– سکولاریسم در اصل بحثی برای مقابله با دین نیست و با دین کاری ندارد بلکه این دین است که در برابر طرح جامع و گسترده سکولاریسم و حقوقی که دولت سکولار برای جامعه مدنی و فرد در جامعه قائل می شود، واکنش نشان داده و نه تنها قادر به عرض اندام نیست بلکه خود نیز به عنوان یک حق در حاشیهی حقوق فردی افراد در جامعه سکولار به رسمیت شناخته میشود.
– دمکراسی برای اسلامگرایان تا جایی مورد قبول است که بتوانند از ابزاری برای گرفتن قدرت استفاده کنند اما وقتی از صندوقهای رایگیری بیرون بیایند و قدرت را به دست بگیرند همان دمکراسی که آنها را بر سر کرسی نشاند را به کلی نفی میکنند.
– یک جامعهشناس عراقی: اگر از روحانیون دینی مسلمان یا رهبران اسلام سیاسی بخواهی بین دو گزینه خلافت اسلامی یا سیستم دولت سکولار یکی را انتخاب کنند، آنها همه به خلافت اسلامی رای خواهند داد اما زندگی در جامعه سکولار را برای خود ترجیح میدهند!
مؤمن عشمالله (الحوار المتمدن) – هدف ما از نشر این مجموعه از مقالات درباره سکولاریسم تثبیت مفاهیم آنها در جامعه عرب ماست که در طول تاریخ از اسلامگرایی و اندیشه واپسگرایی آن رنج برده است.
ریشه رد اندیشه سکولاریسم از سوی اسلامگریان «برهنگی» یا «مسیحی بودن» منشاء آن یا موضوعات دیگری که مطرح میکنند نیست. همچنین نگرانیهای حقیقی آنها از سکولاریسم نیست بلکه میتوانم به صراحت ادعا کنم که به دلیل حقوق شهروندی است. ترس و فرار اسلامگرایان از سکولاریسم و دشمنی آنها با اندیشهی گیتیگرایی که کارآیی و موفقیت خود را عملا نشان داده است، تنها به خاطر رویارویی اسلامگرایان با پدیدهای به نام حقوق شهروندی است زیرا اندیشه اسلامگرایی با حقوق شهروندی انسانها و عدم مرزیبندی بین بشر به خاطر عقیده و دین و مرام و مذهب در تناقض فاحش قرار دارد.
از آنجا که هیچ نوع حقوق شهروندی جز با حاکمیت سیستم سکولاریسم تضمین نمیشود، دیدم که برخی با سر هم کردن دروغ و سفسطه و بطور عوامفریبانه تلاش دارند تا این استدلال را که «هیچ نوع حقوق شهروندی بدون سکولاریسم تضمین نمیشود و سکولاریسم بدون حقوق شهروندی هم هیچ مفهومی ندارد» با افترا، تهمت و دروغ و تحریف رد کنند.
ابتدا میخواهم به استدلالهای تندروهای اسلامی که نگران از سکولاریسم هستند بپردازم و سپس به ادعاهای دروغ و دلایل غیرمنطقی آنها پاسخ بدهم.
این دین است که در برابر سکولاریسم مقاومت میکند و نه برعکس!
نخست اینکه مفهوم حقیقی سکولاریسم برخلاف تبلیغات اسلامگرایان که بر آدمهای سادهلوح تاثیر میگذارد اینکه مقوله سکولاریسم مفهوم گسترش فرهنگ «برهنگی در جامعه» و «ضدیت با دین » نیست بلکه سکولاریسم روندی تکاملی برای جوامع پیشرفته در نظام حقوقی و چارچوب قانون است و درواقع جوامعی که از نظر سطح آگاهی اجتماعی و سواد تحصیلاتی به رشد کافی نرسیده باشند نمیتوانند به مرحلهی قبول سکولارسیم برسند.
دوم اینکه سکولاریسم در اصل بحثی برای مقابله با دین نیست و با دین کاری ندارد بلکه این دین است که در برابر طرح جامع و گسترده سکولاریسم و حقوقی که دولت سکولار برای جامعه مدنی و فرد در جامعه قائل می شود، واکنش نشان داده و نه تنها قادر به عرض اندام نیست بلکه خود نیز به عنوان یک حق در حاشیهی حقوق فردی افراد در جامعه سکولار به رسمیت شناخته میشود.
برای مثال در ترکیه انتقال به سکولاریسم از دولت واپسگرای خلافت عثمانی، بطور ناگهانی اتفاق نیفتاد بلکه این تحول پس از مبارزات طاقتفرسا و خونین تحقق یافت. با همه موفقیتهایی که کمال آتاتورک برای جامعه ترک متحقق کرد و با همه دستاوردهای مدرنیته که ترکیه را در صدر ۱۰ کشور اول جهان قرار داده هنوز همه هواداران خلافت عثمانی که اغلب اسلامگرایان هستند بر امور باطل و خرابههای واپسگرایی عثمانی اشک میریزند و آتاتورک را به خیانت و دستنشاندگی غرب که که خلافت اسلامی را فرو ریخت متهم میکنند در صورتی که آتاتورک در جنگ جهانی دوم دفاعی شجاعانه و سرنوشتساز را برای حفظ ترکیه در برابر کشورهای غربی که بر خلافت عثمانی پیروز شده بودند و به متلاشی شدن عثمانی بسنده نکرده و خواستار تکه پاره کردن کل ترکیه شده بودند، فرماندهی کرد و توانست با فرماندهان میهنپرست همفکر با خود بر چهار ارتش پیروز شود و ترکیه را حفظ کند.
اسلامگریان فراموش میکنند که ترکیه در زمان خلافت اسلامی عثمانی چه وضعیت فلاکتبار و بغرنجی داشته است کما اینکه حاضر نیستند ترکیه کنونی را که نتیجه دستاوردهای حاکمیت سکولاریسم و زحمات آتاتورک است با خلامت اسلامی عثمانی مورد علاقهشان که لقب «بیمار اروپایی» به او داده بودند، بطور منصفانه مقایسه کنند.
آنها فراموش میکنند جنگهایی که مصطفی کمال آتاتورک در رویارویی با ارتش یونان که از سوی همه کشورهای قدرتمند غرب آن زمان حمایت میشد چه قهرمانیهایی از خود نشان داد آنهم در زمانی که سلطان وحیدالدین محمد، ملقب به محمد ششم و بعداً عبدالمجید الثانی، آخرین خلیفه های عثمانی در آن زمان همراه با یونانیهای دشمن کشورشان علیه آتاتورک میهنپرستی که به میهن و وطن خود عشق میورزید و منافع ملی مردم ترکیه را بر همه اعتبارات دیگر ترجیح میداد همدست شده بودند.
به همین دلیل آتاتورک آخرین خلیفه بیلیاقت عثمانی را طرد و خاتمه خلافت وی را با منحل کردن وزارتخانه اوقاف اسلامی و دادگاههای شرع و مدارس دینی و تبدیل همه این نهادهای واپسگرایی به نهادهای مدرن، نظام سکولار را در ترکیه تاسیس کرد. آتاتورک بعداً دلایل لغو خلافت اسلامی عثمانی را بطور مفصل در کتاب «امام ترکان» و در سخنرانیهای متعدد برای نسل جوان ترکیه توضیح داد.
آتاتورک در سخنرانی خود در سال ۱۹۲۷ در پارلمان ترکیه در پاسخ به هواداران خلافت عثمانی، گفت:
اول، هنگامی که ملل اسلامی دست حمایت خود را از خلافت اسلامی عثمانی برداشته و در جنگ جهانی اول در کنار کشورهای غربی علیه آن جنگیدند، این خلافت دیگر مشروعیت جهانی خود را از دست داده بود.
دوم، خلافت عثمالی به ابزاری برای حیف و میل کردن اموال ترکیه و به کشتن دادن جوانان و مردان این کشور به جنگهای بیهوده شده بود تا جایی که یک میلیون شهروند ترک طی ۲۰ سال جنگ جان خود را از دست دادند که مثلا ترکیه خلافت اسلامی را در آغوش بگیرد! بنابراین با اینهمه زیان و خونریزی ماندن خلافت در ترکیه امری غیرممکن بود.
سوم، خلافت در پایان عمر خود به جبههای از بقایای خائنان عثمانی و سیاستمداران تفرقهافکن که با اشغالگران همکاری میکردند تبدیل شده بود. این سیاستمداران خائن معتقد بودند یا باید خودشان باشند تا ترکیه بماند یا اگر نباشند ترکیه هم نباشد! اما فرزندان ملت ترکیه تصمیم گرفتند که ترکیه باقی بماند و خائنان و سیاستمداران تفرقهافکن نباشند. از این رو آنها به یک مشکل بزرگ داخلی تبدیل شده بودند.
چهارم، خلافت اسلامی مانعی بزرگ برای مدرنیته و نوسازی کشور، اعم از آموزش و پرورش یا دیگر پروژه های ملی بود.
آتاتورک طی پانزده سال که پست ریاست جمهوری را به عهده داشت، یک سیستم سیاسی و قضایی جدید به وجود آورد و به همه بقایای خلافت واپسگرایی خاتمه داد و دولت و آموزش را سکولار کرد و امور هنری، علوم، کشاورزی و صنعت را از طریق کمک بریتانیاییها رونق داد. پارلمان استانبول که از آثار باقی مانده خلافت بود را منحل و پارلمان مدرن با اعضای روشنفکر و مترقی آنکارا را جایگزین آن کرد. در سال ۱۹۳۴ پارلمان ترکیه جدید به پاس خدمات کمال مصطفی لقب «آتاتورک» (پدر ترکها) را به او داد.
وقتی به اتهامات شکلی، نه جوهری اسلامگریان علیه آتاتورک مانند لغو حجاب یا منع مقنعه معروف به «یشمک ترک» یا لغو حروف زبان عربی و جایگزین کردن آن با حروف لاتین در زبان ترکی، نظر میاندازیم و سپس به انقلاب اقتصادی، اجتماعی و صنعتی با همه ایرادهایی که به شخصیت نظامی آتاتورک گرفته میشود که مثلا او نتوانست دموکراسی مطلوب در یک نظام سکولار را در ۱۰ سال اول حکومتش نهادینه کند، اما باز پی میبریم که ایرادهای آتاتورک در برابر دستاوردهایش بسیار ناچیز است و به چشم نمیخورد. آتاتورک مسیری طولانی و بسیار پیچیده برای دستیابی به رشد اقتصادی و تحکیم مفهوم شهروندی با حداقل امکانات را طی کرد. او وارث مملکتی کاملا شکست خورده و متلاشی و خسته از جنگهای فرسایشی بود اما در طول ۱۰ سال ترکیه را به کلی دگرگون کرد.
حال چرا ما اینجا از نمونه ترکیه برای برقراری نظام سکولاریسم نام بردیم چون ترکیه سابقهای دیرینه در سنتگرایی از طریق خلافت اسلامی داشت اما در عین حال تجربهای نوین این کشور از سکولاریسم نیز بسیار موفق بوده است. بنابراین برای کشورهای جهان سوم بهخصوص کشورهای اسلامی ترکیه نزدیکترین نمونه برای حاکمیت دولت سکولار و طلوع خورشید دمکراسی و مدنیت است. البته تجربه ترکیه بدون ایراد نیست اما بگذارید ببینیم که سکولارسیم ترکیه در عمل چه چیزی را تحقق بخشید.
اول: توزیع ثروت، پس از آنکه کاملا در انحصار شخص خلیفه بود.
دوم: برابری حقوق زنان و مردان که بر هیچکس پنهان نیست که موقعیت زنان در سایه خلافت عثمانی چگونه بود و بعد از استقرار نظام سکولار در ترکیه به چه شکلی تغییر یافت.
سوم: آزادی دین، مذهب و اعتقادات دیگر؛ همه ما کمابیش اقدامات آخرین بقایای حکومت عثمانی با ارامنه و قتل عام آنها را شنیده یا چیزهایی خواندهایم. با حاکم شدن سیستم جدید سکولار دیگر جایی برای تکرار این تراژدیها باقی نماند.
آیا سکولاریسم ضد دین است؟
ما در تعریف رابرت گرین اینگرسول برای سکولاریسم هیچ ضدیتی با دین نمی بینیم بلکه خلاصهای که از تعریف او میگیریم این است که سکولاریسم جدایی بین دولت و کلیسا یا دین است.
این جامعهشناس آزاداندیش آمریکایی در بخشی از تعریف گسترده خود برای سکولاریسم میگوید: «سکولاریسم دین انسانیت است؛ به امور این جهان می پردازد؛ به هرچه که سعادت و رفاه را فراهم آورد علاقمند است؛ توجه ما را به سیاره خاصی جلب میکند که حیات بر آن پدیدار شده است؛ به این معنی که هر فردی در جامعه ارزشمند است؛ بیانیه استقلال فکری است، نیمکت را برتر از منبر میشمارد، یعنی آنانی که رنج میکشند باید بهره برند و آنان که کیسه میاندوزند باید به زنجیر کشیده شوند. اعتراضی است علیه خودکامگی دینی کلیسایی، علیه رعیت یا بندهی اشباح یا کاهنان بودن. اعتراضی است علیه تباه کردن این زندگانی به پای زندگی دیگری که هیچی از آن نمیدانیم. هدفش آن است که خدایان هوای کار خودشان را داشته باشند. تا ما برای خودمان و دیگران زندگی کنیم؛ برای اکنون و نه گذشته، برای این جهان و نه جهان دیگر. سکولاریسم میکوشد ما را از خشونت و بدی، از جهل، فقر و مرض برهاند».
با توجه به این تعریف، کاملا مشخص است که سکولاریسم مقولهای فراتر و بزرگتر از بحث کردن با مقوله دین است.
برای اثبات تعریف رابرت گرین، مثلا ما همه میدانیم که بریتانیا مانند فرانسه کشوری کاملاً سکولار است اما ملکه این کشور لقب «حامی و نگهبان کلیسا» را به خود اختصاص داده است.
یا کشوری چون پادشاهی مراکش که تسلسل حکومت پادشاهی در این کشور بیش از ۸۰۰ سال عمر دارد اکنون یک دولت کاملا سکولار است و حقوق زن و مرد برابر است و آزادی احزاب و بیان و رسانهها در آن کشور تضمین شده ولی در همین حکومت سکولار پادشاه آن لقب «امیر المومنین» را دارد یعنی پادشاه مومنان چون اغلب افراد جوامع بشری به نوعی به دین ایمان دارند.
فرانسه نیز به عنوان یکی از موفقترین الگوهای دولت سکولار در غرب مطرح است این کشور در جنبههای بسیاری دریچههای خود را به سوی نهادهای دینی باز کرده اما با حفظ اصول سکولاریسم در ساختار دولت، آزادی دین بخشی از حقوق شهروندی مدرن فرانسه تلقی میشود که آسیبی به نظام سکولار نمیرساند. در فرانسه برابری بین زن و مرد و مؤمن و غیرمؤمن در حقوق و وظایف و شهروندی یک اصل ثابت است. بیطرفی دولت سکولار فرانسه در قبال ادیان و مذاهب نیز یک اصل ثابت است. بر مبنای همین اصول و قوانین میبینیم دولت سکولار فرانسه در سال ۱۹۲۱ از پول مالیات دهندگان، مسجد معروف پاریس را به احترام و یاد سربازان مسلمان مراکشی که در جنگ جهانی اول در دفاع از فرانسه جان باختند، بنا میکند. فیلیپ دو ویلپین وزیر کشور فرانسه و مسئول امور دینی این کشور خود یک بنیاد خیریه اسلامی تشکیل داد تا برای ساختن مساجد برای مسلمانان در فرانسه کمک مالی جمعآوری کنند.
بنابراین نظام سکولار ضد دین نیست بلکه برعکس میخواهد دین را از قیود سیاست و ابزار سیاست شدن آزاد کند تا به وظیفه اصلی خود بپردازد. در جامعه سکولار موسسه دینی نهادی در کنار دیگر نهادهای جامعه است اما در کار دولت دخالت نمیکند. اگر بخواهد از طریق موسسات خود مثل کلیسا یا مسجد یا معبد خدمتی ارائه دهد کسی مانع آن نمیشود اما وقتی بخواهد به ابزاری برای قتل و کشتار انسانها به نام خدا به کار برده شود، نهادهای دیگر دولت مدنی جلوی آن را میگیرند. در مشرقزمین وقتی شرایطی برای استقرار دمکراسی به وجود بیاید اسلامگرایان به روشی متناقض با آن برخورد می کنند چون آنها جوهر دمکراسی یعنی اعتراف و قبول حقوق دیگری را هرگز نمیپایند. تنها همّ و غمّ آنها تطبیق «شریعت» و نفی حقوق دیگران است دمکراسی برای اسلامگرایان تا جایی مورد قبول است که بتوانند از ابزاری برای گرفتن قدرت استفاده کنند اما وقتی از صندوقهای رایگیری بیرون بیایند و قدرت را به دست بگیرند همان دمکراسی که آنها را بر سر کرسی نشاند را به کلی نفی میکنند.
دکتر علی الوردی جامعهشناس سرشناس عراقی میگوید: «اگر از روحانیون دینی مسلمان یا رهبران اسلام سیاسی بخواهی بین دو گزینه خلافت اسلامی یا سیستم دولت سکولار یکی را انتخاب کنند، آنها همه به خلافت اسلامی رای خواهند داد اما زندگی در جامعه سکولار را برای خود ترجیح میدهند! چرا که اغلب آنها در غرب زندگی کرده و آزادی و برابری حقوق شهروندی را تجربه کردهاند. حکومت یا خلافت اسلامی هر نوع آزادی چه در زمینه فردی، دینی، مذهبی یا سیاسی را قبول ندارد».
*منبع: وبسایت الحوار المتمدن
*نویسنده : دکتر مؤمن عشمالله
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن