ماجرای مک‌فارلین».
این حرف دل خیلی از تاریخ‌دان‌ها بود.

کنگرلو که در سال‌های پیش از انقلاب، عضو گروه چریکی «صف» بود، در حکومت جمهوری اسلامی به چهره‌ای امنیتی بدل شد و در زمره مشاوران امنیتی وقت آیت‌الله «محمد بهشتی» و سپس میرحسین موسوی در زمان نخست‌وزیری وی در دهه ۱۳۶۰ بود. در آن سال‌ها، او نقشی کلیدی در یکی از پرجنجال‌ترین ماجراهای تاریخ معاصر ایران داشت؛ معامله جمهوری اسلامی با دولت امریکا برای خرید سلاح از این کشور در میان جنگ ایران و عراق.
این معامله‌ که باعث رسوایی هر دو طرف شد، در امریکا به ماجرای «ایران-کنترا» شهرت یافت و در ایران به ماجرای «مک‌فارلین».
«رابرت مک‌فارلین» مشاور امنیت ملی سابق امریکا بود که چند ماه پس از پایان حضورش در این سمت، به عنوان نماینده ارشد امریکایی‌ها به تهران آمد تا پای مذاکره با نمایندگان جمهوری اسلامی بنشیند.
در طول سال‌ها، کتاب‌های متعددی درباره ماجرای ایران-کنترا منتشر شده است اما هنوز بسیاری از جزییات آن روشن نشده‌اند.
در پی درگذشت کنگرلو، معلوم شد که بخش‌هایی از «جعبه سیاه» دانسته‌های او ضبط شده‌اند و قرار است برای همگان پخش شوند. «حسین دهباشی»، تاریخ‌پژوه و مستندساز ایرانی پرده از گفت‌وگویی چهار ساعته با کنگرلو برداشت که این چهره امنیتی خواسته بود تنها پس از مرگش منتشر شود.

دهباشی فیلم این گفت‌وگو را منتشر کرد اما حواشی این گفت­وگو زیاد بود و جنجال‌های متعددی ایجاد کرد. دست آخر در پی اعتراضات خانواده کنگرلو، فیلم گفت‌وگو از حذف شد و حسین دهباشی در نامه‌ای، به خاطر انتشار این مصاحبه، از مخاطبانش عذرخواهی کرد. به نظر می‌رسد علت اصلی ناراحتی خانواده کنگرلو، استفاده او از الفاظ رکیک و فحش‌های جنسی بوده است.

البته که در عصر اینترنت، چیزی را که پخش شده است نمی‌توان به این راحتی‌ها حذف کرد و نسخه‌های متعددی از فیلم این گفت‌وگو به سرعت دست به دست شدند؛ به‌ویژه در میان تاریخ‌دان‌های علاقه‌مند به آن ماجرای تاریخی.
برای گفت‌وگو در مورد اظهارات کنگرلو در این مصاحبه تاریخی، پای صحبت دکتر «مالکوم برن» نشستیم؛ تاریخ‌دان و مدیر پژوهش «آرشیو امنیت ملی» امریکا.
آرشیو امنیت ملی امریکا نهادی است غیرانتفاعی که برای انتشار اسناد تاریخی و مقابله با پنهان‌کاری دولت تلاش می‌کند و بزرگ‌ترین سازمان این‌چنینی در دنیا به حساب می‌رود.

دکتر برن متخصص روابط ایران و امریکا است و آثار متعددی در این مورد نوشته است. آخرین کتاب او که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، «ایران-کنترا: افتضاح ریگان و سوء استفاده بی‌کنترل از قدرت ریاست‌جمهوری» نام دارد. این کتاب نتیجه بیش از ۲۰ سال پژوهش‌های دکتر برن در این مورد است.
او پیش از این در سال‌های ۱۹۸۷ و ۱۹۹۳، دو کتاب از مجموعه اسناد راجع به ماجرای ایران-کنترا منتشر کرده بود و در سال ۲۰۱۲ نیز یکی از چند نویسنده کتاب «دشمن شدن: روابط ایران و امریکا و جنگ ایران عراق» بود.
در این گفت‌وگو، بیشتر می‌خواستیم این موضوع را مورد بررسی قراردهیم که اظهارات کنگرلو از سوی تاریخ‌دانی که سال‌ها در این مورد تحقیق کرده و با اسناد امریکایی و اسراییلی در این مورد آشنا است، چه قدر واقعی و منطقی به نظر می‌رسند.
***

بگذارید گفت‌وگو را از خود محسن کنگرلو آغاز کنیم که موضوع صحبت ما است. نقش او در مذاکرات چه‌قدر مهم بود؟
– او اولین مقام ایرانی بود که با مقامات امریکایی، یعنی «اولیور نورث»، از مشاوران «رونالد ریگان» (رییس جمهوری وقت امریکا) و چند نفر دیگر دیدار کرد. فکر می‌کنم در اوایل سال ۱۹۸۶ بود. البته از آگوست ۱۹۸۵، قرار و مدار بین دو طرف در جریان بود اما کارها پیش از آن، با واسطه «منوچهر قربانی‌فر» [دلال اسلحه مقیم اروپا] و اولین گروه اسراییلی انجام می‌شدند. در ژانویه ۱۹۸۶ بود که امریکایی‌ها گروه اولیه اسراییلی‌ها را که افرادی غیردولتی بودند و در واقع، دوستان «شیمون پرز»، نخست‌وزیر وقت اسراییل به حساب می‌آمدند، کنار زدند. البته اسراییلی‌ها را کامل بیرون نکردند چون «امیرام نیر» [مشاور امنیتی شیمون پرز] را نگاه داشتند که به نوعی دوقلوی الیور نورث بود. این دو، شخصیت‌ و پیشینه‌ خیلی مشابهی داشتند. هر دو نزد خیلی افراد در دولت‌های خودشان محبوب نبودند، چون گرایش به خودسری و ماجراجویی داشتند.
از اوایل سال ۱۹۸۶ به بعد، امریکایی‌ها در صدر کار بودند و نه اسراییلی‌ها. کار انتقال موشک‌های «تاو» به ایران داشت انجام می‌شد. در همین موقع بود که قربانی‌فر جلسه‌ای بین محسن کنگرلو و امریکایی‌ها ترتیب داد و قرار شد کار از نو آغاز شود. چرا که اولین ارسال موشک به ایران [در اواخر ۱۹۸۵] خوب انجام نشده بود. نقش کنگرلو حائز اهمیت بود چرا که از ابتدای این دور جدید مذاکرات، در کار بود و در طول سال ۱۹۸۶ هم حضور داشت. او یکی از چهره‌های طرف ایرانی به شمار می‌رفت اما تنها نفر نبود و عالی‌رتبه‌ترین مقامی هم که مستقیما درگیر ماجرا باشد، نبود.

بعد از این همه سال، به نظرتان چه‌قدر جزییات راجع به این ماجرا وجود دارد که هنوز نمی‌دانیم؟
– به نظرم خیلی چیزها را نمی‌دانیم. همه جزییات یک عملیات مخفی را هرگز نمی‌توان فهمید؛ به ویژه وقتی که مایه شرمساری تمام طرفین درگیر است. در امریکا، دولتی‌ها همه چیز را انداختند گردن رابرت مک‌فارلین و ادعا شد که او به طور خودسر به طرح دیوانه‌وار سلاح فروختن به ایران رسیده بود. اما اسنادی که الان در کتاب‌خانه رونالد ریگان در دسترس هستند، از جمله اسناد شورای امنیت ملی، نشان می‌دهند که چندین مقام و نهاد دیگر در دولت امریکا هم همین فکر را داشتند؛ حتی در سال‌های پیشین ۱۹۸۱، ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳، یعنی مدت‌ها پیش از این‌که مک‌فارلین کار را به دست بگیرد. به نظرم وقتی ماجرا لو رفت، خیلی‌ها فرار کردند و سعی کردند نقش‌شان معلوم نشود.

کنگرلو در گفت‌وگویی که به تازگی منتشر شده، ادعا کرده که طی مذاکرات با امریکایی‌ها در آلمان، شخصا تلفنی با رونالد ریگان صحبت کرده و رییس‌جمهوری وقت امریکا به او گفته بود ما می‌توانیم با «خمینی» طرف شویم چون او یک مرد واقعی است! به نظرتان این روایت چه‌قدر می‌تواند واقعی باشد؟
– اگر بخواهم از روی غریزه حرف بزنم، به نظرم چنین چیزی مطلقا ممکن نیست. اما باید گفت واقعا چه کسی می‌داند که این افراد چه می‌کردند و حاضر به چه کارهایی بودند؟ همه‌ آن ها مدام دروغ می‌گفتند و هر کاری می‌کردند تا به توافق با طرف مقابل برسند. نورث مدام به ایرانی‌ها دروغ می‌گفت. مثلا مدام می‌گفت در تماس مستقیم با رییس‌جمهوری است. حرف‌های او بسیار مبالغه‌آمیز و گاه کاملا جعلی بودند. به نظر می‌رسد این حرف کنگرلو هم از همین جنس است. چون باعث می‌شود آدم خیلی معتبری به نظر برسد که توانسته است با رهبر «شیطان بزرگ» مستقیما صحبت کند و از او تعریف امام را بشنود. من بعید می‌دانم چنین اتفاقی افتاده باشد.

کنگرلو می‌گوید امریکایی‌ها در مذاکرات گفته‌اند به آزادی گروگان‌های خود در لبنان نیاز دارند تا بتوانند در انتخابات پیروز شوند. این حرف چه قدر می‌تواند واقعیت داشته باشد؟
– طبعا دغدغه‌های بشردوستانه‌ای در کار بوده است و من کاملا باور دارم که ریگان از نقطه نظر احساسی هم که شده، واقعا می‌خواست گروگان‌های امریکایی آزاد شوند. اما مستقل از این موضوع، ماهیت سیاستمداران این است که هر رویداد یا تصمیمی را از این زاویه هم بررسی کنند که چه تاثیری بر محبوبیت و اقبال سیاسی آن‌ها می‌گذارد.
در اسناد امریکایی، نشانه‌هایی از این را می‌بینیم؛ مثلا نورث در جایی خیلی فشار می‌آورد که توافق پیش از روز چهار ژوییه که روز استقلال امریکا است، انجام شود چون این تاثیر خیلی خوبی بر مردم امریکا خواهد گذاشت. شکی ندارم که این موضوع در ذهن مقامات امریکایی بوده است اما فکر نمی‌کنم تا جایی که کنگرلو می‌گوید، تاثیر گذاشته باشد.

کنگرلو با آب و تاب می‌گوید شخصا به نورث گفته پیش‌شرط مذاکره، تحویل ۵۰۰ موشک تاو به ایران است وگرنه او اصلا حاضر نیست روی صندلی مذاکره بنشنید. این حرف چه‌قدر می‌تواند حقیقت داشته باشد؟
– در نهایت همین اتفاق افتاد. حالا این ‌که این به خاطر تقاضای شخصی کنگرلو بوده باشد یا نه، صحبت دیگری است. دور اول ارسال موشک‌های «هاک» به ایران در نوامبر۱۹۸۵ فاجعه‌بار پیش رفته بود. امریکایی‌ها تعداد غلط و نوع غلط را فرستاده بودند و ظاهرا ایرانی‌ها یک موشک را باز یا شلیک آزمایشی کرده بودند و مطابق انتظار عمل نکرده بود. در نتیجه، خیلی عدم اعتماد بین دو طرف در جریان بود. در دور بعدی همه می‌خواستند پیش از این‌که وارد مذاکرات شوند، همه چیز درست انجام شده باشد. بنابراین، حرف کلی کنگرلو صحیح است اما این‌که او خودش این ماجرا را پیش برده است یا نه را نمی‌دانم.

کنگرلو از حضور «آلبرت حکیم» در گروه طرف امریکایی هم صحبت می‌کند و می‌گوید از چهره او تشخیص داده که از یهودیان ایرانی است و حتی او را شخصا می‌شناخته است. می‌گوید امریکایی‌ها او را آورده بودند که تنها قربانی‌فر مترجم نباشد و فارسی‌دان دیگری هم در کار باشد. در مورد نقش حکیم بگویید.
– در مورد این‌که او یهودی بوده است یا نه و این ‌را چه طور می‌توان از چهره‌اش تشخیص داد، حرفی برای گفتن ندارم. اما از این مساله که بگذریم، او را به این خاطر وارد مذاکرات کرده بودند که به زبان فارسی مسلط بود و می‌توانست وزنه‌ای در مقابل قربانی‌فر باشد و حرف‌های او را چک کند. از این لحاظ آدم مهمی بود. اما پیش‌ برنده اوضاع نبود. در واقع، دستیار «ریچارد سکورد» [افسر نیرو هوایی و از اعضای هیات امریکایی] بود. در تابستان ۱۹۸۷ که آقای حکیم به عنوان شاهد در کنگره حاضر شد و تلویزیون صحبت‌هایش را پخش کرد، مشخص بود که واقعا به الیور نورث باور دارد و به هر نحوی از این پروژه پشتیبانی می‌کند.

کنگرلو می‌گوید ایرانی‌ها نمی‌دانستند مک‌فارلین در آن پرواز بوده است و شوکه شده‌اند که مشاور امنیت ملی سابق امریکا به تهران آمده است. این حرف به نظر معتبر می‌آید؟
– بله، طرف امریکایی هم همین را گفت. چون وقتی به فرودگاه رسیده بودند، تنها بودند و فقط چند پاسدار در آن‌جا حضور داشتند. معروف است که نورث از یک قنادی «کوشر» در تل‌آویو کیکی هم برده بود تا به «اکبر هاشمی رفسنجانی»، رییس وقت مجلس شورای اسلامی یا سایر مقامات ایرانی بدهد اما به دست‌شان نرسیده بود چون پاسدارها در فرودگاه آن‌ را خورده بودند. مک‌فارلین از این می‌گوید که خیلی آزرده‌ خاطر و خشمگین شده که کسی به فرودگاه دنبال آن‌ها نرفته است. انتظار داشتند کسی در سطح رفسنجانی برود. اما چند ساعت منتظر می‌مانند تا بالاخره می‌آیند و آن‌ها را می‌برند «هتل استقلال» و آن‌جا بوده است که جلسات رسمی آغاز می‌شود [کنگرلو در مصاحبه با دهباشی تعریف می‌کند علت تاخیر این بوده است که او و همکارانش صبح خواب مانده بودند و چند ساعت دیر به فرودگاه رسیده‌اند که احتمالا به خاطر ماه رمضان بوده است]. ولی باز هم در آن سطحی که انتظار داشتند، نبود. تا جایی که من در ترجمه انگلیسی خاطرات رفسنجانی خواندم، طرف ایرانی هم غافل‌گیر شده بود. آن‌ها می‌خواستند ببینند چه کسی آمده است که متوجه می‌شوند مک‌فارلین، مشاور امنیت ملی سابق (و نه کنونی) است. رفسنجانی، «حسن روحانی» و بقیه از راه دور مذاکرات را کنترل می‌کردند و مدام با نمایندگان خود در تماس بودند.

چه‌طور نمی‌دانستند مک‌فارلین آمده است؟ یعنی امریکایی‌ها نگفته بودند؟
– به نظر می‌آید قربانی‌فر مطابق معمول، جزییات را درست به دو طرف منتقل نکرده بود.

کنگرلو قویا مدعی است که اسراییلی‌ها اصلا نقشی در ماجرا نداشتند و این ماجرا بعد برای ایجاد اختلاف درست شده است. امکان دارد او از نقش اسراییلی‌ها با خبر نبوده باشد؟
– بعید می‌دانم. چون رییس او، میرحسین موسوی، مستقیما درگیر بود و ظاهرا هنگام دریافت یکی از محموله‌های موشکی، شخصا حضور داشته است. این محموله حاوی سلاح‌های به اصطلاح اسراییلی بود که در واقع سلاح‌های امریکایی بودند که به اسراییل فروخته شده بودند و از این کشور می‌آمدند. در مورد موشک‌های هاک و معامله ناکام نوامبر ۱۹۸۵ هم چنین بود. ظاهرا وقتی برای ایرانی‌ها مسجل شد سلاح‌ها از اسراییل آمده‌اند که ستاره آبی «داوود» را روی آن‌ها دیدند. من با چند مقام اسراییلی در این مورد گفت‌وگو کردم. آن‌ها گفتند خب چرا غافل‌گیر شدند، نشان نیرو هوایی اسراییل همین است دیگر! من باور نمی‌کنم کسی مستقیما درگیر این ماجرا بوده و از مشارکت اسراییلی‌ها خبر نداشته است. از رفسنجانی هم نقل شده که جایی گفته است خب می‌خواهید چه کار کنید؟ برکنارم کنید؟

پس یعنی اول ایرانی‌ها از نقش اسراییل بی‌خبر بودند اما بعد باخبر شدند؟
– شاید در آغاز کار، در سال ۱۹۸۵ نمی‌دانستند اما وقتی تحویل موشک در نوامبر ۱۹۸۵ انجام شد، کاملا می‌دانستند. در اواخر ما می ۱۹۸۶ که در تهران دیدار کردند هم کاملا می‌دانستند که آقای امیرام نیر، اسراییلی است؛ با این‌که [مثل بقیه هیات امریکایی] با گذرنامه ایرلندی به ایران آمده بود.

کنگرلو می‌گوید ایرانی‌ها از این‌که پول سلاح‌ها خرج حمایت از کنتراهای نیکاراگوئه می‌شود، خبر نداشته‌اند. این چه قدر می‌تواند واقعی باشد؟
– به نظر می‌تواند چنین باشد. گفته می‌شود ایده کمک به کنتراها از سوی قربانی‌فر آمده و او موضوع را در دست‌شویی یک هتل با الیور نورث در میان گذاشته بود. شیر آب را هم باز کرده بودند تا به گوش جاسوس‌ها چیزی نرسد! در یکی از روایت‌های محرمانه اسراییلی که به بیرون درز شده هم این نکته تکرار شده است. منطقی است که طرف ایرانی چیزی از ماجرای کنتراها ندانسته باشد.

کنگرلو می‌گوید اگر به جای مک‌فارلین، نورث مذاکرات را پیش می‌برد، کارها بهتر پیش می‌رفتند و به بن‌بست نمی‌خوردند. نظر شما چیست؟
– سوال فرضی است اما به نظرم می‌تواند درست باشد. چون نورث از آن نوع آدم‌هایی بود که هر کاری برای رسیدن به توافق می‌کرد و خودش هم گفته بود اگر لازم باشد، به ایرانی‌ها وعده سفر به «دیزنی‌لند» را هم می‌دهم.
نکته دوم این است که در ماه می ۱۹۸۶ که هیات امریکایی به ایران رفت، از این آزرده‌ خاطر بودند که چرا با مقامات ارشد دیدار نمی‌کنند. همین بود که مک‌فارلین ماجرا را خاتمه داد و برگشت. به نظر خیلی احساسی برخورد کرد و به غرورش برخورده بود. اما چند نفر در هیات امریکایی و به ویژه نورث سعی کردند نظر او را برگردانند. نورث حتی در میان مذاکرات و بدون اجازه مک‌فارلین، دستور رفتن پروازی از اسراییل به سوی تهران با قطعات یدکی بیشتر را صادر کرده بود. مک‌فارلین اما به شدت عصبانی شد و دستور توقف آن پرواز را داد.

از دیگر چهره‌های هیات امریکایی، یک مامور بازنشسته سازمان سیا بود که متخصص ایران بود. او می‌خواست مساله فراتر از مبادله سلاح با گروگان باشد و خواهان شکل گرفتن رابطه بین ایران و امریکا بود. او در این زمینه تنها هم نبود. در شهادت خود به روشنی گفت که اگر مک‌فارلین بیشتر صبر کرده بود، شاید رابطه‌ای شکل گرفته بود. به گفته او، مک‌فارلین متوجه چگونگی مذاکرات با ایرانی‌ها نبود و می‌خواست همه چیز سریع انجام شود. به نظر این مامور اما باید روندی طولانی‌تر طی می‌شد و مراوده ادامه پیدا می‌کرد. او می‌گفت باید با ایرانی‌ها چای بنوشی و صبر کنی تا به نتیجه برسی.

کنگرلو می‌گوید حسن روحانی پول یکی از محموله‌ها را به ارزش حدود شش میلیون دلار نداده و این باعث به هم خوردن مذاکرات شده بود. این حرف چه قدر می‌تواند حقیقت داشته باشد؟
– اولین باری است که من چنین چیزی می‌شنوم. فکر می‌کنم طرف امریکایی و اسراییلی توضیحات دیگری داده‌اند و جایی از این‌ که از ایرانی‌ها بده‌کار بوده باشند، حرفی نیامده است. البته ایرانی‌ها این احساس را داشتند که دارند زیادی از آن‌ها پول می‌گیرند. در جایی به یک فهرست قیمت حقیقی می‌رسند که با آن فهرست قیمت جعلی که نورث به آن‌ها داده بود، خیلی تفاوت داشت و می‌توانید حدس بزنید چه واکنشی داشتند.
اسم حسن روحانی اصلا در اسناد امریکایی نیامده است چون هرگز با او دیداری نکردند. اخیرا و در پی ریاست‌جمهوری روحانی، یکی از اعضای هیات امریکایی می‌گفت مطمئن است که روحانی جزو مذاکره‌کنند‌ه‌ها بوده است. اما من با بقیه اعضای هیات امریکایی صحبت کرده‌ام و به نظرم روحانی جزو آدم‌های پشت صحنه بوده و در مذاکرات حضور فیزیکی نداشته است. به نظرم آن‌ها که صحبت از حضور روحانی می‌کنند، او را با «علی نجف‌آبادی» اشتباه ‌گرفته‌اند.
****

نگاهی به شخصیت‌های درگیر در ماجرای ایران-کنترا:
از اواسط ۱۹۸۵ تا اوایل ۱۹۸۷، یعنی اوج جنگ ایران و عراق و در زمان دولت دوم رونالد ریگان، مذاکراتی مخفی بین دولت‌های ایران و امریکا برقرار بود. هدف از این مذاکرات، خرید سلاح‌های امریکایی توسط ایران و در عوض، کمک ایران به آزاد شدن هفت گروگان امریکایی بود که در لبنان توسط «حزب‌الله» به اسارت گرفته شده بودند. دولت اسراییل هم از ابتدا در این مذاکرات نقش داشت و سلاح‌ها از اسراییل به ایران فرستاده می‌شدند. چهره‌هایی از طرف امریکایی در ضمن می‌خواستند بخشی از پولی را که بابت فروش تسلیحات از ایران می‌گرفتند، به نیروهای راست‌گرای معروف به «کنتراها» در نیکاراگوئه برسانند که درگیر جنگ چریکی علیه دولت سوسیالیست «دانیل اورتگا» بودند؛ کاری که طبق قوانین مصوب کنگره امریکا، غیرقانونی بود. ماجرا زمانی لو رفت که بیت آیت‌الله «حسینعلی منتظری» از آن با خبر شد و «مهدی هاشمی»، داماد منتظری جزییات را به مجله «الشراع» لبنان رساند. یک روز بعد، رفسنجانی، رییس وقت مجلس شورای اسلامی در سخنرانی سالیانه ۱۳ آبان (سالگرد تسخیر سفارت امریکا در تهران) ماجرا را تایید کرد.

ریگان نیز چند روز بعد با تایید ماجرا گفت: «هدف من این بود که نشان دهم امریکا آماده است خصومت کنونی بین ایران و امریکا با رابطه‌ای جدید جایگزین شود.»
البته بسیاری از اسناد مربوط به جزییات این ماجرا عامدانه توسط طرفین درگیر نابود شدند.

شخصیت‌های کلیدی ماجرای ایران کنترا چه کسانی بودند؟

رابرت مک‌فارلین: مشاور امنیت ملی امریکا از اکتبر ۱۹۸۳ تا دسامبر ۱۹۸۵. او در تابستان ۱۹۸۵ سندی نوشت و خواهان فروش سلاح به ایران و بهبود رابطه بین تهران و واشنگتن شد. این سند با مخالفت جدی وزرای وقت خارجه و دفاع امریکا، به ترتیب «جورج شولتز» و «کاسپار واینبرگر»، مواجه شد اما «ویلیام کیسی»، رییس وقت سازمان سیا موافق مک‌فارلین بود.

مک‌فارلین پس از استعفا از سمت خود در دسامبر ۱۹۸۵، هم‌چنان نقشی کلیدی در ماجرا بازی کرد؛ از جمله دیدار در لندن با اسراییلی‌ها و قربانی‌فر و در نهایت، سفر تاریخی در ماه می ۱۹۸۶ به ایران. او در صدر هیاتی پنج نفره به همراه یک «انجیل» به عنوان هدیه که ریگان شخصا آن‌ را امضا کرده و کیکی به شکل کلید که از اسراییل آورده بود، به تهران رفت. فارلین پس از سفر ناموفق به تهران، به ریگان گفت به مذاکرات با ایرانی‌ها خاتمه دهد. پس از لو رفتن ماجرا، مک‌فارلین به جرم مخفی‌کاری اسناد، دادگاهی شد اما پس از معامله با دستگاه قضایی امریکا، تنها دو سال زندان تعلیقی دریافت کرد. رییس‌جمهوری بعدی، «جورج بوش» پدر، او را عفو کرد.

الیور نورث: از کارمندان نظامی شورای امنیت ملی امریکا. او سرهنگ دوم ارتش بود و سابقه حضور در جنگ ویتنام را داست. از چهره‌های اصلی طرف امریکایی به شمار می‌رفت و به ویژه در وسط کشیدن کنتراها نقش داشت.
نورث در واقع دستیار «جان پویندکستر» به حساب می‌آمد اما رییس وی به او اختیارات گسترده داده بود.
نورث به علت اقدامات غیرقانونی خود (دریافت غیرقانونی پول، سد راه تحقیقات کنگره و نابودی اسناد) دستگیر شد اما در معامله با دستگاه قضایی امریکا پذیرفت در کنگره راجع به ماجرا شهادت دهد تا کارش به محاکمه نکشد. او در سال‌های بعد نامزد ناموفق مجلس سنا، مجری رادیویی و کمتر از یک سال، رییس «انجمن ملی اسلحه‌داران امریکا» بود.

امیرام نیر: روزنامه‌نگار امنیتی اسراییلی و مشاور امنیتی شیمون پرز، نخست‌وزیر وقت اسراییل. او از چهره‌های اصلی ماجرای فروش تسلیحات به ایران به شمار می‌رفت که از ابتدا درگیر موضوع بود؛ تنها عضو اسراییلی هیات پنج نفره امریکایی در سفر به تهران در می ۱۹۸۶. پس از لو رفتن ماجرا، در اواخر ۱۹۸۶، دولت اسراییل هرگونه تماس بین نیر و مقامات امریکایی را ممنوع کرد.

او پس از خروج از دولت، برای یک شرکت امنیتی اسراییلی در لندن کار می‌کرد. مدت کوتاهی بعد، در نوامبر ۱۹۸۸، با مرگی مشکوک در یک سانحه هوایی در مکزیک درگذشت. بعضی‌ها معتقدند او در این ماجرا کشته نشده است و تئوری‌های توطئه بسیاری در موردش وجود دارد.
پسر نیر، «نمرود» معتقد است پدرش را به قتل رسانده‌اند و جورج بوش، معاون وقت رییس‌جمهوری امریکا را جزو مظنونین می‌داند.

جورج کیو: مامور سازمان سیا. بعضی‌ها می‌گویند در زمان کودتای ۲۸ مرداد، در تهران بوده است (آن موقع دانشجوی مطالعات خاورمیانه در «دانشگاه پرینستون» بود.) قبل از انقلاب، سال‌ها دومین فرد سازمان سیا در تهران به شمار می‌رفت و رابطه نزدیکی با شاه داشت. در سال ۱۳۵۷ به «ابراهیم یزدی» و «امیرعباس انتظام» هشدار داد که عراق قصد اشغال ایران را دارد. او یکی از پنج نفر عضو هیات امریکایی بود که در سال ۱۹۸۶ به تهران سفر کردند.

هوارد تیچر: مدیر «خاور نزدیک و جنوب آسیا» در شورای امنیت ملی از ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۷ و یکی از پنج نفر عضو هیات امریکایی در سفر به تهران در سال ۱۹۸۶.

منوچهر قربانی‌فر: مامور سابق ساواک که بعد از انقلاب دلال اسلحه بود. او هم با مقامات جمهوری اسلامی روابط نزدیکی داشت و هم با دولت اسراییل. از طرف‌داران نزدیکی ایران و اسراییل بود و از ابتدا در ایجاد معامله بین ایران و امریکا نقش داشت. سال‌ها بعد که جورج دبلیو بوش می‌خواست به عراق حمله کند، قربانی‌فر دوباره میانجی بین تهران و واشنگتن شد.

ریچارد سکورد: افسر نیروی هوایی با تخصص در عملیات محرمانه و سابقه حضور در جنگ ویتنام و پیش بردن عملیات محرمانه امریکایی‌ها در لائوس. تنها عملیات موفق نجات زندانیان جنگی امریکایی در جنگ ویتنام را رهبری کرده بود. در دهه ۱۹۸۰، به کار دلالی اسلحه رو آورد و به طور غیرمستقیم برای شورای امنیت ملی امریکا کار می‌کرد. به جرم دروغ گفتن در صحن کنگره امریکا، به دو سال زندان تعلیقی محکوم شد.

آلبرت حکیم: کسب و کار دار ایرانی کلیمی که در دهه ۱۹۵۰، سه سال در امریکا درس خوانده بود. پیش از انقلاب در کار فروش تجهیزات الکترونیک به ارتش ایران و ساواک بود. از همان زمان با سفارت امریکا در تهران و «سکورد» رابطه داشت و بعدها همین باعث حضورش در ماجرای ایران-کنترا به عنوان دستیار فارسی‌زبان سکورد شد.
حکیم را در امریکا به اتهام جرایم مالی، به دو سال زندان تعلیقی و پنج هزار دلار جریمه نقدی محکوم کردند. او یکی از پنج عضو هیات امریکایی در سفر به ایران در سال ۱۹۸۶ بود.

محسن کنگرلو: مشاور امنیتی میرحسین موسوی و یکی از اصلی‌ترین اعضای طرف ایرانی در مذاکره با امریکایی‌ها.

احمد وحیدی: معاون اطلاعات ستاد مشترک سپاه (از ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷) که بعدها اولین فرمانده نیروی «قدس» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد (پیش از «قاسم سلیمانی»).
به گفته کنگرلو و هاشمی رفسنجانی، وحیدی از طرف سپاه در جریان مذاکره با امریکایی‌ها بود. او متهم به دست داشتن در انفجار مراکز یهودیان در آرژانتین بوده است.
وزیر دفاع دولت دوم «محمود احمدی‌نژاد» بود و از ۱۳۹۰ تا کنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

فتح‌الله امید نجف‌آبادی: روحانی نزدیک به حسینعلی منتظری و نماینده مجلس شورای اسلامی که با قربانی‌فر رابطه داشت و از اعضای طرف ایرانی بود. گفته می‌شود ماجرای سفر مک‌فارلین را او به مهدی هاشمی اطلاع داده و از این طریق منجر به لو رفتن کل ماجرا شده بود.

نجف‌آبادی را در سال ۱۳۶۷ به ادعای دست داشتن در «اعمال منافی عفت»، اعدام کردند. مهدی هاشمی پیش از او در مهر ۱۳۶۶ اعدام شده بود.

جان پویندکستر: افسر نیروی دریایی که ابتدا معاون مک‌فارلین بود و پس از استعفای او در دسامبر ۱۹۸۵، به مقام مشاور امنیت ملی امریکا رسید و تا نوامبر ۱۹۸۶ در این سمت بود. به اتهامات مختلف دادگاهی شد اما دستگاه قضا در نهایت او را تبرئه کرد. ماجرا به دیوان عالی امریکا کشید که حاضر به پذیرش این پرونده نشد.

جورج شولتز: وزیر خارجه ریگان از ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۹ که مخالف کمک به کنتراها و فروش سلاح به ایران بود.

کاسپار واینبرگر: وزیر دفاع ریگان از ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۷ که به مواضع شدید ضدشوروی معروف بود. بعدها از ریگان مدال آزادی گرفت و از ملکه الیزابت دوم، لقب افتخاری.
او به جرم دو مورد دروغ گفتن در دادگاه و یک مورد سد راه دستگاه قضا دادگاهی شد. اما پیش از آن‌که کارش به محاکمه بکشد، از سوی رییس‌جمهوری بعدی (جورج بوش پدر) مورد عفو قرار گرفت.

مایکل لدین: تاریخ‌دان و از مشاوران شورای امنیت ملی امریکا. در ژوییه ۱۹۸۵ شخصا از شیمون پرز، نخست‌وزیر اسراییل خواست در کار فروش سلاح به ایران کمک کند. بعدها در دولت جورج دبلیو بوش دوباره از چهره‌های تاثیرگذار شد. سال‌ها در اتاق فکر «امریکن اینترپرایز» بود و اکنون در «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» است که نزدیک به «دونالد ترامپ» محسوب می‌شود.

عدنان خاشقجی: دلال اسلحه سعودی و از میانجی‌های فروش سلاح به ایران. عموی جمال خاشقجی، روزنامه‌نگاری بود که چندی پیش در کنسول‌گری عربستان سعودی در استانبول به قتل رسید.

مانوئل نوریه‌گا: دیکتاتور نظامی و راست‌گرای پاناما (از ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۹) که روابط گسترده‌ای با امریکا داشت اما در نهایت توسط همین کشور سرنگون شد. او میانجی امریکا و کنتراها بود.
آرش عزیزی – ایران وایر:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *