– هفته گذشته فائزه هاشمی رفسنجانی دختر علیاکبر هاشمی رفسنجانی از بنیانگذاران و نخستین زمامداران جمهوری اسلامی در یک سمینار اینترنتی با عنوان «جنبش زنان ایران» شرکت کرد. میزبان این سمینار دانشگاه استنفورد آمریکا بود.
– البته اگر هر فردی از سران و یا بدنهی نظام به منتقد و مخالف تبدیل شود بسیار خوب و مبارک است. اما اگر هدف از «انتقاد» و «مخالفت»، حفظ همین نظام با عناوین مختلف، اصلاح و اعتدال و تحول و…، باشد، آنوقت موضوع فرق میکند. در پس این نوع «انتقاد» و «مخالفت» حتی اگر افرادی از خودیها با امکاناتی که در اختیار همه زندانیان نیست، زندانی هم شده باشند، چیزی جز حفظ منافع خودی و گروهی نهفته نیست. نتیجهاش میشود همین گسستی که هر روز عمیقتر میشود.
– مجموعهی «جنبش زنان ایران» نیز از گسستهایی که جمهوری اسلامی به عنوان یک سانحه به جامعه تحمیل کرده، در امان نمانده است. جنبشی که معلوم نیست فائزه رفسنجانی به آن چه خدمت عملی کرده؛ آیا مانند کشف حجاب منشاء تصویب قانونی به سود زنان شده؟! آیا مانند حق رأی زنان و قانون حمایت از خانواده پیش از انقلاب، راهی به روی تضمین حقوق سیاسی و مدنی زنان گشوده؟!
– موضوع اصلا اختلاف بر سر تفسیرهای مختلف و یا میزان قابلیت تطابق اسلام با جهان امروز نیست! تمام موضوع بر سر این است که چه آن اسلامی که فائزه رفسنجانی قبولش دارد و چه آن اسلامی که وی قبولش ندارد، هیچکدام جایشان در حکومت و در قدرت سیاسی نیست!
– آنچه زمامداران جمهوری اسلامی از جمله علیاکبر هاشمی رفسنجانی، پدر فائزه، در سیاست به کار میبست، «عقل» و «عقلگرایی» و یا به تعبیر وی «پراگماتیسم» نبود! حسابگریهای حیلهگرانه و حتی توطئههای خونین برای حفظ دکان و منافع خود بود و بعد که قدرت دکانداران رقیب بیشتر شد، دکان وی را که به برکت «سفره انقلاب» سهنبش هم شده بود تخته کردند!
– تا هزار سال دیگر هم کشف حجاب به عنوان نماد آزادی زنان بر تارک دستاوردهای حقوقی جنبش زنان ایران و خدمات پهلوی میدرخشد. دستاوردی که جمهوری اسلامی قادر نیست آن را به جامعه بازگرداند!
– روزی تاج سلطنت بر سر یک زن قرار گرفت تا بر امثال خمینی پادشاهی کند! حال آنکه در جمهوری اسلامی سالهاست بر روی یک کلمه در قانون اساسی بحث میکنند که آیا «رجل» فقط مرد است (که هست!) یا زن هم میتواند باشد!
– موضوع بر سر این نیست که «بابا»ی فائزه برای بچههایش پدر خوبی بوده! مانند خمینی و خلخالی و خامنهای و همهی جنایتکاران فاشیسم و کمونیسم که برای بچهها و خانوادههای خودشان پدران و مادران خوبی بودهاند. موضوع بر سر این است که این افراد چه نقشی در سرنوشت دیگران، در سرنوشت بابا و مامانهای دیگر و دختران و پسران دیگران بازی کردهاند!
جمهوری اسلامی نه یک ضرورت و روند لازم در حرکت جامعهی ایران به سوی آینده بلکه یک سانحه و گسست عمیق تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، اخلاقی و روانی است که عناصر مختلف داخلی و خارجی در وقوع آن نقش بازی کردهاند. خود جمهوری اسلامی و عملکردش عینیترین و مهمترین سند و مدرک در اثبات این گسست است.
هفته گذشته ۲۳ ژوئن ۲۰۲۰ فائزه هاشمی رفسنجانی دختر علیاکبر هاشمی رفسنجانی از بنیانگذاران و نخستین زمامداران جمهوری اسلامی در یک سمینار اینترنتی با عنوان «جنبش زنان ایران» شرکت کرد. میزبان این سمینار دانشگاه استنفورد آمریکا بود و عباس میلانی استاد و مدیر دپارتمان ایرانشناسی این دانشگاه پرسشهایی را با فائزه رفسنجانی مطرح کرد. ۲۶۵ تن در این سمینار مجازی شرکت داشتند و در پایان، پرسشهای حاضران مطرح شد.
فائزه رفسنجانی در پاسخ به این پرسش که چطور توانسته بدون مشکل با گروه ایرانشناسی دانشگاه استفورد صحبت کند گفت:
«اولا تا جایی که به من گفته شده، گروه ایرانشناسی گروه مستقلی است، بنابراین فکر نمیکنم مشکلی برای صحبت کردن وجود داشته باشد. حالا ممکن است یکسری انگ به ما بچسبانند ولی باید ببینیم چه پیش میآید. اعتقاد دارم که باید حرف زد و این فرهنگ را گسترش داد که افراد بتوانند راحت حرف خود را بیان کنند و دچار ترس و ریاکاری نباشند. در غیر اینصورت ما همه مسئولیم در اتفاقاتی که میافتد. البته خب، هزینهاش را هم میدهیم، من از زمانیکه نماینده مجلس شدم تا الان دارم هزینه حرفهایی که میزنم را میدهم.»
فائزه رفسنجانی همچنین گفته که «استاد اخراجی» نیز هست. عباس میلانی میزبان وی نیز تایید کرد که این دپارتمان مستقل است و «خانم رفسنجانی شش ماه هم زندان بوده!»
البته اگر هر فردی از سران و یا بدنهی نظام به منتقد و مخالف تبدیل شود بسیار خوب و مبارک است. اما اگر هدف از «انتقاد» و «مخالفت»، حفظ همین نظام با عناوین مختلف مانند اصلاح و اعتدال و تحول و عدالتخواهی و غیره باشد، آنوقت موضوع فرق میکند. در پس این نوع «انتقاد» و «مخالفت» حتی اگر افرادی از خودیها با امکاناتی که در اختیار همه زندانیان نیست، زندانی هم شده باشند، چیزی جز حفظ منافع خود و خودی نهفته نیست. نتیجهاش میشود تعمیق گسستی که از ۱۳۵۷ با انقلاب اسلامی آغاز شد و همچنان ادامه دارد.
در این میان مجموعهی «جنبش زنان ایران» نیز از گسستهایی که جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل کرده، در امان نمانده است. جنبشی که معلوم نیست فائزه رفسنجانی به آن چه خدمت عملی کرده؛ آیا مانند کشف حجاب منشاء تصویب قانونی به سود زنان شده و آنها را از قید و بندهایی رها ساخته؟! آیا مانند حق رأی زنان و قانون حمایت از خانواده پیش از انقلاب، راهی به روی تضمین حقوق سیاسی و مدنی زنان گشوده؟! در سمینار مجازی دانشگاه استنفورد نیز چیزی از خدمات وی روشن نمیشود.
نخستین گسست: حقوق سیاسی- اجتماعی زنان
فائزه رفسنجانی درباره مهمترین حقی که از زنان در جمهوری اسلامی ضایع شده گفت:
«حقوق ضایع شده از زنان زیاد است در زمینههای عرفی، قانونی، فرهنگی، مدیریتی و غیره. اما از نظر من اگر دو مسئله حل شود به بخشهای دیگر کمک میکند، یکی تبعیضی است که در قانون ما وجود دارد و بعد از انقلاب متاسفانه بازگشت و دیگری سقفهای شیشهای که مانع از رشد زنان میشود تا بتوانند رشد کنند و ارتقا پیدا کنند، سمتهای سیاسی بگیرند و در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها مشارکت جدی داشته باشند، نه مشارکت فرمایشی. رسیدن به اینها هم به این راحتیها نیست. ما الان ۳۰-۴۰ سال است که بعد از انقلاب داریم تلاش میکنیم، در بخش ورزش بانوان و اندکی در بخش مدیریت پیشرفت داشتیم اما در زمینه تبعیض قدمها خیلی کُند و به سختی پیش رفته. حالا بگذریم از مردم عادی، یکی از مشکلات خود اصلاحطلبان هستند و من معتقدم خیلی از آنها حتی به برابری حقوق زنان و مردان و مدیریت زنان بطور گسترده اعتقادی ندارند. آنها خودشان مانع هستند و موضوعهای زنان برایشان در اولویت نیست و تلاش نمیکنند.»
فائزه رفسنجانی اگرچه خوشبختانه زیر پا گذاشتن حقوق زنان «بعد از انقلاب» را تأیید میکند، اما حقوق و جنبش زنان را عمدتا از زمانی میبیند که جمهوری اسلامی به قدرت رسید! او با این نگاه مُهر تأیید بر نخستین گسست در جنبش زنان میزند چرا که حقوق زنان پیش از جمهوری اسلامی، بسی بیش از آنچه وی در این نظام میخواهد، تأمین و تضمین شده بود. زنان نه تنها در تمامی رشتهها میتوانستند تحصیل کنند بلکه به تمامی مشاغل از جمله قضاوت و وکالت و وزارت و سفارت و… راه داشتند؛ مهمتر از همه اینکه تاج سلطنت بر سر یک زن قرار گرفت تا بر امثال خمینی پادشاهی کند! حال آنکه در جمهوری اسلامی سالهاست بر روی یک کلمه در قانون اساسی بحث میکنند که «رجل» فقط مرد است (که هست!) یا زن هم میتواند باشد!
البته در صورت نیاز و برای «مشارکت پرشور و فعال»، مثلا در انتخابات استصوابی ۱۴۰۰، یک زن خودی هم میتواند «رجل» باشد تا برای تکمیل نمایش، افتخار نامزدی ریاست جمهوری اسلامی را بیابد بدون آنکه تضمینی برای بیرون آمدنش از صندوق رأی وجود داشته باشد!
گسستی وحشتناک! از تخت پادشاهی و کرسیهای وزارت و وکالت و سفارت و قضاوت تا چانه زدن برای پذیرفته شدن به عنوان «رجل»! این تفاوت، جایگاه حقوق سیاسی- اجتماعی زن را در دو ساختار و نگاه متفاوت نشان میدهد.
دومین گسست: حقوق مدنی زنان
فائزه رفسنجانی در پاسخ به این پرسش که با توجه به اتفاقاتی مثل قتل رومینا اشرفی توسط پدرش و افزایش «قتلهای ناموسی» آیا امیدی هست که در نظام فعلی مشکلات حل شود، میگوید:
«خودم را یک فمینیست اسلامی میدانم چون اعتقاد ندارم اسلام واقعی با موضوعات حقوق بشری مغایرت دارد. حالا هر کس میتواند بگوید اسلام واقعی را او میداند. یکی از مواردی که در قرآن خیلی صریح بین زن و مرد تبعیض وجود دارد، ارث است. اما تازه همین مورد را هم پدر و مادر اختیار دارند تا ارث را برابر تقسیم کنند. یعنی اینها چیزی نیست که قابل تغییر نباشد. در بعضی موارد هم ممکن است ظاهر موضوع این باشد که در قرآن به مرد اختیارات ویژه و قدرت ویژه داده است، این هم در داستانهای خاص است و عمومیت در همه شرایط ندارد. یک موقعیتی پیش آمده و یک آیهای برایش تفسیر شده و اینها همه قابل تفسیر است. این برمیگردد به مجتهدین ما. ما مجتهد داریم و در ضمن منابعی برای دین اسلام تعریف شده که مهمترینش عقل است و براساس شرایط زمان و مکان، مصلحت جامعه و شهروندان است، مجتهد کاملا اختیار دارد که براساس شرایط روز، اگر فرضا صراحتی هم در آیات قرآن وجود دارد بر اساس شرایط روز، تغییرش دهد. مجمع تشخیص مصلحت هم برای همین ایجاد شد که قانونی که تصویب میشود و شورای نگهبان تشخیص میدهد که مغایر دین اسلام است، مجمع تشخیص آن را براساس مصلحت زمانه تغییر دهد. بنابر این ما محدودیت کامل و مطلق را نداریم. البته ما بسیاری آیات قرآن داریم که از برابری زنان و مردان است که در کنار هم زن و مرد را آفریدیم تا به اعتدال برسند. ولی میبینید که تفکر خیلی از اسلامیهای تندرو این نیست و زن را کمتر از مرد میدانند. ما اسلام واقعی را نداریم و با اسلام خیلی فاصله داریم. بیشتر نام اسلام است و سوء استفاده از اسلام. آنهم برای دراختیار گرفتن باورهای عموم جامعه، چون ما بیشتر یک جامعه سنتی و مذهبی هستیم.»
وی سپس ادامه میدهد:
«۵۸ کشور مسلمان در دنیا داریم و هر کدام برداشت خودشان را از اسلام دارند. اسلام طالبانی، آمریکایی، مالزیایی و جمهوری اسلامی داریم که اسلام یک چیز مطلقی نیست و برمیگردد به برداشتها. در جمهوری اسلامی متاسفانه از یک دورهای به بعد برداشتها افراطی عمل شد و یکجایی گفتم که یک طوری داریم به داعش تنه میزنیم. ما در هیچ کجای قرآن نداریم پدر از قصاص قتل فرزندش معاف است. اینها در روایاتی میآید که اصلا معلوم نیست که معتبر باشند. روایت نمیتواند برخلاف نص قرآن باشد. اینها بیشتر ناشی از تفسیرهای مردانه از قرآن است و مردسالارانه است. مجتهدین همه مرد هستند و تفسیرهای خودشان را میکنند. متاسفانه ما زنان در این زمینه فعال نبودیم، رساله ندادیم و این حوزه را دادهایم به مردان. از آن هم چنین چیزهایی بیرون میآید. این اسلام نیست!»
راستش برای کسی اهمیتی ندارد که فائزه رفسنجانی «فمینیست اسلامی» و یا طرفدار هر مفهوم بیپایه و مندرآوردی دیگر است! در عمل نیز اینکه او یا هر کس دیگری از جمله من و شما طرفدار چه هستیم و یا خود را چه مینامیم و چه میدانیم، هیچ نقشی بازی نمیکند. آنچه نقش بازی میکند این واقعیت است که نظام حاکم بر ایران یک «جمهوری اسلامی» است! این نظام دارای یک نظام حقوقی بر پایهی یک قانون اساسی است که از شریعت اسلام و فرقه شیعهی جعفری اثنی عشری گرفته شده و همه قوانین و مقررات کشور بر اساس آن تنظیم و تصویب میشوند.
همه این مجموعه و این روند، موضوعات سیاسی هستند و نه مذهبی! چهل و یک سال است «اسلام» به این دلیل مورد مباحثه قرار میگیرد که وارد حکومت شده و سیاست و قانون تعیین میکند!
همین خواست و توضیحاتی که فائزه رفسنجانی درباره تفسیر و تعبیر اعتقادات خود میدهد، به خودی خود بیانگر این است که مشکلاتی در تطبیق ایمان و عقیدهی وی با جوامع امروز وجود دارد! اگر فائزه رفسنجانی و امثال او میخواهند در دین و مذهب خود تحولی به وجود بیاورند که با جهان امروز همخوانی پیدا کند، کسی مانع آنها نیست! موضوع اصلا اختلاف بر سر تفسیرهای مختلف و یا میزان قابلیت تطابق اسلام با جهان امروز نیست! تمام موضوع بر سر این است که چه آن اسلامی که فائزه رفسنجانی قبولش دارد و چه آن اسلامی که وی قبولش ندارد، هیچکدام جایشان در حکومت و در قدرت سیاسی نیست!
دین عقیده شخصی و متعلق به حوزهی خصوصی است؛ دین در حیطهی اخلاق و مسائل معنویست و نه در حیطهی مدیریت سیاسی و اقتصادی کشورها!
برخلاف ادعای فائزه رفسنجانی در همین پرسش و پاسخ، دین یک موضوع عقلانی نیست بلکه «باور» و یک موضوع ایمانیست! عقل در دین و ایمان به بنبست میرسد درست همانگونه که دین و ایمان در عقل به دیوار محکم استدلال میخورند!
یک فرد میتواند عقل و دین خود را، مسائل دنیوی و اُخروی خود را، در دو جایگاه مختلف در ذهنیت و زندگی خود حفظ کند. اما وقتی این دین از عرصه خصوصی به عرصه عمومی وارد میشود و میخواهد برای دیگران امر به معروف و نهی از منکر، از جمله از نوع «رحمانی»، بکند، به همان دکانی تبدیل میشود که جمهوری اسلامی باز کرده!
آنچه برخی زمامداران جمهوری اسلامی از جمله علیاکبر هاشمی رفسنجانی، پدر فائزه، در سیاست به کار میبست، «عقل» و «عقلگرایی» و یا به تعبیر وی «پراگماتیسم» نبود! بلکه حسابگریهای حیلهگرانه و حتی توطئههای خونین برای حفظ دکان و منافع خود بود و بعد که قدرت دکانداران رقیب بیشتر شد، دکان وی را که با بهره بردن از «سفره انقلاب» سهنبش هم شده بود، تخته کردند!
فائزه رفسنجانی درباره تلاش دختران و زنان ایران برای دست یافتن به حقوق خود میگوید:
«خوشبختانه دختران و زنان ایرانی مسیرشان را خوب پیدا کردند ، یکی اینکه اول حقشان را میدانند و دوم اینکه ابزار بیانش را پیدا کردند. فضای مجازی به رشد بیان خواستههای زنان خیلی کمک کرده و این خواستهها خیلی وسیع در سراسر جهان مطرح میشود. سوم اینکه، به شجاعت رسیدند و حاضرند مایه بدهند برای حقی که میطلبند. چهارم، به میدان آمدهاند و حاضرند هزینهاش را بپردازند. کوتاه بیا نیستند. اینها چیزهای باارزشی است که شاید موضوعهای کوچکی باشد ولی همهشان مهم است. مثلا برای ورود به استادیومها پشت در ایستادهاند و زندان رفتند و به هر حال توانستند توجه جهان را به خودشان جلب کنند و فدراسیون جهانی فوتبال هم وارد عمل شد. به نظر میرسد در این راه، تاکیدات بینالمللی بیاثر نیست. به نظرم سازمانهای بینالمللی موثرتر از دولتها و حکومتها هستند ولی در روحیه دختران معتقدم که تاکیدات ترامپ یا هر حاکم دیگری مهم است و تقویت میکند این خواستهها را و آنها احساس قدرت بیشتری میکنند. معنیاش این نیست که اینها وابسته به آمریکا هستند یا جاسوس هستند، چون متاسفانه از این اتهامات خیلی میزنند. ولی حمایتهای بیرونی حرکتهای داخلی را تقویت میکند و فکر میکنم خوب است و ادامه پیدا کند خیلی هم خوب است.»
چه کسی در دفاع از حقوق زنان و دختران میتواند با این سخنان مخالف باشد و یا ایرادی به فائزه رفسنجانی بگیرد؟! ولی اینهمه چه ربطی به عقاید مذهبی و یا به «فمینیست اسلامی» بودن او دارد؟! اصلا این حرفها چه ربطی به اسلام دارد جز اینکه برخی مسلمانان از جمله مراجع و ملایان مرتجع بر اساس عقاید اسلامی خود با این سخنان و این تلاشها و حقوق مدنی زنان مخالف هستند؟!
سومین گسست: آزادی فردی و اجتماعی زنان
فائزه رفسنجانی سپس در رابطه با حجاب اجباری میگوید:
«من با حجاب اجباری مخالف هستم، البته حجاب من، حجاب سنتی است. دین من هم دین سنتی است. یعنی نرفتم تحقیق کنم که مسلمان باشم یا نباشم. چون در یک خانواده سنتی بودم، همینطور سنتی بار آمدم، شاید اگر در یک خانواده مسیحی به دنیا میآمدم، مسیحی بودم. مشکلی هم با آن ندارم و قبولش دارم. دوم اینکه با حجاب اجباری مخالفم با اینکه خودم حجابم را دارم. فکر میکنم همانطور که رضاشاه اشتباه کرد که کشف حجاب کرد، به همان شدت ما اشتباه کردیم که حجاب را اجباری کردیم.»
در اینجا فائزه رفسنجانی مانند بسیاری از مذهبیون و چپها، بزرگترین گسستی را که جمهوری اسلامی در آزادی زنان، یعنی پوشش اختیاری، به وجود آورده، یا نمیبیند یا تحریف میکند و یا نسبت به آن ناآگاه است.
بدون آزادی زنان با کشف حجاب توسط رضاشاه و به پشتوانهی قانون و قدرت دولتی که عزم و ارادهی راسخ برای پیشرفت و رشد کشور و جامعه داشت، امکان نداشت بتوان حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی زنان را تأمین کرد! کدام کشور را میشناسید که زنانش با چادر و چاقچور قجری وزیر و وکیل و سفیر و استاد و قاضی شده باشند و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن تا عالیترین نهادهای دولتی را یافته باشند؟! کدام کشور را میشناسید که تاج پادشاهی بر چادر و چاقچور سیاه نهاده باشد؟!
کشف حجاب به پشتوانهی قدرت دولتی توانست راه را بر فشار ملایان مرتجع و پدرسالاران سنتی که فائزه رفسنجانی مدعی مخالفت با آنهاست، ببندد! همان ارتجاعی که زنان ایران سالهاست از آن کشف حجاب را طلب میکنند و جز سرکوب نمیبینند!
قانون و حکومت رضاشاه اما به عنوان حامی زنان و مردان پیشرویی که در اقلیت و خواستار آزادی زن ایرانی از قید و بند چادر و چاقچور بودند در برابر ارتجاع و مردسالاری ایستادند. بر اساس همین ایستادگی بود که وقتی سالها بعد در اسفند ۵۷ یکی از همان مردان مرتجع در شمایل رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی زمزمهی حجاب را آغاز کرد، زنان با نخستین اعتراض مدنی علیه رژیم به میدان آمده و فریاد زدند: ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم! همان اعتراض بود که باعث شد خمینی ماستهایش را کیسه کند و حیلهگرانه منتظر بماند تا سه سال بعد وقتی شرایط با جنگ و سرکوب و اعدام و تیرباران آماده شد، حجاب را اجباری کند!
تا هزار سال دیگر هم کشف حجاب به عنوان نماد آزادی زنان بر تارک دستاوردهای حقوقی جنبش زنان و خدمات پهلوی میدرخشد. دستاوردی که جمهوری اسلامی قادر نیست آن را به جامعه بازگرداند.
وقوع جمهوری اسلامی و غش کردن حتی بخشی از زنان غیرمذهبی در آغوش آن به خودی خود ثابت میکند که کشف حجاب و در پیش گرفتن راه پوشش اختیاری برای زنان میبایست با پشتیبانی حکومت و فشار قانون اجرا میشد. همچنین تمامی فشارها و سرکوب و خشونتی که علیه زنان در قوانین جمهوری اسلامی تضمین حقوقی یافته ثابت میکند که ۸۵ سال پیش «باید» با قدرت دولتی و اهرم قانون از حقوق زنان از جمله کشف حجاب در برابر ملایان مرتجع و خانوادههای سنتی و جامعه عقبماندهی قجری محافظت میشد.
فائزه رفسنجانی در پاسخ به این پرسش که چرا پیشتر علیه حجاب اجباری صحبت نکردید، میگوید:
«وقتی انقلاب شد و حجاب اجباری شد [حجاب تقریبا سه سال پس از انقلاب و اوایل دهه شصت اجباری شد] یک دختر ۱۶ ساله بودم یعنی در این بحثها و تفکرات نبودم. سالهایی هم که درگیر ورزش بانوان بودم ضمن اینکه در آن زمان مطالباتی از این دست وجود نداشت که توجه را جلب کند، فکر کند که باید با این قضیه مخالفت کند یا جامعه چیز دیگری میخواهد. این مسائل اخیرا خیلی مطرح شده و به نظرم آن موقع که وارد سیاست شدم و روزنامه زن را منتشر کردیم، اگر اشتباه نکنم به این مسائل و حجاب زنان پرداختیم و با حجاب اجباری مخالفت میکردیم، البته دقیق به خاطر ندارم. بنابراین از زمانی که عقلم رسید شروع کردم به مخالفت کردن. آن موقع که حجاب اجباری شد، یادم است که تظاهراتی هم انجام شد ولی آن موقع من در این مایهها نبودم که راجع به آن حرف بزنم یا فکر کنم. ما در اسلام هم حجاب اجباری نداریم که حکومت دینی زنان را مجبور کند که حجاب داشته باشند. حتی خیلی از علما هم با این قضیه مخالفت کردند.»
با اینهمه به نظر میرسد او هنوز هم به اهمیت پوشش زنان و رابطهی آن با پیشرفت جامعه به ویژه در خاورمیانه و کشورهایی مانند ایران پی نبرده است. از همین رو در پاسخ به اینکه آیا حجاب مانع پیشرفت میشود، میگوید:
«اگر حجاب را فقط چادر بدانیم، بالاخره شاید خیلی کارها را نشود با چادر انجام داد. ولی حجاب فقط چادر نیست. چادر یکی از انواع حجاب است. ما ۵۸ کشور مسلمان داریم، اینهمه مسلمان در دنیا داریم و انواع و اقسام حجابها را میبینیم، بنابراین در کل من حجاب را مانع پیشرفت نمیبینم. برای خود من حجاب مانع نبوده و باعث پیشرفت بود!»
کدام پیشرفت؟! گاهی طرح یک پرسش مناسبتر از دهها پاسخ است!
چهارمین گسست: امنیت و برابری زنان
فائزه رفسنجانی آنگاه درباره این موضوع که اگر زنان و مردان برابرند چرا فقط زنان حجاب دارند، میگوید:
«ما یک برابری حقوق داریم و یکسری تفاوتهای فیزیکی داریم. فکر نمیکنم اگر کسی یک زن را بدون حجاب یا با لباس کمتر ببیند، همان حسی را داشته باشد که یک مرد را! یعنی مردها بدن زیبا، تحریککننده یا هوسانگیزی ندارند! [واقعا ندارند؟!] اما زنها دارند! [واقعا دارند؟!] و بنابراین تفاوتهایی وجود دارد. شاید اگر بدن یک مرد برهنه را ببینید خیلی صحنه جالبی هم نباشد [؟!] فیزیک زنها و جذابیتی که دارند با مردان متفاوت است [؟!] من این را جزو تضییع حقوق یا نابرابری حقوق نمیدانم. هرچند در اسلام به مردان توصیه شده که لباس مناسب بپوشند. مانند اینکه بگوییم چرا فقط زنها حامله میشوند و مردان نمیشوند؟» [؟!]
روشن است که در هر جنبشی از جمله در جنبش زنان وقتی از «برابری» صحبت میشود منظور «برابری فیزیکی» نیست! نه فقط بین زنان و مردان بلکه بین خود زنان و خود مردان و بین پیر و جوان و کودک از یک جنس هم فیزیک آنها متفاوت است! این موضوع آنقدر واضح است که نیاز به بحث و حضور در «استنفورد» ندارد! تمام مسئله بر سر برابری حقوقی زنان و مردان، برابری حقوقی انسانها، است!
در «حجاب اختیاری» نیز زنانی که فکر میکنند آن را «به اختیار» استفاده میکنند، درواقع «به اختیار» به نگاه مذکّر جامعهی مردسالار به بیولوژی و سر و موی خود تن میدهند!
گذشته از بار و مُهر سیاسی- عقیدتی حجاب اسلامی که هر زنی با حمل آن فریاد میزند: «توجه! توجه! این یک زن مسلمان است!»، یک محجبه قبول میکند که مو و بدناش را بطور کامل بپوشاند ولی پدرش، برادرش، همسرش و یا پسرش این کار را نکند! چرا؟! چون مو و بدن زن، همانطور که فائزه رفسنجانی در مقایسه با «فیزیک» زن و مرد میگوید، «تحریککننده» و «هوسانگیز» است؟! ولی مو و بدن مردان «تحریککننده» و «هوسانگیز» نیست؟! آیا این یک نگاه «سکسیت» و جنسیتزده نیست؟! آیا اگر زنان مسلمان سرشان را از ته بتراشند آنوقت دیگر لازم نیست روسری و حجاب بگذارند؟!
پرسش و مثال درباره «تحریککننده» و «هوسانگیز» بودن یا نبودن بدن زنان و مردان زیاد است و این نگاه که در موضوع حجاب هربار به آن «اختیار»ی بر میگردد که ریشه در ایمان مذهبی و قبول تبعیض به عنوان بخشی از آن ایمان دارد، توضیحی برای آنها ندارد.
واقعیت این است که موضوع بر سر «مو» و «روسری» نیست بلکه بر سر «سر» و «توسری» است! فائزه رفسنجانی و هزاران هزار زن مسلمان میخواهند به این توسری تن بدهند و نام آن را «اختیار» بگذارند؟ میل خودشان است! دموکراسی و حقوق بشر این حق را نیز به آنها میدهد. ولی مردان و مذهب مردسالاری که این توسری را به اسم «اختیار» به آنها قالب میکند مجاز نیستند و حق ندارند آن را به زنان دیگر تحمیل بکنند.
کشف حجاب توسط رضاشاه علیه این زنان و مردان و فرهنگ مردسالار و به سود زنان و مردانی مانند نسل ما بود که از مواهب آن برخوردار شدیم. قانون و نظام حقوقی در آن دوران از آزادیهای فردی و اجتماعی و امنیت ما در برابر «فداییان اسلام» و ملایان مرتجع و شریعتشان که همان زمان نیز در قوانین مدنی و کیفری حضور داشتند دفاع میکرد. کشف حجاب از حق ما زنان در برابر سانحهی «جمهوری اسلامی» پیش از آنکه به وقوع بپیوندند جانانه دفاع میکرد! چطور میشود این گسست فجیع را ندید؟!
پنجمین گسست: نقش «بابا» و ملت
طبیعی است که فائزه رفسنجانی مانند هر دختر/ فرزند دیگری پدرش را دوست داشته باشد. او درباره اینکه پدرش معمار قانون اساسی جمهوری اسلامی بود نقش وی را کمرنگ و مسئولیت وی را بین دیگران پخش میکند و میگوید:
«اول انقلاب خوشبختانه همه انقلابیون در کنار هم همه کارها را انجام می دادند و مثل الان نبود که یک عدهای را طرد کنند. همه انقلابیون با هم بودند و یکسری روحانیون، ملی -مذهبیها و افراد مختلف پیشنویس قانون اساسی را نوشتند که با چیزی که تصویب شد متفاوت بود. اگر خاطرات ابراهیم یزدی را بخوانید، آنجا نوشته که آقای هاشمی [رفسنجانی] مخالف بودند که قانون اساسی برای تصویب به مجلس خبرگان برود و میگفت که به رای مردم گذاشته شود. ندهید دست ۷۲ تا آخوند که معلوم نیست چه بلایی سرش بیاورند و دیگر دست شما نیست و خرابش میکنند. اما به توصیه بابا عمل نشد و بسیاری از تغییراتی که میبینید در همان مجلس خبرگان انجام شد ولی به هر حال بابا در آن مجموعه بود اما اینکه معمار تغییرات بود، نه چنین چیزی نیست. ولی به هر حال، بابا این سیاست را داشت که اگر بماند میتواند مملکت را به سمت اصلاح و اهداف انقلاب ببرد، برابریها و آزادیها [؟! انقلاب اسلامی برای «برابری» و «آزادی» بود؟!] ولی به هر حال متاسفانه اتفاق نیافتاد. البته معتقدم در دوران ریاست جمهوری ایشان رفتیم به سمت اصلاح ولی نتوانست دوام بیاورد و از یک جایی مسیر منحرف شد. ولی به هر حال من همیشه این بحثها را با بابا داشتم. برای پایاننامه فوقلیسانس حقوق بینالملل بر روی تبعیض حقوق زنان در شهادت، دیه، حضانت، تابعیت و ریاست جمهوری کار کردم و با بابا هم مصاحبه کردم. ایشان با همه اینها موافق بود و معتقد بود که در اسلام چنین تبعیضی نداریم و اینها تفسیر از اسلام است. خوشبختانه بابا افکار خوبی داشت ولی همه چیز دست او نبود. به ظاهر همهکاره انقلاب بود.
شما اخبار ایران را دنبال میکنید و مدتی است به فسادها، قتلها و اموال ناحق میپردازند، حالا نمیدانم ظاهری است یا واقعی اما هیچی نه از ما و نه از بابا در دست است. نه در فساد بودیم، نه در اموالی که به ناحق گرفته باشند بودیم یا سوء استفادهای کرده باشیم از قدرت، رشوه، اختلاس، هیچی از ما در نیامده است. چون مطمئن باشید در شرایطی که الان داریم اگر چیزی وجود داشت، پدر ما را در آورده بودند و دادگاههای عجیب و غریب برایمان تشکیل میدادند. بنابراین بسیاری از این چیزها شایعه است. مثلا یادم است پیشنهاد شده بود که رئیس قوه قضاییه شوند ولی میگفت که هیچوقت نتوانستم این چیزها را قبول کنم و اصلا با روحیات ایشان نمیخواند یا این قتلهایی هم که میگویند نیست هیچکدام! یعنی خوشبختانه ما به این قضیه افتخار میکنیم که اسم ایشان نیست. خدا را شکر خطاهایی که نام برده شد، نه ما در آن بودیم و نه بابا!»
درباره این ادعاها فقط میتوان گفت «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل»! چه ادعاهای فائزه رفسنجانی و چه رد این ادعاها به اسناد و مدارکی فراتر از «کتابهای خاطرات» (خاطرات را میشود ساخت!) و گفتگوهایی مانند همین سمینار استنفورد نیاز دارد. این اسناد و مدارک سرانجام روزی در اختیار جامعه ایران قرار خواهد گرفت همانگونه که در مورد تمامی رژیمهای مشابه چنین شد.
اما اینکه نام «بابا» دستکم در چند پرونده تروریستی از جمله در رأی دادگاه میکونوس به دلیل قتل فجیع مخالفان جمهوری اسلامی مطرح و او در کنار «بابا»های دیگر مانند علی خامنهای و علی فلاحیان و علیاکبر ولایتی به عنوان یکی از آمران این ترور خونین معرفی شده، چیزی نیست که بتوان از آن گذشت و به آن «افتخار» کرد!
ششمین گسست: خشونت قانونی علیه زنان
فائزه رفسنجانی درباره «لایحه خشونت علیه زنان» توضیح میدهد:
«این لایحه در دوران معاونت خانم ملاوردی به قوه قضاییهی آقای [صادق] لاریجانی فرستاده شد ولی در دوره معاونت خانم ابتکار و با حضور نمایندگان زن مجلس [شورای اسلامی] تلاش شد که به تصویب برسد. این لایحه اما وقتی بازگشت با لایحه اولیه تفاوتهای فاحش و خطرناکی داشت. مثلا بحث حجاب را پیش کشیده بود، اگر زنی حجاب را رعایت نکند، هر بلایی که سر بیاید، حقاش است. یا زنانی که حجاب را رعایت نمیکنند در قانون مجرم هستند. یا لایحه بجای حمایت از حقوق زنان شد لایحه حفظ کرامت زنان؛ حالا یک نفر بیاید کرامت را تعریف کند. درواقع این لایحه هیچ ربطی به لایحه قبلی نداشت. لذا ترجیح داده شد که دست نگه دارند، چون به عمر مجلس قبل هم نمیرسید. الان بعد از اتفاقی که برای رومینا افتاد ریاست جمهوری کمیسیونی را مشخص کرده که این لایحه را دوباره اصلاح کنند و آن را به مجلس بفرستند، حالا معلوم نیست با این مجلس و این کمیسیونی که دولت دارد که شنیدم خود دبیرش هم که خیلی مدافع حقوق زنان نیست و بیشتر خودش ضدزن است، و اینکه در این کمیسیون یک زن هم بیشتر نیست، چه لایحهای در بیاید، خدا میداند! با وضعیت کنونی کشور هم که اصولگرایان همه بخشها را گرفتهاند و بیشتر هم خواهند گرفت، فکر میکنم اگر روی این لایحه کار نشود شاید بهتر باشد. حتی مادهای دارد این لایحه که قانون مجازات را اصلاح نکرده بود که پدر به قصاص برسد، بلکه برعکس مادر و همسر را هم کنارش گذاشته بود که اگر فرزند را بکشند شامل قصاص نمیشوند! این قانون کافی نیست و با شرایط فعلی اگر هم بیاید اوضاع خیلی خرابتر خواهد شد.»
اصلا به فرض محال بهترین لایحهی دنیا در مجلس شورای اسلامی تصویب شود و به فرض محال به تأیید شورای نگهبان هم برسد! آیا واقعا فائزه رفسنجانی فکر میکند بهترین قانون جهان درباره خشونت علیه زنان در نظامی که خشونت فیزیکی و روانی در آن بطور قانونی در حقوق جزا و مدنی علیه زنان اجرا میشود، قابل پیاده شدن است؟! خشونتی که زن و مرد نمیشناسد! واقعا چه کسانی خام این سخنان میشوند و در رسانههای فارسیزبان به تبلیغ آنچه میپردازند که جمهوری اسلامی آنها را زیر پا گذاشته! و حالا به چه دلیل باید به تأمین آنچه بپردازد که بر اساس ایدئولوژی راهنمای خود آنها را لغو و فسخ و قوانین خشن خودش را جایگزین آنها کرده است؟!
هفتمین گسست: امروز! درّهای عمیق بین دیروز و فردا
سالهاست که هر گفتگویی با وابستگان نظام به مقولهی «تغییر» ختم میشود. در این سمینار هم که معلوم نیست در این شرایط چرا دانشگاه استنفورد به یاد فائزه رفسنجانی افتاده، این موضوع مطرح میشود که آیا در بستر کنونی تغییر امکانپذیر است؟ فائزه رفسنجانی میگوید:
«تغییر محسوسی امکانپذیر نیست. در این دو دوره ریاست جمهوری [حجتالاسلام حسن روحانی] در نظر بگیریم از سال ۹۲ به این طرف که مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و شورای شهر در دست اصلاحطلبان بود، تغییر محسوسی رخ نداد. یکی به این دلیل که اصولگرایان مواضع خودشان را جدیتر کردند، انتخابات غیرمردمی را زیاد کردند و موانع زیادی را برای اجرا به وجود آوردند. دوم اینکه اصلاحطلبان که آمدند یادشان رفت که مردم برای چه به آنها رای دادند. دلیل اینکه این دوره حضور مردم در انتخابات کمرنگ شد این بود که از اصلاحطلبان ناراحت بودند. اصولگرایان که همیشه مشکلات داشتند و امید هم به اصلاحطلبان قطع شد. در وقایع سال ۹۶ و ۹۸ [منظور تظاهرات سراسری پاییز و دی ۹۶ و اعتراضات به خاک و خون کشیده شدهی آبان ۹۸ است] بیانیههایی که اصلاحطلبان دادند با واقعیتهای جامعه هماهنگ نبود و به سمت حاکمیت غش کردند و طرف مردم را نگرفتند. این باعث شد که ارتباط مردم با اصلاح طلبان دچار خدشه شود و مردم بگویند برای چه رای بدهیم. من خودم رای ندادم؛ گفتم به چه کسی رای بدهم، چکار میخواهند بکنند. تنها امید این است که یک نفر رئیس جمهور شود که عاقلانه عمل کند و صدای جامعه باشد و کاری کند!»
باید که در اینجا وقتی صحبت از «تنها امید» میشود، سخنان اخیر علی خامنهای در روز شنبه هفتم تیرماه ۹۹ در نشست مسئولان قضایی را یادآوری کرد که ضمن دفاع از «اصلاح» و «تحول» نظام با اشاره به تلاشهای بیوقفهی دشمنان برای «خنثی کردن هر حرکت اصلاحی و تحولی در نظام» گفت «تنها راه مؤثر برای مقابله با همهی عوامل و عناصر ضد تحول، منفعل نشدن، استقامت، توکل بر خدا و ادامهی شجاعانهی مسیر تحول» است!»
علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی حتی خواست که «تحولخواهی» مسئولان دستگاه قضا به بدنه و همه کارکنان این دستگاه تعمیم پیدا کند و اضافه کرد «مردمی بودن» از دیگر ضروریات ایجاد «تحول» است!
بیهوده نیست که میگویند شاهنامه آخرش خوش است! با سخن پایانی فائزه رفسنجانی در سمینار «دانشگاه استنفورد»، دلیل ظهور دوبارهی وی تا اندازهای روشن میشود: «تنها امید این است که یک نفر رئیس جمهور شود که عاقلانه عمل کند و صدای جامعه باشد و کاری کند!»
به نظر میرسد خانواده نظام خود را برای یک سال بعد و انتخابات استصوابی ریاست جمهوری ۱۴۰۰ آماده میکند! عَلَم کردن «حجاب اجباری» و مخالفت با آن را نیز با توجه به زمینههایی که برای آن آماده شده، میتوان در همین چارچوب ارزیابی کرد.
از این گسست خسته و بیزاریم!
راستش، از این بازیهای تکراری خسته شدهایم! به غیر از آن هفت هشت میلیونی که بنا به اعتراف منابع خود جمهوری اسلامی طرفدار و نانخور رژیم هستند و در انتخابات اسفند ۹۸ ثابت شد از این مقدار نیز کمتر هستند، همه نسلهای ایران از هفت ساله تا هفتاد هشتاد نود ساله از شماها و نظام اسلامیتان خسته شدهایم! از شما و از «بابا»ها و از برادران و همه فک و فامیل شماها که به اسم اصلاحطلب و اصولگرا و حزباللهی و اعتدالگرا و عدالتخواه و تحولخواه و… در همه جا هستید، خسته و بیزار شدهایم!
چهار دهه تمامی منابع یکی از مهمترین کشورهای منطقه و جهان را در اختیار داشتید و از آن جز ویرانی در اقتصاد و فرهنگ و سیاست و جامعه و اخلاق و روان، باقی نگذاشتید! آیا چهل و یک سال برای اینکه ثابت کند شما و همفکرانتان، نظامتان، جمهوری اسلامیتان، نمیتوانید کشور را اداره کنید، کافی نیست؟!
دیگر بس است! این گسست عمیق بین دیروز و فردای ایران، با آواری از ویرانی، تنها با بسته شدن پرانتز سیاه جمهوری اسلامی و سپردنش به تاریخ، ترمیم میشود. باید از دیروز، از سال ۱۳۵۷ به فردا، به سال ۱۴۰۰، پلی زد! پلی که نسلهای جوان را به آینده امیدوار و متصل کند و به آنها این امکان را بدهد که انسانهای کارشناس و شایسته و خدمتگزار را برای ادارهی کشور انتخاب کنند.
موضوع بر سر این نیست که «بابا»ی فائزه برای بچههایش پدر خوبی بوده! مانند خمینی و خلخالی و خامنهای و همهی جنایتکاران فاشیسم و کمونیسم که برای بچههای خود پدران و مادران خوبی بودهاند. موضوع بر سر این است که این افراد چه نقشی در سرنوشت دیگران، سرنوشت بابا و مامانهای دیگر و دختران و پسران دیگران بازی کردهاند!
آیا روزی کسی از فرزندان زمامداران جنایتکار جمهوری اسلامی پیدا میشود که مانند فرزندان و نوادگان نازیها، نه به عنوان فرزند «بابا» بلکه به عنوان فرزند کسی که با خیانت و جنایت سرنوشت دیگران را رقم زده، احساس شرمندگی کند و از مردم پوزش بخواهد؟!
جمهوری اسلامی یک سانحه است و سرنوشت ما نیست! ایران امروز بیش از هر زمان دیگر به پشت سر گذاشتن این گسست نیاز دارد.
تفاوت نگاه و جایگاهی که از آن به جهان و به شهروندان و به زنان نگریسته میشود را در دو عکسی که در این نوشته آمده نیز میتوان دید. این فقط حکایت ظاهر نیست! باطن و دیدگاه است که در ظاهر نیز بازتاب مییابد. آیا مقایسهی این دو عکس، خیلی ساده، گسست عمیقی را که در اینجا شرح بخشی از آن رفت به نمایش نمیگذارد؟
کسی از آینده خبر ندارد. شاید تنها، و البته سترگترین، نقش پهلویها این بوده که هر سه نسل دیوار مقاومت در برابر تحجر و ارتجاع (از جمله تحجر و ارتجاع جامعه) و سکوی پرش به سوی آینده باشند. ولی شاید هنوز تاریخ نقش بیشتری برای آنها در نظر گرفته باشد. این را آینده نشان خواهد داد.
اما اکنون، این کدام ذهنیت است که برای بررسی مسائل و مشکلات ایران، به ویژه «جنبش زنان ایران»، از عاملان این گسست و وابستگان نظامی که حقوق زن و مرد را زیر پا له کرده و جنبش زنان را با سرکوب به سکوت تحمیلی واداشته، برای گفتگو دعوت میکند؟!
از این سمینار چقدر بر اطلاعات و دانایی و آگاهی مخاطبان از جمله درباره «جنبش زنان ایران» افزوده شد جز اینکه یکسری رسانههای فارسیزبان طبق معمول بر سر «مخالفت فائزه رفسنجانی با حجاب اجباری» هیاهوی تکراری به راه انداختند؟! امثال فائزه رفسنجانی که بند نافشان به جمهوری اسلامی بسته است و «تنها امید»ش «این است که یک نفر رئیس جمهور شود که عاقلانه عمل کند و صدای جامعه باشد و کاری کند!» چه حرفی برای گفتن به نسل زنان پهلوی و نسلهای بعدی مانند «دختران خیابان انقلاب» دارند؟!
هیچ! هیچ! هیچ! هر صدایی که از «نظام گسست» بیاید، هر نامی که داشته باشد (اصلاح، اعتدال، عدالت، تحول و…) پژواک همان «هیچ» معروف آخوند مرتجعی است که این گسست را رهبری و در ایران مستقر کرد. ایران و ایرانیان برای رسیدن به آینده چارهای جز غلبه بر این گسست ندارند.
کیهان چاپ لندن: